بوی عید همه جا پیچیده بود. در هر خانه ای از شهر سفره چیده شده از آینه و سیب و قرآن تا شیرینی و سکه های طلایی. ذوق و شوق جدید شدن سال تمام وجود نوه ها را پر کرده بود. بی بی طبق روال هرسال به نوه اش گفت ظرف های قدیمی را از صندوقچه بیرون بیاورد تا هفت سین را بچیند. سفره ی سفید با گل یاسی و برگ های سبز و با طراوتش روی قالی پهن شد و نوید از فرود بهار بر روی زمین می داد. بی بی سین ها را در یک قدمی تحویل سال نو به خط کرد و قربان صدقه ی آن ها می رفت. شروع به شمردنشان کرد. یک، دو ، سه و چهار. ۳ تا کم بود.
ناراحت از اینکه هفت سین امسالش ناقص مانده به دیوار زل زده بود که ناگهان چشمش به طاقچه اتاق افتاد. رادیوی خاکستری که از بالا تا پایینش چند باری عمل جراحی شده بود و وصله ها به جانش خورده بود او را به سالها پیش برد به بیشتر از ۴۰ سال قبل و اتفاقی که ۳ سین را نه از سفره ی هفت سین نوروز که از هفت سین زندگیش گم کرده بود.
رادیوی هزار وصله در آن لحظه در حکم یک پارچ آب یخ بود که بر سر بی بی ریخته شد. انگار زخم هایش دوباره دهان باز کرده بودند.به هر زحمتی که بود صندلی چرخ دارش را به حرکت درآورد و عکس قدیمی مربوط به آخرین زیارت دسته جمعی مشهد را از کنج دیوار برداشت. آن را به بغل گرفت و با اشک هایش غبار از آن پاک می کرد.دلش تنگ شده بود برای آن همه سر و صدا ، کل کل های بچگانه دخترها و پسرانش، اصلا همان چشم غره هایی که در جواب شیطنت های گاه و بی گاه آن ها نثارشان می کرد.
شهناز، ناصر و محمدحسین سه سین گمشده ی او بودند. سه سینی که با هیچ چیز جایگزین نمیشدند و مثل آن ها در تمام دنیا برایش نبود.
بی بی دلش تنگ بود برای مکانی که روزی سین هایش را آنجا جا گذاشته بود او می گفت : هر چند سالهاست در تهران ساکنم اما هر جایی غیر از دیار محبوبم باشم غریبم.
او بی تاب حضور در مکانی بود تا سین هایش را به آغوش بکشد در حالی که سین هایش شاید در ظاهر از آغوش او گم شده بودند اما حالا سالهاست به همراه هم قطاران خود قدرتی یافته اند و گمشدگان و در راه ماندگان را راهنمایی می کنند تا به مسیر اصلی خود بازگردند.
این مرکز گمشدگان بیش از چهار دهه است فعالیت خود را آغاز کرده و به نام گلزار شهدای خرمشهر شهرت یافته است. شهناز، ناصر و محمدحسین سه فرزند بی بی هستند که در جریان دفاع از وطن و جنگ تحمیلی در خرمشهر ماندند و در همین شهر هم شهید شدند.
حالا این سه سین گم شده ی بی بی به ظاهر در کنار هم آرام گرفته اند اما در حقیقت همچنان ایستاده و پای کارند تا به هموطنان به ویژه جوانان این مرز و بوم ثابت کنند جهاد ، اتحاد و از خود گذشتی همچنان در رگ های ایرانی ها جاری است تا دشمن نتواند حتی یک وجب از خاک این سرزمین را تهدید کند.
جوان های من که رفتند اما الهی به امام حسین (ع) ، جوان های این کشور خیر از جوانیشان ببینند و عاقبت به خیر شوند.این دعای بی بی مادر شهیدان شهناز، ناصر و محمدحسین حاجی شاه برای جوانان ایرانی است.
گزارش از لیلا احمدی