سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

وقتی گلدا مایر به اتخاذ تصمیمات آشپزخانه‌ای متهم شد

مایر می‌نویسد «مرا متهم می‌کردند به‌جای بررسی و تصویب موضوعات مهم در کابینه، این‌تصمیم‌ها را در آشپزخانه منزلم اتخاذ می‌کنم. این موضوع آن‌روزها در اسرائیل به دولت آشپزخانه موسوم گشت.»

پرونده بررسی کتاب خاطرات و زندگی‌نامه خودنوشت گلدا مایر در قسمت پنجم به جایی رسید که او وزیر کار و مدعی شد در دوران وزارتش برای فلسطینی‌ها خانه ساخته است! همچنین ادعا کرد کنار ساحل شهر حیفا به فلسطینی‌های هراسانی که شهر جنگزده و خانه خود را ترک می‌کردند، التماس کرده از آن‌جا نروند!

قسمت ششم و پایانی پرونده کتاب «زندگی من» از جایی شروع می‌شود که مایر به‌عنوان وزیر کار در کابینه اسراییل حضور دارد و سپس پس از مرگ لوی اشکول، به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب می‌شود. در این‌قسمت همچنین دوره پایانی حیات سیاسی این‌چهره صهیونیست را مرور می‌کنیم. اما یکی از موضوعات مهم این‌قسمت، بحث استعمار و اقداماتی است که اسراییل در قاره سیاه یعنی آفریقا انجام داده و مشتی از خروار این‌اقدامات به‌عنوان نمونه در خاطرات مایر ذکر شده است.

در ادامه مشروح ششمین و آخرین‌قسمت از پرونده بررسی و مرور کتاب «زندگی من» را می‌خوانیم؛

 بازی‌های بن‌گوریون ۵ سال پس از تشکیل رسمی اسراییل

در دوره‌ای که گلدا مایر وزیر کار اسراییل بود، بن‌گوریون تصمیم گرفت از پست نخست‌وزیری و وزارت دفاع استعفا دهد و به‌ظاهر از سیاست کناره بگیرد. مایر می‌گوید بن‌گوریون ۲۰ سال کار کرده بود و می‌خواست ۲ سال مرخصی برود. در آن‌مقطع، ۵ سال از روز نکبت و اعلام رسمی تشکیل اسراییل می‌گذشت. با کنار رفتن بن‌گوریون.

موشه شاریت که وزیر امور خارجه بود، با حفظ سمت نخست‌وزیر شد و بن‌گوریون در ژانویه ۱۹۵۴ به کیبوتص سدی بوکر رفت و تا ۱۹۵۵ آن‌جا ماند. اواخر ۱۹۵۵ هم با قبول پست وزارت دفاع به عرصه سیاسی بازگشت و چندماه بعد دوباره نخست‌وزیر شد. یکی از موارد پستی و بی‌اخلاقی بن‌گوریون که گلدا مایر در کتاب زندگی خود به آن اشاره کرده، این است که بن‌گوریون می‌گفت حمایت از تاسیس گروه‌های پارتیزانی صهیونیست و چشم بستن بر کشتار و اقدامات تلافی‌جویانه آن‌ها علیه عرب‌ها، آسان‌ترین راه ممکن است و حتی می‌توان با صدای بلند در قبال حوادث ناشی از اقدامات این‌گروه‌ها از پذیرفتن مسئولیت شانه خالی کرد.

 تغییر نام خانوادگی مایرسون به مایر با پیشنهاد بن‌گوریون

در سال ۱۹۶۱ بن گوریون برای دومین‌بار از نخست‌وزیری استعفا داد و به پیشنهاد او، لوی اشکول نخست‌وزیر اسراییل شد. گلدا مایر در سال ۱۹۵۶ دومین وزیر امور خارجه اسراییل شدم و تابستان آن‌سال، بن گوریون به او پیشنهاد کرد نامش را از مایرسون به مایر که در زبان عبری به معنای آذین و چراغانی است، تغییر دهد.

 جنگ سینا به روایت مایر

گلدا مایر روایتش از جنگ سینا و حمله به مصر را با یک‌دروغ دیگر همراه می‌کند؛ دروغی درباره کوره‌های آدم‌سوزی نازی‌ها که می‌دانیم ساخته و پرداخته متفکران و کارشناسان رسانه‌ای صهیونیست‌هاست و در جنگ جهانی دوم، واقعیت نداشته است. به هرحال او پیش از آن‌که به خود جنگ سینا یا همان نبرد کانال سوئز بپردازد، می‌گوید «در اسراییل هیچ‌کس کوره‌های جسدسوزی را فراموش نکرده بود. ما اگر به مصر حمله نمی‌کردیم خود را برای کشته‌شدن آماده می‌کردیم. اما ابتکار عمل را به دست گرفتیم. تصمیم گرفتیم حمله کنیم و مخفیانه شروع به تجهیز کردیم.» مایر همچنین به کمک‌های فرانسه هم اشاره می‌کند که اسراییل را تجهیز می‌کرد و طرح‌های مخفی خود را برای حمله مشترک انگلستان و فرانسه به کانال سوئز کلید زده بود.

پیش از شروع جنگ، فرانسه به اسراییل تعهد داد در صورت نیاز از آسمانش حفاظت کند. نیرو‌های اسراییلی هم به‌صورت بسیار مخفیانه و فوق‌سری شروع به تجهیز نیرو‌های دخیره خود کردند. جنگ سینا طبق برنامه اسراییلی‌ها در غروب ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶ شروع و ۵ نوامبر به پایان رسیدپیش از شروع جنگ، فرانسه به اسراییل تعهد داد در صورت نیاز از آسمانش حفاظت کند. نیرو‌های اسراییلی هم به‌صورت بسیار مخفیانه و فوق‌سری شروع به تجهیز نیرو‌های دخیره خود کردند. جنگ سینا طبق برنامه اسراییلی‌ها در غروب ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶ شروع و ۵ نوامبر به پایان رسید. طبق روایت گلدا مایر، فرانسه و بریتانیا به محض آن‌که سازمان ملل متحد تحت فشار شدید آمریکا و شوروی از آنان خواست نیروهایشان را از کانال سوئز عقب بکشند، اقدام به این‌کار کردند. سازمان ملل همچنین خواستار خروج اسراییل از شبه جزیره سینا و نوار غزه شد. مایر دوباره با مظلوم‌نمایی می‌گوید این‌تقاضای سازمان ملل از اسراییل، سرآغاز جنگ دیپلماتیک و تلخ چهار و نیم ماهه صهیونیست‌ها با آن سازمان بود که در نهایت به شکست اسراییل ختم شد.

پس از این‌مظلوم‌نمایی و روایت تلاش‌های نافرجامی که مایر در سخنرانی‌ها و دیدار‌های دیپلماتیک خود داشته، دوباره نوبت به وقاحت می‌رسد؛ این‌که به مخاطب کتابش بگوید «مگر ما به دنبال چه بودیم؟ تمام آن‌چیزی که ما در سازمان ملل در پی آن بودیم، به رسمیت شناخته‌شدن اسراییل توسط کشور‌های عرب عضو این سازمان بود تا با کمک هم برای دستیابی به صلح تلاش کنیم.»، اما طبق روایتی که خود مایر هم دارد ظاهرا در آن‌برهه، دروغ‌هایش بی‌ثمر و تلاش‌هایش بی‌فایده بوده است.

یکی از فراز‌های جالب وقیحانه مایر در «زندگی من» در همین‌زمینه و روایت روز‌های پس از جنگ سینا به چشم می‌آید. او می‌گوید «ما فرزند ارشد سازمان ملل بودیم، اما با ما همچون فرزندی ناتنی برخورد می‌شد.» (صفحه ۴۷۸)

دروغ‌های مایر درباره آفریقا و شباهت‌های اسراییل با کشورهایش

پس از جنگ ۶ روزه، اسراییل تلاش کرد با نقاط مختلف دنیا ازجمله در آفریقا ارتباط برقرار کند. به‌قول مایر «دنیا تنها آسیا و اروپا نبود.» و در قاره سیاه هم می‌شد ریشه دواند. البته مایر برای اشاره به این‌ریشه‌دواندن، از لفظ ارائه خدمت به آفریقایی‌ها استفاده کرده که با رندی و هوشیاری می‌گوید مانند اسراییل بودند، چون کشور‌های نوظهور یا ملت‌هایی در آستانه استقلال بودند. این‌جا هم پای وقاحت در میان است که مایر می‌گوید «ما همانند بسیاری از کشور‌های آفریقایی به استقلال کشور خود دست یافته بودیم.» در حالی‌که نظام‌های آپارتایدی، محصول و میوه نگاه صهیونیستی به دنیا بوده و هستند. اما گویی گلدا مایر دست‌بردار نیست و دوباره با وقاحت می‌گوید ماهیت حضور اسراییل در آفریقا، با ماهیت حضور کشور‌های استعماری فرق می‌کرد!

اما در بین همه دروغ‌ها و حیله‌گری‌های خانم صهیونیست، یک‌جمله راست و درست دیگر جلب توجه می‌کند؛ این‌که اسراییل به کشور‌های آفریقایی رفت، چون به رای آن‌ها در سازمان ملل نیاز داشت. او می‌گوید «عرب‌ها بسیار تلاش کردند آفریقایی‌ها را متقاعد کنند که ما با قدرت‌های استعماری دیگر متفاوت نیستیم.» البته مشخص است اعراب در جهت اثبات یک‌امر حقیقی تلاش کرده‌اند. اما این‌که تلاششان در مقابل تبلیغات و قدرت نظامی اسراییل چه‌قدر تاثیرگذار بوده، بحث دیگری است.

سال ۱۹۶۳ بود که گلدا مایر با سفر به شرق آفریقا از کشور‌های کنیا، تانزانیا، اوگاندا و ماداگاسکار بازدید کرد و در طول سفر هم در روستا‌هایی که مستشاران اسراییل در آن مشغول کاشت بذر استعمار جدید بودند، حضور پیدا می‌کرد. در روایت‌های مربوط به این‌سفرها، مایر دوباره مسیر جلب احساسات و عواطف مخاطب را در پیش می‌گیرد و می‌گوید «دیدن کودکان سیاه آفریقایی که در اسراییل متولد شده و زبان اول آن‌ها عبری بود هم بسیار خوش حالم می‌کرد. من ایمان دارم این کودکان هرگز در دل اسراییل و دوستان اسراییلی خود را در بئرشبع، حیفا اورشلیم دشمنان خود نمی‌دانند. حال ممکن است در ظاهر چیز دیگری در ملا عام بگویند.» این‌تکنیک جلب احساسات در سطور بعدی، در حالی‌که تلاش می‌شود مثلا واقع‌گرایانه به نظر برسد، رنگ و بوی تعریف و تمجید از خود می‌گیرد؛ «با خود عهد کردم هنگام بازگشت به اسراییل، مهمان‌نوازی‌های بی‌حدوحصر اسراییل را به حداقل برسانم. اگرچه باید اعتراف کنم که در این‌ماموریتم خیلی موفق نبودم.»

 استعفا و سپس جنگ شش‌روزه

اواخر سال ۱۹۶۵ مایر تصمیم به دادن استعفا داشت. به‌گفته خودش در آن‌ایام، وضعیت داخلی اسراییل خوب نبود و این‌دولت با رکود اقتصادی شدیدی درگیر بود. مهاجرت معکوس هم افزایش یافته و یهودیان از فلسطین اشغالی به کشور‌های واقعی خود بازمی‌گشتند. مایر به لوی اشکول نخست‌وزیر وقت اعلام کرد مصمم به استعفا و بازنشستگی است. سپس از اورشلیم به حومه تل‌آویو نقل مکان کرد. اما با وجود استعفا، هنوز نماینده کنست و عضو کمیته اجرایی حزب ماپای بود. او عضو کابینه دولت محسوب نمی‌شد، اما برای مشارکت در تصمیمات حیاتی کابینه فرا خوانده می‌شد.

در جنگ شش‌روزه، اسراییل بود که اهداف تهاجمی و تجاوزگرایانه داشت، اما مایر خلاف حقیقت را می‌گوید. نکته دوم هم این‌که مایر چیزی از فعالیت‌های جاسوسی و آدم‌کشی‌های مخفی اسراییل نمی‌گوید و مطالب منحرف‌کننده‌ای را درباره پشت‌پرده جنگ شش‌روزه مطرح می‌کند؛ ازجمله این‌که هیچ‌کس جز جمال عبدالناصر، ساعت صفر و زمان آغاز جنگ را نمی‌دانستجنگ شش‌روزه معروف اسراییل و اعراب، ۵ ژوئن سال ۱۹۶۷ شروع شد. مایر طبق روالی که انتظار داریم، در این‌باره هم دست به مظلوم‌نمایی می‌زند و می‌گوید در طول تنها چندروز، موجودیت اسراییل در معرض خطر قرار گرفت و صهیونیست‌ها، تنها و بی‌پناه بودند. درباره این‌دروغ‌های نویسنده «زندگی من» دو نکته وجود دارد؛ اول این‌که در جنگ شش‌روزه، اسراییل بود که اهداف تهاجمی و تجاوزگرایانه داشت، اما مایر خلاف حقیقت را می‌گوید. نکته دوم هم این‌که مایر چیزی از فعالیت‌های جاسوسی و آدم‌کشی‌های مخفی اسراییل نمی‌گوید و مطالب منحرف‌کننده‌ای را درباره پشت‌پرده جنگ شش‌روزه مطرح می‌کند؛ ازجمله این‌که هیچ‌کس جز جمال عبدالناصر، ساعت صفر و زمان آغاز جنگ را نمی‌دانست. اما باز هم بین همه دروغ‌های مایر، یک‌نکته واقعی جالب، توجه مخاطب را جلب می‌کند و آن هم این است که در خلال روایت همه ترس‌واضطراب‌های ناشی از شروع جنگ ۶ روزه، کلیدواژه «زندگی سگی اسراییلی» به‌خوبی معنی می‌شود و مخاطب متوجه می‌شود صهیونیست‌های اشغالگر که خانه و زندگی فلسطینی‌ها را به اشغال و استعمار وطن‌گزین خود درآورده‌اند، هر روز و شب باید با کابوس مرگ و بیرون‌رانده‌شدن به کشور‌های واقعی خود دست به گریبان باشند.

 ۷۰ سالگی، تصدی دبیرکلی حزب کارگر و سپس؛ نخست‌وزیری

در ژانویه ۱۹۶۸ حزب کارگر اسراییل از اتحاد احزاب ماپای، احدوت هاعافودا و رافی شکل گرفت و در فوریه همان‌سال، مایر به‌عنوان دبیرکل آن انتخاب شد. پس از این‌انتصاب، مایر دوباره به این فکر کرد که کار را رها کرده و خانه‌نشین شود. او این‌تصمیم را در ژوئیه آن‌سال عملی کرد. گلدا مایر در آن‌برهه ۷۰ سال داشت. این اتفاقات در زندگی او همزمان با ساخت خط دفاعی بارلو بود که برای دفاع از نیرو‌های ارتش اسراییل در کرانه کانال سوئز شروع ساخته شد.

لوی اشکول روز ۲۶ فوریه ۱۹۶۹ با سکته قلبی درگذشت و مایر به جای او نخست‌وزیر شد. او ۵ سال در این‌پست به اسراییل خدمت کرد.

 رفع و رجوع هدف قراردادن بویینگ مسافربری لیبی

گلدا مایر مارس ۱۹۷۳ دوباره به واشینگتن رفت. آن‌زمان نیروی هوایی اسراییل، هواپیمای یویینگ ۷۲۷ لیبی را که در آسمان گم شده بود، بر فراز شبه جزیره سینا هدف قرار داد و ۱۰۶ نفر از سرنشینان هواپیما کشته شدند. توجیه و رفع و رجوع مایر درباره این‌فاجعه انسانی در کتاب خاطراتش با این‌جملات انجام شده است: «هنگامی که کشوری مجبور باشد داپما برای مقابله با تروریسم در حالت آماده باش کامل قرار گیرد، وقوع چنین وقایع تلخی اجتناب ناپدیر است.» (صفحه ۶۱۱ به ۶۱۲)

 جنگ روز عید کیپور و چیز‌های زیادی که نمی‌شود گفت!

یکی از مقاطع مهم زندگی گلدا مایر، جنگ یوم کیپور در اکتبر ۱۹۷۳ است که وقوعش برای او و موشه دایان به‌عنوان رئیس ستاد ارتش اسراییل بسیار گران تمام شد.

او در کتاب خاطرات خود می‌گوید هنوز چیز‌های زیادی در مورد این جنگ هست که به دلایلی نمی‌تواند به آن‌ها اشاره کند؛ بنابراین آن‌چه می‌نویسد، همه آن چیزی نیست که اتفاق افتاده است. همان‌طور که به ترفند‌های مختلف گلدا مایر در زندگی‌نامه‌نویسی اشاره و از رویکرد هالیوودی و قهرمان‌پروری‌اش یاد کردیم، باید دوباره یادآور شویم که او با وجود سرشکستگی و افتضاحی که به‌خاطر رخ دادن جنگ یوم کیپور در اسراییل برایش به وجود آمد، باز هم از این‌جمله «اما من از پا نیافتادم.» استفاده می‌کند و البته در کنار این‌شعاردادن، راستش را هم می‌گوید که مردم یهودی سرزمین‌های اشغالی فلسطین (یا به قول او اسراییل)، پس از این‌جنگ، کج‌خلق و بسیار ناامید بودند و تقاضا برای استعفای دولت بین آن‌ها بالا رفته بود.

 برجسته‌ترین شخصیت خاورمیانه از دید گلدا مایر کیست؟

یکی از فراز‌های جالب و قابل تامل کتاب «زندگی من» مربوط به جایی است که گلدا مایر از روز‌های پس از جنگ یوم کیپور می‌گوید. در این‌بخش، صحبت از تلاش‌های اسراییل برای توافق با مصر و سوریه برای آتش‌بس است که نام یکی از شخصیت‌های مهم یهودی و صهیونیست دنیا برده می‌شود. این‌شخصیت از نظر گلدا مایر، برجسته‌ترین شخصیت خاورمیانه است. او می‌گوید «برجسته‌ترین شخصیت خاورمیانه، انور سادات، رییس جمهور مصر، حافظ اسد، رییس جمهور سوریه، ملک فیصل، پادشاه عربستان، و من نبودیم، بلکه دکتر هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه آمریکا بود.» (صفحه ۶۵۲) مایر دوباره با حیله‌گری و همان رویکردی که درباره بن گوریون دارد، می‌گوید «فکر نمی‌کنم یهودی‌بودن کیسینجر در طول ماه‌ها مذاکرات، او را از کاری بازداشته یا در انجام کاری کمک کرده باشد. اگر او از نظر عاطفی به اسراییل تعلق خاطر داشت، این موضوع حتی برای یک‌لحظه هم در سخنانش یا در کار‌هایی که به نیابت از اسراییل انجام می‌داد، نمود پیدا نمی‌کرد.

جمله بعدی مایر درباره هنری کسینجر هم دوباره آلوده به همان قهرمان‌سازی‌های هالیوودی است: «یک بار به کیسینجر گفتم تمام آن چیزی که ما داریم، روحیه و تعصب ماست.»

مایر در پایان کتاب خاطراتش می‌گوید هنوز در اسراییل، مجازات اعدام وجود ندارد، اما اقدامی که در تقابل با تروریست‌ها (در واقع مجاهدان و مبارزان آزادی فلسطین) انجام می‌شود، «این است که آن‌ها را به زندان بیندازیم و خانه عرب‌هایی را که علی‌رغم هشدار‌های مکرر به تروریست‌ها پناه می‌دهند، خراب کنیم. بعضا که هیچ‌انتخاب دیگری برایمان نمی‌ماند. مجبور می‌شویم عرب‌هایی را که از تروریست‌ها علنا حمایت و پشتیبانی و آن‌ها را تحریک و تشویق می‌کنند، اخراج کنیم. شما نمی‌توانید حتی یک نفر را پیدا کنید که در مورد وحشیگری، خشونت اسراییل با عرب‌ها و سرکوت آن‌ها شهادت دهد.» * دغدغه همیشگی به‌رسمیت‌شناخته‌شدن توسط دیگران

در روایت‌های مایر از تلاش برای توافق با مصر و سوریه پس از جنگ کیپور، می‌توان دغدغه دائم و همیشگی اسراییلی‌ها برای به‌رسمیت‌شناخته‌شدن توسط دیگران را به خوبی مشاهده کرد. ذوق‌زدگی مایر در این‌موضوع، در سطر و فرازی خود را نشان می‌دهد که می‌گوید «مصر و اردن موافقت کردند که با ما در یک اتاق و دور یک میز بنشینند و مذاکره کنند. موضوعی که پیش از آن هرگز حاضر به انجام دادنش نبودند و این خود گامی بزرگ و رو به جلو بود.»

اتهام تصمیمات آشپزخانه‌ای و پایان کار

۳۱ دسامبر ۱۹۷۳ انتخابات اسراییل برگزار شد و مایر در خاطراتش از آن‌دوره زمانی گفته احساس کرد دیگر نمی‌تواند ادامه دهد و این‌موضوع را هم به اطلاع اعضای حزب کارگر رساند. او و دایان گالیلی بین اسراییلی‌ها به این‌متهم بودند که بدون مشاوره با دیگر اعضای حزب، بسیار غیرمنعطف عمل کرده و تصمیماتی گرفته‌اند که در نهایت باعث وقوع جنگ یوم کیپور شده‌اند. مایر می‌نویسد «مرا متهم می‌کردند به‌جای بررسی و تصویب موضوعات مهم در کابینه دولت، این‌تصمیم‌ها را در آشپزخانه منزلم اتخاذ می‌کنم. این موضوع آن‌روز‌ها در اسراییل به دولت آشپزخانه موسوم گشت.»

در پی این‌گونه اختلافات داخلی بود که مایر در ۱۰ آوریل ۱۹۷۴ به سران حزب کارگر اسراییل اعلام کرد بس است و تحمل مشاجرات را ندارد. در این‌برهه ۵۰ سال از خدمت او به اسراییل می‌گذشت و با خانه‌نشینی‌اش، اسحاق رابین که یک‌یهودی متولد فلسطین (به‌قول مایر اسراییل) بود، به سمت نخست‌وزیری رژیم صهیونیستی رسید.

 یک‌توصیه به مرحوم مایر؛ کتاب رونین برگمن را بخوان!

همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردیم، گلدا مایر در کتاب «زندگی من» هیچ‌اشاره‌ای به آدم‌کشی‌ها و فعالیت‌های جاسوسی مخفیانه اسراییل در قالب سازمان‌های مختلف ازجمله موساد نمی‌کند. دروغ‌هایی که او درباره عدم بدرفتاری با فلسطینی‌ها می‌گوید، باعث می‌شوند از او و مخاطبان کتابش بخواهیم کتاب «تو زودتر بکش» رونین برگمن خبرنگار اسراییلی را حتما مطالعه کنند. البته زمانی‌که مایر این‌کتاب را نوشته، خبری از کتاب برگمن نبوده، اما به‌هرحال، هر دو کتاب متعلق به نویسندگان اسراییلی و صهیونیست‌ها هستند که اثرگذاری یکدیگر را خنثی می‌کنند.

گلدا مایر می‌گوید یکی از حرف‌هایی که تحمل شنیدنشان را ندارد، این است که اسراییلی‌ها با فلسطینی‌ها در «سرزمین خودمان» (در واقع سرزمین فلسطینی‌ها) بدرفتاری می‌کنند. مایر در پایان کتاب خاطراتش می‌گوید هنوز در اسراییل، مجازات اعدام وجود ندارد، اما اقدامی که در تقابل با تروریست‌ها (در واقع مجاهدان و مبارزان آزادی فلسطین) انجام می‌شود، «این است که آن‌ها را به زندان بیندازیم و خانه عرب‌هایی را که علی‌رغم هشدار‌های مکرر به تروریست‌ها پناه می‌دهند، خراب کنیم. بعضا که هیچ‌انتخاب دیگری برایمان نمی‌ماند. مجبور می‌شویم عرب‌هایی را که از تروریست‌ها علنا حمایت و پشتیبانی و آن‌ها را تحریک و تشویق می‌کنند، اخراج کنیم. شما نمی‌توانید حتی یک نفر را پیدا کنید که در مورد وحشیگری، خشونت اسراییل با عرب‌ها و سرکوت آن‌ها شهادت دهد.» (صفحه ۶۰۴)

منبع: ایرنا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.