سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

قصه طلاق‌هایی که زود اتفاق می‌افتد

از همان ۱۶ سالگی‌ام که خواستگار بازی شروع شد مادرم می‌گفت: «خوشبختی آدم‌ها دست خداست.» وقتی نعیمه از مهدی طلاق گرفت دیدم راست می‌گوید.

از صبح که پسرکم دل و روده کشو را بیرون ریخته و چشمم به آن کاغذ گردالی توی دستش افتاده یک حالی شده‌ام. توی دلم یک کاسه سفالی کوچک گذاشته‌اند که هرزگاهی یک قطره از سقف نم خورده قلبم تلپی می‌افتد صدا می‌کند. به خودم که می‌آیم کاغذ مچاله شده توی دست پسرم را می‌گیرم و صاف می‌کنم. اسم دونفر را رویش نوشته‌اند و تاریخ عقد. عروس و دامادی که روز عید غدیر عقدشان بود. آنهم کجا؟! توی حرم. همین پارسال بود. من صبح به آن زودی حالش را نداشتم لباس تن دوتا وروجک کنم و ببرمشان. همسرم خودش تنها رفته بود. می‌گفت: «شبستان‌های حرم را با هماهنگی گرفته بودند برای مراسمشان. عاقد خبر کرده بودند و سفره عقدشان به چه قشنگی بود.» از همین گیفتشان معلوم بود فکر همه جایش را کرده بودند. همسرم هم دیر رسیده بود. عقدی که صبح روز تعطیل باشد نصف مهمانهایش خواب می‌مانند. وقتی آمد ما تازه سفره صبحانه را پهن کرده بودیم و چایی هنوز بخار داشت. وقتی نشست و از ماجرای عقدشان تعریف کرد و بعد هم گیفتشان را گذاشت کف دستم، یاد عقد خودمان افتادم که حرم بود. سفره عقدمان هم خیلی خوب شده بود. اما جا خیلی تنگ بود. هیچ کس به ذهنش نرسیده بود که جای بزرگتری هماهنگ کند. من و همسرم هم که از فکر خوانده شدن خطبه عقد توی حرم کیفور بودیم و دیگر اندازه صندلی‌ها دغدغه ته ذهنمان هم نبود. اصلا عقد ما خیلی هول هولکی بود. چیزی به محرم نمانده بود و می‌خواستیم توی روز‌های خوش اهل بیت، ما هم خوش باشیم و برای عزایشان مشکی بپوشیم. نشد که عقدمان عید غدیر باشد. البته از نظر خودم ما همان وقت بهم رسیده ایم. وقتی که اهل بیت شب عید غدیر لبخند و دعایشان را روی چادر من و توی جیب پیراهن داماد پاشیده اند.

یک ازدواج همه چیز تمام!

کاغذ مچاله توی دستم را خوب صاف می‌کنم. هر دویشان سیدند. خانواده‌های خیلی خوبی دارند و ازدواجشان توی سن خیلی خوبی بوده. ولی نمی‌فهمم چطور شد که این عقد قشنگ توی حرم، ختمش شد یک امضای تلخ پای برگه طلاق؟! به این دوتا که فکر می‌کنم زندگی دوستم هم می‌آید جلوی چشمم. از دسته گل‌ترین بچه‌های دانشگاه بود. محال بود برویم هیات و چندتایی خانم مشتری نجابت و حیایش نشوند. همیشه خواستگار داشت و همه ما منتظر بودیم که ببینیم این رفیقمان بالاخره بله را به کدامشان می‌گوید. فکر همه چیز را کرده بود. مانتوی عقد پر نگین و برقش توی کمد آویزان بود و انگشتر دری که از نجف برای همسرش خریده بود و گذاشته بود توی جعبه شکیلی توی کشو. حتی می‌دانست از کدام طرح جواهرات می‌خواهد برای مراسمش بخرد و کدام نوع حلقه به دستش می‌آید. با همه اینها در کمال ناباوری همه ما ازدواج کرده بودیم و او هنوز داشت خواستگار رد می‌کرد. تا اینکه بالاخره به پسری که ۱۰ جلسه با هم حرف زده بودند بله گفت. همه ما ازدواج آنها را یک اتفاق همه چیز تمام می‌دانستیم. همه چیز سرجایش بود. لباس و خرید عروس و مراسم و... هرچه عقد ما هول هولکی بود برای این دوستم همه چیز حساب شده و بابرنامه بود. درست مثل همان زوج که گیفتشان را توی دستم گرفته بودم و به همه این آدم‌ها داشتم یکجا فکر می‌کردم.

عمر هر دوی این ازدواج‌ها یک سال بود! وقتی این دوستم متارکه کرد و برگشت سرزندگی مجردی اش، همه ما شوکه شدیم. در واقعیت خیلی هم مهم نبود «چرا؟». اما این جزء مسائلی بود که نمی‌شد برویم بپرسیم یا توقع کنیم بفهمیم. زندگی مشترک همیشه جزییاتی دارد که هیچ کس جز خود دوتا آدم از آن سر در نمی‌آورد.

فوت کوزه‌گری خوشبختی

وقتی همسرم خبر طلاق اقواممان را داد روی مبل وارفته بودم و به یک نقطه نامعلوم نگاه می‌کردم. به عقدی فکر می‌کردم با برنامه و قشنگ تا مدت‌ها شده بود مایه مقایسه ذهنی ام. مثل متارکه دوستم که وقتی شنیدم، هنوز هم به لباس عقد توی کمد و انگشتر درّ همسرش فکر می‌کردم. به اینکه او چقدر آماده بود و من خیلی یهویی وسط عقدم پریده بودم و فقط فرصت کرده بودم همه چیز را به خدا بسپارم.

همسرم می‌گفت طلاقشان سر کلان مساله هاست. می‌فهمیدم که به بن بست خورده‌اند. بیشتر از خودشان، خانواده‌ها توی گردباد افتادند. حتی مادربزرگ‌ها غصه می‌خوردند و باورشان نمی‌شد غول طلاق آمده باشد در خانه شان و آب دهان تلخش را پاشیده باشد روی سنگفرش‌های حیاط و باغچه زندگیشان. غصه طلاق این دوتا جوان حتی فشارسنج مادر و پدر‌ها را پرکار کرده بود. گاهی هم کار به بیمارستان می‌کشید و بالاخره اتفاق افتاد. مثل طلاق دوستم و خیلی‌های دیگر که زندگیشان به یکی دوسال نرسید.

حالا که به زندگی خودم، به آن عقد ساده توی حرم و آن لحظه سپردن زندگی‌ام به خدا و اهل بیت فکر می‌کنم خوشحالم که وقت نکردم همه جزییات راخودم بچینم. شاید اصلا خوشبختی در تملک چیز‌هایی نیست که ما فکر می‌کنیم. لباس و انگشتر آماده و حتی شبستان هماهنگ شده برای عقد، هیچ کدام ضامن خوشبختی عروس وداماد نمی‌شود.

 به نظر من ضامن خوشبختی ما آدم‌ها فقط نگاه همان خداییست که اگریک لحظه از بودنش غفلت کنیم و فکر کنیم همه کاره‌ایم، بد می‌بازیم. وقت شوهر دادن دخترم که بشود، یا وقتی بخواهم برای پسرم زن بگیرم، در گوششان یواش می‌گویم خودشان را هیچ کاره بدانند. نه که دست روی دست بگذارم و به آنها هم بگویم چشم و گوششان را ببندند. نه... ولی ته ته ته همه چیز بعد از همه کار‌هایی که روی شانه ماست، باید یادشان بدهم «خوشبختی فقط در تملک خداست.»

منبع: ایرنا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۶
در انتظار بررسی: ۰
ملت
۱۰:۱۱ ۲۰ شهريور ۱۴۰۳
قوانین مهریه باعث شده اکثر خانم ها به فکر گرفتن مهریه وپول از همسر باشند وبه دوران مجردی خود برگردند البته با پول ویک ماشین چینی
ناشناس
۱۳:۲۰ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
به آقایان محترم توصیه میکنم قبل از ازدواج حتما سری به دادگاه های خانواده بزنند‌. برید خودتون میفهمید
ناشناس
۱۵:۰۰ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
علاوه بر این، به نویسنده متن می گویم : برای عقایدت برو خوش باش!
ناشناس
۱۳:۱۵ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
بی پولی هم بی تاثیر نیست اما علت اصلی.
ادب و احترامه.
اینکه حرف زده نشه بین طرفین یا
آدمی که تو عصبانیت نتونه خوشو کنترل کنه و هر کاری دلش بخواد بکنه
یا چشماشو ببنده و دهنشو باز کنه و ...
فکر میکنم اینا مشکل باشه.
ادب و احترام همه مسائل رو حل میکنه.
ناشناس
۱۳:۰۸ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
قدیما طلاق رو عیب بزرگ میدونستن و کسی که مطلقه بود انگار که جرمی مرتکب شده ولی الان قبح طلاق از بین رفته و زوج ها و زوجه ها فکر می کنن دیگران خوشبخت تر از اونا زندگی میکنن و با دلایل کوچیک و کم ارزش براحتی تن به طلاق میدن
ناشناس
۱۲:۴۹ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
الان برای زندگی حداقلی ماهی صدمیلیون نیاز هست وگرنه ازدواج بی ازدواج
ناشناس
۱۴:۵۹ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
تو خونه بابات ماهی صد میلیون خرجت میکنن؟
ناشناس
۱۶:۳۷ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
ببخشید؟؟؟!!
ناشناس
۱۲:۳۹ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
بهتر هر چی زودتر اتفاق بیفته بهتر هست با داشتن فرزند بسیار مشکلات بیشتر خواهد شد
فاطمه
۱۲:۳۹ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
۹۸درصد طلاق واسه خیانت
ناشناس
۱۲:۱۶ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
عروس دومادا باید بشدت مواظب باشن زیادی رو اعصاب و روان هم نرن و اگه رفتن جبران کنن
ناشناس
۱۰:۵۶ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
90 درصد علت طلاقا مشکلات مالیه . پول ندارید بچه دار نشید
مهمان
۱۱:۲۳ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
اتفاقا بیشتر طلاق ها توی آدم های مایه دار هست
ناشناس
۱۱:۲۷ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
۹۰درصد طلاق مال این موبایل وفضای مجازییه
فرهنگ
۱۲:۵۱ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
بیشتر طلاق ها از یه مساله س بی ریشه بودن طرف که با هر بادی تغییر میکنه و هوا ورش میداره مرد و زن هم نداره
ناشناس
۱۵:۱۰ ۱۹ شهريور ۱۴۰۳
چه ربطی داره؟؟