سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

دشمنان رسالت پیامبر اعظم(ص) چند دسته بودند؟

بعد از رحلت پیامبر(ص) سه جریان یهود، کفر و نفاق با هم یک صدا و هم عهد شدند تا بعد از پیامبر کار را یکسره کنند تا چیزی از دین خدا باقی نماند.

امروز سالروز رحلت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله است. به مناسبت رحلت جانسوز پیامبر (ص) با حجت الاسلام رضا غلامی قائم مقام بنیاد هدایت به گفت‌وگو پرداختیم که حاصل آن در ادامه تقدیم مخاطبان می‌شود:

حجت الاسلام رضا غلامی قائم مقام بنیاد هدایت در گفت‌وگو با خبرنگار مهر، با تبیین این نکته که رسالت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله با چه دشمنی‌هایی روبرو بود گفت: دشمنان پیامبر را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد یک دسته یهودیان بودند آنان بر اساس آموزه‌هایی که در کتاب‌های خود داشتند آمدن پیامبر را یقین و از تولد ایشان اطلاع داشتند و بین بنی هاشم و منطقه حجاز به شدت دنبال با خبر شدن از تولد حضرت بودند تا در همان طفولیت ایشان را از بین ببرند برای همین ابتدا عبدالمطلب و بعد ابوطالب نهایت تلاش خود را به کار گرفتند تا از جان حضرت دفاع کرده و به ایشان آسیبی نرسد.

وی ادامه داد: دسته دیگر از دشمنان حضرت، کفار و مشرکان بودند آنان می‌دیدند که پیامبر با دین اسلام می‌خواهد بساط بت پرستی و انحرافی که در جامعه عرب به وجود آمده بود را نابود کند و آقایی آنان را که در منطقه حجاز و مکه زبان زد عام و خاص بود را از بین ببرد برای همین آنان همواره پیامبر را تهدید و مورد آزار قرار می‌دادند حتی توطئه قتل حضرت را هم کشیدند. آنان بعد از بعثت با پیامبر اعظم جنگ‌های متعددی را انجام دادند و حتی جنگ احزاب راه انداختند تا چیزی از اسلام باقی نماند. حتی این دشمنی در جایی مانند جنگ خندق با یهودیان گره خورد.

غلامی افزود: یک دسته از دشمنان پیامبر منافقین بودند. منافقین نقش بسیار ویژه ای را در هماهنگی و هم صدایی با جریان یهود و کفر داشتند و تلاش می‌کردند به شکل‌های مختلف با پیامبر جنگ کنند برای همین با ایجاد شکاف و تفرقه بین مسلمانان قصد ضربه زدن به حضرت را داشتند تا دین اسلام دچار انحطاط شده و حضرت شکست بخورد. بعد از رحلت پیامبر این سه جریان یهود، کفر و نفاق با هم یک صدا و هم عهد شدند تا بعد از پیامبر کار را یکسره کنند تا چیزی از دین خدا باقی نماند از همین رو این سه مثلث یک اتفاقی را به نام سقیفه به راه انداختند و جریان خلافت را به انحراف کشاندند و در سقیفه چیزی را که از ناحیه خدا بود با انتخاب خودشان به شخص دیگری واگذار کردند. اما امام علی با زکاوتی که داشت توانست شالوده جامعه اسلامی را حفظ کند و با موعظه و سخنرانی‌هایی که داشت توانست بر این سه جریان فائق بیاید و اسلام نابود نشود.تا دوران امام حسین خلفا ظواهر اسلام را حفظ می‌کردند اما با روی کار آمدن یزید حضرت مشاهده کردند که با خلافت او اسلام به خطر خواهد افتاد برای همین دست به قیام زدن تا با امر به معروف و نهی از منکر سیره نبوی را در جامعه اسلامی احیا کند.

حجت الاسلام غلامی در زمینه تأثیر قیام امام حسین (ع) بر احیای سنت پیامبر اکرم (ص) گفت: بهترین سند و دلیل بر حقانیت قیام حضرت، وصیت نامه‌ای است که ایشان به برادر خویش محمد بن حنفیه دادند. در حقیقت این وصیت نامه سند حقانیت امام علی (ع) و مهمترین دلیل فلسفه قیام امام حسین (ع) است. حضرت در آن وصیت نامه می‌فرماید هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّه؛ من امام حسین فرزند امام علی به برادرم محمد بن حنفیه می‌نویسم یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ و…؛ حضرت در این بخش به وحدانیت و یگانگی خداوند شهادت می‌دهند و رسالت و بندگی و حقانیت پیامبر را مطرح می‌کند، سپس به حق بودن بهشت، جهنم و قیامت اشاره دارد و می‌فرماید هیچ شکی در این مسائل وجود ندارد. بعد از اینکه حضرت این شهادت‌ها را می‌دهد و اذعان به مسیر مبدا و معاد می‌کند می‌فرماید إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ عالم بدانید که این سند سندی مکتوب است برای مردم امروز و همه ما بقی مردم تا روز قیامت؛ این وصیت نامه سند، منطق، دلیل و حجت امام حسین (ع) است چرا که خروج ایشان به باطل نبود بلکه حضرت در این جریان قصد ایجاد اخلال، افساد و… را در جامعه نداشت بلکه هدف ایشان احیا و اصلاح سنت و معارف پیامبر بود چرا که اسلام از مسیر اصلی خودش خارج شده و از آن ریلی که قرار بود جامعه اسلامی بر روی آن حرکت کند منحرف شده بودند برای همین امام حسین (ع) خروج کرد.

وی افزود: آن شبی که حاکم مدینه که ولید نام داشت حضرت را احضار کرد او خطاب به حضرت گفت معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید حضرت فرمود بگذارید صبح پاسخ می‌دهم که آیا ما باید خلیفه شویم یا یزید باید خلیفه شود اینکه معاویه از دنیا رفت دلیل نمی‌شود که خلافت موروثی باشد و خلیفه شدن یزید بر اساس چه اصول و مبنایی است اگر خلافت موروثی است باید فاتحه اسلام خوانده شود و اما اگر خلافت یک قاعده‌ای دارد اختصاص به جانشین پیامبر دارد چرا که پیامبر از سوی خدا مبعوث شد اما یزید بر اساس چه قاعده‌ای این خلافت را موروثی کرده و برای دیگران به ارث بگذارد.

غلامی اضافه کرد: مروان نیز فردای همان روز حضرت را در کوچه‌های مدینه دید و گفت یا اباعبدالله تو خودت را به کشتن می‌دهی چرا با خلیفه بیعت نمی‌کنی بیا بیعت کن و خودت را به کشتن نده جان خودت را نجات ده و خویش را به زحمت نیانداز؛ حضرت همانجا به ولید جمله‌ای را فرمود که نشان از منطق و فلسفه حرکت خویش است ایشان فرمودند انا لله و انا الیه راجعون حضرت در اینجا کلمه استرجاع را به کار بردند و فرمود فاتحه این اسلام را باید خواند و برای آن باید مراسم ترحیم گرفت آن اسلامی که پیامبر آوردند و با آن همه زحمت و خون و دل خوردن آن را ابلاغ کرد باید بر این اسلامی که قرار است خلیفه‌ای چون یزید بر آن حاکم شود فاتحه چنین اسلامی را خواند چرا که مردم از کسی مثل یزید که عملاً شریعت، مقدسات و احکام اسلام را زیر پا می‌گذارد تبعیت کنند. حضرت در ادامه وصیت نامه به برادرش محمد بن حنفیه می‌فرماید خروج من با هدف اصلاح در امت جدم بود تا آن رویه و سیره پیامبر اصلاح شود و امر به معروف و نهی از منکر احیا شود.

قائم مقام بنیاد هدایت ادامه داد: حضرت بر مبنای سیره و سنت حضرت حرکت کرد و این آن چیزی است که ایشان فرمودند من برای آن صبر می‌کنم، هزینه می‌دهم و تحمل می‌کنم. این حرکت اساساً حرکتی بود که امام حسین (ع) می‌خواهد آن را زنده نگاه دارد و نهضت و جریانی ایجاد کند تا این نهضت بتواند آن اموری که باعث تزلزل پایه‌های اسلام می‌شود را به ریل خودش برگرداند. حضرت در این طراحی به دنبال این بود که بتواند یک جریان اجتماعی را ایجاد کند تا این نهضت و حرکت بر اساس شعار کل یوم عاشورا کل ارض کربلا؛ هر روزی که بر این امت می‌گذرد آن روز روز عاشورا و هر نقطه‌ای از عالم بودند آنجا کربلا باشد و بدانند امام حسین (ع) برای این مساله مهم حرکت کرد و مردم نیز باید در مسیری که ایشان گام برداشتند و ریل گذاری کرد گام بردارند و از نهضت و سنت نبی مکرم اسلام محافظت و صیانت کنند.

وی بیان کرد: شب عاشورا حضرت، حبیب بن مظاهر را صدا می‌کند و می‌فرماید برو در میان قوم خودت و چند نفر را بیاور؛ حضرت در اینجا هدفش یار گیری نیست بلکه می‌خواهد این نهضت و حرکت خود را جهانی کند. ایشان دلیل اینکه حضرت زینب را به کربلا می‌آورد و بعد از واقعه عاشورا رسالت را بر دوش ایشان می‌گذارد این است تا با تبلیغ و روشن گری نهضت عاشورا و حقیقت زنده بماند. اگر اما راحل می‌فرماید این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگاه داشته است؛ دلیلش این است که حضرت مبنایی را با حرکت خویش بنا نهاد که این مبنا هدفش زنده نگاه داشتن اسلام است. بنابراین رسالت امر به معروف و نهی از منکر را امام حسین (ع) بر دوش ما گذاشته است تا هر کجا دیدیم حق از مسیر خود خارج شد وظیفه امر به معروف و نهی از منکر انجام شود. بنابراین نهضت عاشورا مبدا و محور قیام‌ها، اعتراضات و حق طلبی‌ها در عالم بوده و شعار هیهات منه ذله امام حسین (ع) شعاری ماندگار تا روز ظهور امام زمان (عج) است.

غلامی با بیان اینکه جامعه یک اکوسیستم زنده است ادامه داد: اگر این اکوسیستم نخواهد یک خود ترمیمی داشته باشد و اگر نخواهد مسؤولیت اجتماعی افراد پای کار بیاید و چالش‌ها و مساله‌هایی که در مسیر حرکت جامعه است را نبینند و هشدار ندهد و دعوت به خیر و صلاح نکند این جامعه از درون متزلزل و فرو پاشیده خواهد شد. برای همین در اسلام یک واجبی وجود دارد که نام آن امر به معروف و نهی از منکر است. در جامعه اسلامی باید اعضا یکدیگر را به خیر، صلاح و معروف دعوت کنند، آنها موظف هستند به واسطه مسئولیت اجتماعی و حقی که بر گردن یکدیگر دارند اطرافیان و نزدیکان خویش را به معروف و کارهای نیک دعوت کنند و همواره این خیرخواهی و دعوت مبدا رشد و حرکت آن جامعه باشد.

قائم مقام بنیاد هدایت اضافه کرد: از سوی دیگر نسبت به منکرات و چالش‌ها و آسیب‌ها و بحران‌هایی که در جامعه به وجود می‌آید برای افراد یک مسؤولیت اجتماعی نسبت به یکدیگر وجود دارد تا جایی که در مواقع بحران‌ها وظیفه دارند یکدیگر را از انجام منکرات و ناهنجاری‌ها نهی کنند. همین امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد برای مثال گاهی حوزه یک امر به معروف و نهی از منکر مربوط به محدوده خانواده یا یک فرد می‌شود این یک اهمیتی دارد و گاهی آن منکر مربوط به کل جامعه است و به امت اسلامی مربوط می‌شود اینجا مراتب امر به معروف و نهی از منکر متفاوت می‌شود به هر میزان گستره و عمق معروف بیشتر باشد وظیفه تبیین، تبلیغ و … آن بیشتر می‌شود و به هر میزان عمق بحران و چالش عمیق‌تر باشد و گستره آن وسیع‌تر باشد تکلیف افراد بالاتر خواهد رفت برای همین امام حسین (ع) در زمانی که معاویه روی کار بود و ظواهر اسلامی را رعایت می‌کرد یک نوع مواجهه داشت و با او مدارا می‌کرد اما وقتی در زمان یزید می‌بینیم که آن ملعون به هیچیک از اصول اسلام مقید نیست برای همین حضرت فرمود انا لله و انا الیه راجعون دیگر نباید صبر و طاقت کرد و اگر چنین انسانی روی کار بیاید مبانی و اصول اسلام به خطر خواهد افتاد و من هم بخواهم سکوت کنم اسلام نابود می‌شود بنابراین من سکوت نمی‌کنم و قیام می‌کنم و این قیام از سر طغیان و سرکشی نیست و بر مبنای امر به معروف و نهی از منکر است تا با دعوت مردم آنان را به سیره جدم حضرت محمد مصطفی (ص) دعوت کنم؛ بر این اساس سطوح امر به معروف و نهی از منکر متفاوت است و عمق مسائل فردی، اجتماعی و… آن متفاوت بوده است. در امر به معروف و نهی از منکر یک نگاه تربیتی وجود دارد که بی تفاوت به آن نباید باشیم چرا که انسان‌ها در تعالی جامعه سهیم هستند و باید تلاش کنند برای تعالی جامعه تلاش کنند. امر به معروف یک الگوی تربیتی در جامعه است و افراد را به رشد فردی و اجتماعی می‌رساند.

منبع: مهر

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.