طلاق بزرگ آمریکا و اروپا در سه حوزه رخ داده است: اوکراین، آزادی بیان و تجارت. هفته گذشته، دونالد ترامپ با اعلام مذاکرات صلح با ولادیمیر پوتین، اروپاییها را شگفتزده کرد. (او این موضوع را در جریان کمپین انتخاباتی خود اعلام کرده بود، اما به نظر میرسید که رهبران اروپا به آن توجه نکردهاند.) کیت کلاگ، نماینده ویژه ترامپ برای اوکراین، شنبه به اروپاییها گفت که آنها در مذاکرات صلح سطح بالا نخواهند داشت.
رهبران اروپا متعجب و خشمگین شدهاند. برخی از آنها، از جمله کیر استارمر، هنوز ایده عضویت احتمالی اوکراین در ناتو را مطرح میکردند، اما ترامپ اعلام کرد که اوکراین عضو ناتو نخواهد شد. ترامپ اظهار داشت که از منظر روسیه، احتمال عضویت اوکراین در ناتو بود که جنگ را به راه انداخت، نظری که اروپاییها با آن مخالفند. او همچنین به این نتیجه رسیده که اوکراین هیچ شانسی برای پیروزی ندارد.
الگوهای یک توافق صلح در حال شکلگیری است: عضویت ناتو برای اوکراین نخواهد بود؛ مرزی که وضعیت کنونی نظامی را محترم بشمارد؛ منطقهای غیرنظامی در اطراف مرز جدید؛ و به احتمال زیاد بازگشت داراییهای مسدود شده روسیه و کاهش تدریجی تحریمها. ترامپ حتی میخواهد روسیه به گروه ۷ بازگردد.
این موضوع موجب خشم اروپاییها شده است. رسانهها و بسیاری از اساتید اروپایی همچنان بر این باورند که اوکراین تنها در صورتی میتواند جنگ را ببرد که غرب از آن حمایت کند. اما این نظرات کسانی است که هیچ مسئولیتی در این زمینه ندارند. رابرت اسکیدلِسکی، تاریخنگار اقتصادی بریتانیایی، اخیراً بر همسانی دیدگاههای حامی جنگ در رسانههای بریتانیایی اشاره کرده است. حامیان بیچون و چرای اوکراین در رسانههای بریتانیا، اندیشکدههای اروپایی و دپارتمانهای تاریخ دانشگاههای آمریکا، هیچکدام به درس مهمی از تاریخنگار نظامی آلمانی کارل فون کلاوزویتس توجه نکردهاند: «به جنگ نروید مگر آنکه بدانید چگونه آن را تمام خواهید کرد.»
برای اروپاییها، جنگ به یک ورزش تماشاچی تبدیل شده است. حمایت آنها از اوکراین بیشتر حول اصول و وعدهها میچرخید؛ هیچ برنامهریزی استراتژیک، پایان بازی یا طرح مشخصی برای سناریوهای پس از جنگ وجود نداشت.
جنگ اوکراین باید پایان یابد، چرا که اوکراین شکست خورده است. واقعیت همین است. روسیه اکنون به یک اقتصاد جنگی تبدیل شده و در تولید تجهیزات نظامی و مهمات از غرب پیشی گرفته است. حالا هیچ راهی برای شکست آن وجود ندارد. پیروزی اوکراین نیازمند تصمیمگیریهای سیاستی متفاوتی از سوی آمریکا و اروپا در آغاز جنگ بود: تحریم کامل نفت و گاز، قطع کامل ارتباط بانکهای روسیه از شبکههای مالی بینالمللی، افزایش فوری سرمایهگذاریها در صنعت دفاعی، و آمادگی برای فداکاری. اوکراین به حامیان شجاع نیاز داشت، اما به جای آنها تشویقکنندههایی داشت.
اروپاییها که دیگر در حاشیه دیپلماسی بینالمللی قرار گرفتهاند، در کنفرانس امنیتی مونیخ امیدوار بودند که آمریکاییها حداقل چند کلمه دلگرمکننده به آنها بگویند. اما آنها به جای آن، از جِی. دی. ونِس، معاون رئیسجمهور آمریکا، یک توبیخ دریافت کردند. او به آنها گفت که بزرگترین تهدید برای غرب نه روسیه یا چین، بلکه سرکوب آزادی بیان در اروپا است. ممکن است این مسئله در یک کنفرانس امنیتی موضوع عجیبی به نظر برسد، اما برای ونِس این دو موضوع به هم مرتبط هستند.
ونِس به موارد زیادی از سانسور دولتی اشاره کرد، از جمله لغو انتخابات ریاستجمهوری رومانی در سال گذشته، پس از آنکه نامزد اشتباهی پیروز شد. این تصمیم در اتحادیه اروپا به طور گستردهای مورد تحسین قرار گرفت که نشاندهنده این است که سانسور در اروپا به طور نگرانکنندهای به حالت عادی درآمده است.
اگرچه این مسائل در اروپا با سردرگمی روبهرو شد، ولی حقیقت تلخ این است که اروپا باید مسئولیت امنیت خود را به دوش بکشد و به طور هوشمندانهتر هماهنگ و منابع دفاعی خود را مدیریت کند. اما آیا اروپاییها میتوانند این چالش را بپذیرند؟
منبع: آن هرد