سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

چرا منافقین دست به اسلحه بردند؟

فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین فعلی، پس از گذشت دهه‌ها هم‌چنان قابل بررسی و توجه است.

 ضربات گروهک تروریستی منافقین به کشور و نظام جمهوری اسلامی هنوز سؤوالات زیادی را به وجود می‌آورد که به راستی چرا سازمان مجاهدین به چنین انتحاری دست زد.

 جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر درباره چرایی ورود این گروهک به فاز مسلحانه  گفت: برای شناخت سازمان مجاهدین خلق و تحلیل بهتر و دقیق تحولات آن باید ابتدا به جریانات دهه ۴۰ بپردازیم و ریشه‌های فکری و اهداف آنان را مورد کنکاش قرار دهیم. در دهه ۴۰ شمسی، پس از سرکوب مردم در قیام ۱۵ خرداد و رو آوردن حاکمیت پهلوی به سیاست امنیتی و پلیسی در سطح جامعه، عده‌ای از فعالان سیاسی و مبارزان انقلابی راهِ چاره را در مبارزه مسلحانه دیدند و سلاح دست گرفتن را در اولویت خود قرار دادند.

به موازات این اندیشه، تفکر مبارزه مارکسیسم که در آن دوران، تز اصلی مبارزات انقلابی به حساب می‌آمد، بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرار داد و موفق عمل کردنش در برخی کشور‌های جهان نظیر کوبا و ویتنام، خیل کثیری از جوانان انقلابی را مجاب کرده بود که پیروی از مشی مبارزاتی مارکسیستی گزینه برتر راه انقلاب است. 

وی افزود: در این راستا گروه‌ها و تشکل‌های مختلف مبارزاتی به وجود آمدند که می‌توان به سازمان چریک‌های فدایی خلق و بخش انقلابی حزب توده به عنوان شاخص‌ترین این گروه‌ها اشاره کرد. اما در بین مارکسیست‌های سلاح به دست یک گروه اسلامی دیگر هم سر بر آورد که دین اسلام را به عنوان روح غالب تشکیلات خود معرفی می‌کرد؛ اما شیوه و مشی مبارزه خود را در تئوری‌های مارکسیستی می‌دیدند.


بیشتربخوانید


تصور آن‌ها این بود که اسلام هویت‌بخش جامعه بوده و برای جلب نظر مردم باید تفکرات دینی را در تشکیلات خود لحاظ کنیم؛ اما از طرفی هم آنان ایجاد یک حکومت تراز جهانی و ساختار منسجم را در الگو‌های چپ می‌دیدند. همین تحلیل و نتیجه‌گیری موجب شد که آنان اسلام و مارکسیسم را با هم تلفیق کرده و سازمان مجاهدین خلق را بنا نهاده و گسترش دهند. 

اولین فرمانده سپاه گفت: زمانی که در زندان قصر با مسعود رجوی بودم، یک‌بار بحث درباره حکومت آینده ایران به میان آمد و او گفت ما به دنبال ایجاد یک حکومت تراز جهانی هستیم. وقتی از او خواستم کمی دقیق‌تر به این مسأله بپردازد گفت: ما باید حکومتی را تشکیل دهیم که مورد قبول افکار جامعه جهانی واقع شود. بدین شکل باید گفت سازمان از همان ابتدا توجهی به ایجاد یک ساختار مبتنی بر الگوی دینی و اسلامی نداشت، و تئوری ساختار را در الگو‌های چپ می‌دیدند. 

سفیر اسبق ایران در چین ادامه داد: مجاهدین از سال ۵۰ به بعد خود را پیشگام و رهبر نهضت مبارزه می‌دانستند، بدین معنا که سازمان مجاهدین خلق هم اسلامی است و هم انقلابی، که از قضا مورد قبول عموم جامعه است. این تحلیل آنان را به این نتیجه‌گیری کشانده بود که اگر قرار است گروهی در ایران دست به مبارزه با سلطنت شاهشناهی بزند، باید ذیل سازمان مجاهدین خلق باشد و در راستای اهداف آن حرکت کند. برای توضیح بهتر این موضوع جالب است به این قضیه اشاره کنیم که وقتی شاه، در ۹ آبان سال ۵۷ به مناسبت تولد فرزندش برخی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد، محمدرضا سعادتی، عضو سازمان مجاهدین خلق که بعد‌ها اعدام شد، به آیت‌الله طالقانی گفته بود که به امام پیغام دهد: «مبادا دست به تشکیل حکومت بزنید! به دست گرفتن حکومت توسط شما موجب رویارویی ما با شما می‌شود که در انتها شما شکست خواهید خورد. ما دولت خود و اعضایش را انتخاب کرده‌ایم!» 

وی افزود: سازمان از همان ابتدا سعی کرده بود در انقلاب برای خود وجاهتی خلق کند و خود را به نوعی در چشم مردم به عنوان نیروی اصلی انقلاب جا زند. به عنوان مثال پس از ورود امام خمینی به ایران، اعضای سازمان با بلند کردن عکس امام و سر دادن بعضی شعار‌های انقلابی خود را مطیع و سرباز امام معرفی کردند. همچنین قبل از ورود ایشان با نزدیکی به اطرافیان امام قصد داشتند تا امر حفاظت از رهبر انقلاب را به دست بگیرند که شهید مطهری پس از آگاهی از این موضوع واکنش نشان داد و مخالفت کرد، چرا که ایشان سازمان مجاهدین خلق را فرصت‌طلبانی می‌دید که قصد دارند به وسیله امام خمینی اهداف خود را پیگیری کنند. 

منصوری اشاره کرد: اعضای سازمان مجاهدین تلاش بسیاری کردند تا بتوانند مناصب دولتی و حکومتی را به وسیله انتخابات به اشغال خود دربیاورند، اما موفق نشدند و مردم به آنان رأی ندادند. به طور مثال حضور آنان در انتخابات مجلس، ریاست‌جمهوری و خبرگان با شکست مواجه شد، حتی دربرخی تجمعات مردم علیه سازمان مجاهدین خلق شعار می‌دادند. این روند آنان را به تحلیل تازه‌ای کشاند و آنان حتم پیدا کردند از این طریق نمی‌توانند در حکومت نوپای انقلابی جایی داشته باشند. اما انتخاب بنی‌صدر به عنوان رئیس‌جمهور زمین بازی جدیدی را تا حدودی برای آنان ایجاد کرد. خلق یک اتحاد تاکتیکی با بنی‌صدر موجب شد هم رئیس‌جمهور از تشکیلات سازمان بهره‌مند شود و هم اعضای مجاهدین خلق بتوانند از پشتوانه دولتی استفاده کنند. 

نویسنده کتاب سال‌های بی‌قرار گفت: نکته قابل توجه در این بحث این است که بنی‌صدر پس از انتخابات رفته‌رفته به مرکزیت یک ائتلاف ضدنظام بدل شد. ائتلافی که گروه‌های مختلف را به جهت زاویه داشتن با نظام به گرد بنی‌صدر جمع کرده بود. خیلی جالب و البته بی‌نظیر است که شخصی به عنوان رئیس جمهور، فرمانده کل قوا باشد و از طرفی هم به عنوان مرکزیت یک ائتلاف ضد نظام دربیاید! 

این پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر بیان کرد: این وضعیت ادامه داشت تا اینکه غائله ۱۴ اسفند سال ۵۹ اتفاق افتاد. بنی‌صدر از چندروز قبل اعلام کرده بود که قرار است در دانشگاه تهران یک سخنرانی مهم را ایراد کند، از همین جهت اعضای سازمان هم قرار شد در آن سخنرانی حضور پیدا کنند و جو کلی را در اختیار بگیرند. بنی‌صدر در آن سخنرانی حملات گسترده‌ای را به ساختار نظام و برخی شخصیت‌ها داشت و موجب شد که درگیریِ گسترده‌ای بین مردم و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایجاد شود و فضا را به سمت امنیتی شدن جامعه ببرد. برنامه مجاهدین این بود که پس از سخنرانی بنی‌صدر با هجوم به مراکز حساس کشور مثل مجلس، سپاه، جماران و... پایتخت را به تسخیر خود در بیاورند که البته این نقشه با حضور مردم و نیرو‌های انقلابی ناکام ماند.

منبع: الف

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.