خداروشکر مادرزن من همیشه هوامونو داشته من همیشه مدیونشم هر سری میبینمش دستشو میبوسم این سری که واقعا زحمت زیادی کشید مارو از ی مخمصه بزرگ نجات داد میخوام برم پاشو ببوسم
من از مادر زنم بدم می آید. تو همه چیز نطر می ده. و الان خودم زیاد رابطه ای باهاش ندارم . اصلا خانواده نحس و حال بهم زنی هستند. زنده یا مردهش برای من فرقی نداره؟
از خانواده زنم متنفرهستم از اول باهاشون راه آمدم ولی نشد هرکاری فکرشو بکنید براشون انجام دادن از خرید خونه تا تکمیل جهاز خواهرزنم، خرج دانشگاه خواهر وبرادر زنم، تا خرید لوازم خونه خرید ماشین ضمانت برادرم، یه ساختمان نیمه کاره داشتن خودم تکمیلش کردم یه مدتی داخلش بودم تازه طلبکار هم هستن، زندگیم را به آتیش کشیدن، یهروز سال 1401بدون مشکلی برادر خانمم خانم را برد وقتی تماس گرفتم همشون تلفن را خاموش کردن جواب ندادن من خودم رفتم در خونشون که انشاالله خراب بش تو سرشون در زدم در را باز نکردم خودم به هر طریقی شد در را باز کردم حیف از اسم مادر که بزاری روی خارسو، به من حمله ور شد لباسم را پاره کرد، چنگ زد صورتم فحاشی به خودم وپدر ومادر فوت شدم کردن، پسرش زنگ زد 110 و به هر طریقی خانمم را بردم واز اون به بعد کلا اسمشون را نیاوردم خانمم هم متوجه شده ولی بازهم میگه برگردیم، الان هم وقتی داخل خیابان و یا جای میبینیمشون بازهم باعث جر وبحث من وخانمم میشن مثل اینکه نحس و طلسم داشته باشند البته این را بگم خارسو ی من یعنی خاله ناتنیم بود واینجوری کرد شوهرش راهم اصلا قبول نداره وهمشون با مادره هستن زن و بچه پدره را آنقدر فحش میدن که من خودم چند بار تذکر دادم دیدم فایده نداره بی خیال شدم ولی اونم عقل درست حسابی نداره زمان بحس ما اون داخل خونه نبود واصلا تا الان زنگ نزده که چی شد شما اینکار راکردید مشکلتون چی هست هیچ کس برای ما بزرگتری نکرد، واقعا میگم اینا بچشم خودم دیدم که خدا مدار که گدا معتبر شود بازهم حیف اسم خانواده هرکی برا خودش هر کاری میکنه یه سفره تو خونه شون پهن نبود دور هم نبودن سفره غذاشون چند روز رو زمین میموند، مادرشون جلو پسراشون لباس عوض میکردن همین خانواده دور ریز لباس ها، مواد خوراکی ما را استفاده میکردن پدرش نقاش بود از خانه مردم وسایل ولباس کهنه میآورد، من اینا را به اینجا رسوندم و جوابش را گرفتم الهی دستم بشکنه، یک سال ونیم هست خدارا شکر زندگی بدون درگیری دارم ولی همش ازشون متنفرم میتونم کاراشون را تلافی کنم ولی من آدم این کار نیستم سر سفره پدر ومادرم با نون حلال بزرگ شدم ولی همیشه نگرانم که نکنه دوباره پاشون تو زندگیم باز بشه، تا اونجا که تونستم خلاصه کردم ممنون میشم یه راهنمایی بکنید.
من مادر زنم را دوست ندارم رو اعصابمه هفته ای دوشب میا خونموم با دوتا پسرهاش تا یک شب هرر هرر کر کر دارن منو به خواب نمیگذارن منم باید ۶ صبح تا ۴ بعد از ظهر برم سرکار اعصابم بهم میریزه و هرچه خوبی میکنم بازم فکر میکنه وظیفمه و دخترش را شیر کرده بالا سرم یه جوری شده که پسراش شوخی های خرکی میکنن و خانووم هم میخنده و خوشحال میشن از تمسخر کردن من
نمیدونم چرا اسم مادرشوهر بد در رفته؟ مادر زنم کلا ور دل زندگیمه اومدنش با خودشه رفتنش باخدا رسماً از دخترش(در واقع من) سواستفاده می کنه برای عقده گشایی نداشته هاش نمیذاره زندگیمونو کنیم به زنم چندبار تذکر دادم اگه بچه نداشتم قطعا بخاطرش از زنم جدا میشدم پدرشوهرم اینو فهمیده و یه جورایی احساس شرمندگی داره ولی چه فایده روح و روانمو ریخته به هم.
سلام دوستان
من ۳۳ سالمه و مجرد و در آستانه ی ازدواجم
قبلا اگه کسی از مادرزنش بد میگفت من پیش خودم میگفتم چه آدم بدیه
مگه ممکنه یه مادر بتونه بد باشه
اما الان میفهمم مادرزن یه جادوگره که تا نمیره سحرش باطل نمیشه
من الان یک سال و نیمه که میخوام با یه خانم ازدواج کنم
با این که سالهاست(از سال ۸۸تا الان) اون خانم رو دوست دارم و همیشه آرزوشو داشتم اما از روزی که رفتم خواستگاریش و رفتار مادر و خواهر و غرور پدر و برادرشو دیدم پشیمان شدم و میترسم
مشکل اصلی هم اینجاست که میگن باید هزار تا سکه مهر دخترمون کنی و منم میگم نه قبول نمیکنم
اونا هم بهشون برمیخوره میگن تو اگه دختر مارو میخوای باید بگی ۵زار تا
من ازمادرزنم خیلی راضی هستم همیشه حامی من بوده خدا براش بسازه خیلی خوبه به خدا هیچ موقع احساس نکردم مادرزنمه ازبس که خوبه خداوند بهش عمرباعزت بده خیلی دوستش دارم
بدترین خانواده بد مال زن منه چون با همه داماداشون دشمنن و قطع رابطه کردن..من خودم مادرزنم از روز اول باهام لج بود و آدم دروغگویی هست فحش میده اما اگه شاهد نداشته باشی قسم هم میخوره که فحش ندادم..زندگی خوبی با همسرم داشتم ولی با دخالت مادرزنم کاری کرد که با دخالتش باعث شد زنم خودشو بسوزونه ولی خداروشکر زنده موند..بخاطر لج کردن بامن همش دنبال طلاق دخترشه..شیش ساله ازدواج کردیم هروقت میاد بهمون سر میزنه حتما باعث دعوای ما میشه همیشه منو تحقیر میکنه و منم جوابشو میدم و متاسفانه زنم پشت مادرش در میاد وباعث یه مدت جدایی ما میشه.خدا لعنتش کنه
مادر زن من روز اول منو تهدید کرد عکسش بود متاسفانه زنم عکس را از بین برده چون تابلو بود همیشه تو زندگی ما دخالت میکرد هیکل گندهای داره کلانتره برای خودش مردان زیادی رو با سیلی زده من هم چون غریب بودم کسی رو نداشتم ۳تا سیلی زد زنم همیشه از اون دفاع میکنه میگه شوهر و میشه پیدا کرد ولی مادر رو نه پسر ۲۵ ساله ام همیشه چشم و گوش بسته از مادرش حمایت میکنه خلا صغر خسته شدم میخوام اطاقش بدم چون اون سیلی ها یادم نمی ره و همواره اختلافات کوچک ما رو بیشتر کرده ارش متنفرم
من یه فرهنگی هستم. ۱۵ سال معلمم.
اگر واقعا می دونستم خواهر زن و برادر زن و مادر زن و پدر زنم اینجورین هیچ وقت ازدواج نمی کردم. کمتر از گل به هیچ کدومشون نگفتم. ولی راحت توهین و بی احترامی میکنن. حالم از شوخی هاشون و حرف زدن هاشون بهم میخوره. ای کاش با یه خانواده ی بافرهنگ ازدواج میکردم. فقط جلسه ی اول خاستگاری نقش بازی می کردن.بعدن چهره ی واقعیشون برملا شد. خاک تو سرم که جوانیمو تباه کردم. هرشب موقع خواب به طلاق فکر میکنم. این شده فانتزی زندگیم. ۱ پسر ناز هم خدا بهم داده. تو دنیاتنها دل خوشیم همین پسرمه.
اخه چقدر مزخرف چقدر دروغگو چقدر بی وجدان چقدر از خود راضی چقدر بی سواد و پر ادعا یک خانواده میتونه باشه. راهکار چیه؟ گناه من چیه
با چه تصوری ازدواج کردم با چه ارمانهایی ازدواج کردم چی شد. اشتباه زدم داداچ
منم از مادر زنم به شدت تنفر دارم.از اول تو زندگی ما دخالت کرده و دخترشو ترقیب میکنه که از من طلاق بگیره.خدا لعنتش کنه.خواهش میکنم قبل ازدواج منطقی باشین و با احساس جلو نرین که گیر آدمای بی ادب نیوفتین...
من از خانوادم نزدیک 1000 کیلومتر دورم، تنها تو غربت، هیچکسی جز زنم و فامیلشون تو شهر غریب ندارم، زنم دائم از خواخراش و مادرش دفاع میکنه، حتی اگه بهم بی حرمتی بشه از اونا دفاع و توجیه کار زشتشون رو می کنه، همیشه با من بحث میکشه، بی ادبی بهم میکنه، داد و بی داد، چیزی میگم بلند میشه مادرش ده روز یه هفته، تک و تنها تو شهر غریب می مونم، بهشون جرات ندارم بگم باهام بد میشن ، هر وقت میگم چرا باید اینطوری باشه، میگن مگه برده آ وردی، حقه زنه هر وقت خواست میتونه بره، ظلم هم حدی داره خستهام، زنم رو دوست دارم ولی میبینم اون همش از خانوادش دفاع میکنه پشته همند، من تنها دور از خانواده ام زجر میکشم، داغونم، چیکار کنم راهنماییم کنین
باسلام...
من اهل شاهرودم... 6 سال پیش ازدواج کردم... اونموقع 28 سالم بود... داغ بودم، خیلی عشقولانه فکر میکردم... عاشق خانومم بودم و هنوزم واقعا هستم ولی متاسفانه عملکرد خانوادش روی عشق من بهش تاثیر میذاره...
متاسفانه من مثل خیلیای دیگه موقع ازدواج به خانواده ای که دارم ازش زن میگیرم اصلا دقت نکردم... پدر زنم یه گچ کاره، نه قیافه داره نه پولی، مستاجره، یه ماشین هم زیرپاش نداره... سوادشم تا کلاس ششمه، وضع مالیش خیلی خرابه، 1تومن هم به زور درمیاره ماهیانه... فحش میده، داد میزنه... پسراش هم همینطور بخودش رفتن... همش میره جنوب کارمیکنه، مادزنم و خواهر زنم رو تنها میذاره و مشکلات زندگیشون کم و بیش گردن منه... مادزنم آدم خوبیه ولی توی عملکرد زندگیش کوتاهی های زیادی داشته... یه هیچ وجه وسایل نو توی خونه ش نداره... همه چی قدیمی و داغون... مایه آبرو ریزی منن... همیشه دوست دارم خونواده زنمو قایمشون کنم...
دلم واسه زنم هم میسوزه... گناهی نداره توی چنین خونواده ای بدنیا اومده... من به زندگیم ادامه میدم چون به عهدی که سرعقد بستیم پایبندم اما هرگز از خانواده زنم خوشم نخواهد آمد...
کاش زمان میتونست به عقب برگرده...
اینده یعنی زمانی که خدا بهت بچه داد هیچکس جرات نمیکنه چیزی بگه باباشی
احسان
۱۲:۲۹ ۰۸ اسفند ۱۳۹۷
مادر زن و پدر زن من آدمایی بدی نیستن ، اما یه کم پرتوقع اند و همیشه مدافع دخترشون ، پدر و مادر اشتباهات دختر رو توجیه میکنن و دختر پرخاشگری و بی احترامی پدر و مادر رو . همسر من رفت مشاوره و بعد از مشاوره های مختلف و متعدد ، بالاخره فهمید اشتباه کرده ، رفتاراشون بهتر شده و البته منم سعی کردم با حس تنهاییم و کینه ام کنار بیام . ولی در کل پدرزن و مادر زنم رو به خدا واگذار کردم .
از همه جوونو میخام تحقیق و مشورت رو شوخی نگیرن و بعد از ازدواج هم پیش مشاوره بروند
مادرزن یه آدم خودخواه روانی هست که همش دوست داره دامادو برده ی خودش کنه و ضد خانواده شوهر هستش که اینو به دخترخودشم یاد داده و همش دخترشو تشویق به قهر ،داشتن توقع بیجا وانجام ندادن کارهای خونه میکنه وکاری بامن کرده که من الان 3ماهه بچه چهارماهمو ندیدم واقعا سخته خیلی سخته خیلییییی
زبونتو گاز بگیر فقط اون باید بمیره تا هممون راحت شیم از دست این شیاطین
حسن
۱۵:۳۷ ۰۴ شهريور ۱۳۹۷
علت اصلی طلاق ها کما فی سابق دخالت مادرشوهر و مادرزن در زندگی جوونهاست. به تمام جوونها پیشنهاد می کنم گناه مادرشوهر و مادر زن را به پای همسرشون ننویسند. اگر مادر زن یا مادرشوهر بدی دارید که احتمالا دارید با همسرتئن رفیق صدیق باشید. اگر همسرتون رفیقتون نبود و شما را به مادرش ترجیح داد فقط به خدا توکل کنید.
و بعد طلاق بگیرید شما فرصت ندارید تا جونیتون رو پایه درست کردن این ادم ها بزارید که 99% مواقع هم تغییر پذیر نیستند و فقط شما تباه می شوید
ناشناس
۱۰:۱۳ ۰۲ شهريور ۱۳۹۷
بعد از چهار سال عشق و عاشقی به زور خانواده را بردم خواستگاری برای اولین بار چشمم افتاد به مادرش شوکه شدم، یه همچین آدم زشت با رفتار بسیار بسیار سرد و بی تفاوت، سر هر چیزی نچ نچ میکنه و هر وقت خونشون میرم خواب تشریف دارند، اگر زنم بخواد کاری انجام بده اونقدر نق و توی میکنه اعصاب آدم را به هم میریزه
لعنت خدا بر کسی که تو زندگی دیگران دخالت بیجا میکنند
من همیشه لعنت میفرستم و از خدا میخواهم یه روز خوب
نبینند از خدا میخواهم هزار سال عمر کنند اما لال باشند.
بسپار به خدا
در عدل الهی شما مسئول اعمال خودت هستی پس مسئولیت قبول کن و درست کن توکل بی عمل به درد عمت می خوره
پری
۱۷:۰۴ ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷
مادر منم با شوهرم اصلا خوب نیس و ما اختلافها شدید داریم حتی مراسم ازدواجمان به خاطر مادر داره به هم میخورد من شوهرم و دوست دارم ولی از دستم کاری بر نمیآد خیلی عصبی شده باهش نمیتوانم حرف بزنم و نگران به جدایی بکشه اونم قبل اینکه برم سر خونه زندگی خودم
انسان خوب همه دوست دارند. خوش به حالت که دوسشون داری. منم آرزوم بود دوسشون داشته باشم. خیلی بهشون محبت کردم. اما خیلی بی عاطفه، خودخواه و بی محبتند. واقعا خیلی بده آدم مجبور به تحمل باشه
ناشناس
۰۲:۱۸ ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
آقای محترم با سکوت وگذشت همه چیزحل میشه.اگه شما بامادرزنتون مشکل دارید زن بیچاره چه گناهی داره ؟
مادر زن من یه زن خیلی افراطیه،وقتی منو زنم خواستیم ازدواج کنیم پدرمونو در آورد هرکی هرچی میگفت باور میکردو میخواست عروسیمونو ب هم بزنه واسه یک ریالی هم باهامون حساب کتاب میکرد فقط دوتا دختر داره حالا ک نوبت دومیه شده به هیچکس حتی زن من هم اجازه دخالت نداد و هرچی هم داره خرج دخترشو داماد جدیدش میکنه بیچاره پدر زنمم ک تو خونه حکم یه ماکتو داره واسه هر مادرو پدری ک بین بچشون فرق میزارن متاسفم
آقا من مادر زنم نه بی احترمای میکنه و نه به همسرم چیز بدی در مورد من میگه. فقط آدم مغروری هست که همه ازش حساب میبرن ، و در ضمن بسیارخرافاتی هست! این دوتا خصوصیتش دیوونه ام میکنه! فکر میکنه عقل کله ، کاراش برای همه دردسر درست میکنه ،و انقدر مغرور هست که هیچی نمیشه بهش گفت . همسرم هم خیلی بهش وابسته است و فوق العاده احساسی و جانبدارانه از موضع مهر و محبت مادری بین من و مادرش قرار میگیره و کلا این وسط اگر من کوچکترین حرفی بزنم ، میشم آدم بده! مادرش میشه مظلوم دو عالم و من میشم بی رحم و بی ادب و .... از اول ازدواجمون هم م ناز مادرش خوشم نمی اومد. هیچ کدوم از اعضای خانواده ام هم از مادرش خوششون نیومد! ولی من گفتم چون میخواییم بریم آمریکا زندگی کنیم نمیبینمش دیگه! حالا بدبختی ، اومده پیش ما! دارم دیوونه میشم!! همش رو اعصابمه! آدم بدی نیست ولی فوق العاده رو اعصابه!! و اینکه اینقدر همسرم بهش وابسته عاطفیه از همه بدتره! اینگار یه سایه همیشه داره با ما زندگی میکنه ... هر چند باری به سرم میزنه جدا بشم ازش که دیگه این زن رو نبینم یا در موردش حرفی نشنوم. صرفا جهت درد و دل اینها رو میگم و اینکه واقعا فکر نکنین که فقط خود دختره مهم هست... خانواده طرف حتی اگر میخوایین برین اون ور دنیا براتون ممکنه مساله ساز بشه. بعد از یه مدت ممکنه مجبور بشین با خانواده طرف هم مثل من یه مدتی زندگی کنین ...
مادر زنایی بیشعور طورین که دستتو بکن تو عسل بزار دهنش تا آرنج گاز میگیره.یعنی هرار بار خوبی کن یک بار بدی اون یکبارو جوری بزرگ میکنه که انگار ن انگار اینهمه مدت خوبی کردی براش.ایشالاه که اون زبونش لال شه کثافت.خاک بر سرش که عامل اصلی بدبخت شدنه دخترش شد.البته اینم بگم تو زندگی دخترای بزرگش نمیتونه دخالت کنه چون داماد بزرگش خیلی وحشی و بی ادبه عقدش مونده باسه منی که 1 بارم بی حرمتی نکردم بهشون
منه بدبخت یه غلطی کردم تو 18 سالگی ازدواج کردم از شانس بدم یه مادر زن خیلی بی تربیت و بی شعور گیرم افتاد دخترشم طرف اونه پدر منو در آوردن تو یه سال خیلی پشیمونم آقا خواهشا قبل از ازدواج خوب تحقیق کنید مثل من پشیمون نشید
من بدبخت هم یک مادر زن هیولا دارم .که ارزو مرگش رو دارم ..به شدت از خود راضی و پر ادعا ...با وصع خانوادگي خیلی خیلی معمولی .ادعاشون و خواسته هاشون سر به فلک میرسه ..و از هر لحظه ای برای صربه به من استفاده میکنه . کلا خانواده ..... داره ..زنم هم مثل خانوادشه .خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی پشیمونم از ازداوجم ...کاااااااااااش زمان به عقب بر میگشت
منم یه مادر زن دارم هر بار میبینمش احساس میکنم جونمو دارن میکشن....بدبختی اینجاس 35سالش فک نکنم به این زودیا بمیره مگه تصادفی اتش سوزی زلزله ای بیاد مراد دل من حاصل شه
با سلام به دوستان گرامی
متاسفانه عدم آموزش مناسب توسط خانواده های مرد و زن موجب بروز چنین مخاطراتی می شود.
که نتیجه آن احساس تنفر است.
واقعا دوستی که این مساله را عنوان می کند زندگی به قدری برایش سخت شده که تاب و توان ادامه ندارد.
جامعه ما نیاز به آموزش صحیح دارد.
منم حالم از مادر زنم به هم میخوره ، تا حالا چند بار تو خونه دعا جا ساز کرده ، سر اینکه من با زنم یه سری اختلافات داریم ،همیشه تو زندگی ما دخالت می کنه ،البته این چیزا روم اثر نمیکنه به لطف خدا و انگشتر هفت جلالی که دارم،ولی بازم از رو نمیره ، انگار باید تنبیه بدنی کنمش شاید مشکلش حل شه
من همسرم راخیلی دوست دارم وهر وقت مادر زنم دخالت بی جا کرده عکس اون را انجام دادم وبهش فهموندم دخالت نکنه وبهد از 20سال زندگی حرف اول اخر در زندگیم حرف خودماست
اه اه حالم ازين خاله زنك بازيايه زنونه بهم ميخوره... دقت كردين خيلي كم ميگيم برادر زن پدر زن يا برادر شوهر يا پدر شوهر؟ اينا همش خاله زنك بازيه اين خانوماست...
هفده سال قبل با همسرم با عشق ازدواج کردم ولی ازدست مادرش حتی ثانیه ای خوش نبودم زود باردار شدم ودوقلو پسر دارم. همه خوبی کردم ولی همیشه اولویت اول همسرم مادرش بوده فقط منتظرم بچه هآ. سروسامان بگیرند انوقت میروم. جوانی منو مادرش دزدید. قبل از هرکاری باید از ایشان کسب تکلیف کنم برنامه سفر با ایشان خرید با ایشان مسکن با ایشان. ادامه تحصیل با ایشان رانندگی با ایشان رفت وامد با ایشان تکالیف هر روز صبح تلفنی به اطلاع همسرم. رسانده میشود
هموطنان عزیز من مادر زنی دارم که من را مثل فرزندش دوست داره و بیشتر از دخترش به من احترام میگذارد ومن این را بگم محبت همیشه دو طرفه باید باشد همه جا خوب و بد هست مادر شوهر که فکر میکند عروس رقیبش است و امده پسرش را از او بگیرد وهمین طور مادر زن که فکر میکند داماد دخترش را از چنگش در اورده ولی یک در مان دارد محبت محبت
من و مادررنم باهم مث دو تا دوستیم..
احترام همو داریم، خیلی خیلی دوسش دارم
ناشناس
۱۸:۴۱ ۰۱ بهمن ۱۳۹۳
من مادر زنی دارم که در تمامی جنبه های زندگی من دخالت می کند. ادای آدم های فداکار را در میاره... اما ذاتش بد است بدجنس است و همش دنبال عقده های خودش است. از دستش خسته شده ام. اینقدر زرنگ و بدجنس است که آرزوی مرگ می کنم که از دستش خلاص شم... خدایا تو این زن را عاقبت به خیر نکن
من بعد از گذشت ده سال که از ازدواجمان می گذرد و با توجه به اینکه یک دختر 5 ساله دارم،هر وقت همسرم به منزل مادرش در شهرستان می رود به فکر طلاق می افتم.و تمام دنیا روی سرم خراب می شود.
قابل توجه اونایی که میگن مادر زن به زن ربطی نداره من یکی از همین مادر زن هارو دارم زنم ادعا میکنه تو زندگی ما اثر نداره ولی تا حالا دعواهای زیادی به خاطر مادرش با من راه انداخته با این که یه دختر سه ماهه دارم و میترسم بره زیر دست اون آدم اما باور کنید همش به طلاق فکر میکنم
اقایون قبول دارم حرفاتونو ولی اگه از اول سنگین جلو خانواده دختر ظاهر بشین و احترامات وسط باشه کسی جرات بی احترامی پیدا نمیکنه چهارسال ازدواج کردم احترامات پابرجاست راضیم ایشالا سنگین باشین دیوار از اول کج بره درس کردنش سخته تلاشتونو بکننین!
امام هادی علیه السلام فرمودند :
«از کسی که نسبت به او کینه داری توقع محبت نداشته باش ...» یعنی گاهی این یه رابطه ی دو طرفه است و هیچ یک حاضر نیستیم با اخلاق اسلامی دل طرف مقابل رو نرم کنیم ...
این در تمام رابطه ها صادقه
من از پدرزنم متنفرم. به حدی که حاضرم سر به تنش نباشه. خیلی خصیص و خودخواهه.. وقتی یه مهمون خونش میره بجای اینکه به احترام مهمان چراغای خونشو روشن کنه، اکثرشون رو خاموش میکنه و دوتا مهتابی روشن میکنه. یا تلویزیون رو چندبار خاموش میکنه که برق مصرف نشه. ولی بابای خودم که بازنشسته فرهنگی بود واسه مهموناش تمام لامپ های گازی روشن میکرد و حسابی احترامشونو میگرفت. وضع پدرزنمم خوبه ها ولی در عین حال خیلی خصیص و خودخواه و نامرده.. انگار نه انگار دختر داره. یک ساله ازدواج کردیم یبارمتواین یکسال نیومده خونمون میترسه ی جعبه شیرینی بیاره.. خدا لعنت کنه هرچی ادم خصیص و کنس و پولپرست رو. اگه ترسی از مهریه نداشتم سه سوت زنمو طلاق میدادم. دختری که تواین خونه بزرگ شده دیگه چی میخواد بشه. مادرزنمم فقط نگاه میکنه میخنده. کاش زندگی دنده عقب داشت و هیچوقت ازدواج نمیکردم. بزرگترین اشتباه زندگیم ازدواج بود. یکی نبود بهم بگه نونت کم بود آبت کم بود جوت کم بود چه مرگت بود ازدواج کردی!! خدایا غلط کردم. شاید زنمم خوب باشه ولی بدی های پدرزنم همش جلو چشمامه و زندگیمو تلخ کرده.
قابل توجه اونایی که میگن مادر زن به زن ربطی نداره من یکی از همین مادر زن های بی ادب و فحاش رو دارم زنم ادعا میکنه تو زندگی ما اثر نداره ولی تا حالا دعواهای زیادی به خاطر مادرش با من راه انداخته با این که یه دختر سه ماهه دارم و میترسم بره زیر دست اون آدم اما باور کنید همش به طلاق فکر میکنم
اگر می خواهی خوشبخت شوی قید مادر زن رو بزن
زن تنها با یک مرد میتونه رابطه عاطفی داشته باشه شوهر یا داماد نه پسر و نه دخترش اگر با داماد محبت و خوش اخلاقی میکند با همسرش بد اخلاقی میکند این دو رابطه قابل جمع نیستند خدا لعنت کنه مادر زن رو خصوصا مادر زن من که یک شیطان است من 10 ماه است با خانوادهاش کلا قطع رابطه داریم و زندگی خوبی دارم
خدایا من تو زندگیم خیلی آرزوها دارم خیلی چیزا ازت میخوام ولی حاضرم از همه اینا بگذرم ولی در عوض بجاش این مادر زنم رو مثل یه باد بادک بترکونیش یه جوری که نشه جمش کرد
من از پدرزنم متنفرم. به حدی که حاضرم مثل داعش سرشو ببرم. خیلی خصیص و خودخواهه.. وقتی یه مهمون خونش میره بجای اینکه به احترام مهمان چراغای خونشو روشن کنه، اکثرشون رو خاموش میکنه و دوتا مهتابی روشن میکنه. یا لویزیون رو چندبار خاموش میکنه که برق مصرف نشه. ولی بابای خودم واسه مهموناش تمام لامپ های گازی روشن میکرد و حسابی احترامشونو میگرفت. وضع پدرزنمم خوبه ها ولی در عین حال خیلی خصیص و خودخواه و نامرده.. انگار نه انگار دختر داره. یک ساله ازدواج کردیم یبارمتواین یکسال نیومده خونمون میترسه ی جعبه شیرینی بیاره.. خدا لعنت کنه هرچی ادم خصیص و کنس و پولپرست رو. اگه ترسی از مهریه نداشتم سه سوت زنمو طلاق میدم. دختری که تواین خونه بزرگ شده دیگه چی میخواد بشه. مادرزنمم فقط نگاه میکنه میخنده. کاش زندگی دنده عقب داشت و هیچوقت ازدواج نمیکردم. بزرگترین اشتباه زندگیم ازدواج بود. یکی نبود بهم بگه نونت کم بود آبت کم بود جوت کم بود چه مرگت بود ازدواج کردی!! خدایا غلط کردم. شاید زنمم خوب باشه ولی بدی های پدرزنم همش جلو چشمامه و زندگیمو تلخ کرده.
مادر شوهرم اه اه اصن دوسش ندارم زن خوبيه ولي همش دستش تو جيب پسرشه كه شوهر منه ي پسر ديگه ام داره ولي همش گرفتاريشا گردن شوهر منه هر وقتم مياد خونمون مهموني مي خوره از جاش بلند نمي شه ي ليوان برداره واقعا پرو ديدي مادر شوهر منه
پویا
۱۶:۴۰ ۱۴ دی ۱۳۹۳
زرشک
دوست
۱۲:۰۶ ۱۵ دی ۱۳۹۳
من مادرشوهرم را خيلي دوست دارم هركاري از دستم بر بياد براش انجام مي دم ،ايشون هم با من اينطوريه ، اول زندگيمون با هم يك اختلافاتي داشتيم ولي با صحبت و مهربوني حل شد.
ایرج
۱۴:۲۸ ۱۴ دی ۱۳۹۳
مادر زن من بهترین مادر دنیا است عین مادر مرحومم میمونه خیلی خوبه خیلی دوسش دارم خدا هزاران سال زنده ونگهش دارد تشکر میکنم ازش
من ۳۳ سالمه و مجرد و در آستانه ی ازدواجم
قبلا اگه کسی از مادرزنش بد میگفت من پیش خودم میگفتم چه آدم بدیه
مگه ممکنه یه مادر بتونه بد باشه
اما الان میفهمم مادرزن یه جادوگره که تا نمیره سحرش باطل نمیشه
من الان یک سال و نیمه که میخوام با یه خانم ازدواج کنم
با این که سالهاست(از سال ۸۸تا الان) اون خانم رو دوست دارم و همیشه آرزوشو داشتم اما از روزی که رفتم خواستگاریش و رفتار مادر و خواهر و غرور پدر و برادرشو دیدم پشیمان شدم و میترسم
مشکل اصلی هم اینجاست که میگن باید هزار تا سکه مهر دخترمون کنی و منم میگم نه قبول نمیکنم
اونا هم بهشون برمیخوره میگن تو اگه دختر مارو میخوای باید بگی ۵زار تا
اگر واقعا می دونستم خواهر زن و برادر زن و مادر زن و پدر زنم اینجورین هیچ وقت ازدواج نمی کردم. کمتر از گل به هیچ کدومشون نگفتم. ولی راحت توهین و بی احترامی میکنن. حالم از شوخی هاشون و حرف زدن هاشون بهم میخوره. ای کاش با یه خانواده ی بافرهنگ ازدواج میکردم. فقط جلسه ی اول خاستگاری نقش بازی می کردن.بعدن چهره ی واقعیشون برملا شد. خاک تو سرم که جوانیمو تباه کردم. هرشب موقع خواب به طلاق فکر میکنم. این شده فانتزی زندگیم. ۱ پسر ناز هم خدا بهم داده. تو دنیاتنها دل خوشیم همین پسرمه.
اخه چقدر مزخرف چقدر دروغگو چقدر بی وجدان چقدر از خود راضی چقدر بی سواد و پر ادعا یک خانواده میتونه باشه. راهکار چیه؟ گناه من چیه
با چه تصوری ازدواج کردم با چه ارمانهایی ازدواج کردم چی شد. اشتباه زدم داداچ
من اهل شاهرودم... 6 سال پیش ازدواج کردم... اونموقع 28 سالم بود... داغ بودم، خیلی عشقولانه فکر میکردم... عاشق خانومم بودم و هنوزم واقعا هستم ولی متاسفانه عملکرد خانوادش روی عشق من بهش تاثیر میذاره...
متاسفانه من مثل خیلیای دیگه موقع ازدواج به خانواده ای که دارم ازش زن میگیرم اصلا دقت نکردم... پدر زنم یه گچ کاره، نه قیافه داره نه پولی، مستاجره، یه ماشین هم زیرپاش نداره... سوادشم تا کلاس ششمه، وضع مالیش خیلی خرابه، 1تومن هم به زور درمیاره ماهیانه... فحش میده، داد میزنه... پسراش هم همینطور بخودش رفتن... همش میره جنوب کارمیکنه، مادزنم و خواهر زنم رو تنها میذاره و مشکلات زندگیشون کم و بیش گردن منه... مادزنم آدم خوبیه ولی توی عملکرد زندگیش کوتاهی های زیادی داشته... یه هیچ وجه وسایل نو توی خونه ش نداره... همه چی قدیمی و داغون... مایه آبرو ریزی منن... همیشه دوست دارم خونواده زنمو قایمشون کنم...
دلم واسه زنم هم میسوزه... گناهی نداره توی چنین خونواده ای بدنیا اومده... من به زندگیم ادامه میدم چون به عهدی که سرعقد بستیم پایبندم اما هرگز از خانواده زنم خوشم نخواهد آمد...
کاش زمان میتونست به عقب برگرده...
از همه جوونو میخام تحقیق و مشورت رو شوخی نگیرن و بعد از ازدواج هم پیش مشاوره بروند
من همیشه لعنت میفرستم و از خدا میخواهم یه روز خوب
نبینند از خدا میخواهم هزار سال عمر کنند اما لال باشند.
بسپار به خدا
هر بار میبینمش یا صداشو میشنوم اعصابم خورد میشه
مادر زن من یه زن خیلی افراطیه،وقتی منو زنم خواستیم ازدواج کنیم پدرمونو در آورد هرکی هرچی میگفت باور میکردو میخواست عروسیمونو ب هم بزنه واسه یک ریالی هم باهامون حساب کتاب میکرد فقط دوتا دختر داره حالا ک نوبت دومیه شده به هیچکس حتی زن من هم اجازه دخالت نداد و هرچی هم داره خرج دخترشو داماد جدیدش میکنه بیچاره پدر زنمم ک تو خونه حکم یه ماکتو داره واسه هر مادرو پدری ک بین بچشون فرق میزارن متاسفم
متاسفانه عدم آموزش مناسب توسط خانواده های مرد و زن موجب بروز چنین مخاطراتی می شود.
که نتیجه آن احساس تنفر است.
واقعا دوستی که این مساله را عنوان می کند زندگی به قدری برایش سخت شده که تاب و توان ادامه ندارد.
جامعه ما نیاز به آموزش صحیح دارد.
احترام همو داریم، خیلی خیلی دوسش دارم
«از کسی که نسبت به او کینه داری توقع محبت نداشته باش ...» یعنی گاهی این یه رابطه ی دو طرفه است و هیچ یک حاضر نیستیم با اخلاق اسلامی دل طرف مقابل رو نرم کنیم ...
این در تمام رابطه ها صادقه
چون براو چشمم نمی افتد دگر
زن تنها با یک مرد میتونه رابطه عاطفی داشته باشه شوهر یا داماد نه پسر و نه دخترش اگر با داماد محبت و خوش اخلاقی میکند با همسرش بد اخلاقی میکند این دو رابطه قابل جمع نیستند خدا لعنت کنه مادر زن رو خصوصا مادر زن من که یک شیطان است من 10 ماه است با خانوادهاش کلا قطع رابطه داریم و زندگی خوبی دارم
واه واه
تمام طلاق ها بخاطر ایناست
خدايا بيكاراي ما رو سركار بزار بلند بگو امييييييييييييييييييييييييييين