سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

حرف‌های مادرشهید مدافع امنیت، حسین زینال‌زاده درباره قاتل پسرش

مادر شهید مدافع امنیت حسین زینال‌زاده می‌گوید: درد بزرگی بود که «مجید رهنورد» جوان هم‌سن و سال پسرم و همشهریمان، پسرم و رفیقش را چاقو زد.

شهید مدافع امنیت «حسین زینال‌زاده»، ۱۲ ساله بود که پدرش را از دست داد. از همان موقع، هم کنار مادرش بود و هم هوای برادر کوچکترش «سبحان» را داشت. آنقدر درد مردم را داشت که در سنین نوجوانی پول‌توجیبی‌هایش را جمع می‌کرد و به همراه دوستانش برای خانواده‌های بی‌بضاعت ارزاق می‌خریدند. جوانی‌اش به درس خواندن و حضور در اردو‌های جهادی در مناطق محروم گذشت. چند وقتی می‌شد که کار پیدا کرده بود و قرار بود اول آذرماه ۱۴۰۱ به صورت رسمی کارش را شروع کند، اما در ۲۶ آبان ماه به همراه دوستش «دانیال رضازاده» در مشهد به شهادت رسیدند و هر دو رفیق در بهشت رضا (ع) آرام گرفتند.

شهیدان مدافع امنیت «حسین زینال‌زاده» و «دانیال رضا‌زاده» در اردوی دانش‌آموزی

این روز‌ها که سالگرد شهادت حسین‌آقای ۲۳ ساله است، مادر دلش هوای حسینش را کرده و این جملات را در فضای مجازی در کنار عکس فرزندش به اشتراک گذاشته است: «شرط شهید شدن، شهید بودن است»، «تمام شهر خوابیدن، من از فکر تو بیدارم»، «نفسم می‌گیرد در هوایی که نفس‌های تو نیست» ... مادری که کلی آرزو برای پسر ارشدش داشت، دیگر یک سال است که دلتنگی‌هایش را با قاب عکس فرزندش درمیان می‌گذارد.

نوشته مادر شهید زینال‌زاده برای جوان شهیدش «نفسم می‌گیرد در هوایی که نفس‌های تو نیست...»

نیت پسرم پاسداری از دین اسلام بود

مادر شهید «حسین زینال‌زاده» می‌گوید: «حسین مدت زیادی مسئول بسیج دانشگاه‌های آزاد مشهد بود. مدتی فرمانده حوزه مقاومت بسیج بود. کلاً وقتش را در همین مسیر می‌گذراند. من هیچ وقت برای کار‌های جهادی و امنیتی پسرم مانع نشدم. چون حسین راهش را انتخاب کرده بود. نیت پسرم پاسداری از دین اسلام بود. نیت او برای امام زمان (عج) بود. این‌ها را خودش به من می‌گفت. وقتی می‌دیدم پسرم راه درستی را انتخاب کرده، دلیلی نمی‌دیدم که مانع رفتنش بشوم. درست است که مادر هستم و از دلتنگی و نگرانی خسته می‌شدم و از اینکه ۳ ـ ۲ روز نمی‌دیدمش اذیت می‌شدم، اما وقتی می‌دیدم لازم است که برود، حرفی نمی‌زدم.»

ارادت پسرم به شهید مدافع حرم «محمدرضا سنجرانی»

شهید مدافع حرم «محمدرضا سنجرانی» از دوستان مشترک دو رفیق شهید «حسین زینال‌زاده» و «دانیال رضا‌زاده» بود. این دو مدافع امنیت، ارادت زیادی به شهید سنجرانی داشتند و پاتوقشان، جمعه هر هفته مزار شهدای بهشت رضا (ع) و شهید سنجرانی بود. همین رفت و آمد‌ها به گلزار شهدا حسین را عاشق شهادت کرد. مادرش در این باره بیان می‌کند: «حسین طی سال‌های اخیر پیش من درباره شهادت حرف نمی‌زد. مراعات حال من را می‌کرد و نمی‌خواست به خاطر این حرف‌ها دلم را بلرزاند. اما مدت‌ها بود که رفتارش تغییر کرده بود. طور دیگری احترام می‌گذاشت. هیچ گله و شکایتی نداشت. به هیچ چیزی دل نمی‌بست. مراعات حال همه را می‌کرد.»

می‌روم تا چادر سرتان بماند

در پاییز سال گذشته که آشوبگران خیابان‌ها را به هم ریخته بودند، حسین به همراه دیگر دوستانش می‌رفتند تا جلوی آزار و اذیت آشوبگران را بگیرند. او وقتی دیده بود چادر از سر یک زن کشیده‌اند، به مادرش گفته بود: اگر ما برویم شما می‌توانید خیلی راحت با چادر در این خیابان‌ها قدم بزنید. حسین حتی به فکر اموال مردم بود. در گشت شبانه حضور پیدا می‌کرد تا مبادا آشوبگران به اموال عمومی، اموال شخصی و خودرو‌های مردم آسیب بزنند.

این جوان می‌دانست مسیری که می‌رود، انتهایش عاقبت‌بخیری است و به همین خاطر دست به دامان مادر شده بود تا مادرش راضی شود و برای شهادتش دعا کند. مادر شهید زینال‌زاده می‌گوید: «حسین، ۱۰ روز قبل از شهادتش به من گفت: «مامان! دعا کن من شهید شوم.» من نگاهی به او کردم. گفت: «قرار است که ما از این دنیا برویم. دعا کن با شهادت برویم.»

وقتی این حرف‌ها را زد، من دیگر چیزی نگفتم، اما دلم لرزید. چون مدت‌ها بود که رفتارش تغییر کرده بود. پسرم ۳ شب قبل از شهادتش حدود ساعت ۳-۲ بامداد بود که به منزل آمد تا شام بخورد. از من خواست برای شهادتش دعا کنم. آن شب به من گفت: اگر من بروم می‌توانم یک نسل را نجات بدهم. ۳ روز بعد پسرم به شهادت رسید.»


۲۵ آبان ۱۴۰۱؛ آخرین عکس از شهیدان مدافع امنیت «حسین زینال‌زاده» و «دانیال رضا‌زاده» در خیابان حرم امام رضا (ع)

ساعت‌های پر از اضطراب برای مادر

روز ۲۶ آبان قرار بود برادر کوچک‌تر حسین به کلاس برود که حسین با مادرش تماس می‌گیرد و می‌گوید: «ساعت ۴ عصر با من تماس بگیرید، اگر دیدم خیابان‌ها امن هستند، سبحان به کلاس برود؛ وگرنه در منزل بماند.» و این آخرین مکالمه تلفنی حسین با مادرش بود. مادر ساعت ۴ به حسین زنگ می‌زند، اما پسرش دیگر تلفن را جواب نمی‌دهد. ثانیه‌های پراضطراب به اندازه چند سال می‌گذرد. مادر تا ساعت ۶ پشت سر هم با پسرش تماس می‌گیرد و بالاخره ساعت ۶ تلفن را جواب می‌دهند. ابتدا مادر، یک نفس عمیق می‌کشد و فکر می‌کند که حسین تلفن را جواب داده، اما یک نفر دیگر پشت خط به مادرِحسین می‌گوید: «حسین را با چاقو زده‌اند. او را به بیمارستان امام رضا (ع) آوردیم، اما شما بیمارستان نیایید.»

همانجا دل مادر گواهی می‌دهد که حسین شهید شده است. حسین ساعت ۴ و ۱۷ دقیقه شهید شده بود که تلفن‌های مادر را جواب نمی‌داد.

کلی آرزو برای حسین داشتم

برای مادری که با آن همه سختی پسرش را بزرگ کرده و کلی آرزو برای جوانش دارد، خیلی سخت است حسینش را غرق خون ببیند. اما بعد از شهادت حسین، این مادر شهید، صبور است و می‌گوید: «این صبر را با توسل به امام زمان (عج) و توسل به فرزند شهیدم گرفتم.»

این مادر شهید درباره آرزوهایش برای حسین بیان می‌کند: «پسرم در رشته الکترونیک درس خوانده بود. او پاییز سال گذشته گزینش شد و قرار بود اول آذر ماه به صورت رسمی برود سرکار. ما هم برایش موتور خریده بودیم که در رفت و آمد مشکلی نداشته باشد. کلی آرزو برای حسینم داشتم. اما ۲۶ آبان سال گذشته پسرم به آرزوی خودش که شهادت بود، رسید. البته این درد بزرگی برای ما بود که «مجید رهنورد» جوان هم‌سن و سال پسرم و همشهریمان، پسرم و رفیقش را چاقو زد، اما الان دست آن پسر جوان از زمین و آسمان کوتاه است. او فریب خورده بود. بعد از اعدام هم گفتم: خدایا! او را به خودت واگذار کردم.

منبع: فارس

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
نویان جان
۱۱:۳۹ ۲۷ آبان ۱۴۰۲
خوش به سعادتش