مهدی زمانپور کیاسری نویسنده، تهیه کننده و کارگردان، مستند سینمایی «مشتی اسماعیل» گفت: سال ۸۷ ایدهای به ذهنم رسید که مستندی درباره کاشت، داشت و برداشت محصول شالی بسازم؛ چرا که کاشت، داشت و برداشت محصول پر از حرکت، انرژی و زندگی بود. در مسیر شالیکاری زندگی جریان داشت؛ زندگی که برایم پر از خاطرات بود.
وی ادامه داد: همیشه فکر میکردم اگر در فیلمم مستقیم به کاشت، داشت و برداشت محصول بپردازم شاید نتوانم آنگونه که شایسته است آن را به تصویر بکشم و شاید از حالت هنری خارج شود؛ لذا از آنجاییکه بیشترین خاطراتم در دوران کودکی شکل گرفته بود، با خود گفتم که باید از نگاه کودک بصورت غیر مستقیم به کاشت، داشت و برداشت محصول بپردازم. تا اینکه مشتی اسماعیل جلوی چشمانم آمد.
وی عنوان کرد: البته این ایده با کمک دوست عزیزم کوروش خواجوندی به ذهنم خطور کرد. در نهایت تصمیم گرفتم زندگی مشتی اسماعیل را به تصویر بکشم. زندگی پیرمرد کشاورز نابینای اهل دل. در سال ۸۹ یکسال تمام، کار، تلاش و زندگی این پیرمرد دوست داشتنی را ثبت و ضبط کردم. بهار سال ۹۰ هم تدوین و صداگذاری انجام شد و کار به اتمام رسید.
زمانپور توضیح داد: سپس فیلم به جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی ارسال شد که خوشبختانه در بیش از ٥٠ جشنواره فیلم انتخاب شد در بیش از ٣٠ جشنواره مهم دنیا جایزه گرفت؛ و جالب است بدانید تا کنون نزدیک به ٤٠٠ بار از تلویزیون (در شبکههای مختلف) پخش شد.
این کارگردان درباره معنویت مشتی اسماعیل توضیح داد: مشتی اسماعیل سراسر معنویت بود. وی حداقل ۶ ماه در سال را روزه میگرفت. وی مداح اهل بیت بود و عاشق امام حسین (ع). مشتی اسماعیل سراسر زندگیش امید بود. حال درونش خوب بود. من هم تلاش کردم این حال خوب را در فیلم جاری کنم و به همه دنیا نشان دهم؛ و البته همه معنویاتش را هم بصورت غیر مستقیم بیان کردم.
وی افزود: رفتن مشتی اسماعیل داغی در دل من گذاشت چرا که ما هر هفته با هم در طی این ١٤ سال در تماس بودیم و همیشه جویای حال هم بودیم. برنامه ریزی کرده بودم که در هفته اول خرداد او را به سفر کربلا ببرم؛ چون مش اسماعیل عاشق کربلا و اباعبدالله بود. البته ما قبلا با هم کربلا رفته بودیم، اما دوست داشتم امسال هم این سفر را تجربه کنم که سعادت نصیب من نشد و این حسرت بر دل من باقی ماند. مشتی اسماعیل خیلی خوش صحبت بود و همچنین طناز با هم خیلی شوخی میکردیم.
زمانپور خاطرنشان کرد: این اواخر دائم میگفت «دیگر یواش یواش باید از این دنیا بروم» من به او میگفتم که سوال کردم گفتند مشتی اسماعیل تا ٩٦ سال زنده میماند؛ مشتی هم با خنده میگفت؛ البته بی نفس؛ و آخرین بار هم که یک هفته قبل از فوتش زنگ زد، گفت که دیگر باید بروم و رفت. مشتی اسماعیل رفت، اما معنویت و امیدش همچنان زنده است و تا سالهای سال مردم دنیا از آن بهرهمند خواهند شد.
چه جالب کلمات کنار هم قرار گرفت مشتی اسماعیل انقدر برای من و محلی ها از این داستان مستند گفت که دانستن اون کمکی برای کسی نخواهد بود!!!!