سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان‌ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نوجوان ناسازگار

تینا نوجوانی است که ترجیح می‌دهد در پارکینگ و پشت بام خانه مردم بخوابد، اما کنار خانواده نباشد.

 سرگرد سمانه مهربانی معاون اجتماعی پلیس آگاهی تهران بزرگ در یادداشتی نوشت؛ دختر نوجوان به اصرار افسر پرونده حاضر به گفت‌و‌گو می‌شود.

مثل همه نوجوانان هم سن و سالش در برابرگفت و گو با یک بزرگسال جبهه می‌گیرد و فکر می‌کند قصد دارم نصیحتش کنم.

برای اینکه بیشتر نشان دهد متفاوت است و ترسی هم از بزرگتر‌ها ندارد می‌گوید: بسیار خوب با شما حرف می‌زنم، اما حداقل یک نخ سیگار بدهید.
نگاه و سکوتم را که می‌بیند، می‌گوید: باشه خانم پلیس، شوخی کردم.

یک سال پیش با پسری آشنا شدم و با هم فرار کردیم. دو نفری رفتیم شمال. فکر می‌کردم قرار است به ما خوش بگذرد، اما کسی به ما ویلا نداد و مجبور شدیم شب‌ها توی پارک بخوابیم. آن موقع فقط ۱۵ سال داشتم. خیلی زود پلیس ما را پیدا کرد و مرا تحویل خانواده‌ام دادند.

مادرم به جای اینکه کنارم بنشیند و بپرسد چرا این کار را کردی فقط سرزنشم کرد و بعد هم فکر کرد با جابجایی خانه و تغییر محله می‌تواند مانع ارتباط من با آن پسر شود. من نه تنها تماسم را با او قطع نکردم که با یک اکیپ دختر و پسر هم آشنا شدم و هر چند روز یک بار با هم برای تفریح بیرون می‌رفتیم.

به اینجا که می‌رسد ذوق زده می‌گوید من خوب بلدم آدم‌ها را مجبور کنم برایم خرج کنند، اما خیلی زود پسر‌های جمع متوجه شدند که من فقط قصد دارم کاری کنم برایم هزینه کنند.

من دلم می‌خواهد برای خودم آزادانه بیرون بروم و هر ساعتی دلم خواست به خانه برگردم. اما مادرم مدام از من گزارش کار می‌خواهد و نگرانی‌ها و سوال و جواب هایش خسته‌ام می‌کند. هر روز دعوا داریم و مدام به من سرکوفت می‌زند که تو چرا مثل خواهر بزرگترت نمی‌توانی در خانه بشینی.

خوب من مثل خواهرم نیستم. از دفعه قبل که نگرانی و دردسرهایشان را به خاطر فرار به شمال دیدم فهمیدم فرار تنبیه خوبی است برای اینکه اذیتشان کنم فرار کردم.

این چند روز از یکی از پسر‌های اکیپ به اسم مهرداد خواستم به من کمک کند. او هم مرا به خانه اشان برد و برای اینکه والدینش متوجه نشوند مجبور شدم گاهی توی پارکینگ خانه و چند شب هم روی پشت بام بخوابم. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که از پلیس آگاهی با والدینش تماس گرفتند و خوب معلوم شد من این چند روز در خانه آنها پنهان شده بودم.

من از آنجا نیز فرار کردم و به پارک ملت رفتم و یکی از دوستان مهرداد به سراغم آمد و گفت قضیه حل شده و می‌توانم به خانه مهرداد برگردم. من هم اعتماد کردم و خبر نداشتم این یک قرار صوری است و پلیس به همراه خانواده‌ام آنجا منتظرم هستند.

نظریه کارشناس

دوران بلوغ و نوجوانی حساس‌ترین دوران زندگی هر انسانی است که صعود یا سقوط وی، در مسیر زندگی با توجه به اتفاقات و تصمیمات این دوران رقم می‌خورد.
کودک مطیع و فرمان بردار شما ناگهان تبدیل به موجودی ناسازگار می‌شود و اگر شما آموزش‌های لازم را در خصوص نحوه برخورد صحیح با نوجوان ندیده باشید و در مورد ویژگی‌های این دوران مطالعه نکرده باشید به جای کمک به او، شخصا زمینه سقوط و فرار و گرایش وی به انواع آسیب‌ها را فراهم می‌آورید.

با مطالعه برای هر دوره‌ای از رشد فرزند خود آماده باشید در غیر این صورت هر روز با رفتاری عجیب و اشتباهی غیر قابل جبران شگفت زده و غافلگیر می‌شوید. هر وقت احساس کردید حل مشکلات بین شما و فرزندتان از توان شما خارج است و زبان مشترکی با نوجوان خود ندارید به جای جنگ و درگیری از یک مشاور و متخصص در زمینه کودک و نوجوان کمک بخواهید.

برچسب ها: پلیس ، دختران فراری
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.