حمایت بقایای رژیم پهلوی از جنایات اسرائیل در دو هفته اخیر، معطوف به سوابقی تاریخی است که تا آن پیشینه مورد خوانش قرار نگیرد، این جانبداری فهم نمیشود. از این روی و در مقال پی آمده، مناسبات سران رژیم گذشته با متولیان صهیونیسم و تلاش ایشان برای تقویت رژیم اسرائیل به مدد برخی تحلیلها و روایات مورد ارزیابی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
عینالملک هویدا، کارگشای ایرانی تشکیل حکومت اسرائیل
بیتردید بانیان کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، در زمره نخستین حامیان و بسترسازان تشکیل دولت اسرائیل بودند. به طور مشخص عین الملک هویدا پس از حاکمیت رضاخان به کارگشایی مهاجرت یهودیان ایران و کشورهای همسایه به فلسطین میپردازد و سید ضیاءالدین طباطبایی نخستوزیر کودتا نیز چندی پس از اخراج از ایران، به دلالی زمینهای فلسطینیان برای اسرائیل مشغول میشود! دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره معتقد است:
«با کودتای ۱۲۹۹ یک رژیم وابسته در ایران روی کار میآید و با توجه به حساسیتی که مسلمین نسبت به مهاجرت یهودیها به فلسطین داشتند، رژیم پهلوی کارگزار تسهیل انتقال یهودیان منطقه به فلسطین میشود. در واقع ترمینالی میشود برای مهاجرت. یهودیان از افغانستان، از بخارا و برخی دیگر از سرزمینهای ماوراءالنهر، از روسیه میآیند و بخشی از یهودیان ایران نیز به آنها میپیوندند. سعی میکردند با ایجاد هراس بین یهودیان ایران، آنها را به مهاجرت تشویق کنند. حتی در سالهای اول، مهاجرتِ خیلی کمی از ایران اتفاق افتاد. بعد از کودتا، کنسولگریهای ایران هم در این فعالیت شرکت میکردند.
مخصوصاً در شامات با توجه به اینکه ما کنسولگری نداشتیم، فردی به نام عینالملک هویدا پدر امیرعباس هویدا نخستوزیر دوره پهلوی دوم، این وظیفه را به عهده میگیرد. عینالملک هویدا از وابستگان فرقه ضاله بهائیت میرود و در شامات جایی را بهعنوان کنسولگری ایران راهاندازی و شروع به دادن روادید به یهودیانی میکند که قصد دارند به فلسطین مهاجرت کنند. در اینجا اصلاً صورت مسئله عوض میشود و دیگر مهاجرت یهودیان به آنجا تلقی نمیشود. حتی برخی بهعنوان مسلمان به فلسطین مهاجرت میکنند. تا جایی که کشورهای عربی به وزارت خارجه و دولت ایران (حکومت رضاخان)، در خصوص رفتاری که کنسول خودخوانده ایران در شامات در خدمت به مهاجرت یهودیان انجام میدهد، اعتراض میکنند.
ما بلافاصله بعد از کودتا، شاهد شکلگیری جریانهای صهیونیستی در کشور خودمان هستیم. حزب صیونیت در ایران تأسیس میشود. در یکی از مطبوعات منتشرشده در هند که هنوز در اختیار انگلیسیها بود، آمده است که هدف از کودتا در ایران کمک به تأسیس رژیم و دولتی است که قرار است بهزودی در خاورمیانه تأسیس شود. خب این یک پدیده واقعاً خطرناکی بود. خود آنها هم میدانستند که دارند چه اقدام خطرناکی را رقم میزنند. اقدامی که تا همین امروز تبعاتش را دارید میبینید، این جنایاتی که صهیونیستها مرتکب شدهاند، همه از همان اقدام نشئت میگیرد. اساساً شکلگیری این غده سرطانی در این منطقه تبعات سهمگینی داشت...».
نخستوزیر کودتا در کسوت عضوی از شبکه خرید زمین برای یهودیان
همانگونه که اشارت رفت، سیدضیاءالدین طباطبایی صد روز پس از آغاز صدارت و به دلایلی از قبیل شدت وابستگی به انگلیس و احتمالاً عدم سازگاری با رضاخان، ایران را ترک گفت و به اروپا عزیمت کرد. وی پس از چندی به فلسطین رفت و در شبکه غصب اراضی ساکنان آن دیار برای یهودیان مهاجر، مشغول به کار شد و سالها به این پیشه مشغول بود. دکتر حقانی در تحلیل این موضوع آورده است:
«سیدضیاء سه ماه پس از موفقیت کودتا، از ایران خارج شد. از اول هم قرار بود کودتا با یک رویکرد نظامی و سرکوبگرانه اتفاق بیفتد، یعنی یک دولت سرکوبگر در ایران ایجاد شود و طبیعی است که نمیشد در یک اقلیم دو پادشاه بگنجند، یعنی هم سیدضیاء باشد که مدعی بود و هم رضاخان. ضمن اینکه اساساً طرح کسانی که کودتا را برای ایران طراحی کردند، یک دولت سرکوبگر بهعنوان دیکتاتوری منور یا استفاده از مشت آهنین برای توجیه کودتا در ایران و روی کار آمدن یک دولت نظامی یا دیکتاتور نظامی در ایران بود. به همین دلیل قرار میشود سیدضیاء در همان سهماهه اول از ایران برود. یکی از دلایلش را هم یکی از مقامات سفارت انگلیس عنوان میکند.
ابتدا به فلسطین نمیرود. ابتدا به اروپا میرود و بعد به فلسطین عزیمت میکند. یکی از مقامات سفارت انگلستان که خود در کودتای انگلیسی ـ و به تعبیر من انگلیسی ـ صهیونیستی ۱۲۹۹ ـ دخیل بود میگوید: سیدضیاء بیش از حد اظهار پیوستگی با سیاستهای انگلستان را میکرد...، چون قرار بود که کودتا بهعنوان یک حرکت ملی در ایران قلمداد بشود. کودتایی که از صفر تا صد آن را انگلیسیها هم طراحی کردند، هم به اجرای آن کمک کردند و هم عواملش را خودشان تعیین کردند و خلاصه از تمام ظرفیت خودشان برای شکلگیری کودتا و آوردن فردی به نام رضاخان سوادکوهی در رأس قدرت استفاده کردند.
با این همه بنا بود عقبه انگلیسی کودتا مشخص نشود، اما سیدضیاء این موضوع را رعایت نمیکرد و انگلیسیها وقتی دیدند این طور است، او را از ایران خارج کردند. رضاخان هم هر جا میرسید، سعی میکرد این عقبه و وابستگی را پنهان کند. جریان تاریخنگاری طرفدار پهلوی نیز تا الان دارد همین کار را انجام میدهد و سعیاش این است که دخالت انگلیسیها را در کودتا نفی کند. در هر صورت سیدضیاء به اروپا میرود. مدتی در سوئیس و... بوده و تجارت فرش و... میکرده است. زمانی هم که از ایران میرود، پول خوبی هم به او میدهند. بعد به فلسطین مهاجرت میکند.
یکی از کارهای سیدضیاء در فلسطین خرید ملک بود، چون مسلمان بود و فلسطینیان مانعی نمیدیدند که به او ملک بفروشند. بعد این ملک را به یهودیانی که به فلسطین مهاجرت میکردند، میفروخت! این را در نظر داشته باشید که یک فرد نمیتواند در معاملاتی که صورت گرفت تا این حد نقشآفرین باشد. این کار یک شبکه بود که سیدضیاء هم بخشی از آن بود...».
نفت ارزان ایران، روانه به سوی اسرائیل
روابط میان ایران و اسرائیل، عملاً پس از کودتای ۲۸ مرداد رونق گرفت. این مناسبات نخست از حوزه اقتصاد آغاز شد و در آن صدور نفت ارزان کشورمان به اسرائیل نقشی مهم داشت. سران رژیم اشغالگر قدس که از این اقدام شاه به وجد آمده بودند، واردات نفت را افزایش دادند و روابط را به عرصههای دیگر نیز کشاندند. سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ایضاحی بر این مقوله مینویسد:
«در سال ۱۳۳۶، در ابتدای رابطه پنهانی بین دول ایران و اسرائیل، نمایندگان دو کشور در تلآویو قرارداد فروش نفت ایران به بهای هر بشکه ۳۰/۱ دلار را منعقد کردند. از آنجا که این قیمت بسیار ارزانتر از قیمت نفت در بازار جهان بود، این قرارداد بهشدت مورد استقبال و خوشحالی بن گورین نخستوزیر اسرائیل قرار گرفت. در ادامه بر اثر مهاجرت یهودیان به اسرائیل و رشد صنایع اسرائیل یک سال بعد بن گورین، لوی اشکول را به ایران اعزام کرد و پس از ملاقات با شاه و مذاکره با مقامات، میزان صادرات نفت ایران به اسرائیل با قیمتی نازل دو برابر شد.
در شهریور ۱۳۴۶، پس از مدتی از این قرارداد شیرین برای اسرائیلیها، مایر عزری به نمایندگی از اسرائیل به حضور شاه رسید و موافقت وی را برای کشیدن یک لوله نفتی از بندر ایلات در ساحل دریای سرخ تا بندر اشکلون در ساحل دریای مدیترانه گرفت. این خط لوله به طول ۱۶۲ مایل بود که اعتبار پولی آن از طرف ایران تأمین شد. این لوله ۳۲ اینچی قادر بود نفت ایران را هم به مصرف داخلی اسرائیل برساند و هم به کشورهای اروپایی منتقل کند و در نتیجه این ترانزیت، عایدات فراوانی را نصیب اسرائیل میکرد.
به گزارش سفارت امریکا، این طرح قادر بود تا ۵۰میلیون تن نفت را در مدت یک سال به مدیترانه منتقل نماید، درحالیکه انتقال همین مقدار نفت از طریق دریا، احتیاج به ۵۰ کشتی داشت که هزینه آن بیش از ۴۰۰ میلیون دلار، یعنی دو یا سه برابر خط لوله بود و همه اینها با مخارج ایران انجام و به نفع اسرائیل تمام میشد...».
شاه و دلالی خرید سلاح از اسرائیل
همانگونه که اشارت رفت، رژیم پهلوی پس از ۲۸ مرداد سعی داشت فقدان مشروعیت را با تدارک پشتوانههایی، چون امریکا و اسرائیل برای خود جبران کند. از این روی رابطه گسترده، اما مخفی با رژیم صهیونیستی در دستور کار قرار گرفت. کار به جایی رسید که حکومت شاه از سوی برخی کشورها و به شکل نیابتی، از اسرائیل سلاح خریداری میکرد! محمدرضا چیتسازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ماجرا را به شرح پی آمده باز گفته است:
با نزدیک شدن به حوادث منتهی به قیام خرداد ۱۳۴۲ ش و نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی انتظار میرفت که روابط ایران و اسرائیل کاهش پیدا کند. در واقع به دلیل موضوعگیریهای صریح و ضد اسرائیلی امام خمینی در فاصله سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ و قیام خونین ۱۵ خرداد، به نظر میرسید روابط دوجانبه ایران و اسرائیل رو به سردی رود، اما شاه مسیر دیگری در پیش گرفت و همکاریهای دو طرف، همچنان با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد.
روابط دوجانبه ایران و اسرائیل در زمینه مسائل نظامی و دفاعی، در دهه ۱۳۵۰ ش نیز ادامه پیدا کرد. در سال ۱۳۵۵ بود که شیمون پرز وزیر دفاع اسرائیل، همراه آل شویمر رئیس صنایع هواپیماسازی به تهران سفر کردند. محمدرضا پهلوی در دیدار با وزیر دفاع اسرائیل بر ضرورت همکاری نزدیکتر دو کشور تأکید کرد. بااینحال به دلیل ملاحظات منطقهای، شاه حاضر نشد تعهدی در این زمینه به پرز بدهد. در واقع محمدرضا پهلوی تلاش میکرد تا بین اسرائیل و کشورهای عربی منطقه نوعی موازنه برقرار سازد و از نزدیکی هرچه بیشتر به اسرائیل و تغییر موازنه قوا در منطقه پرهیز کند.
با این حال پرز از ایران دست خالی بازنگشت و رهاورد و توشه این سفر برای تلآویو، انعقاد شش قرارداد نظامی میان دو طرف بود. این را از آماری که مطبوعات اروپایی در سال ۱۳۵۶ منتشر کردند، میتوان به خوبی دریافت. بر اساس آن حدود ۱۵هزار نظامی ایرانی، مشغول آموزش در اسرائیل بودند و تقریباً اکثر فرماندهان بلندپایه ارتش ایران به اسرائیل رفتوآمد میکردند. همچنین در سال ۱۳۵۷ و در واقع در آخرین ماههای سلطنت محمدرضا پهلوی، ژنرال میکائیل بارکی فرمانده نیروی دریایی اسرائیل به ایران آمد و با همتای ایرانی خود دریادار حبیبالهی دیدار کرد.
این فرمانده ارتش اسرائیل بدون توجه به وضعیت انقلابی ایران پیشنهاد توسعه مناسبات نظامی و دفاعی میان دو کشور را داد که البته در عمل هیچگاه اتفاق نیفتاد. به عنوان آخرین نکته، روابط نظامی ایران و اسرائیل، تنها به همکاریهای دوجانبه و قراردادهای دوطرفه محدود نماند و رژیم پهلوی نقش دلال اسلحه را نیز یدک میکشید. در واقع بسیاری از خریدهای تسلیحاتی پاکستان از اسرائیل با واسطه ایران انجام میشد. شاه همچنین سلاحهایی را که تولید صنایع نظامی و دفاعی اسرائیل بود، به ملامصطفی بارزانی رهبر کردهای عراق تحویل میداد.
در همین ارتباط اسدالله علم در خاطرات خود - که مربوط به سال ۱۳۴۹ ش است- میگوید: سفیر پاکستان درخواست دیدار با شاه را دارد و میگوید تلآویو توپهای ضدتانکی که این کشور با واسطه ایران از اسرائیل خریداری کرده، تحویل نداده است. شاه در پاسخ به سفیر پاکستان گفت: پاکستان چه انتظاری دارد هنگامی که به شکل علنی و صریح، اسرائیلیها را تحریک میکند!...».
شاه و دلالی برای پیمان کمپ دیوید
از جمله نکات نسبتاً مغفول در سیاهه کارگشاییهای پهلوی دوم برای اسرائیل، بسترسازی برای تحقق معاهداتی است که اسرائیل را از وبال اشغالگری و توسعهطلبی خویش رهایی میبخشید. قرارداد کمپ دیوید به رضایت انور سادات نیاز داشت و متقاعد کردن او نقشی بود که پهلوی دوم بر عهده گرفت. سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در توضیح این رویداد خاطرنشان کرده است:
«شاه پهلوی برخلاف رابطه سینوسیاش با عمده دولتها و سران کشورهای عربی با سادات ارتباط بسیار خوب و صمیمانهای داشت و همین مسئله سبب شده بود تا کمکهای متعددی بهویژه در زمینه مالی از ایران به سوی مصر سرازیر شود. پس از برقراری روابط دیپلماتیک قوی میان دو کشور، شاه که از بیمیلی سادات به شوروی آگاه شده بود، در قدم بعدی بنا داشت مصر را به اسرائیل نزدیک کند. بر همین اساس تلاش کرد تا بدبینی و نگرانی اسرائیل نسبت به مصر را کاهش دهد. او در اردیبهشت ۱۳۵۲ در گفتگو با گُلدا مایر نخستوزیر وقت اسرائیل از او خواست سیاست معتدلتری نسبت به مصر اتخاذ کند.
همزمان نیز دوستی میان محمدرضا پهلوی و سادات این فرصت را فراهم کرد که شاه مشوق اصلی سادات برای مذاکره با اسرائیل و بهبود روابط میان دو دولت گردد. به نظر میرسد یکی از نقاط اشتراک فکری و استراتژیکی انور سادات و محمدرضا پهلوی، علاقه به ایجاد رابطه مسالمتآمیز با اسرائیل بوده است، چراکه هنگامی که انورسادات در سال ۱۳۵۴ ش، در برابر چشمان بهتزده مصریها، اعراب و مسلمانان به سرزمینهای تحت اشغال رژیم غاصب اسرائیل سفر کرد، پس از کارتر، شاه ایران دومین رئیس کشوری بود که از این حضور حمایت کرد و آن را آغازی برای شروع مذاکرات میان مصر و اسرائیل دانست، امری که در واقع خیانتی دیگر به جهان اسلام بود...».
ماده فسادی که در قلب ممالک اسلامی با پشتیبانی دول بزرگ جایگزین شده است
تشکیل دولت اسرائیل از همان آغاز، با واکنش جدی علما و مراجع تقلید شیعه مواجه شد. در این میان با آغاز نهضت اسلامی، مواضع امام خمینی علیه رژیم اشغالگر قدس، بازتاب و تأثیری فراوان داشت. این انعکاس پس از آغاز جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶، افزون شد. رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در توصیف این امر اظهار داشته است:
«در سال ۱۳۴۶ بود که اسرائیل بار دیگر برای از بین بردن مقاومت کشورهای اسلامی و بهویژه فلسطین، به کشورهای مجاور حمله کرد. اسرائیل ابتدا توانست به پیروزیهای مهمی دست پیدا کند. در این زمان بود که حوزههای شیعه ایران و عراق به فعالیت علیه سیاستهای جنگطلبانه اسرائیل واکنش نشان دادند. در این میان امام خمینی با نگاهی دقیق نه تنها اسرائیل را متهم به تجاوز کرد، بلکه کشورهای همراستا با آن را نیز متهم به جنگافروزی نمود. امام در این زمینه بارها دولتهای اسلامی را دعوت به اتحاد و برادری مقابل اجانب و ایادی آنها کرد و همواره این نکته را یادآور میشد که اجانب میخواهند با ایجاد نفاق در بین مسلمین و دولتهای اسلامی، ممالک عزیز ما را تحت اسارت و ذل استعمار نگه دارند و از مخازن معنوی و مادی آنها استفاده کنند.
افزون بر این امام خمینی در ۱۷ خرداد ۱۳۴۶، طی پیامی به مناسبت جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل، فتوایی انقلابی مبنی بر حرمت هرگونه رابطه تجاری و سیاسی دولتهای اسلامی با اسرائیل و نیز حرمت مصرف کالاهای اسرائیلی در جوامع اسلامی را صادر کرد. ایشان به دولتها و بهویژه دولت ایران توصیه نمود از اسرائیل و عمال خطرناک آن دوری کنند. ایشان اسرائیل را ماده فساد نام نهاد که در قلب ممالک اسلامی با پشتیبانی دول بزرگ جایگزین شده است و ریشههای فسادش هر روز ممالک اسلامی را تهدید میکند.
امام در ادامه تأکید کرد باید با همت ممالک اسلامی و ملل بزرگ اسلام، این ماده فساد ریشهکن شود، چراکه اسرائیل قیام مسلحانه ضد ممالک اسلامی کرده و بر دول و ملل اسلام قلعوقمع آن لازم است. همچنین امام کمک به اسرائیل، چه در قالب فروش اسلحه و مواد منفجره و چه فروش نفت را حرام و مخالفت با اسلام دانست؛ بنابراین رابطه با اسرائیل، چه از نوع رابطه تجاری و چه سیاسی، حرام و مخالف با اسلام معرفی شد. در سال ۱۳۴۷ نیز امام خمینی بار دیگر تأکید کرد دولت غاصب اسرائیل با هدفهایی که دارد، برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیمی ایجاد کرده است، بنابراین احتمال میرود اگر مسلمانان به آنها مهلت دهند، فرصت از دست برود و برای جلوگیری از اعمال آن دیر شود.
امام خمینی این خطر را متوجه اساس اسلام دانست و تأکید کرد دولتهای اسلامی و مسلمانان دفع این ماده فساد را به هر نحو که امکانپذیر بود، بنمایند و از کمک به مدافعان کوتاهی نکنند. امام حتی بهرهگیری از محل زکات و سایر صدقات را در دستیابی به چنین هدفی حیاتی دانست...».
منبع: روزنامه جوان
یاکه درآتش به جمع برزخند
روح دنیا پرست حق شکن
دورماند ازبهشت پر چمن
طرف کارمند دون پایه بهداری بوده رفته مدرک الکی از اینور اونور جمع کرده با سیاسی بازی و رانت بازی شده استاد!
استادان باید از دوره لیسانس دانشگاههای معتبر از بین درجه یکها انتخاب شوند نه هرچی زرنگ و کلاش و سیاسی کار و رانتخوار کرسیهای دانشگاها را اشغال کرده اند.
یادش بخیر.
استاد فروزانفر
استاد هشترودی
استاد حسابیها
واقعا شایسته استادی بودند
نه کسی که بزور مدرک ابدوغخیاری گرفته