اگر در غزه بدنیا بیایید چه چیزهایی ندارید؟ گذرنامه، تابعیت، حقوق اوليه. از آن جایی که نمیتوانید غزه را ترک کنید شما هرگز اقوام خود را که در کرانه باختری زندگی میکنند، نخواهید دید. حتی اگر پدر، مادر، خواهر یا برادر شما در آنجا زندگی کنند بازهم اجازه خروج از غزه را ندارید.
بیش از نیم قرن است که این وضعیت ادامه دارد، غزه در ساحل دریا واقع شده است، اما همه بنادر بمباران میشوند و مردم حق ندارند با دنیا تجارت کنند یا کالایی تولید کنند. منطقه ماهیگیری تنها سه مایل است و ماهیها دورتر از آن پیدا میشوند، اما اگر ماهیگیران بخواهند بیشتر حرکت کنند توسط گشتهای صهیونیست مورد تیراندازی قرار میگیرند و قایقهای آنان مصادره میشوند.
اگرچه طبق قوانین بینالمللی، آبهای سرزمینی ۱۲ مایل است، اما برای مردم غزه فرق دارد. آنها نباید بیشتر از ۳ مایل از دریا دور شوند وگرنه یا کشته میشوند یا درصورت نجات قایق آنها ضبط میشود.
صادرات کالا به غزه جز با اجازه رژیم صهیونیستی امکانپذیر نیست. بهعنوان مثال، صادرات مصالح و ابزار ساختمانی با وجود جمعیت زیاد در غزه ممنوع است. مردم غزه نمیتوانند شکلات، مربا، کنسرو، رشته، سرکه و لبنیات وارد کنند. اگرچه کشور ثالث اغلب هزینه همه چیز را میپردازد. بازهم صهیونیستها ادعا میکنند زندگی خوبی برای مردم غزه ساختهاند.
تونلهای زیرزمینی راهی برای رفع خفقان است. در سارایوو، پایتخت محاصره شده بوسنی (طولانیترین محاصره پایتخت یک کشور كه ۱۴۲۵ روز بهطول انجامید) چنین گذرگاههایی وجود داشت. در لنینگراد محاصره شده (محاصره ۸۷۲ روزه لنینگراد، سن پترزبورگ فعلی) گذرگاهی یخی برای زندگی وجود داشت. در واقع گذرگاههای زیرزمینی در اردوگاهها و زندانها حفر میشوند اما با این حال غزه بزرگترین اردوگاه کار روی زمین است.
یک ملت برای پیشرفت نباید در محاصره، بدون برق و آب باشد و نباید در معرض بمباران قرار بگیرد. هر روز نباید از ورود همه چیز از دارو گرفته تا اسباب بازی به کشور جلوگیری شود. چرا مردم فلسطین حتی نمیتوانند برای کودکان خود اسباب بازی تهیه کنند؟ زیرا از نظر زندانبانان از آنها میتوان به عنوان سلاح استفاده کرد. ورود لولهها و تجهیزات استخراج آب ممنوع است. اسباب بازیهای موتوردار کودکان را نمیتوان وارد غزه کرد. هیچ تراکنشی وجود ندارد زیرا سیستم بانکی تعطیل است.
کودکان غزه حتی آرامش روحی ندارند و هرلحظه ممکن است شهید شوند یا خانوادهی خود را از دست بدهند. مراد نصار کودکی که به همراه خانوادهاش از منطقه تل لاهیا در شمال نوار غزه به شهر خان یونس فرار کرده است، میگوید که خیلی احساس ترس میکند، به خصوصا از جنگندههای صهیونیست و از صدای آنان میترسد. او در مصاحبه با قدس العربی گفت: میخواهم این جنگ و موشکها تمام شود، با دیدن کودکی مجروح یا شنیدن خبر شهید شدن کودک، قلبم به شدت میتپد.
این کودک فلسطینی در ادامه گفت: «آیا همه ما برابر نیستیم؟ چرا من نمیتوانم به اندازه کودکانی که در هر کشوری در جهان زندگی میکنند امنیت داشته باشم؟ صدای موشک برای ما بس است، بمباران بس است، من فقط میخواهم در امنیت زندگی کنم.»
برادر مراد که فادی نام دارد و ۱۱ ساله است میگوید: من واقعا میترسم مخصوصا وقتی شب میشود و برق نیست. بمباران شدید در طول شب ادامه دارد. من فقط میخواهم به خانهمان برگردم و در آرامش بخوابم.
او در ادامه به القدس العربی گفت: هیچ یک از دوستانم باقی نمانند، با دیدن فیلمی در فیس بوک از شهادت آنها متعجب شدم، بخشی از چهره آنها را شناختم، ما با هم بازی میکردیم و به مدرسه میرفتیم. حالا دوستانم رفتند.
حتی ممکن است یک نوزاد چند روز بعد از تولدش به شهادت برسد. اکنون کودکان فلسطینی اشکآلود و خونی شدهاند، اما جز محور مقاومت هیچ یک از سران جهان به آنان اهمیت نمیدهند. صهیونیستها از کودکان غزه انتقام میگیرند و حتی جهان عرب عبایی آمریکایی به تن کرده و چشم بر روی آن بسته است.
علاوه بر همه اینها، تمام مذاکرات درباره وجود فلسطین در دهههای گذشته متوقف شده است. الان کشور فلسطین کجاست؟ به جز چندین قسمت از خاک فلسطین که در دست ساکنان اصلی آن است مانند غزه و کرانه باختری دیگر سرزمینی به اسم فلسطین وجود ندارد. اما این جمله اشتباهی است زیرا فلسطینیان اجازه ساخت و ساز ندارند، اما مردم فلسطین در اراضی کشور خود همچنان زندگی میکنند. این صهیونیستها هستند که با ماشین جنگی خود کاملاً زمین را کنترل میکنند، بمباران میکنند، شکنجه میکنند و فلسطینیان را از حقوق اولیه خود محروم میکنند.
نوزادی که تازه متولد شده پا بگیرد و انتقام خونهای
به ناحق ریخته شده هزاران انسان بیگناه نه تنها
در فلسطین و غزه بلکه سراسر جهان را از ابر جنایتکاران تاریخ که دستشان آلوده به خون هزاران انسان بیگناه است ،بگیرد .
من خودم اگه امکان انتخاب بین تولد در غزه و ایران رو داشتم حتما غزه رو انتخاب میکردم
اینجا سر یک جوجه را تشنه بریدند
برو بابا