رویداد ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶، سپیده گشای انقلاب اسلامی بود و هم از این روی پرداخت به آن، فصلی مهم در تاریخ معاصر به شمار میرود. به واقع این رستاخیز بزرگ، از توهین به رهبر انقلاب و یک مرجع بزرگ تقلید آغاز شد و سِرّ دشمنیها و فضاسازیها علیه دین و روحانیت را باید در همین مهم جستوجو کرد. در مقال پیآمده و در استناد به پارهای از روایات و تحلیلها، این واقعه مورد بررسی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبولآید.
مقالهای که در ساواک نوشته شد!
نخستین پرسش در باب قیام تاریخی ۱۹ دی ۱۳۵۶، بسترهای وقوع آن را میجوید. به طور مشخصتر اینکه پهلوی دوم از چه روی، در طول ۱۳ سال تبعید امام خمینی از ایران، به اندیشه تخریب آشکار وجهه و مکانت وی نیفتاده و موضوع را به سکوت برگزار ساخته بود؟ واقعیت این است که مراسمات گسترده بزرگداشت فرزند امام در ایران و نیز سفر جیمی کارتر رئیسجمهور جدید امریکا به کشورمان، به شاه برای این اقدام انگیزه داد. امری که البته نتیجه معکوس بخشید. هدایتالله بهبودی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره معتقد است:
«سفر جیمی کارتر رئیسجمهور ایالات متحده امریکا، به ایران نزدیک بود. محمدرضا پهلوی برای استقبال از کارتر، پیامهای ریز و درشتی فرستاد. به دستور او ۲۱ زندانی سیاسی، در سالروز اعلامیه جهانی حقوق بشر آزاد شدند. در همان روز ۲۰ آذر ۱۳۵۶، شاه در پیامی ابراز داشت که ایران سهم خود را در اجرای اعلامیه حقوق بشر به انجام رسانده است! پیام درشت او، محاکمه و اعدام سرلشکر احمد مقربی جاسوس اتحاد جماهیر شوروی، شش روز مانده به ورود کارتر بود. رئیسجمهور امریکا در سفر خود به ایران کوشید، تا همه نگرانیهایی که شاه ایران پس از روی کار آمدن او دچارش شده بود، بزداید. این کوشش کارتر در سخنانی که سر سفره میهمانی شاه ایراد کرد، چشمگیرتر بود.
ویلیام سولیوان سفیر امریکا در تهران، متن سخنرانی آن شب کارتر را آماده کرده بود. او، اما با شگفتی دید که رئیسجمهور با کنار گذاشتن آن نوشته، در سخنان دیگری - که اغراقآمیز مینمود- گفت: ایران به سبب رهبری داهیانه شاهنشاه، یک جزیره ثبات در یکی از آشوبزدهترین مناطق جهان است و این واقعیت مدیون شما اعلیحضرت و در نتیجه رهبری شماست و همچنین مدیون احترام و ستایش و مهری است که ملتتان نسبت به شما ابراز میدارند... برآورد ناظران خارجی از سفر ۱۷ ساعته جیمیکارتر به ایران، چنین بود که ستایش فوقالعاده او از شاه، موجب رفع نگرانی شخص اول ایران از سیاستهای تازه امریکا گردید و قوت قلب تازهای به وی در رویارویی با مخالفان داد. نیز گفته شد که پشتیبانی بیچون و چرای کارتر از شاه میتواند روند سیاسی اصلاحات و سرکوب را همزمان جلو ببرد. برخی از مقامات وقت ایران هم باور کردند که کارتر قوت قلبی به شاه داد که برایش قابل تصور نبود.
احساس کرد که دیگر محلی برای نگرانی نیست و الآن وقت آن است که به مبارزهای که امام خمینی شروع کرده، پاسخ دهد. واکنش نهایی هیئت حاکمه علیه امام خمینی، در چنین بافت، بستر و زمینهای شکل گرفت. گزارشهای رسیده از مجالس همهگیر و پرشماری که در یادبود حاج مصطفی فرزند امام برگزار شده بود، همراه با دیدن تعابیر تند و تیز امام خمینی علیه نظام پادشاهی ایران در دوره پهلوی و نیز بستگی جنبش فراگیر دانشجویی در دو ماه اخیر با نهضت اسلامی، شاه را به دادن دستوری واداشت که بهای گزاف آن را یک سال بعد، با خروج از ایران پرداخت کرد.
امر ملوکانه، تهیه و تدوین مقالهای علیه امام خمینی بود. از میان روایات به جا مانده از جزئیات این رخداد و نیز پیشینه تهیه گزارشها، مقالهها و اطلاعیههایی که با رنگ و بوی امنیتی، به امر حکومت در جراید چاپ میشد، میتوان پذیرفت که متن نخست مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه، در ساواک نوشته شد. رئیس این سازمان، آن را به دست شاه رساند. وقتی خواند، دستور دوم را برای افزودن حملههای بیشتر داد. ویرایش دوم یا سوم مقاله پسندیده شد و از طریق وزارت دربار، به وزیر اطلاعات و جهانگردی رسانده شد تا منتشر شود.»
پیامدهای رحلت فرزند امام، بسترساز یک مقاله توهین آمیز
واقعیت این است که شاه و دستگاه عریض و طویل امنیتیاش، در طول سالها تبعید رهبر نهضت اسلامی به ترکیه و عراق، گمان میبردند که مردم ایران نام و پیام وی را فراموش کردهاند. اما پیامدهای گسترده رحلت مشکوک فرزند او، این انگاره را باطل ساخت. این امر عصبانیت شدید پهلوی دوم را به دنبال داشت و انتشار مقاله موهن روزنامه اطلاعات نیز به دستور وی و یکی از واپسین اشتباهاتش بود. تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، طی مقالی در این موضوع آورده است:
«رحلت مرموز آیتالله سید مصطفی خمینی در آبان ۱۳۵۶ را میتوان نقطه عطفی در نهضت اسلامی مردم ایران دانست. مجالس یادبود در سراسر کشور برگزار شد و در آن مراسم، تظاهرات گسترده علیه رژیم به پا گشت. از این رو رژیم تصمیم گرفت که با توهین به ساحت حضرت امام خمینی، چهره ایشان را به عنوان رهبری نهضت مخدوش کند. در اواسط دی ماه ۱۳۵۶، پیک دربار، نامه ممهور به مهر دربار را به داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی داد. او نیز نامه را جهت انتشار، به روزنامه اطلاعات سپرد. مسعودی صاحب امتیاز روزنامه، مفاد مقاله را باعث واکنش علما و روحانیون و برای آینده روزنامه خطرناک میدانست، اما در تماس با وزیر اطلاعات و آموزگار نخست وزیر، دریافت که برخی از مفاد تند و تحریک آمیز آن، به خواست شاه در مقاله آمده است!
در این مقاله که با امضای مستعار احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، به طور صریح بیحجابی فضلیت و حجاب کهنه پرستی و ارتجاع معرفی و به ساحت مقدس امام خمینی اهانت و قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، توطئه استعمار سرخ و سیاه معرفی شده بود. با انتشار این مطالب اهانتآمیز، اولین واکنشها در شهر قم آغاز شد. مدرسین حوزه علمیه قم، دروس حوزه را در روز ۱۸ دی تعطیل اعلام کردند و در این روز طلاب با تشکیل اجتماعی بزرگ، تظاهرات خود را به سوی منازل مراجع آغاز کردند و تعدادی از علما و مراجع قم در سخنرانیهای خود، به حمایت از امام و محکومیت اهانت به ساحت ایشان پرداختند.
بازاریان قم با مشاهده حرکت حوزه علمیه، تصمیم به تعطیلی مغازههای خود در ۱۹ دی گرفتند. در روز نوزدهم دی ماه، ساواک و شهربانی به کمک نیروهای کمکی از تهران وارد شده و در حوالی مدارس علمیه متمرکز شدند. اقشار مختلف مردم با راهپیمایی به سوی منازل بزرگان حوزه، رفتهرفته خروشانتر میشدند. نیروهای رژیم با مشاهده حرکت عظیم مردم، تصمیم به حمله گرفتند و تیراندازی شروع شد و در این روز عده زیادی از طلاب و مردم قم، به شهادت رسیده یا مجروح شدند. نتایج و پیامدهای قیام نوزدهم دی را میتوان به این ترتیب احصاء نمود: ۱- اثبات توخالی بودن شعار فضای باز سیاسی، ۲- اثبات اینکه شاه از حرکت مذهبی ـ سیاسی به رهبری روحانیت و در رأس آنها حضرت امام، بیش از هر حرکت سیاسی دیگر وحشت دارد، ۳- نهضت در مسیر صحیح خود قرار گرفت، به نحوی که ترفندهای بعدی رژیم نیز بیثمر افتاد، ۴- متحجرین و مروجان جدایی دین از سیاست، منزوی شدند. این قیام را باید نقطه عطفی در تاریخ نهضت اسلامی دانست، چراکه پس از آن امواج انقلاب اسلامی شدت گرفت و با چهلمهای پیدرپی مردم نقاط مختلف ایران، دامنه انقلاب فراگیر شد و در نهایت به سرنگونی رژیم پهلوی انجامید.»
اوهامی که با نام مستعار نشر یافت!
از دیگر مدخلها به بررسی واقعه ۱۹ دی، فرآیند ساخته و پرداخته شدن مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات است. قدر مسلم اینکه آن نوشتار، به دستور و نظارت شخص شاه تهیه و حتی مورد حک و اصلاح قرار گرفت! هر چند که هویت واقعی نویسنده آن به درستی معلوم نیست، اما اسناد و تحلیلها در این فقره گمانههایی به دست دادهاند. به هرروی این توهیننامه، از بالا به روزنامه ابلاغ و مجوز انتشار یافته بود. چنانکه اسماعیل حسنزاده پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره مینویسد:
«مقاله مزبور به مناسبت روز کشف حجاب در ۱۷ دیماه ۱۳۵۶، در روزنامه اطلاعات چاپ و منتشر شد. محتوای مقاله درباره انقلاب شاه و مردم و معرفی مخالفان آن، تحت عنوان عوامل استعمار سرخ و سیاه بوده است. نویسنده سعی کرد، تا رابطه نامرئی بین آن دو استعمار را روشن کرده و به مردم معرفی کند. نگارنده مقاله در عین حال که آگاهانه روحانیون را به عنوان ارتجاع سیاه، مورد توهین و حمله قرار داده بود، آنان را عاملی در دست مالکان، برای ایجاد مشکل در راه پیشبرد انقلاب سفید و ناپایدار ساختن ثبات سیاسی کشور معرفی کرده است. اما به طور زیرکانه سعی نمود، خط فاصلی بین روحانیون تندرو مخالف، با روحانیون طرفدار رژیم یا محافظه کار بکشد و با معرفی عده معدودی از آنان به عنوان مخالفان اصلاحات، اختلاف درون گروهی روحانیون را برجسته ساخته و از همبستگی گروهی آنان، ممانعت به عمل آورد. مؤلف مقاله، امام خمینی را جزء معدود علمای مخالف ذکر کرده و در ریشهیابی علل مخالفت، ایشان را وابسته به مرکز استعماری انگلیس میداند! یعنی همان توهمی که شاه را تا پایان حیاتش همراهی کرده و انقلاب را، ناشی از درافتادن وی با قدرتهای بزرگ میدانست!
به هر حال مقاله با مطالب اهانتآمیز سعی کرده بود، تا نفوذ اجتماعی و سیاسی امام خمینی را در بین تودهها تضعیف ساخته و از بین ببرد. در قسمت پایانی مقاله، ضمن معرفی امام به عنوان عامل اصلی واقعه ۱۵ خرداد، از مفاد یک گزارش خبری مبنی بر ورود یک عرب به نام محمد توفیق القیسی با یک چمدان محتوی ۱۰ میلیون ریال پول نقد به ایران و دستگیری وی خبر میدهد و همچنین مصاحبه مطبوعاتی نخست وزیر وقت را نیز، شاهدی بر آن ذکر میکند. ورود فرد عرب در جریان واقعه ۱۵ خرداد، از جانب مقامهای رسمی و روزنامههای دولتی در سطح گسترده مطرح شد، اما از آن زمان تا سال ۱۳۵۶ یعنی به مدت ۱۴ سال، مسئله مسکوت گذاشته شده بود و حتی رژیم درصدد اثبات آن با دلایل و شواهد متقن و مستدل نیز برنیامد.
خلاصه کلام اینکه هیچ کدام از قسمتهای مقاله، بر بنیاد اسناد محکمه پسند و مسئول بنا نشده بود، بلکه مجموعهای از ذهنیات ناشی از تئوری توطئه بوده است که بعدها شاه قسمتهای عمده آن را در کتابش پاسخ به تاریخ تکرار نمود. در مورد نویسنده مقاله، بین صاحب نظران اتفاق نظر وجود ندارد. با این همه بر سر اینکه احمد رشیدی مطلق اسمی مستعار است، تقریباً از همان روزهای اول وحدت نظر وجود داشت. در فهرست احتمالی نویسندگان، اسامی داریوش همایون (وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه جمشید آموزگار)، فرهاد نیکوخواه، پرویز نیکخواه، امیرعباس هویدا و ساواک دیده میشود. اما این نظر که: با توجه به شکل حکومت پهلوی و سلسله مراتب تصمیمگیری در رژیم، چنین تصمیمی باید از طرف شخص شاه یا ساواک یا هیئت دولت اتخاذ شده باشد و اینکه چه کسی این تصمیم را گرفت اهمیتی ندارد، پذیرفتنی مینماید. زیرا ساواک بر مطبوعات نظارت کامل داشت و بدون اجازه آن سازمان، مطالبی به این مهمی امکان چاپ نداشت.»
روزهای خروش و پایمردی در قم
بیشک پهلوی دوم با دستور نابخردانه به تنظیم و انتشار مقاله موهن روزنامه اطلاعات، پایان خویش را رقم زد. به عبارت دیگر سلسله چهلمهایی که از قیام مردم قم آغازید، به حیات رژیم شاه پایان داد. در اثر «انقلاب اسلامی ایران از دی ۱۳۵۶ تا بهمن ۱۳۵۷»، از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، قیام مردم قم در پیانتشار مقاله اطلاعات، چنین روایت و تحلیل شده است:
«حرکت اصلی مردم شهر قم در اعتراض به مقاله توهینآمیز روزنامه اطلاعات، صبح روز دوشنبه، ۱۹ دی ۱۳۵۶ با تعطیلی بازار و راهپیمایی طلاب و بازاریان آغاز شد. حجتالاسلام ربانی یکی از شاهدان عینی، در توصیف این روز چنین میگوید: آنچنان بازارها و مغازهها حتی در تهران و بهویژه در قم تعطیل بود که انسان یاد روز عاشورا میافتاد! در این روز طبق قرارهای قبلی، طلاب در مقابل مدرسه خان و میدان آستانه تجمع کردند و، چون در روز گذشته به سوی منزل مراجع حرکت کردند، ابتدا به منزل آیتالله آملی و بعد از آن به منزل علامه طباطبایی رفتند. بعد از ظهر که عده بیشتری در میدان آستانه تجمع کرده بودند، به سوی منزل استاد نوری حرکت کردند و کمکم به علت کم شدن ترس و وحشت، جمعیت بیشتری از طبقات مختلف مردم وارد تظاهرات میشدند.
کماندوها و پلیس در سه راه موزه و چهارراه ارم، با آمادگی کامل ایستاده بودند. استاد نوری در دفاع از امامخمینی و حرکت آگاهانه طلاب صحبت کردند و جمعیت را به وحدت فراخواندند. بعد از سخنرانی، جمعیت مجدداً حرکت خود را آغاز کردند و با ورود به خیابان صفائیه، پلیس از ادامه حرکت جلوگیری کرد. در همین حین دو تن از مأموران ساواک برای دادن بهانه به دست نیروهای ضد شورش، اقدام به شکستن شیشه یکی از بانکها کردند.
از اینجا بود که برخورد پلیس با مردم، حالت خشونت به خود گرفت. نمایندگی روزنامه اطلاعات و دفتر حزب رستاخیز به آتش کشیده شد. پلیس ابتدا با باتوم و سپس با شلیک تیر هوایی و بعد از آن با تیراندازی مستقیم، مردم را هدف قرار داد... پس از چنین فاجعه عظیمی، رژیم به منظور پاداش به سرهنگ رزمی رئیس پلیس قم، بلافاصله او را به درجه تیمساری ارتقا داده و به عنوان رئیس پلیس به مناطق دوردست در جنوب کشور، یعنی آبادان منتقل کرد. حادثه ۱۹ دی قم سرآغاز سلسله حوادثی بود که سیزده ماه ادامه یافت، تا در نهایت به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد. محمدحسن ظریفیان یگانه که خود یکی از شاهدان است، در خصوص تعداد شهدا چنین نظر میدهد: شبی که ماجرای غمانگیز ۱۹ دی به وقوع پیوست، صحبت از حدود ۸۰ شهید بود و خود من هم همچون بقیه مردم، بر مبنای صدای گلوله قضاوت میکردم، ولی بعدها که آبها از آسیاب افتاد، تعداد شهدا به تعداد انگشتان دست تقلیل یافت.
اسناد ساواک هم، جز چهار شهید را به ما اطلاع نمیدهد... خبر حوادث قم، به سرعت در سراسر کشور پخش و منجر به واکنشهای تندی از سوی گروههای مختلف شد. بازار اصفهان از چهارشنبه ۲۱ دی ماه، به مدت شش روز تعطیل بود. نجفآباد از روز شنبه ۲۴ دی تا دوشنبه ۲۶ دی، به مدت سه روز یکپارچه تعطیل بود. در مشهد نیز همان روز یکشنبه ۱۸ دی ماه، تظاهرات گستردهای در خیابان نادری صورت گرفت. علمای تهران اعلامیهای با امضای حدود ۱۲۰ نفر صادر کردند و به نخستوزیری فرستادند که در قم نیز پخش شد. همچنین بازاریان و وعاظ تهران اعلامیههایی در تقبیح اعمال وحشیانه دولت صادر کردند که همه در قم نیز پخش شد.»
واکنش مراجع تقلید، به اهانت روزنامه اطلاعات
از جمله ترفندهای ساواک در جریان نهضت امام خمینی، القای فاصله میان ایشان و دیگر مراجع، در مبارزه با رژیم شاه بود. توهین مقاله روزنامه اطلاعات به برخی احکام مسلم اسلام و مقام یک مرجع بزرگ تقلید، تمامی علمای طراز اول قم را متحد ساخت. واقعه کشتار ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶ نیز، این انزجار را مضاعف نمود. هم از این روی مرجعیت قم یک روز پس از این قیام، در نامهای به آیتالله سیداحمد خوانساری - که رژیم شاه به ظاهر برای وی احترام قائل بود- از این اقدام شکایت کردند. متن این سند، به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت مستطاب آیتالله معظم آقای حاج سیداحمد خوانساری (دامت برکاته)
پس از عرض سلام، از وضع فعلی قم همه ناراحت هستیم و به دولت فعلی ایراد داریم. خواهشمند است وجود محترم اقدام بفرمایید. مقاله روزنامه اطلاعات که متضمن اهانت به مقام شامخ روحانیت و تعرض به احکام مسلّمه اسلام بود، موجب تشنج شدید گردید. چرا دولت مراقبت از وضع مطبوعات، بر وفق مصالح کشور اسلامی نمیکند؟ اجتماعات روز گذشته قم، احتیاج به توسل به اسلحه گرم نداشت. متأسفانه مأمورین متوسل به اسلحه شدند که منجر به کشتهشدن عدهای بیگناه و مجروحشدن عده زیادی گردید و هنوز وضع بسیار متشنج است. مستدعی است حضرتعالی اقدامات لازمه را بفرمایید، تا در آتیه اینگونه مطالب و پیشآمدها تکرار نشود و صدمات و توهینات وارده جبران گردد. سلامت و دوام تأییدات عالی را از خداوند متعال مسألت داریم.
سید کاظم شریعتمداری، محمدرضا الموسوی الگلپایگانی، شهابالدین الحسینی المرعشی النجفی، الاحقر هاشم آملی، مرتضی الحائری، محمدصادق الحسینی الروحانی».
دین در طول تاریخ ایران، هماره به عنوان یکی از کلانترین عوامل واکنش و تغییر قلمداد شده است. در دوران معاصر اما، این امر بیشتر خودنمایی میکند. آنان که در طول این مدت، کارکرد و تأثیر این نهاد را دست کم گرفتهاند، در فرآیندهای کلان از جامعه جاماندهاند و نهایتاً دست به دامان تحلیلهای پوچ شدهاند! بیماریای که دشمنان اندیشه و نظام اسلامی، همچنان بدان دچارند و سعی در سرایت آن به جامعه نیز دارند. هرچند که در مقطع کنونی نیز از آن طرفی نخواهند بست و واقعیت امر، دوباره بر آنان رخ خواهد نمود.
منبع: روزنامه جوان