سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان‌ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اقبال واحدی: نقش بازی نمی‌کنم

سیدمحمدعلی واحدی که مخاطبان او را با نام اقبال واحدی می‌شناسند، تنها یک مجری تلویزیونی نیست؛ واحدی را باید سفیر فرهنگی روستا‌ها و طبیعت ایران معرفی کرد.

سیدمحمدعلی واحدی که مخاطبان او را با نام اقبال واحدی می‌شناسند، تنها یک مجری تلویزیونی نیست؛ واحدی را باید سفیر فرهنگی روستا‌ها و طبیعت ایران معرفی کرد، چراکه دهه‌هاست با شورواشتیاق، به گوشه‌وکنار ایران سفر می‌کند تا فرهنگ و هنر و آداب‌ورسوم اصیل روستا‌ها را به تصویر بکشد. این هنرمند، زمانی که اجرای «صبح به‌خیر ایران» را آغاز کرد فکرش را هم نمی‌کرد یک برنامه صبحگاهی در تلویزیون می‌تواند تا این حد موفق و پرمخاطب شود. خلاقیت، جسارت، صداقت و طنز واحدی در اجرا، برنامه‌های او را از سایر تولیدات تلویزیونی متمایز کرده است.

 این مجری و برنامه‌ساز تلویزیونی درباره دوران کودکی‌اش و تأثیر آن دوره بر شکل‌گیری شخصیت و دوران بزرگسالی‌اش گفت: شاید زمانی که کودک بودیم فکر نمی‌کردیم که باید چطور باشیم یا قرار است در آینده چه کاری انجام دهیم. بسیاری از رفتار‌ها و روحیات انسان در دوران کودکی ناخودآگاه است، ولی به هر حال در آینده هر فرد و اینکه قرار است در چه فضا‌هایی حضور داشته باشد مؤثر است.

واحدی ادامه داد: زمانی که کودک بودم یک اتفاق بامزه در زندگی‌ام رخ داد که حالا جزئی از کار و زندگی من شده است. درواقع ممکن است آن تجربه، من را به تصویر و خلاقیت و… علاقه‌مند کرده باشد. این خاطره مربوط است به آن زمانی که مسجد جامع نارمک تازه در حال راه‌اندازی و ساخت‌وساز بود و دیوارهایش نیم متر بالا آمده بود. پدرم امام جماعت آنجا بود و من هم زیاد در مسجد رفت‌وآمد داشتم و می‌دانستم که داخل مسجد کتابخانه‌ای وجود دارد.

دوربین، همه زندگی‌ام شد

وی با ذکر خاطره‌ای تصریح کرد: خاطرم هست یکی از کاروان‌های حج از مراسم اربعین در کربلا فیلم هشت میلی‌متری گرفته بود، ولی اجازه نمی‌دادند در مساجد فیلم پخش کنند و تنها کسی که با این کار مشکل نداشت پدرم من بود و اجازه داد در کتابخانه مسجد آپارات را راه بیندازند. یک آقایی به نام شربت‌اوغلی که فیلم را تهیه کرده بود میکروفونی دستش گرفت و گفتار متن را می‌خواند و در مورد تعزیه‌ای که در کربلا اجرا شده بود توضیح می‌داد.

واحدی به شگفت‌زدگی حضاری که محو تماشای پرده نمایش بودند، اشاره کرد و گفت: در آن بین من که آن زمان شش سال بیشتر نداشتم، به جای پرده نمایش، از دیدن دستگاه آپارات حیرت کرده بودم. آن آپارات آنقدر برای من جذابیت پیدا کرد که سینما، عکاسی، دوربین و تصویر، همه زندگی‌ام شد.

وی افزود: زمانی که سینما مونت‌کارلو که امروز تبدیل به مسجدالنبی در منطقه هفت‌حوض شده است، فعالیت می‌کرد، گاهی فیلم‌ها را دور می‌ریخت و من دانه‌دانه آنها را جمع می‌کردم و برای خودم با مقوا و لامپ اسلایدپخش‌کن درست کرده بودم و تصاویر فیلم‌ها را روی دیوار می‌انداختم و بچه‌های محل را جمع می‌کردم و برای تماشا از آنها یک قرانی می‌گرفتم. آنقدر شیفته این فضا‌ها بودم که رفقایم نیز همه عکاس و فیلم‌بردار بودند و پس از انقلاب باز هم دوستی ما ادامه پیدا کرد و وارد فضا‌های کاری جدی‌تر شدیم.

مجری برنامه «صبح به‌خیر ایران» اضافه کرد: در دوران نوجوانی هم دنبال آشنایی با انواع دوربین‌های عکاسی رفتم، ظهور و ثبت عکس را یاد گرفتم و از این تجربه‌ها واقعاً لذت می‌بردم. زمانی که به سربازی رفتم در چاپخانه ارتش مشغول به خدمت شدم و به‌نوعی سعی کردم حتی در سربازی نیز از نور و عکس و تصویر جدا نشوم و به‌واسطه در دست داشتن فضای چاپخانه، اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را چاپ می‌کردیم.

واحدی تأکید کرد: زندگی انگار من را به این سمت می‌کشید و برای ادامه تحصیل تصمیم گرفتم در هنرستان برق درس بخوانم. البته ابتدا به دبیرستان کمال نارمک رفتم و دکتر سحابی، مدیر آنجا بود. رئیس هنرستان کارآموزی که برای یادگیری رشته برق ثبت‌نام کردم نیز مهدی بازرگان بود که بعداً نخست وزیر شد. حتی شهیدرجایی و جلال‌الدین فارسی و تعدادی از شهدای هفتم تیر از معلمان ما بودند.

وی در ادامه بیان کرد: ما در چنین منطقه‌ای بزرگ شدیم و همگی روحیات سیاسی داشتیم. به همین دلیل هم به کار‌های چریکی، یواشکی و اعلامیه نوشتن علاقه پیدا کرده بودیم. یادم هست یکی از معلمان ما قبل از انقلاب نارنجکی سر کلاس آورده بود و کار با نارنجک، نحوه انفجار و… را به ما یاد می‌داد. بعضی روز‌ها دانش‌آموزان را تا ساعت هفت شب در مدرسه نگه می‌داشتند تا فرصت نکنند در خیابان‌ها بچرخند و اخلاقشان عوض شود و انقلابی‌گری یاد بگیرند و….

مجری برنامه «سفرنامه صبا» خاطرنشان کرد: البته این کار‌ها فایده نداشت، چراکه خانواده من بسیار سیاسی بود و پدرم بار‌ها در سال ۴۲ و حتی در دهه ۳۰ زندان رفته بود و به اعدام هم محکومش کرده بودند و پیش از تولد من آزاد شد و عموهایم همراه با شهیدنواب صفوی اعدام شدند. درواقع مادربزرگ من در دوران شاه مادر دو شهید بود و اصلاً کسی آن زمان چندان نمی‌دانست شهید داشتن یعنی چه؟!

می‌توانستم فیلم‌ساز شوم

وی درباره علت ورودش به صداوسیما و تحصیل در رشته فیلم‌سازی و کارگردانی گفت: من می‌توانستم فیلم‌ساز شوم و بیشتر به پویانمایی علاقه‌مند بودم. از این رو پویانمایی «همسفر» را ساختم. در این اثر، پسربچه‌ای سوار بالگرد می‌شود و به وسیله رنگ، خط و تصویر ایرانگردی می‌کند. این اثر را در سال ۷۲ برای جشنواره سوره اصفهان فرستادم و توانستم جایزه تندیس طلایی پویانمایی رایانه‌ای ایران در نخستین دوره برگزاری آن را به دست بیاورم. یکی دیگر از پویانمایی‌هایی که ساخته‌ام داستان یک قطره آب است که حرکت می‌کند، یا لوبیایی که رشد می‌کند و…. شاید اجرای برنامه «سفرنامه صبا» هم بر اساس همین علاقه‌ام به سفر و کشف پیچیدگی‌ها شکل گرفته باشد.

واحدی معتقد است «یک ده آباد به از صد شهر خراب» است. وی در خصوص ارتباط این ضرب‌المثل با تصمیمی‌که برای زندگی حرفه‌ای خود گرفته است، توضیح داد: وقتی به تلویزیون آمدم با خودم فکر کردم بهتر است همه توانم را روی کار در این فضا بگذارم. با اینکه کارگردانی خوانده بودم، سعی کردم در دل کار از آن استفاده کنم. همچنین خودم را ملزم به بهترین استفاده از آنتنی می‌دانستم که در اختیارم گذاشته بودند.

جبری به سرنوشت نگاه می‌کنم

این مجری و برنامه‌ساز تلویزیونی در باره دیدگاهش نسبت به زندگی و تصمیمات انسان تصریح کرد: به نظرم تمام سرنوشت ما دست خودمان نیست و فقط تصور می‌کنیم که تصمیم‌گیرنده ما هستیم. من کاملاً جبری به سرنوشت نگاه می‌کنم. همان‌طور که معتقدم هیچ برگ درختی بدون اذن خدا به زمین نمی‌افتد، در خصوص انسان‌ها نیز فکر می‌کنم ممکن نیست دست خودشان باشند. برای تعادل در جهان هر چیزی باید در جای مناسب خودش باشد و نظام بدن انسان نیز به همین گونه است و کار خودش را انجام می‌دهد.

واحدی در ادامه اظهار کرد: من فکر می‌کنم باید در این مسیری که هستم قرار می‌گرفتم و حضورم در این جهان طراحی شده است. تا زمانی که حکمت خداوند را در نظر بگیریم، نه «ای کاش» و حسرتی باقی می‌ماند و نه انسان خودش را برای آنچه دست او نیست اذیت می‌کند.

سبک و سیاق خودم را دارم

وی درباره شیوه‌های متفاوت مجری‌گری خود و فانتزی‌های ذهنی و احساساتش در اجرا نیز توضیح داد: در اجرا همیشه خودم هستم و نمی‌توانم نقش بازی کنم. ما باید کاری کنیم که مخاطب شیشه تلویزیون را نبیند. اگر احساس کند بین مجری و او فاصله‌ای نیست و هرچه گفته می‌شود صادقانه و واقعی است، رابطه او با برنامه‌ها و انتقال پیام با کیفیت‌تر خواهد شد. از واکنش مخاطبان برنامه‌هایم می‌فهمم که ارتباط درستی بین من در جایگاه مجری و تماشاگران تلویزیون ایجاد شده است و بار‌ها فکر کرده‌ام که اگر وارد عرصه دیگری شوم این ارتباط را خراب خواهم کرد. از این رو برای ادامه فعالیت‌هایم سبک و سیاق خودم را دنبال خواهم کرد.

به گفته واحدی، مخاطبان از تماشای زندگی واقعی لذت می‌برند، چراکه بهتر می‌توانند آنچه را مشاهده می‌شود باور کنند. وی در ادامه گفت: من همیشه در حال تولید محتوای ذهنی هستم که گاهی به قاب تصویر می‌آید و گاهی در سطح نوشته‌ای باقی می‌ماند. در واقع تلاش می‌کنم علاقه‌مندی‌هایم را که طبیعت و روستاهاست از طریق تولیدات تصویری تعریف کنم. طبیعت و روستا زمانی تعریف پیدا می‌کند که انسان‌ها در آن محیط‌ها حاضر شوند. درواقع اجتماعات انسانی روستاهاست که فرهنگ و هنر و آداب و رسوم هر منطقه را شکل می‌دهند.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.