حجت الاسلام و المسلمین ابراهیم کلانتری در هفتاد و ششمین جلسه از سلسله مباحث «ولایت فقیه» در ادامه بررسی و تبیین «اصل توحید»، به بررسی این اصل در پرتو آیات نورانی قرآن پرداخت.
او ضمن گرامیداشت هفته دفاع مقدس با اشاره به تبیین نخستین اصل از اصول بنیادین جهان بینی اسلام یعنی «اصل توحید»، گفت: دلیل ورود به این مبحث این است که ما در عرصه حکومت و از منظر اصول اندیشه سیاسی اسلام باید ببینیم این نظریهای که بیان میکند پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصوم (ع) حاکم بر جامعه اسلامی هستند، و در عصر غیبت، فقیه جامع شرایط حاکم است، مبتنی بر کدام اصل جهان بینی اسلام است و زیرساختها و مبانی اصلی حکومت در اسلام چیست؛ لذا در این مبحث به سراغ مبانی حکومت اسلامی و ولایت فقیه در عصر غیبت رفته ایم و اصول اساسی اندیشه سیاسی در اسلام را بررسی میکنیم.
کلانتری گفت: در اسلام، هم «شناخت، آگاهی و اندیشه ها»، هم «گرایشها، امیال و ارادههای درونی انسان»، و هم «اقدامات و اعمال انسان»، همگی به هم پیوسته هستند. در سایر ادیان و مکاتب، چیزی به این انسجام و به هم پیوستگی سراغ نداریم. اگر این را بتوانیم متوجه بشویم و بپذیریم، یک گام بزرگ برداشته ایم و به هدف این مبحث رسیده ایم. همه پیامبران که در بستر تاریخ آمده اند، برای تشریح همین اصل آمده اند و به همین دلایل باید در این زمینه بیشتر بحث کنیم. امروز نیز برخی از مطالب مرتبط با اصل توحید را مورد توجه قرار میدهیم. علت تکرار و پافشاری روی اصل توحید این است که این اصل در جهان بینی اسلام، اساس و پایه اصلی و اولیه همه اصول و فروع اسلام به شمار میآید و جا دارد انسان مؤمن به دقت همه ابعاد و آثار آن را مورد توجه قرار دهد.
این استاد حوزه و دانشگاه، در ادامه به درنگی دیگر در «اصل توحید» در پرتو آیات کلام الله مجید پرداخت و گفت: با اینکه قرآن کریم به صراحت از انحصار ولایت به خداوند سخن گفته و بدینوسیله «توحید در ولایت» را اعلام کرده است.
تولیت حرم مطهر در ادامه به طرح یک پرسش پرداخت و گفت: آیه ۹ سوره شوری بیان میکند که فقط «الله» ولی است، اما در سوره مائده آیه ۵۵ میگوید «الله»، رسول (ص) و امام علی (ع) ولی هستند و حصر آن را میشکند و به آن اضافه میکند، چرا اینگونه است و این به چه معنا میباشد؟ باید توجه داشته باشیم که اینگونه آیات که هر دو با ادات حصر آمده اند، در حقیقت بیانگر آن هستند که سرچشمه و اساس هرگونه ولایتی خداوند است. آیاتی که از انحصار ولایت به خدا سخن میگویند بیانگر ولایت ذاتی و حقیقی خدا که خالق و مالک هستی است هستند یعنی ولایت بالذات. چنین ولایتی قطعا منحصر به خداوند است. اما آیاتی که از ولایت پیامبر (ص) و یا سایر اولیاء الهی سخن میگویند در صدد بیان ولایت اعتباری این افراد انسانی هستند که خداوند که ولیّ حقیقی هستی است به آنان اعطاء کرده است، یعنی ولایت بالعَرَض.
او گفت: برای روشنتر شدن این مفهوم یک مثال ذکر میکنم؛ فردی خانه خود را اجاره داده است، مالک حقیقی و اعتباری چه کسانی هستند؟ مالک حقیقی صاحب خانه است، کسی که سند به نام او میباشد و هزینه داده، و مالک اعتباری کسی است که خانه را اجاره کرده است؛ اعتباری یعنی اینکه مالک حقیقی به او اذن داده است که مثلاً یک سال در خانه حضور داشته باشید، و اگر اذن را بردارد دیگر آن مالکیت وجود ندارد. زمانیکه گفته میشود فقط و فقط «الله» ولی است و لاغیر، ولایت حقیقی را بیان میکند. چرا فقط الله ولی حقیقی است ولاغیر؟ چون خالق و مالک است و همه چیز به او تعلق دارد، علت العلل و سرچشمه هستی میباشد، پس همه چیز متعلق به این ریشه است. حیات و ممات هرچه در این هستی است همه دست خداوند است؛ درصورتیکه او اراده کند موجودات وجود دارند و اگر اراده او نباشد، هیچ چیز وجود نخواهد داشت.
رئیس انجمن علمی انقلاب اسلامی، خاطرنشان کرد: بدون شک هیچ عنصر انسانی در هر رتبهای که باشد دارای ولایت حقیقی نخواهد بود، زیرا انسان در هر رتبهای که باشد مخلوق خدا است، نه خالق و مالک و علت العلل هستی، و، چون مخلوق است و حیات و مماتش دست خودش نیست، پس نمیتواند ولیّ حقیقیِ هستی و حتی خودش باشد. با وجود این، همین ولایت اعتباری که خداوند به برخی از انسانها میدهد هم یک ولایت انحصاری است؛ بدین معنا که این نوع ولایت نیز منحصر به همان افرادی است که از ناحیه خداوند اذن چنین ولایتی را دارند و غیر آنان از چنین ولایتی برخوردار نیستند.
او با بیان این نکته که فلسفه حرام بودن خودکشی نیز به همین دلیل است، افزود: به طور مثال چرا ما اجازه نداریم خودمان را از بلندی پرت کنیم؟ چونکه اختیارمان دست خودمان نیست. چرا خودکشی حرام است؟ چون انسان در این حد ولایت ندارد که بتواند جان خود را بگیرد، چرا که این جان هم اعتباری و امانت به دست ما است و حق از بین بردن آن را نداریم. دو نوع ولایت داریم؛ «ولایت حقیقی» که ولایت مالک است بر مملوک، خالق بر مخلوق و ولایت علت بر معلول خودش. دیگری «ولایت اعتباری» است که به انسانها داده شده است و ذاتی خودش نیست که آن هم انحصاری است، به این معنا که ولایت حقیقی فقط ویژه خداوند است و ولایت اعتباری هم که خداوند به دیگران میدهد. آن هم ویژه خداوند است و کسی حق دخالت در آن حوزه را ندارد.
کلانتری در توضیح دلیل انحصاری بودن ولایت اعتباری گفت: انحصاری است، چونکه دیگران آن را ندارند. به طور مثال زمانی که صاحب ملک، آن را به امانت دست کسی سپرد، این کسی که امین است ولایت پیدا کرده و دیگران ولایت پیدا نمیکنند. یا مثلا دلیل اینکه ابوبکر حق ولایت ندارد، به سبب همین آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» است. فقط اینان ولایت دارند، چه ولایت حقیقی که متعلق به الله است و چه اعتباری که متعلق به رسول و حضرت علی (ع) است. هر دو هم انحصاری هستند. طبق همین آیه کسی جز امیرالمومنین علی علیه السلام حق ولایت پیدا نمیکند. «إِنَّمَا»؛ از ادات حصر قطعی در ادبیات عرب است.
تولیت حرم مطهر بیان کرد: این یک قاعده کلی است که در همه انواع ولایتهایی که در فقه اسلام مطرح شده است نیز جاری و ساری است. ولایت پدر بر فرزندان خود، ولایت متولّی وقف بر املاک و اموال موقوفه، ولایت ولیّ مقتول بر قصاص قاتل، که در آیه ۳۳ سوره اسراء ذکر شده است.
او ادامه داد: به طور مثال یک فردی که فوت کرده است تا زمانی که ولی او اجازه ندهد نمیتوان بر آن جنازه نماز خواند حتی اگر بزرگ آن قوم و قبیله این اجازه را بدهد، جز ولی میّت کسی ولایت ندارد. اینکه در تشکیل حکومت فردی که داری قدرت نظامی و مالی است میگوید من باید حاکم باشم، اینگونه نیست، چونکه حق حکومت ندارد هرچند قدرتمند باشد؛ باید ببینیم خداوند به چه کسی اذن ولایت داده است. حق ولایت حقیقی متعلق به خداوند است و کسی که میخواهد بر مردم حکومت کند باید از صاحب اصلی اجازه داشته باشد؛ این بحث مهمی است، لازم است توجه جدی در این زمینه داشته باشیم. اگر همین ریشهها درست بشود خیلی از مسائل حل میشود.
تولیت آستان مقدس احمدی و محمدی علیهماالسلام، در ادامه به موضوع «عزّت» اشاره کرد و گفت: مشابه همین قاعده را میتوانید در جاهای دیگر قرآن کریم نیز ببینید؛ قرآن کریم در باب عزّت، به صراحت همهی عزّت را متعلِق به خداوند میداند: «وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (سوره یونس، آیه۶۵)، «و سخن منکران خاطرت را غمگین نسازد، که هر عزت و اقتداری مخصوص خداست و او شنوا و داناست.»؛ طبق این آیه همه عزتها متعلق به خداوند است، اما در آیهای دیگر چنین میفرماید: «.. وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (سوره منافقون، آیه ۸)، «در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند».
او خاطرنشان کرد: باید توجه داشت که آن عزتی که همه اش متعلق به خداست عزت حقیقی، عزت بالذات و چشمه حیات است؛ اما آن عزتی که متعلق به غیر خداست عزت اعتباری و عزت بالعرض است. البته سرچشمه همین عزّتهای بالعرض نیز خداوند است که صاحب حقیقی همهی قدرت هاست.
تولیت حرم مطهر، با بیان این نکته که ذلت با تواضع فرق دارد، گفت: تواضع یک اخلاق الهی است که قرآن بر آن تاکید میکند؛ ذلت یعنی اینکه شخص خود را آنقدر حقیر کند که بر روی او پا بگذارند و او را بشکنند. علامت مومن این است که تلاش کند تا در آن حوزهای که فعالیت میکند، سرآمد باشد، و در آن مسئولیتی که هست با تمام وجود تلاش کند، این یعنی عزت. مابقی را خداوند که سرچشمه اصلی عزت است عطا میکند. مانند همان حدیث نبوی که میفرماید «أَنَّ قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ»، «دل مؤمن، عرش رحمان است». اگر خواستیم خدا را ببینیم باید به سراغ عرش خداوند یعنی به سراغ قلب مومن برویم. اگر میخواهیم عزت پیدا کنیم، باید به سراغ صاحب اصلی و مالک حقیقی آن برویم یعنی خداوند.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در ادامه با بیان این نکته که مشابه همین قاعده را در باب «قدرت» نیز میبینیم، گفت: قرآن کریم همه توانها و قدرتها را متعلق به خداوند میداند: «.. أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا...»، «قدرت خاص خدا است». اما به مؤمنان هم دستور میدهد که هر چه در توان دارند برای خود قوّت و قدرت فراهم کنند: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ...»، «و شما (ای مؤمنان) در مقام مبارزه با آن کافران، خود را مهیا کنید». باید توجه داشت که قدرت خداوند قدرت ذاتی است در حالی که قدرت فراهم شده توسط آدمیان در هر رتبهای که باشند قدرت اعتباری است که البته این قدرت هم در هر سطحی که باشد از ناحیه خداوند است. به نظر بنده این دو روبروی یکدیگر نیستند بلکه مکمل هم هستند. طبق آیه اول، قوه اصلی متعلق به خداوند است و ما به عنوان انسان میتوانیم از همان قوه اصلی، قدرت کسب کنیم، که در اینصورت قوه ما از نوع اعتباری میباشد که از قوه اصلی گرفته ایم. اگر ما توان صحبت کردن داریم این قوه تکلم را خداوند داده است. زمانی که فردی متولد میشود اگر قوه تکلم نداشته باشد حتی اگر دنیا را هم زیر پا بگذاریم نمیتوان آن را درست کرد، پس این تکلم را پدر و مادر به ما نداده اند بلکه آن صاحب اصلی به ما عطا کرده است. همچنین قوه تفکر؛ «لِلَّهِ جَمِیعًا» همه متعلق به خدا میباشد و یک تکه را به ما داده است، اگر کسی با مشکل خاصی متولد شده و دچار عقب ماندگی باشد، اگر همه دنیا هم جمع بشوند نمیتوانند به او قدرت تفکر بدهند. اینها واقعیتهایی هستند که روبروی دیدگان همه ما هستند. هرچه هست از همان منبع اصلی یعنی قوه حقیقی است نه قوه خود ساخته، پوشالی و دورغین که یک مرتبه فرو میریزد.
تولیت حرم مطهر در ادامه به موضوع «شفاعت» اشاره کرد و گفت: قرآن کریم در باب شفاعت، همه شفاعتها را ویژه خداوند میداند: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»، «بگو شفاعت یکسره از آن خداست، فرمانروایى آسمانها و زمین خاص اوست سپس به سوى او باز گردانیده مى شوید»
اما در آیهای دیگر چنین میفرماید: «فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ»، «پس شفاعت شفیعان در حق آنان هیچ سودی نبخشد.» (سوره مدثر، آیه ۴۸)؛ که بیانگر آن است که شفاعتهای دیگری نیز وجود دارد که البته نافع نیستند؛ و در جای دیگر میفرماید: «.. مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ...»، «که را این جرأت است که در پیشگاه او به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او» (سوره بقره، آیه ۲۵۵)؛ که بیانگر آن است که برخی از انسانهای برگزیده به اذن خداوند دارای حق شفاعت هستند. بنابراین، شفاعت خداوند شفاعت ذاتی است، اما شفاعت دیگران در هر رتبهای که باشند اعتباری و عَرَضی است، که خداوند به آنان اعطاء کرده است.
کلانتری ادامه داد: کسی که واسطه میشود میگوییم شفاعت کرده است، چونکه یک فرد نامعتبر در کنار یک فرد معتبر قرار گرفته و اعتبار کسب کرده است؛ در روز قیامت وقتی میگوییم پیامبر (ص) و یا امام حسین (ع) ما را شفاعت کنند، این یعنی دست ما خالی است و شما که نزد خداوند آبرو دارید کنار ما باشید که به اعتبار شما خداوند دست ما را هم بگیرد و این یعنی شفاعت. پارتی بازی است؟ خیر؛ بلکه یکی از اسباب آمرزش میباشد. آیا توبه پارتی باز است؟ خیر؛ کسی که توبه میکند پاک میشود، حتی سیئات او به حسنات تبدیل میشود، طبق آیه قرآن «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا»، «مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است» (سوره فرقان آیه ۷۰). توبه که یکی از اسباب شمول رحمت الهی بر انسانها است، یک وسیله است که خداوند آن را گذاشته، شفاعت را هم خداوند گذاشته است. البته که همه قانونمند هستند. در آیات قرآن دقیق مشخص شده است که چه کسی مشمول شفاعت است و چه کسی میتواند شفیع بشود.
او با رد این شبهه که انسانها چند ولیّ متفاوت دارند، گفت: اکنون که این موضوع تا اندازهای روشن شد، باید به این نکته حساس توجه داشته باشیم که وجود انواعی از ولایتها در اسلام بدین معنا نیست که «انسانها چند ولیّ و سرپرست متفاوت دارند که یکی از آنها یا برترین آنها خداست، بلکه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ»، آن است که تنها ولیّ حقیقی و بالذات، خداوند است، و پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ولیّ بالعرض و مظهر ولایت خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانه ولایت الهی اند»
عضو هیأت علمی دانشکده معارف و اندیشه اسلامی دانشگاه تهران، گفت: پیامبر (ص) اینقدر رشد و استکمال کرده است که مجرای ظهور ولایت الله شده است که این خود افتخار بزرگ و مقامی متعالی است. نبی مکرم اسلام (ص) در ابتدا سیر استکمالی را طی کرده است، اول یک بعثتی در درون خود ایشان اتفاق افتاده است و بعد پیرو آن، بعثت ظاهری رخ داده است که مبعوث به رسالت در جهان ماده میشوند. چهل سال طول کشید تا اینکه پیامبر اکرم (ص) به این مقام رسیدند، قبل از بعثت به ایشان میگفتند «محمدِ امین» یعنی به مقام امانت رسیدند و مردم همه میدانستند که ایشان امین هستند و خداوند هم میدانست، لذا امین وحی شدند؛ یعنی قبل از اینکه جبرائیل نازل بشود به آن مقام والا رسیده بودند و بعد این اتفاق افتاده است.