رسیدگی به پرونده سرقت طلافروشی که با قتل همراه بود، از دهم خرداد سال ۱۴۰۱ با گزارش سرقت مسلحانه از یک طلا فروشی در خانی آباد آغاز شد.
پس از آن مأموران به محل سرقت اعزام شدند و با بررسیهای اولیه مشخص شد که دو مرد نقابدار که کیسههایی در دست داشتند پس از ورود به طلافروشی و تهدید صاحبان مغازه با سلاح گرم به سمت ویترین مغازه رفتند. در این میان یکی از طلافروشها در فرصتی مناسب از مغازه خارج شد و خودش را به داخل جوی آب مقابل طلافروشی انداخت و پنهان شد.
در ادامه دو سارق مسلح با سرقت ۶ کیلوگرم طلا و جاسازی آن درون کیسههای پارچهای قصد داشتند از محل متواری شوند که طلافروشی که در جوی آب پنهان شده بود از پشت یکی از سارقان را گرفت. در این میان سارقان برای مقابله و نجات خود اقدام به تیراندازی کردند. یکی از شهروندان که از آن محل رد میشد با مشاهده این صحنه به قصد کمک به مرد طلافروش وارد درگیری شد، اما با شلیکهای سارقان هم او و هم مرد طلافروش مجروح و به بیمارستان هفتم تیر منتقل شدند. همسایهها که به کمک مالباختهها آمده بودند توانستند دو سارق مسلح را دستگیر کنند و آنها را به مأموران انتظامی تحویل دادند. طلاهای مسروقه نیز در همان محل سرقت کشف و ضبط شد.
چهار روز بعد از این ماجرا کادر درمانی بیمارستان اعلام کردند که مرد رهگذر به علت شدت جراحات وارده و خونریزی شدید جان باخته است.
با اعلام خبر قتل، پرونده وارد مرحله تازهای شد و دو سارق تحت بازجویی تخصصی قرار گرفتند و با قبول اتهامشان شلیک مرگبار به رهگذر را گردن گرفتند.
در شاخه دیگری از تحقیقات معلوم شد که دو سارق طلافروشی خانی آباد در سالهای گذشته نیز از دو طلافروشی دیگر سرقت کرده بودند.
ناصر یکی از متهمان این پرونده در تشریح ماجرای سرقت به مأموران گفت: در سال ۷۹ از یک طلافروشی ۳ کیلوگرم طلا سرقت کردم، اما به همدستم دروغ گفتم و مدعی شدم کل طلاهای سرقتی یک کیلوگرم بوده و دو کیلوگرم آن را خودم تنهایی برداشتم.
بعد هم دستگیر شدم و چند سالی در زندان بودم و پس از آزادی به سراغ طلاها رفتم و با فروش آنها زندگیام را سپری میکردم، اما هیچگاه روی آرامش را ندیدم چراکه وقتی دستگیر شدم همسرم طلاق گرفت و دو فرزندم را با خود بردو من بعد از آزادی به تنهایی زندگی میکردم. وقتی پول طلاها را خرج کردم و تمام شد با موتور کار میکردم، اما درآمد کار با موتور راضیام نمیکرد و دوباره به این فکر افتادم که از یک طلافروشی سرقت کنم. به همین خاطر موضوع را با پسرعمویم در میان گذاشتم و او هم قبول کرد.
وی در تشریح ماجرای شلیک به صاحب طلافروشی و رهگذری که فوت شده بود، گفت: پسر عمویم با پتک شیشه ویترین طلافروشی را شکست و شروع به تیراندازی کرد. من هم با مرد طلافروش درگیر بودم. وقتی مردم متوجه ماجرا شدند و برای کمک آمدند اسلحه را به سمت شان گرفتم و با شلیک چند تیر هوایی تهدیدشان کردم تا وارد درگیری نشوند. اما آن رهگذر توجهی به تهدیدم نکرد و درگیر شد و من به ناچار به دست و پای او شلیک کردم. واقعاً قصدم کشتن او نبود و حالا هم پشیمانم.
سیروس دیگر متهم این پرونده نیز گفت: با اینکه چند سالی در یک نجاری کار میکردم، اما وضع مالی خوبی نداشتم و همیشه به دنبال فرصتی بودم تا از مشکلات مالی خلاص شوم. چند هفته قبل از حادثه وقتی پسرعمویم موضوع سرقت از طلافروشی را پیشنهاد داد، فکر کردم این بهترین فرصت است و میتوانم با این کار زندگیام را بهتر کنم به همین خاطر قبول کردم. روز سرقت هم ما طبق نقشه، صورتمان را پوشاندیم و با موتور مقابل طلافروشی رفتیم. من ویترین را شکستم و شروع به جمع کردن طلاهای پشت ویترین کردم و ناصر هم طلافروشها و همسایههایشان را با اسلحه تهدید میکرد. وقتی کارمان تمام شد و میخواستیم فرار کنیم آن رهگذر با من درگیر شد و ناصر چند گلوله به او شلیک کرد، اما به یکباره همسایهها روی سرمان ریختند و دستگیر شدیم.
در ادامه رسیدگی به این پرونده دو متهم به بازسازی صحنه جرم پرداختند. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای پسرعموهای سارق، پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و آنها بزودی محاکمه میشوند.
این در حالی است که، ولی قهری سه فرزند خردسال قربانی درخواست اشد مجازات کردهاند.
منبع: ایران