پیر هیءت ما در گوشه ای نجوا کرد وگفت:
روزی که در شغل خود به خانه ای برای کشف جرم مواد رفته بودم.
بعد از جستجو ،به اندازه ی دوکف دست آن را پیدا کردم.
او را در خانه اش دستبند زدم وخواستم که ببرم.
دیدم که بسیار نگران ومضطرب است واز من خواست که در حیاط
با منصحبت کند.به درد دلش گوش دادم که گفت سه دختر دم بخت دارد واگر به زندان برود معلوم نیست چه بر سر آنها خواهد آمد.
و به قرآن قسم خورد واز من ضمانت خواست وقرآن را واسطه کرد که توبه کردم ودیگر دور این کار را برای همیشه خط خواهم کشید.
بر سر دوراهی افتادم واز ارباب مدد خواستم که قسم اورا قبول کنم
واگر بخواهد عهد و پیمان بشکند خودش اورا دوباره در تله بیاندازد.
مواد را همانجا با آب جوش شستم و در هرز آب چاه خالی کردم
وبه او گفتم اگر بخواهی برگردی جریمه ات را بااین دفعه باهم حساب خواهم کرد.رفت وبه زندگی ومسوولیت خانوادگیش چسبید وتمام شد
و هر دختری که شوهر می داد مرا هم دعوت می کرد واز شاهدین قرار می داد.واین راوی تا به حال گره از کار خیلی ها باز کرده واختلاف ها حل نموده ،ولی می گوید امید دارم که خداوند دراین کار پدر ودخترانش نظر
رحمت ومغفرتش را در دو دنیا نصیبم گرداند.
روزی که در شغل خود به خانه ای برای کشف جرم مواد رفته بودم.
بعد از جستجو ،به اندازه ی دوکف دست آن را پیدا کردم.
او را در خانه اش دستبند زدم وخواستم که ببرم.
دیدم که بسیار نگران ومضطرب است واز من خواست که در حیاط
با منصحبت کند.به درد دلش گوش دادم که گفت سه دختر دم بخت دارد واگر به زندان برود معلوم نیست چه بر سر آنها خواهد آمد.
و به قرآن قسم خورد واز من ضمانت خواست وقرآن را واسطه کرد که توبه کردم ودیگر دور این کار را برای همیشه خط خواهم کشید.
بر سر دوراهی افتادم واز ارباب مدد خواستم که قسم اورا قبول کنم
واگر بخواهد عهد و پیمان بشکند خودش اورا دوباره در تله بیاندازد.
مواد را همانجا با آب جوش شستم و در هرز آب چاه خالی کردم
وبه او گفتم اگر بخواهی برگردی جریمه ات را بااین دفعه باهم حساب خواهم کرد.رفت وبه زندگی ومسوولیت خانوادگیش چسبید وتمام شد
و هر دختری که شوهر می داد مرا هم دعوت می کرد واز شاهدین قرار می داد.واین راوی تا به حال گره از کار خیلی ها باز کرده واختلاف ها حل نموده ،ولی می گوید امید دارم که خداوند دراین کار پدر ودخترانش نظر
رحمت ومغفرتش را در دو دنیا نصیبم گرداند.