سلام من سه ماه پيش اتفاق برام پيش اومد تنها بودم حس كردم يكي كنارم داره حرف ميزنه واضع نبود چي ميگه فك كردم بچه خواهرمه اومده پيشم چشممو كه باز كردم نور سفيد ديدم كه شكلش مثل يه پسر ١٦ساله بود كنارم حركت كرد اومد و از روبرو افتاد روم كه چشممو بستم بعد چند ديقه ولم كرد از اون وقت تا حالا ديكه هر موقع بخوابم مياد سراغم ديگه عادي شده برام واقعا چيز خيلي سختيه.اگه راحلي ميدونيد لطفا بگيد دارم ديونه ميشم
من هفته ای یکی دو بار اینطور میشم اخرین بار داشتم سیگار میکشیدم یهو دستهو پام قفل شد داشتم خفه میشدم تو دست پا زدن سیگار افتاد رو سینه ام هر چی میخواستم بسم الله الرحمن الرحیم بگم بسم شو بیشتر نمیتونستم بگم
من واسم تاالان سه بار پیش اومده همین امروزم دوبار ب پهلو هم خاب بودم ولی احساس خفگی نمیکنم فقط دستوپام قفل میشه و ی ادم سیاه روم میبینم ولی صورتش معلوم نیست قشنگ دستاشو میبینم خیلی وحشتناکه خیلی فقط تلاش میکنم داد بزنم وقتی ولم میکنه اینقد داد میزنم که همه همسایه ها فک میکنن روانی ام
من وقتی میخوام قصد خواب کنم احساس سنگینی روی بدنم میکنم روی رگ های بدنم از روی سینه ام احساس خفگی ولی من رو به پشت نمیخوابم رو پهلو میخوایم یعنی این هم بختک است اگه میشه یکی جوابم وبده خواهش میکنم خیلی دارم اذیت میشم راهنمایی کنید چیکار کنم
چند ماهی هست میاد سراغم دیشب هم اومد ولی این سریع تصمیم گرفتم باهاش رفیق بشم دیشب هم باهاش رفیق شدم تا نزدیک صبح چای قلیون کردیم اصلا هم قلیونو دور نمیداد
خیلی بده قبلازیاد اینطوری میشدم ولی الان هرچندوقت یه بار شما میگید بسم الله بگید خوب میشه ولی به همون خدا من تو اون لحظه حتی آیت الکرسی یا تسبیحات حضرت زهرا رو خوندم
خیلی بده قبلازیاد اینطوری میشدم ولی الان هرچندوقت یه بار شما میگید بسم الله بگید خوب میشه ولی به همون خدا من تو اون لحظه حتی آیت الکرسی یا تسبیحات حضرت زهرا رو خوندم
خیلی بده قبلازیاد اینطوری میشدم ولی الان هرچندوقت یه بار شما میگید بسم الله بگید خوب میشه ولی به همون خدا من تو اون لحظه حتی آیت الکرسی یا تسبیحات حضرت زهرا رو خوندم
من امشب ساعت یک خوابیدم فقط یادم میاد تو خواب صدای عجیبی شنیدم فکر کردم صدای جن رفتم دنبال صدا که یهو یه شبح ترسناک منو کوبید زمین بعدش کل بدن من فلج شد فقط چشام باز بود ودستهای خودم رو میدیدم که نمیتونستم حرکتشون بدم هر چقدر تلاش کردم نتونستم داد بزنم احساس میکردم روحم از بدنم خارج میشه ودارم میمیرم خیلی وحشتناک بود
سلام...من هم زیاد برام پیش اومد همین دیشب حالتی بهم دست داد که انگار داشتم اسلومیشن خودمو بزور بلند میکردم در صورتی که سر جام خواب بودم انگار روحم از بدنم جدا شده بود و داشت تلاش میکرد چیزی رو از خودش جدا کنه...همیشه فقط بهم فشار میومد و بد بعد از تقلای زیاد من ول میکرد اما دیشب خیلی فرق میکرد
سلام. منم خيلي سال پيش يك شب در ميان تجربه ش كردم. يادم مياد يك دوستي بهم گفت يك چاقو زبر بالشتت بزار، ٤ قل رو بخون و به پهلوي سمت راستت بخواب و به خدا بگو فقط خودت و فرشته هات. من ابنكارو انجام دادم يك مدت انجام دادم و ٥ سالي از شرش خلاص شدم. اما اين روزها فشار روحي و رواني شديدي رو احساس مي كنم كه باز اومده سراغم. فكر كنم بايد از همين راه حل استفاده كنم.
ی مطلب دیگه که در این مورد می تونم بگم اینه که همه میدونن مزاج شب سرد هست و کسایی که شب غذای سرد میخورن بیشتر تو معرض سکته قرار میگیرند چون باعث لختگی خون میشه و خون رسانی به مغز صورت نمی گیره در این موقع هست که بیدار میشی می بینی توان حرکت کردن نداری حتی اگر از بختک رها بشی هم سنگینی تو وجودت هست بهترین راه اینه که شب غذای سرد نخوری
سلام به همه دوستان. لطفا بخونید. من تو عمرم این موضوع خیلی برام اتفاق افتاده کاری به حرفای علمی گفته شده ندارم. فقط میدونم علتش ناپاک بودن انسان موقع خواب هست اینو تجربه کردم اگر با بدن ناپاک خوابیدم و یا در حال جنب خوابیدم به این حالت دچار شدم که همون اذیت کردن شیاطین هست یعنی اجنه های کافر. بهترین راه خوابیدن با بدن پاک هست موقع بختک گرفتن سعی کنید صلوات بگید تا ازتون دور شه به پشت نخوابید ی راه دیگه هم هست چاقو کنار بالش بذارید چون اجنه از چاقو می ترسه. کسایی که زیاد دچار میشن پتو موقع خواب رو صورتشون نندازن که خفگی ایجاد نکنه. ی مورد دیگه هم هست توی اتاقی که می خوابید راه تهویه هوا داشته باشید حتی اگر زمستان باشه گرمای زیاد اتاق یا خفگی هوا هم باعث این میشه اینایی که گفتم خودم تجربه کردم. با تشکر
من یک آتش نشان هستم کارم پراز استرس هفته ای سه یا چهار مرتبه بختک سراغم میاد واقعا کلافه شدم از دستش تو خواب انگار یکی دست پاهاتو گرفته و داره خفه میکنه آدمو نمیدونم چکار کنم ولی برام عادی شده بیاد بدون حرکت و واکنش منتظر میشم تا ولم کنه
سلام بچه ها من بالای صدبار تجربش کردم در اون لحظه به هیچ وجه ممکن بدن تکون نمیخوره اصلا و ابدا ولی مغز بیدار میشه از خواب ک در اون حالت فقط وفقط وفقط تنها راهش گفتن بسم الله الرحمن الرحیم توی مغزه یعنی توی اون لحظه توی ذهنتون بگید بسم الله الرحمن الرحیم اینجوری میتونید خلاص بشید
من الان خونه دوستم خوابیدم امشبم اومد سراغم ولی ایبار یکم نرسناک بود ک با اون راهی ک گفتم از شرش خلاص شدم
انشاالله برا کسی پیش نیاد خیلی حالت بدیه گرچه تجربه نکردم و دوست ندارم تجربه کنم اما بنظرم راه حلش خوندن سوره هایی از قرآنه ( قبل از خواب ) سوره هایی مثل سوره حمد و توحید و ولاعصر
اقا ختم کلام بختک فقط و فقط دلیلیش اینه که مغز انسان وقتی ادم میخواد بخوابه کنترلش رو از بدن جدا میکنه که وقتی خوابیدیم تو خواب حرکتی نکنیم ولی بعضی وقتا که بیدار میشیم مغزمون بیدار میشه ولی هنوز به بدن وصل نشده و بدن همچنان بی حرکته
توی این حالت فقط بگیرید بخوابید هرچی هم که میبینید یا میشنوید فقط زائده ی ترس و ذهنتون هست
مغز ادم خیلی جونِوَره هرچی بیشتر بترسی چیزای توهمی تری میببنی
اصلا لازم نیست بترسید فقط دوباره بخوابید هیچ اتفاقی هم نمی افته خیالتون راحت.من خیلی اینجوری میشم و خیلی بیخیال دوباره میگیرم میخوابم بعد چند لحصه دوباره بیدار میشم
سلام. من 24 سالمه و از بچگی همیشه دچار این مشکل میشدم گاهی پیش میومد چند روز پشت سر هم اینجوری میشدم گاهی هم سالی یه بار یا ماهی یا هر چند ماهی یه بار. ماه رمضان هر صبح بعد از خوردن سحری و موقعی که میخوابیدم این اتفاق برام رخ میداد تا جایی که میترسیدم بخوابم و میذاشتم روزها میخوابیدم. وقتی اون حالت بهم دست میده انگار بیدارم ولی نمیتونم تکون بخورم و همون لحظه ترسناکترین فکرها میان توی ذهنم مثلا اینکه یه نفر داره بهم نزدیک میشه از تاریک ترین نقطه خونه. خیلی واقعی هم به نظر میرسه. ولی خوشبختانه الان یکی دو سالی هست دیگه راحت شدم نه اینکه دیگه نمیشم بله گاهی وقتا همینجوری میشم ولی دیگه ازش نمیترسم یعنی یاد گرفتم تحملش کنم برام اصلا مهم نیست وقتی اونجوری میشم خودم هرچقد دوس داشته باشم توی همون حالت میمونم تا ببینم چی میشه ولی زیادش رو هم دوس ندارم به خاطر همین قدرت بدنم رو متمرکز میکنم و با یه فشار چشمامو سعی میکنم باز کنم و همیشه هم اینکار جواب داده وقتایی هم که این جواب نمیده از انگشتام استفاده میکنم. اگه کسی کمک خواست بهم ایمیل بزنه تا بیشتر صحبت کنیم.
سلام،برای منم خیلی اتفاق میفته و میدونم یه مرد هست
فقط میاد دست و پامو میگیره که تکون نخورم
دیگه اذیت نمیکنه
بهش عادت کردم ،فقط یه بار که باردار بودم و بهش گفتم ولم کن صداشو شنیدم که گفت چون تو منو دوست نداری ولت نمیکنم
تقریبا یه سالی میشد دیگه نیومد سراغم
ولی جدیدا دوباره این حس بهم دست میده
ولی اون نیست،فک میکنم شبیع یه حیوون هست
اصلا خوشایند نیست
اگه قراره دوباره اینجوری بشم خدا کنه دوباره همون قبلی بیاد
دوتا بچه دارم،میترسم به اونا صدمه بزنه
سلام من کسيم که فکر کنم شاید هر روز برام پیش میاد واقعا خسته شدم برای من یه فرد سیاه قد بلنده دیگه برام شده عادت تو خواب دعوا می کنم باهاش تو بیداریم شبا سراغم میاد ولی صدمه نمی زنه اینم فکر نکنم دلیل علمی داشته باشه چون شبا تو بیداری می بینمش قیا فشم می شناسم ولی یه نصحیت اگه کسی مثل منه اگه تو بیداری دید یه حسی بهت دست میده که برف بيگيرش ولی نريد خیلی هست بدی دیونه می شید
من به اندازه ی موهای سرم گرفتم دکترم زیاد رفتم هم روانپزشک و هم روانشناس چیزی که طی این همه سال تجربه کسب کردم این بود که اصلا اختلال مغزی نیست و فقط به روحتون مربوط میشه و فکر میکنم از خرافات بدوره
با سلام. بچه ها اصلا نترسید من 15 سالمه و تجربه نکردم و دوست ندارم تجربه کنم از فلج بدن نمیترسم ولی از صداها و تصاویر میترسم. یکی از راه هایی که وافعا عملی میشه اینه که غرور داسته باشید به خودتون بگید که من از یه سایه یا یه صدا نمیترسم چون من از همه قوی ترم . سعی کنید در اولین فرصت که دیدینش اینارو به خودتون بگید و اینو هیچ وقت نگید که بدنمون قفله. اختیار بدنتون دست خودتونه و خدا هم هیچ وقت این کارو باهاتون نمیکنه . همیشه اینو بدونید که شما برترین افریده ی خداوند هستید که 4999 فرشته بهتون سجده کردن حالا به نظرتون باید از یه کنیز کفگیر خورده ی اسکندر بترسید. خخخخ با عقل جور در نمیاد امیدوارم این مطالب براتون مفید باشه و حداقل یکبار در چنین شرایطی ازش استفاده کنید و همیشه قبل از خواب خدارا یاد کنید .
بای
منم تا بحال چندین بار برام اتفاق افتاده و وجه تشابه همه موارد اینه که وقتی میاد سراغم که تنها خوابیده باشم و هر بارم تو دارم یه خواب وحشتناک میبینم و وقتی خواب به اوج خودش میرسه خودمو اسیر بختک میبینم اگه کسی بیدارم کنه که راحت میشم وگرنه با کلی تلاش و زحمت از شرش خلاص میشم من به شخصه بر این باورم کفر و ناسزا به ائمه باعث این پدیده بد میشه
همسرم خیلی وقتا این مشکل رو دارشت من همیشه دیر تر از اون میخوابم و متوجه که میشم فقط بهش میگفتم نگران نباش چیزی نیست و من پیشتم. و نمیذاشتم به پشت بخوابه. و دیگه راحت میخوابید. فکر میکنم کسی که این مشکل رو داره فقط باید به استرس ها و ترس هاش غلبه کنه. اینطوری مغزش قبول میکنه مشکلی نیست و اگر فلج هم بشه سیگنالی برای بیدارشدن نمیده.
سلام .منم چندبار تجربش کردم.اول که افتاد روم خیلی سخت بود داشتم میمردم.اما بمرور زمان برام عادی شده.الانم که هرچندوقت یکبار میاد سراغم هم میتونم ببینمش هم با اون صحبت میکنم.میگیم میخندیم.با هم بیرون میریم.تفریح میکنیم.بعضی وقتها هم من میشینم رو سینه اش.
من هم خیلی بارها برام اتفاق افتاده بعد از ازدواجم هم بیشتر شده.من هیچ چیزی نمیبینم جز یه نور و صدای پای که نزدیک میشه تمام تلاشمو میکنم که بپرسم کیه نمیتونم.گاهی حس میکنم شوهرمه ولی از بختک که خلاص میشم هیچ چیزی نیست بعدش واقعا سر درد دیونم میکنه
من 3شبه که از اتاق رفتم تو حال خوابیدم تو این سه شبم هر شب 7-8بار این حس بهم دست میده هی پشت سر هم تو خواب اتفاق میوفته نمیدونم شاید برای بعضیا چون محل خوابشون تغیر میکنه این حس بهشون دست میده یا وقتی خوابت نمیاد و زور میزنی که خوابت ببره تو اون حالتم اینجوری میشی ولی بهترین کار اینه که وقتی اینجوری شدی اگه نتونستی بیدار شی بگیر بخواب دوباره
خدایییش عجیبه من تا حالا ۲ بار تجربه اش کردم بار اول از از بس ترسیده بودم واسترس گرفته بودم فک کردم الان میمیرم ولی بار دوم چون اسمشو شنیده بودم می دونستم چیه به خاطر همین خیلی زود تر تونستم پاشم
همیشه بگید خداکنه این اتفاق براتون نیوفته خیلی بدع لامصب انگاریه چیزصدتنی روت افتاده من شنیدم اگه تو چارپنج دقیقه ولت نکنه میمیری
پس این دانسمنداچیکارمیکنن باوااین بیماری یه راحل براش پیداکنین
همیشه بگید خداکنه این اتفاق براتون نیوفته خیلی بدع لامصب انگاریه چیزصدتنی روت افتاده من شنیدم اگه تو چارپنج دقیقه ولت نکنه میمیری
پس این دانسمنداچیکارمیکنن باوااین بیماری یه راحل براش پیداکنین
خب برای من چند باری اتفاق افتاده بدن فلج میشه زبانت از کار میوفته ولی بیداری فقط و تنها راه حلی که من استفاده کردم و تجربه کردم زمانی که دقیقا این اتفاق برای من میوفته سریع اسم خداوند رو در دلم یاد میکنم خیلی سریع ازاد میشم فقط و فقط یاد خداوند بیوفتید تمامه ولتون میکنه
یکبارش غیر اینکه فلجی و زبونتون قفل میشه انگار از داخل بدنتون اعضای داخلی بدنتون رو فشار میده عجیبه ولی یاد خداوند رو میکنم سریع خلاص میشم
قابل توجه عزیزانی که این خواب شوم و ترسناک دارن.دوستان عزیز سعی کنید شبا قبل از خوابتون همیشه یک لیوان اب بخورید و همیشه یک لیوان اب کنار خودتان بگذارید.دوستانی که در یک شب چندین بار دچار این درد عمیق میشوند بعد از رهایی اول اگر حتی نصف استکان اب بخورند و سر انگشت دستتان را خیس کرده و روی چشمتان بکشید دیگر به طور کامل برای انشب رفع میشود.
قابل توجه عزیزانی که این خواب شوم و ترسناک دارن.دوستان عزیز سعی کنید شبا قبل از خوابتون همیشه یک لیوان اب بخورید و همیشه یک لیوان اب کنار خودتان بگذارید.دوستانی که در یک شب چندین بار دچار این درد عمیق میشوند بعد از رهایی اول اگر حتی نصف استکان اب بخورند و سر انگشت دستتان را خیس کرده و روی چشمتان بکشید دیگر به طور کامل برای انشب رفع میشود.
سلام منم دفعه اولی ک تجربه کردم احساس سنگینی روقفسه سینم داشتم نمیتونستم نفس بکشم و حس میکردم کسی داره گلو مو فشار میده ولی بعد ازون حالت هایی ک اومد سراغم این بود ک نمیتونستم چشامو باز کنم ب هزار بدبختی باز میشن واینکه چیزی نمیبینم اصلا و نفس کشیدنم ب مشک میخوره ینی اینکه چشات باز نشه و چیزی نبینیم ماله بختکه آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام برای منم زیاد اتفاق می افته احساس خفگی,جا به جا کردن,صدا های عجیب غریب,شکلشم من به صورت کوتوله سیاه با چشم های زردرنگ دیدم که داشتند من اذیت می کردند اوایل می ترسیدم ولی کم کم عادی شد به طوری که الان با هاشون دعوا می کنم وفحشم می دم بهشون;-);-) واقعا بعضی شب ها بعد اذیت می کنند
سلام دقيقا الان يک هفته منم همين حالت رو دارم صبحها ساعت 9:30 الي 9:40 دقيقه مياد سراغم ،قيافشو نديدم ولي سايش و صداي خندش رو قشنگ ميشنوم امروز صبح هم صداي پاشو شنيدم که از کنارم رد شد و رفت بالاي سرم نشست تازه چسبيد به دستام که يه هو بيدار شدم و چشمامو باز کردم و به سختي تونستم دستامو آزاد کنم و کنارم چاقو گذاشته بودم ازقبل برداشتمش تا ازه دور شد ،آخه شنيدم از چاقو ميترسه ولي خدا کنه ديگه نياد سراغم خسته شدم
من تو سن 15 تا 25 سالگی این مشکل رو داشتم .بعضی وقتها دو سه بار پشت سر هم میشد طوری که دیگه میترسیدم بخوابم.الان شکر خدا دو سه سالی میشه که نمیشم.اوایل خیلی میترسیدم.هر کاری میکردم که داد بزنم کسی بیدارم کنه نمیشد.توصیه ام به دوستان اینه که هروقت فلج خواب سراغتون اومد الکی دست و پا نزنید.اول و آخرش که چند دقیقه ای تو این حالت هستید پس خونسرد باشید و با دست و پا زدن خودتون رو خسته نکنید
من تو سن 15 تا 25 سالگی برام اتفاق میفتاد.بعضی اوقات هفته ای یکی دو بار.شکر خدا دو سه سالی میشه که دیگه اینجوری نمیشم.یادمه دفعات اولی که فلج خواب رو تجربه کردم هم میترسیدم هم اینکه با تمام توانم سعی میکردم دست و پام رو تکون بدم ولی نمیشد جوری که وقتی از خواب بلند میشدم دست و پام درد میگرفت.ولی کم کم عادی شده بود به خودم میگفتم چرا الکی زور بزنم چند دقیقه دیگه درست میشه.
نصیحتم به بقیه اینه که هروقت این حالت براشون اتفاق افتاد الکی تقلا نکنن و نترسن،آروم آروم فلج از بین میره.باورتون میشه چند شبه به پشت میخوابم که شاید یه بار دیگه فلج خواب رو تجربه کنم ولی نمیشه. آخه همچین بد هم نیست.تجربه جالبیه
وای خیلی وحشتناک مثلا وقتی میخوابی یهو سرت داغ میشه چشات هم همینجور نفست بند میاد هرچیم داد میزنی کسی متوجه نمیشه بعد یهو خونه شروع میکنه دور سرت بچرخهو یهو میبینی زیر پات سیاه چاله و دری فرو برده میشی توش البته تقصیر خودم بود چون به شکم خوابیدم کلا خوابو زهر مییکنه به آدم عجیب تر از اون که گاهی اوقات وقتی میاد سراغت بلند میشی چار دستو پا راه میری خودتو درو دیوار میزنی اما هیچ صدایی نمیاد حتی وقت بوده من خودمو رسوندم پیش پدرم و خودمو روش انداختم اما وقتی بیدار شدم دیدم سر جای اولمم
منم خیلی این احساسو تجربه میکنم اکثر مواقع چیزی نمیبینم یه بار گربه دیدم دوبار دست دیدم که داره میاد سمتم. جالبه بعضیا میگن بدنتو تکون بدی میره آخه مشکل اینجاس که کل بدن قفله و اصلا نمیشه تکون داد من حتی لب هامم باز نمیشه تا حرفی بزنم فقط انگار همه چیو میبینم و حس میکنم و شاید بزور بتونم با دهن بسته صدا در بیارم از خودم. واقعا خسته شدم از این حالت
منم خیلی این احساسو تجربه میکنم اکثر مواقع چیزی نمیبینم یه بار گربه دیدم دوبار دست دیدم که داره میاد سمتم. جالبه بعضیا میگن بدنتو تکون بدی میره آخه مشکل اینجاس که کل بدن قفله و اصلا نمیشه تکون داد من حتی لب هامم باز نمیشه تا حرفی بزنم فقط انگار همه چیو میبینم و حس میکنم و شاید بزور بتونم با دهن بسته صدا در بیارم از خودم. واقعا خسته شدم از این حالت
سلام
دیشب کم کم کم چشام داشت گرم میشد که حس کردم یکی بالشمو داره حل میده بی طرفه چپه تختم منم همین طوری بدنم داشت با بالش حرکت میکرد به طره چپ اخه جالبش اینجاست یه صدایی هم شنیدم صداش شبیه مردا بود یه اه پر حرص کشید وقتی داشت بالشمو تکون میداد خلاصه با گفتن چند بسم الله پشت سره هم تونستم چشامو باز کنم ولی زود چشام گرم شد دوباره بدنم بی حس شد سه نفر رو تختم نشسته بود خودشونم سمت پاهام بودن داشتن پاهامو لمس میکردن خیلی عجیب بود برام بهشون نگاه کردم کلا سیاه بودن نمیشد صورتشونو دید اون لحظه بازم بسم الله گفتم و کم مونده بود گریه کنم خلاصه خیلی بد بود نمیدونم اینم بختک بود که من تجربه کردم یا نه
سلام
من از بچگی بختگ میفتاد روم. الان 27 سالمه ولی هنوز که هنوزه دارم ازش رنج میبرم. هیچ شئ نمیبینم ولی نه میتونم بدنمو حرکت بدم و نه صدام درمیاد. هروقت خواب بد میبینم اینجوری میشم هرجور هم میخوابم میاد باز این حس رو دارم. خسته شدم خیلی وحشتناکه. چجوری ازش خلاص بشم نمیدونم
سلام
برای منم همین نیم ساعت پیش اتفاق افتاد تو خونه تنهام و خیلی ترسیدم تو این چند سال فکر کنم ۱۰ بار اومده سراغم اما هربار دمر خوابیده بودم این بار حس میکردم کسی تو خونه اس و داره در یخچال رو باز و بسته میکنه خیلی ترسناکه
همین چند دقیقه ی پیش که خوابیده بودم ، این اتفاق ناخوشایند برام افتاد که اومدم یه سرچی بکنم و گذرم به اینجا افتاد. راستش من بارها و بارها این اتفاق برام افتاده ولی هیچ وقت برام عادی نمیشه ، چیزی که من بهش رسیدم اینه که هروقت با اضطراب و استرس خوابیدم این اتفاق برام افتاده ، مـثلا الان ایام امتحاناس و من داشتم برای امتحان میخوندم که اومدم یه چرتی بزنم بختک افتاد روم..شبا و روزایی که خیلی ریلکس میخوابم اصلا این اتفاق برام نمیوفته. پس توصیه ی من اینه که از استرستون هنگام خواب کم کنید..وقتی براتون این اتفاق میوفته ،بیهوده سعی نکنید فریاد بکشید یا بدنتونو تکون بدین ، سعی کنین ساکن باشین ..راستش خیلی حس بدیه ولی باید تحمل کرد..من بیشتر وقتا سعی میکنم بخوابم ومحل نزارم به اون بختک . و یه نکته ی جالبه دیگه اینکه من دفعات قبلی که این اتفاق برام افتاد هیچ موجودی رو ندیدم ولی امروز یه چیز سیاه رنگ مثل دود روی دستام بود ولی نمیتونم بگم یه موجودی بود چون اصلا شکل نداشت.
ديشب برا دومين بار برا منم اتفاق افتاد احساس كردم يه مردي بالشت رو گذاشتم روسرم وخودش نشست رو بالشت!اول فكركردم دزده وداره منو خفه ميكنه بعد ديدم خوب پس من چراميتونم نفس بكشم؟!اين چه جور خفه كردنيه كه من هنوز ميتونم نفس بكشم؟!خلاصه خيلي نااميدشدم و ترسيدم باخودم گفتم أه چه زندگي يعني من واقعا اينجوري قراربود بميرم؟!خلاصه به خودم گفتم لااقل چشمامو زيراين بالشت بازكنم ببينم ميشه چيزي ديديانه؟كه بازكردم وحالت بختك تموم شد!
ديشب برا دومين بار برا منم اتفاق افتاد احساس كردم يه مردي بالشت رو گذاشتم روسرم وخودش نشست رو بالشت!اول فكركردم دزده وداره منو خفه ميكنه بعد ديدم خوب پس من چراميتونم نفس بكشم؟!اين چه جور خفه كردنيه كه من هنوز ميتونم نفس بكشم؟!خلاصه خيلي نااميدشدم و ترسيدم باخودم گفتم أه چه زندگي يعني من واقعا اينجوري قراربود بميرم؟!خلاصه به خودم گفتم لااقل چشمامو زيراين بالشت بازكنم ببينم ميشه چيزي ديديانه؟كه بازكردم وحالت بختك تموم شد!
من از بچگی این مشکل رو داشتم.الان ۲۸ سالمه.الان ساعتهفت و نیمه عصره.پای تلویزیون رو کاناپه خوابم برد.اصلا دم ر و ب پشت و پهلو نداره من تو هر حالتی اینجوری میشم.هیچوقت شئ رو ندیدم .سنگینی و خفگی رو دارم + سر درد و هنگیه بعدشو ک تا چند مین خیره میشم ب نقطه ای.من خیلی اذیتم.هر سری داستانهای مختلفی رو میبینم.عزیزانی ک از دست دادمو میاره .باهاشون گرمصحبت میشم تا زمانی ک دیگه احساس خفگیم شدت میگیره با تکون دادن گردنم خودمو بیدار میکنم.خیلی اذیت میشم .الان این دومین باره تو هفته اینطوری شدم.ولی داره متفاوت تر میشه سری قبل مادر و پدر فوت شدمو ب همراه برادر و خواهری ک ازم دورن رو اورد برام و باهاشون گفت و گو داشتم طوری ک میدیدیم داره بهم فشار میاره ولی میخاستم ک میششون بمونم.امروزم ک ی جمله انگلسی بهم گفت ک از خواب ک بیدار شدم تکرار میکردم ک گفت صداکن صدا کن منو .نمیخام دیگه .میخام ی کاری کنید .تورو خدا کسایی ک غلبه کردن یادمون بدید.من مدیومم بالاس ب شدت اذیت میشم.خسته شدم از این شرایط .دعا هم گرفتم از دعا نویس تغییری نکرد .
من از بچگی این مشکل رو داشتم.الان ۲۸ سالمه.الان ساعتهفت و نیمه عصره.پای تلویزیون رو کاناپه خوابم برد.اصلا دمر و ب پشت و پهلو نداره من تو هر حالتی اینجوری میشم.هیچوقت شئ رو ندیدم .سنگینی و خفگی رو دارم + سر درد و هنگیه بعدشو ک تا چند مین خیره میشم ب نقطه ای.من خیلی اذیتم.هر سری داستانهای مختلفی رو میبینم.عزیزانی ک از دست دادمو میاره .باهاشون گرمصحبت میشم تا زمانی ک دیگه احساس خفگیم شدت میگیره با تکون دادن گردنم خودمو بیدار میکنم.خیلی اذیت میشم .الان این دومین باره تو هفته اینطوری شدم.ولی داره متفاوت تر میشه سری قبل مادر و پدر فوت شدمو ب همراه برادر و خواهری ک ازم دورن رو اورد برام و باهاشون گفت و گو داشتم طوری ک میدیدیم داره بهم فشار میاره ولی میخاستم ک میششون بمونم.امروزم ک ی جمله انگلسی بهم گفت ک از خواب ک بیدار شدم تکرار میکردم ک گفت صداکن صدا کن منو .نمیخام دیگه .میخام ی کاری کنید .تورو خدا کسایی ک غلبه کردن یادمون بدید.من مدیومم بالاس ب شدت اذیت میشم.خسته شدم از این شرایط .دعا هم گرفتم از دعا نویس تغییری نکرد .
سلام من هم گاهی اینطور میشم. من تعبیر دیگه ای شنیدم در اینباره، اینکه آدم بخواب سنگین میره و روح بدن از بدن خارج میشه مثلا بعضی اوقات خواب میبینی جایی دیگری هستی که این روح شماست به آنجا رفته وموقع برگشت نمیتونه درست وارد بدن بشه، اینه که آدم احساس میکنه مرده و نمیتونه حرکت کنه و نفس بکشه تا اینکه روح کاملا روی جسم برمیگرده و بلند میشید.... بنظر من این دلیل عقلانی تره چون خواب نوعی مرگ کوتاه و روح میتونه آزادانه از بدن خارج بشه و گاهی که خواب میبینیم جایی هستیم در اصل روح ما به اونجا رفته که ما در خواب میبینیم به فلان بودیم.... ممنون
همین الان از خواب پریدم به زور... این سومین باره تو کل عمرم میاد برام.. احساس کردم داره روحم رو میشکافه و خودش رو جا میده تو وجودم.. به سختی فقط میتونستم بسم الله الرحمن الرحیم بگم که ازم فرار کنه... چی بگم دارم گریه میکنم وقتی فکرشو میکنم...خدایا جهنمت چیه پس وقتی به این میگن خواب یا رویا .... :"(
سلام.منم دچار همچین حالتایی شدم و واقعا هیچ ربطی به طاق باز خوابیدن نداره همین دیشب در واقع بعد از اذان صبح چنین حالتی برام پیش اومد کلی صلوات فرستادم و سعی کردم تکون بخورم که نشد تا اینکه واسه ی لحظه خواهرم در اتاق رو باز کرد از اون حالت بیدار شدم.معمولا این حالت تو اتاق خاصی از خونه که میخوابم برام پیش میاد و در تاریکی مطلق.چیزایی که میبینم هر بار شکل خاصی هستن. فکر میکنم این اتاق رو تسخیر کردن و نمیخوانمن اینجا باشم چون هر وقت اینجا خوابیدم این اتفاق افتاده.به خانواده و دوستام سپردم هر وقت شنیدین توی خواب بلندبلند نفس میکشم
من این اتفاق برام خیلی میوفته.ا،همیشه به پهلو میخوابم.شبها هم برام اتفاق نیوفتاده اگرم بوده چیزی یادم نیس بیشتر ظهر ها اینطوری میشم.چیکار کنم؟؟تا حالا هم موجود عجیب غریبی هم تو این حالت ندیدم پس این نظرات عوام که بهش اعتقاد دارن غلط هستش.
من من هم چند سالي درگيرش بودم. هر روز ظهر سر ساعت مشخص من روي تختم ميشستم بي اختيار بعد بيهوش ميشدم وكاملا حس سبكي داشتم انگار روح از بدنم رفته بعد از زير تختم حسش ميكردم كه وارد بدنم ميشه وتوي تمام تنم وول ميخورد من هم هيچ كاري نميتونستم بكنم. و يكبار كه تو همين حال بودم يه آدم خاكستري قد بلند از جلوم رد شد. ولي خوشبختانه هميشه روزها مياد سؤال من. بعد از خواب صبح.
سلام آقای امیر تجربه من اینه که حتما بالشی که استفاده میکنید همسطح باشه و زیاد بالا نباشه و به پهلو بخابید شب اگه پرخوری کردید نبات یا نعناع بخورید واگه بتونید آیت الکرسی بخونید
خسته شدمدیگه ، من نود درصد مواقع اینجوری میشم ، دست و پام فلجمیشه ، نمیتونم صدا بزنم کسیو ، به زور نفس میکشم ،
هیچ وقتم بهش عادت نمیکنم ، آخر ی روز تو خواب سکته میکنم
واقعا بده ...
من چند شب پیش برای اولین بار بختک افتاد روم من از فلج شدن بدن نمیترسم از توهمی که برام ایجاد شده میترسم الان چند شبه خواب راحت ندارم و فکر میکنم اون چیزی که میبینیم واقعی هستش و وجود داره درسته که علم تاییدش نمیکنه ولی من تو بیداری حسش کردم مطمعنم من تا قبل از این هرگز به این حالت دچار نشده بودم و اصلا آدم خرافی و ترسویی نیستم ولی مطمعنم یه موجودات عجیب وجوددارن حتی اگه علم انکارشون کنه چون تا زمانی که شخصی خودش اینو تجربه نکرده باشه متوجه موضوع نمیشه
آخرین باری که دیدمش دبیرستانی بودم اون موقع خیلی این حالت برام پیش میومد تا آخرین بار که صحنه ای که میدیدم این بود که روی تخت خواب بودم و اون به سقف چسبیده بود و داشت منو نگاه میکرد و من داشتم به سمتش بالا میرفتم دیگه وقتی دیدم تلاش برای بیدار شدن فایده نداره تصمیم گرفتم با دستم بگیرمش تا ببینم اگه بگیرمش چی میشه که بیدار شدم و دیگه تکرار نشد
دوستان قبل از خواب غذاهاى كنسروى،
سركه، انواع سس ها، سوسيس و كالباس و ساير غذاهاى فراورى شده و افت فشار از دلايل گرفتار بختك شدن هستند
تا جايى كه ميتونيد از اين غذا ها تا ٤ساعت قبل از خواب پرهيز كنيد. و يا اينكه بعد از خوردن اين غذا ها نبات بخوريد*
سلام
دوستان خسته نباشید . منم قبلا درموردش شنیده بودم و خیلی آرزو داشتم که یه بار تجربه کنم چند روز پیش این احساس را تجربه کردم ولی فقط درحد یک احساس بود چون من روپشت نخوابیده بودم و رو پهلوی چپم بودم خیلی احساس عجیبی بود هی تلاش میکردم که خلاص شم نمیشد که خلاص شد ولی بعدش به خودم گفتم که اینا همش توهمات ذهنیه . اینا واقعیت نداره
باور کنید که خیلی راحت خلاص شدم - ولی خداییش خیلی تجربه ی جالب و با حالی :):):):)
سلام این اتفاق برای یکی از فامیل های ما افتاده است به دلیل ترس زیاد همان شب در خواب سکته می کنند و از دنیا می رود و از آن اتفاق تا بهال خیلی می ترسم بخوابم
و به سوال خداوند که می خواد ما آرامش داشته باشیم ولی در این حین هم بختک و هم اجنه را به سراغ ما فرستاده است پس این چه آرامشی است که ما داریم؟
اینکه میگید انگشتتونو تکون بدید یا سرتونو یچرخونید تو اون حالت که غیر ممکنه، چون اون لحظه تمام بدن قفل قفل میشه من تنها کاری که میتونم انجام بدم اینه که تند تند نفس بکشم که همسرم صدای نفسمو بشنوه و بیدارم کنه، من چیز خاصی نمیبینم فقط گاهی با خواب دیدن همراه میشه نه اینکه موجود خاصی رو ببینم
سلام چند ساله که تجربشو دارم واقعا خیلی خیلی حس بدیه من مرگو به چشمام میبینم نمیدونم باید چکار کرد مثل یه انرژی منفیه که ادمو از پادرمیاره هرچیم میخوام ببینمش نمیشه.کلا زورش از ما بیشتره ....
سلام اقا من انقد این بختکو تجربه کردم دیگ برام عادی شده میخوام یه راه حل بهتون بدم هر وقت موقع خوابیدن وقتی بختک میاد سراغتون از خواب بیدار شدید روتونو برگردونید اون طرفی بخوابید که دوباره سراغتون نیاد کلا وقتی که به رخت خواب میرید اون طرفی که میخوابید وقتی که خوابتون نبرده میتونید احساس کنید که الان وقت اومدن بختکه همون موقع روتونو برگردونید اون طرف بخوابید همین
واسه منم خیلی اتفاق افتاده ولی من سیاهی نمیبینم چیزی روسینم حس نمیکنم فقط نمیتونم تکون بخورموچشاموبازکنم.خیلی تلاش میکنم که دستوپاموتکون بدم ولی نمیشه تلاش میکنم چشماموبازکنم ولی بعدازکلی تلاش کمی چشمام بازمیشه که نورومیبنم وزودبسته میشه.وقتی میبینم تلاشم بی فایدس ناچاربی حرکت میمونموباخودم میگم الان خودش درست میشه
یعنی مغز بیداره ولی جسم خواب
ترس مرس نداره
من الان خونه دوستم خوابیدم امشبم اومد سراغم ولی ایبار یکم نرسناک بود ک با اون راهی ک گفتم از شرش خلاص شدم
توی این حالت فقط بگیرید بخوابید هرچی هم که میبینید یا میشنوید فقط زائده ی ترس و ذهنتون هست
مغز ادم خیلی جونِوَره هرچی بیشتر بترسی چیزای توهمی تری میببنی
اصلا لازم نیست بترسید فقط دوباره بخوابید هیچ اتفاقی هم نمی افته خیالتون راحت.من خیلی اینجوری میشم و خیلی بیخیال دوباره میگیرم میخوابم بعد چند لحصه دوباره بیدار میشم
فقط میاد دست و پامو میگیره که تکون نخورم
دیگه اذیت نمیکنه
بهش عادت کردم ،فقط یه بار که باردار بودم و بهش گفتم ولم کن صداشو شنیدم که گفت چون تو منو دوست نداری ولت نمیکنم
تقریبا یه سالی میشد دیگه نیومد سراغم
ولی جدیدا دوباره این حس بهم دست میده
ولی اون نیست،فک میکنم شبیع یه حیوون هست
اصلا خوشایند نیست
اگه قراره دوباره اینجوری بشم خدا کنه دوباره همون قبلی بیاد
دوتا بچه دارم،میترسم به اونا صدمه بزنه
بای
پس این دانسمنداچیکارمیکنن باوااین بیماری یه راحل براش پیداکنین
پس این دانسمنداچیکارمیکنن باوااین بیماری یه راحل براش پیداکنین
یکبارش غیر اینکه فلجی و زبونتون قفل میشه انگار از داخل بدنتون اعضای داخلی بدنتون رو فشار میده عجیبه ولی یاد خداوند رو میکنم سریع خلاص میشم
خسته کننده اس نمیدونم چکا کنم
خسته کننده اس نمیدونم چکا کنم
نصیحتم به بقیه اینه که هروقت این حالت براشون اتفاق افتاد الکی تقلا نکنن و نترسن،آروم آروم فلج از بین میره.باورتون میشه چند شبه به پشت میخوابم که شاید یه بار دیگه فلج خواب رو تجربه کنم ولی نمیشه. آخه همچین بد هم نیست.تجربه جالبیه
دیشب کم کم کم چشام داشت گرم میشد که حس کردم یکی بالشمو داره حل میده بی طرفه چپه تختم منم همین طوری بدنم داشت با بالش حرکت میکرد به طره چپ اخه جالبش اینجاست یه صدایی هم شنیدم صداش شبیه مردا بود یه اه پر حرص کشید وقتی داشت بالشمو تکون میداد خلاصه با گفتن چند بسم الله پشت سره هم تونستم چشامو باز کنم ولی زود چشام گرم شد دوباره بدنم بی حس شد سه نفر رو تختم نشسته بود خودشونم سمت پاهام بودن داشتن پاهامو لمس میکردن خیلی عجیب بود برام بهشون نگاه کردم کلا سیاه بودن نمیشد صورتشونو دید اون لحظه بازم بسم الله گفتم و کم مونده بود گریه کنم خلاصه خیلی بد بود نمیدونم اینم بختک بود که من تجربه کردم یا نه
من از بچگی بختگ میفتاد روم. الان 27 سالمه ولی هنوز که هنوزه دارم ازش رنج میبرم. هیچ شئ نمیبینم ولی نه میتونم بدنمو حرکت بدم و نه صدام درمیاد. هروقت خواب بد میبینم اینجوری میشم هرجور هم میخوابم میاد باز این حس رو دارم. خسته شدم خیلی وحشتناکه. چجوری ازش خلاص بشم نمیدونم
برای منم همین نیم ساعت پیش اتفاق افتاد تو خونه تنهام و خیلی ترسیدم تو این چند سال فکر کنم ۱۰ بار اومده سراغم اما هربار دمر خوابیده بودم این بار حس میکردم کسی تو خونه اس و داره در یخچال رو باز و بسته میکنه خیلی ترسناکه
همین چند دقیقه ی پیش که خوابیده بودم ، این اتفاق ناخوشایند برام افتاد که اومدم یه سرچی بکنم و گذرم به اینجا افتاد. راستش من بارها و بارها این اتفاق برام افتاده ولی هیچ وقت برام عادی نمیشه ، چیزی که من بهش رسیدم اینه که هروقت با اضطراب و استرس خوابیدم این اتفاق برام افتاده ، مـثلا الان ایام امتحاناس و من داشتم برای امتحان میخوندم که اومدم یه چرتی بزنم بختک افتاد روم..شبا و روزایی که خیلی ریلکس میخوابم اصلا این اتفاق برام نمیوفته. پس توصیه ی من اینه که از استرستون هنگام خواب کم کنید..وقتی براتون این اتفاق میوفته ،بیهوده سعی نکنید فریاد بکشید یا بدنتونو تکون بدین ، سعی کنین ساکن باشین ..راستش خیلی حس بدیه ولی باید تحمل کرد..من بیشتر وقتا سعی میکنم بخوابم ومحل نزارم به اون بختک . و یه نکته ی جالبه دیگه اینکه من دفعات قبلی که این اتفاق برام افتاد هیچ موجودی رو ندیدم ولی امروز یه چیز سیاه رنگ مثل دود روی دستام بود ولی نمیتونم بگم یه موجودی بود چون اصلا شکل نداشت.
و اگ اراده قوی داشته باشی یا توکل و... راحت میره
یبار واقعا داشتم خفه میشدم
اما گنجش باحاله من که گنجرو گیر بیارم میرم پلی استیشن4 میخرم والا!
هیچ وقتم بهش عادت نمیکنم ، آخر ی روز تو خواب سکته میکنم
واقعا بده ...
سركه، انواع سس ها، سوسيس و كالباس و ساير غذاهاى فراورى شده و افت فشار از دلايل گرفتار بختك شدن هستند
تا جايى كه ميتونيد از اين غذا ها تا ٤ساعت قبل از خواب پرهيز كنيد. و يا اينكه بعد از خوردن اين غذا ها نبات بخوريد*
دوستان خسته نباشید . منم قبلا درموردش شنیده بودم و خیلی آرزو داشتم که یه بار تجربه کنم چند روز پیش این احساس را تجربه کردم ولی فقط درحد یک احساس بود چون من روپشت نخوابیده بودم و رو پهلوی چپم بودم خیلی احساس عجیبی بود هی تلاش میکردم که خلاص شم نمیشد که خلاص شد ولی بعدش به خودم گفتم که اینا همش توهمات ذهنیه . اینا واقعیت نداره
باور کنید که خیلی راحت خلاص شدم - ولی خداییش خیلی تجربه ی جالب و با حالی :):):):)
و به سوال خداوند که می خواد ما آرامش داشته باشیم ولی در این حین هم بختک و هم اجنه را به سراغ ما فرستاده است پس این چه آرامشی است که ما داریم؟