سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایت نجاتگر هلال احمر از تلخ و شیرین‌‌ ماموریت‌ها

خاطرات تلخ و شیرین دو نجاتگر هلال احمر را که همواره در حال خدمت به آحاد مردم در عملیات‌های گوناگون بودند را می خوانیم.

با صدای بلند تکرار میکرد که باورم نمیشد بتوانم مجدد غروب آفتاب را ببینم.

 پای صحبت‌های علی موسایی نجاتگر یکم جمعیت هلال احمر استان کرمان نشستیم.

وی گفت: مصدوم که یک خانم بود در طول مسیر باورشان نمیشد که زنده مانده اند.

توی بُهت بودند دستانش توان نداشت و میترسیدند. 

تقریبا به دامنه کوه رسیدیم و فاصله چندانی با پایین کوه نداشتیم که دیدم گوشی موبایلش را در آورد و از غروب آفتاب عکس گرفت و با صدای بلند میگفتند که باورم نمیشد بتوانم مجدد غروب افتاب رو ببینم و این برای من طلوعی دوباره از زندگی است.

شنیدن چنین جمله‌ای برای من و همکارانم که توانستیم زندگی او را نجات دهیم تمام خستگی را از تنمان بیرون کرد.

برای آشنایی بیشتر این نجاتگر به سراغ او رفتیم.

لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمائید در چه درجه‌ای اکنون فعالیت میکنید؟

علی موسایی هستم دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک که اکنون با درجه نجاتگر یکم با جمعیت هلال احمر استان کرمان همکاری دارم.

چه مدت با جمعیت هلال احمر استان کرمان همکاری میکنید؟

از سال ۹۵ با جمعیت هلال احمر همکاری داشته و از سال ۹۶ به طور تخصصی در رسته جستجو و نجات در کوهستان در پایگاه امداد و نجات کوهستان صاحب الزمان (عج) شهرستان کرمان مشغول فعالیت هستم.

در حال حاضر مشغول انجام چه کاری هستید؟


از سال ۱۴۰۱ به عنوان سرتیم، تیم‌های امداد و نجات کوهستان شهرستان کرمان منصوب شدم و هم اکنون هم در حال خدمت به آحاد مردم در عملیات‌های گوناگون هستم.

بیشتر در چه زمینه‌هایی فعالیت داشتید؟

 حضور در عملیات متروپل، حضور در عملیات‌های کوهستان محلی و استانی، حضور در عملیات‌های سیلاب استان

از خاطرات تلخ و شیرین این رسته به ویژه در دو سال گذشته توضیحاتی را بفرمائید؟

از خاطرات تلخ حوادث نمیخوام بگم یا اینکه بیام از متروپل بگم، ترجیح میدم که از خاطرات خوب و عملیات‌های خوب بگم.

روز پنجشنبه بود، دی ماه پارسال و هوای شهر کرمان رو به سردی رفته بود ، من اون روز شیفت پایگاه نبودم و از روز چهارشنبه به اتفاق یکی از دوستان (اقای علیخانی) برای برگزاری دوره‌ای مربوط به کوهستان به خارج شهر رفته بودیم.

 دوره را برگزار کرده بودیم و در حال برگشت به کرمان بودیم که متوجه شدیم بچه‌ها به ماموریت اعزام شدند.

ماموریتی با عنوان گرفتاری خانمی در دیواره‌ای به طول ۲۰۰متر طبق حس همکاری که داشتیم به کمک دوستانمون رفتیم.

زمانی که ما رسیدیم به همکارانم در حال طی مسیر برای دسترسی به مصدوم بودند.

مسیر صعب العبور بود و میبایست دست به سنگ و با صعود مصنوعی پیش برویم و سردی هوا هم به سختی این مسیر می‌افزود.

با سختی‌های فراوان به بالای سر مصدوم رسیدیم و عملیات نجات شروع شد.



با زدن کارگاه‌های متعدد و با طناب توانستیم دقیقا برسیم کنار مصدوم و از این به بعد میبایست کارگاه بالاکشی بزنیم و فرد گرفتارمون که خانم بودند را در دیواره‌ای به طول ۲۰۰ متر بالا بکشیم تا به نقطه ایمن برسند. 

کارگاه بالاکشیمون رو زدیم و از دوستان اقای علیخانی که پایین رفته بودند و با مصدوم اقدام به صعود کرده بودند را بالا میکشیدیم.

ارتفاع زیاد بود و هر لحظه میبایست حواسمون به هر چیزی باشه ،تو این لحظه در حساس‌ترین لحظه عملیات نجاتمون بودیم حواسم به همه چی بود به اینکه طناب با سنگ‌های برنده کات نشه و یا اینکه کارگاهمون از دست نره

توی کوه در اون لحظه فقط این صدا میپیچید که یک، دو، سه، و با شمارش طنابی که مصدوم و نجاتگر بهش وصل بودند و حمایتشان میکردیم بالا کشیده میشد، با سختی‌ها و مشقت‌های زیاد بالاخره فرد گرفتار به نقطه ایمن رسید. 

کارگاه مون رو جمع کردیم و میبایست مسیری ۴۵دقیقه رو پیمایش کنیم تا به زمین و پایین کوه برسیم و از اینجا به بعد به قسمت شیرین خاطره میرسیم که مصدوم ما که خانم بودن در طول مسیر باورشان نمیشد که زنده مانده اند.

 اصلا تو بهت بودن و دستانش توان نداشت و میترسیدند تقریبا رسیدیم به دامنه کوه و فاصله چندانی نداشتیم با پایین کوه که دیدم گوشی موبایلشون رو در آوردن و از غروب افتاب عکس گرفتند.

و این جمله را با صدای بلند میگفتند که باورم نمیشد بتونم مجدد غروب افتاب رو ببینم.رسیدیم پایین کوه و عملیات نجات ما تموم شد .

با دیدن این صحنه هر چی سختی در وجود من و کل تیم بود برطرف شد؛ و خداروشکر کردیم که باز هم کمک مان کرد تا بتوانیم بنده‌ای از بنده هاشو از سختی نجات بدهیم.

این یکی از عملیات‌های هر چند سخت، اما شیرین و لذت بخش در دو سال اخیر بنده بود.

به سراغ دیگر نجاتگر هلال احمر استان کرمان رفتیم و پای درد و دل آن هم نشستیم

لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمائید در چه درجه ای اکنون فعالیت میکنید؟  امید عدیم المثالی نجاتگر ایثار و مربی کمک های اولیه و دادرس جمعیت هلال احمر شهرستان بم هستم ازسال 87 فعالیتم رو با جمعیت شروع کردم و از سال 90 بصورت پیوسته در پایگاه های امداد و نجات فعالیت می کنم.

بیشتر در چه زمینه هایی فعالیت داشتید؟ از سال 1400 در تیم واکنش سریع استان حضور داشتم و ماموریت های مختلفی از جمله سیل های استان، ریزش معدن ارزوییه، حوادث جاده ای، حادثه ریزش ساختمان متروپل، حضور در عملیات بزرگ خدمات رسانی به زائران اباعبدالله الحسین در کشور عراق، زلزله کشور ترکیه حضور داشتمو در پاندمی کرونا جهت ضد عفونی و واکسيناسيون در حوزه‌ جوانان فعالیت داشتم همیشه تلاشم بر این بوده که دردی از مردم آسیب دیده که رسالت بزرگ هلال احمر هست کم کنم و خیلی خوشحالم که در هلال احمر فعالیت دارم در سال گذشته به لطف خداوند و مسؤلین عزیز استان کرمان بعنوان داوطلب برتر در حوزه امداد و نجات انتخاب شدم.



از خاطرات تلخ و شیرین این رسته به ویژه در دو سال گذشته توضیحاتی را بفرمائید؟

در این سال‌های امدادگری خاطرات تلخ و شیرین زیادی را تجربه کردم خنده ها، گریه‌ها ولی یکی از بهترین خاطراتم این بود که در زلزله ترکیه بودیم در شهر آدی یامان داخل پارکی مشغول چادر زدن و اسکان زلزله زدگان بودیم متوجه شدم تعدادی از کودکان و نوجوانان مشغول بازی هستند ولی وسایل بازی کم بود اونجا یک تاب بود که کلا خراب شده بود و بچه‌ها نمی‌تونستن باهاش بازی کنن که من از اون تاب رفتم بالا و درستش کردم و کل این بچه‌ها با شوق شروع کردن دست زدن و بازی کردن و همه باهم میگفتن ایرانی ایرانی ایرانی ایرانی و خیلی خوشحال شدن و ساعاتی با این تاب بازی کردند از حال و هوای زلزله بیرون آمدند.

برچسب ها: هلال احمر ، نجات
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.