سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

جناب اشرف ناکام در واپسین فصل صدارت

احمد قوام در فاصله کودتای ۱۲۹۹ تا کودتای ۱۳۳۲، پنج بار به نخست‌وزیری رسید! او در این ادوار، ناگزیر از اتخاذ سیاست‌های متقاطع و متضاد شد که خوانش آن‌ها ما را با این نماد سیاست‌ورزی پس از مشروطه در ایران بیشتر آشنا می‌سازد

جالب اینجاست که دو دوره از این پنج دوره در خرداد آغاز می‌شود. از این روی موسم اکنون، فرصتی مناسب برای بازخوانی این ادوار است. شایان ذکر است آنچه در پی می‌آید، برشی از یک پژوهش بلند به نام «ناپایداری کابینه‌ها در ایران» است. امید آنکه مفید آید.

عبدالحسین نوریان

کابینه اول احمد قوام (خرداد ۱۳۰۰ ـ اسفند ۱۳۰۰)

پس از سقوط کابینه سیاه، احمد قوام (معروف به قوام السلطنه)، با رأی قاطع اکثریت مجلس نخست‌وزیر شد. قوام که در این موقعیت از حمایت افراد مؤثر و توانمندی، چون آیت‌الله مدرس در پارلمان برخوردار بود، سیاست مقابله با زیاده‌روی‌های سردار سپه را نیز به‌خوبی می‌دانست. از سوی دیگر مدرس نیز قوام را مؤثرترین فرد برای مقابله با سردار سپه به شمار می‌آورد. قوام برای مقابله با سردار سپه و به منظور افزایش توانایی کابینه خود، ضرورت هماهنگی با پارلمان و نیرو‌های مؤثر در آن را کاملاً درک می‌کرد، زیرا بنا بر تجربه تاریخی، زمانی که مجلس توانمند و هماهنگ با کابینه وجود داشت، استبداد و خودکامگی تعدیل می‌شد و کابینه‌ها نیز در عمل، از پایداری و ثبات کافی برخوردار می‌گردیدند. قوام ضمن اینکه می‌خواست از شرایط داخلی نیز به نحو احسن استفاده ببرد، در صحنه بین‌المللی نیز قصد داشت با دادن امتیازاتی، پای قدرت سوم (امریکا) را جهت کاهش فشار‌های دو قدرت استعمارگر سنتی به کشور بگشاید، بنابراین وعده واگذاری امتیاز نفت شمال را به امریکاییان داد تا آنجا که از تصویب مجلس نیز گذشت که این موضوع، بهانه‌ای به دست روس و انگلیس برای مقابله با کابینه قوام و ضدیت با قدرت تازه‌وارد امریکا در صحنه ایران را داد. قوام همچنین در بعد داخلی نشان داد توانایی حل بحران‌هایی، چون قیام محمدتقی پسیان در خراسان و نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک‌خان در گیلان آن هم با استفاده از سیاست‌های خاص سرکوب هریک را دارد. یعنی سرکوب پسیان را از طریق سردار سپه و سرکوبی نهضت جنگل را از طریق هماهنگی و قول و قرار‌های داده شده به روتشتین سفیر شوروی، جهت فراهم آمدن زمینه مبادلات اقتصادی و سیاسی صورت داد. اتحاد جماهیر شوروی، رضاخان را به‌عنوان یک رهبر بورژوازی ملی می‌دانست و از همه نیرو‌های مخالف می‌خواست از رضاخان جانبداری کنند و در ادامه این استراتژی، حمایت خود را از نهضت جنگل قطع کرد! بالاخره کابینه قوام با مخالفت‌های جدی انگلیس در استخدام مستشاران مالی امریکایی (مانند میلسپو) و همچنین تصمیم بی‌موقع احمدشاه برای مسافرت به غرب و نیز کارشکنی‌های مداوم سردار سپه به سقوط گرایید.

کابینه دوم احمد قوام (خرداد ۱۳۰۱- بهمن ۱۳۰۱)

پس از سقوط کابینه مشیرالدوله، مجدداً پارلمان به نخست‌وزیری احمد قوام اظهار تمایل کرد و پس از انتقال موضوع، احمدشاه چنین عنوان کرد که وجود قوام برای مقابله با قدرت‌طلبی رضاخان مفید است. البته بانی اصلی این تفکر، رجل سابقه‌دار و خوشنام یعنی آیت‌الله مدرس بود. کابینه و به‌ویژه شخص قوام باید در انجام وظایفش نسبت به گذشته سرسخت‌تر و جدی‌تر ظاهر می‌شد، زیرا سردار سپه به‌عنوان وزیر جنگ با کسب اقتدار لازم در سرکوب مخالفان داخلی از جمله شکست «سمیتقو»، انجام اعمال عوام‌فریبانه از جمله احترام ظاهری به شعائر مذهبی، در ابعاد داخلی و خارجی از جمله از دید انگلیسی‌ها، فرد مفید و مؤثری برای کسب یک قدرت تمام‌عیار به نظر می‌رسید. از طرفی دامنه دخالت و عملیات غیرقانونی سردار سپه منحصر به وزارت جنگ نبود، بلکه در عرصه‌های مالیه، خالصجات، مالیات‌های غیرمستقیم و حمله به مدیران جراید و مطبوعات گسترش یافته بود که باعث اختلاف و مبارزه بین قوام و رضاخان گردید. رضاخان که از پشتیبانی کامل ارتش و سران آن برخوردار بود، تهدید به استعفا کرد. در مقابل ارتش نیز دولت و شاه را در صورت عملی شدن استعفای وزیر جنگ تهدید کرد؛ بنابراین در این اوضاع خطرناک، بوی کودتا از سوی رضاخان به مشام می‌رسید. این اختلاف با رایزنی‌های افراد خیرخواه و معتمد تا حدودی پایان یافت، اما با کارشکنی‌های پنهانی وزیر جنگ و استیضاح دولت از طرف نمایندگان طرفدار رضاخان از جمله «تدین» و «داور»، کارشکنی و کاهش قدرت دولت همچنان ادامه یافت. در نهایت کابینه قوام با تحمل مشکلات و کارشکنی‌های فراوان، در بهمن ماه ۱۳۰۱ استعفا کرد، البته در تمام این دوره‌ها و بعد از آن، همیشه تنفر و مخالفت انگلیسی‌ها از قوام که بیش از او از وزیر جنگ حمایت می‌کردند، در استعفای او مؤثر بود.

کابینه سوم احمد قوام (۱۸ مرداد ۱۳۲۱ ـ ۲۵ بهمن ۱۳۲۱)

در پی اظهار تمایل مجلس به قوام، وی ترکیبی از میان سیاستمداران طرفدار غرب از جمله تقی‌زاد، هژیر و امینی را در کابینه خود گرد آورد. قوام که هدف تحرک بخشیدن به اوضاع سیاسی مملکت را داشت، ضمن اعتقاد و آگاهی از قدرت و توان امریکا به‌عنوان برنده اصلی در روابط بین‌الدولی ـ چه در عرصه‌های جنگ و چه در عرصه‌های سیاست و اقتصاد ـ همواره به نظر قبلی خود یعنی برقراری رابطه مناسب با امریکا و عدم اتکا به سیاست‌های یکطرفه و یکجانبه انگلیس در امور کشور و به‌عبارتی بازی بین قدرت‌ها اصرار می‌نمود. اقدامات قوام در این فرآیند، به زمینه‌های سیاسی و اقتصادی مربوط می‌شد، ولی در بخش سیاسی از وجود تمامی کسانی که به‌نوعی در ارتباط با امریکا و در سفارت آن کشور ایفای نقش کرده بودند، استفاده کرد و در بخش اقتصادی نیز به منظور مقابله با زیاده‌خواهی‌های روس و انگلیس، از توانایی اقتصادی و سازماندهی امریکایی‌ها در امور ایران بهره برد که ورود میلسپوی امریکایی و هیئت همراه، در همین راستا بود. البته این دعوت، مورد تأیید بسیاری از رجال کشور نیز بود. ورود تیم‌های اقتصادی و نظامی امریکا به ریاست میلسپو و شوارتسکف به قصد اصلاح امور مالی، نظامی و امنیتی، انگلیس را به وحشت انداخت و از طرفی توطئه دربار نیز به دلیل کم‌اعتنایی قوام به شاه جوان شروع شد و عملکرد قوام در تمایل به امریکایی‌ها چنان گران آمد که قدرت‌های استعماری روس و انگلیس با اتکا به عوامل زیادی از جمله حزب توده و دربار، تمام توان خود را برای شکست سیاست‌های او به کار بستند و روابط دربار و انگلیس که در آن زمان به دلایل خاصی سرد شده بود، برای عملی کردن اهدافشان بهبود یافت. حتی بسیاری از افرادی که به‌نوعی روابط خوبی با قوام نداشتند، در این جریان به توصیه انگلیس جذب دربار شدند و قوام نیز متقابلاً برای بی‌اثر کردن ائتلاف مخالفان، تقاضای اختیارات ویژه از مجلس نمود، اما به دلیل عدم سابقه واگذاری اختیارات ویژه و بیم بدعت‌گذاری‌های نابجا با پیشنهاد قوام موافقت نشد و پس از آن جنگ بین قوام و مخالفان آغاز شد. قوام که بعد از شهریور ۱۳۲۰ به عرصه سیاست بازگشته بود، هنگام ملاقات با محمدرضا از مسیر تحقیر و طعنه به وی، عنوان «پسر جان» را برای او به کار برد که البته این تحقیر‌ها از سوی قوام، چندان هم بی‌سابقه نبود. در ملاقاتی که وی بعد از شهریور ۱۳۲۰ با محمدرضا داشت، هنگام دیدار به وی گفته بود: «ماشاءالله چقدر بزرگ شده‌اید!» حالا باید قوام خود را کاملاً آماده مقابله با توطئه‌ها و تحرکات عوامل دربار و مجلسیان طرفدار انگلیس نماید، آن هم در شرایطی که دربار محمدرضا برای اولین بار، علیه قوام حرکتی را آغاز کرده بود. از طرفی حزب توده هم در این زمان، با دلمشغولی تمام به بسط گسترش فعالیت‌های سازمانی و گروهی خود اشتغال داشت و هیچ مساعدتی نسبت به دولت قوام نداشت. بالاخره غائله ۱۷ آذر ۱۳۲۱ ـ با طراحی دربار ـ اولین حرکت سازمان‌یافته بین اشرف پهلوی و نظامیان بود که در آن عده‌ای از تظاهرکنندگان اقدام به غارت قصر نخست‌وزیری کردند. سپهبد امیر احمدی فرماندار نظامی تهران نیز به خواسته‌های قوام مبنی بر مقابله با این اغتشاش عمل نکرد. قوام بعد از این واقعه با اقدام علیه کودتا به توقیف روزنامه‌های کشور از جمله دستگیری مدیر درباری روزنامه اطلاعات پرداخت و از سوی دیگر به‌شدت مقابل توطئه‌های دربار ـ انگلیس مقاومت نمود. در این زمان چند نفر ایرانی مظنون به طرفداری از هیتلر، توسط انگلیسی‌ها دستگیر شدند و این برای دربار به دلیل تقارنش با زمان صدارت قوام خوشایند بود. همچنین در زمان صدارت قوام، روزنامه‌ها به افشاگری عوامل شکنجه، ترور و آزار‌های دوران رضاشاه از جمله سرپاس مختاری، پزشک احمدی و دیگر شکنجه‌گران دوران سیاه پرداختند که این موضوع برای دربار و محمدرضا همچون پدرش که تنفر و ضدیت زیادی با قوام داشت، گران آمد. دربار همراه با دسیسه‌های انگلیس، برنامه‌های براندازی قوام را در دست تدارک داشت. قوام که مقابل ترکیب بولارد، دربار، مشکلات ساختگی و نیز کارشکنی‌های مستمر نتوانست دوام بیاورد، در نهایت در روز‌های پایان بهمن ماه ۱۳۲۱ کناره‌گیری کرد و درست چند روز بعد از استعفای کابینه قوام، دکتر میلسپو و گروهی که زمان قوام به ایران دعوت شده بودند، وارد کشور شدند.

کابینه چهارم احمد قوام (۳ بهمن ۱۳۲۴ ـ ۵ دی ۱۳۲۶)

احمد قوام از معدود سیاستمداران ایرانی بود که در مواقع حساس و بحرانی، به دلیل استفاده از زیرکی، سیاستمداری و توانایی‌هایش مورد اقبال سیاستمداران حتی مخالفان قرار می‌گرفت. چون کاری از دست هیچ کدام از رجال سیاسی و عمدتاً ارادتمند دربار و سفارت انگلیس در حل مشکلات و بحران‌های داخلی از جمله مسئله آذربایجان برنیامد، همان مجلس چهاردهم که به قوام رأی تمایل نداد، در ماه‌های پایانی عمرش او را به نخست‌وزیری انتخاب کرد و تنها راه‌حل این معما و باز کردن گره کور را به دست قوام عملی دانست. از طرفی قوام که در گروه‌بندی و انتخاب اعضای تیمش خبره می‌نمود، خود را برای انجام این رسالت تاریخی آماده می‌کرد، اما در همان حال دربار و سفارت انگلیس که با توجه به سابقه تاریخی‌شان از وی دلخوشی نداشتند، نام حسین پیرنیا (مؤتمن‌الملک) را برای نخست‌وزیری پیش کشیدند، ولی با اختلاف بسیار کم قوام رأی اعتماد از مجلس گرفت. هر چند قوام به‌خوبی می‌دانست که این بازی دربار و سفارت انگلستان است، با بی‌اعتنایی به این ظاهرسازی‌ها درصدد اجرای اهداف سخت و بغرنج خود بود. وی در این زمان به منظور رسیدن به اهدافش ابتدا هیچ برگه‌ای را رو نکرد، کاری که همیشه در جهت اهداف خود بدان معتقد بود. او با عده‌ای از تکنوکرات‌های مورد نظر خود از جمله: مظفر فیروز تحصیلکرده حقوق در انگلستان، علی امینی، ابوالحسن ابتهاج، عباس اسکندری، حسن ارسنجانی و دکتر اقبال، یعنی تیمی جوان، جاه‌طلب و جویای نام کار خود را آغاز کرد. این افراد که حتی در دوران دوری قوام از قدرت، چون نوکران شخصی او عمل می‌کردند، با رسیدن جناب اشرف، هر کدام مسئولیتی به دست آوردند. البته قوام در بعد روابط داخلی و خارجی حتی در زمان دوری از قدرت، از این دسته‌بندی‌های سیاسی غافل نبود و خود را برای چنین روز‌هایی مهیا می‌کرد. روابط عمده قوام با شاه، غالباً حالت کج‌دار و مریز داشت و عمدتاً با نوسانات فراوانی در دوران حکومت محمدرضا تا مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت. قوام زمانی دوست شاه و سلطنت و زمانی مخالف صریح سلطنت محسوب می‌شد. در سال‌های ۱۳۲۱ ـ ۱۳۲۰، می‌شد قوام را دشمن سلطنت پهلوی نامید. در سال‌های ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶، می‌توان وی را سد محکم در برابر کمونیسم دانست و شاه به همین دلیل لقب «جناب اشرف» را به وی داد. در سال‌های ۱۳۲۸ ـ ۱۳۲۷، مجدداً دشمن سلطنت شد و در سال ۱۳۳۱ و در برابر محمد مصدق بین محمدرضا و قوام اتحاد شد. دیگر مخالفان قوام اعم از داخلی و کشور‌های خارجی نیز به دلیل روحیات و تصمیمات غیر قابل پیش‌بینی وی، همواره مواضع متفاوتی نسبت به وی ـ چه در زمان قدرت و چه در زمان دوری از قدرت ـ داشتند. ترکیب اعضای کابینه قوام به‌گونه‌ای بود که هم روس‌ها را فریب دهد و هم از نظر داخلی با اعتراضی مواجه نشود؛ بنابراین سعی داشت از افراد خوشنام و کاردان استفاده نماید. در این دوره از صدارت وی، بحران آذربایجان حل و پس از آن کابینه وی توسط همان مجلسی ساقط شد که خود آن را ایجاد کرده بود!

کابینه پنجم احمد قوام (۲۶ تیر ۱۳۳۱ ـ ۳۰ تیر ۱۳۳۱)

قوام که به مرد روز‌های سخت معروف بود، در سال ۱۳۳۱ مثل همیشه این احتمال را می‌داد که بالاخره روند امور و بحران‌ها بار دیگر شرایط را برای صدارت وی فراهم خواهد کرد غافل از اینکه اوضاع جامعه ایران و تحولات داخلی و خارجی با گذشته کاملاً متفاوت است؛ بنابراین به‌محض اعلام استعفای محمد مصدق، با تهیه مقدماتی توسط اشرف پهلوی و جمعی از درباریان نوکرمآب و با هماهنگی و چراغ سبز امریکا نخست‌وزیری قوام به‌سرعت محقق شد. در این راستا امریکایی‌ها نسبت به این تاکتیک و سیاست رغبت بیشتری داشتند، در حالی که انگلیسی‌ها، چون گذشته با قوام و افعال و افکار وی به دیده تردید می‌نگریستند و حتی به رغم حضور فوری سفیر امریکا در کاخ قوام، سفیر انگلیس راهی ماهیگیری در رودخانه لار شد! زیرا که وی از شرایط جامعه ایران بیشتر مطلع بود. بعد از آنکه فرمان نخست‌وزیری قوام از سوی پهلوی دوم صادر شد، با برنامه‌ریزی دربار و از سوی دکتر امامی، با اکثریت ضعیفی که از حدود ۴۰ نماینده گرد آورده بودند، در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۳۰ برای کابینه قوام رأی اعتماد گرفتند. قوام مریض‌حال که سعی می‌کرد خود را سالم جلوه دهد، می‌خواست برای کسب مشروعیت، از حمایت آیت‌الله کاشانی نیز برخوردار باشد و حتی ایشان در تشکیل کابینه و وزیران نیز نظرات خود را اعمال کنند. قوام در اصل و با این ترفند، می‌خواست در قدم اولیه به خلع سلاح مخالفان جدی خود تا تثبیت قدرت اقدام نماید که بی‌سابقه هم نبود، زیرا وی در کابینه قبلی‌اش در مورد حزب توده، همین سیاست را به کار برد، اما تحلیل قوام از اوضاع متفاوت ایران سال ۱۳۳۱، نتوانست درست از آب درآید. با انتشار اعلامیه‌ای از سوی قوام که از رادیو پخش شد، وی بدون اینکه پیامد‌های این اقدام را پیش‌بینی نماید، عملاً خود را در پرتگاه سقوط قرار داد. این متن بسیار تند و غیر معقولانه قوام و تهدید کردن مخالفان به مرگ و اهانت‌های مستقیم وی به دیگران، چون توپ در تهران ترکید و تنها کسی که می‌توانست پاسخ این تهدید را بدهد، آیت‌الله کاشانی بود. ایشان در نامه‌ای به حسین علاء (وزیر دربار) تهدید کرد: اگر قوام ۲۴ ساعت دیگر کنار نرود، لبه تیز حملات خود را متوجه دربار خواهد کرد که این پیام با توجه به شناختی که شاه از خشم و کینه مردم داشت، وی را به وحشت انداخت! همچنین آیت‌الله کاشانی در یک مصاحبه مطبوعاتی، ضمن حمایت از دکتر مصدق و کابینه‌اش، سیاست‌های استعماری و استبدادی را دشمن مردم خواند که در پی آن موج اعتراضات مردمی علاوه بر تهران، سراسر کشور را نیز فرا گرفت. متعاقب اعلامیه قوام، وی از شاه تقاضای اختیارات ویژه کرد و حتی در روز ۲۹ تیر نیز تقاضای انحلال مجلسین را به منظور کنترل نهایی اوضاع نمود. شاه که دل خوشی از قوام و اقدامات گذشته وی نداشت، به دنبال جبران حقارت‌های نیش‌دار و زننده قوام بود، بنابراین تقاضای قوام را برای چنین روزی مغتنم شمرد که در صورت تشدید بحران و در ظاهر به منظور احترام به نظر مردم، اما در عمل در جهت عقده‌گشایی و جبران حقارت‌های گذشته خود با اجابت نکردن خواسته‌ها و حمایت نکردن از کابینه وی، دشمن دیرینه‌اش را با خواری از صحنه بیرون نماید. او برای عملی کردن اهدافش منتظر بود تا ببیند اوضاع و احوال به کدام مسیر می‌رود. در واقع سرنگونی دولت قوام به‌عنوان یکی از دولت‌های قدرتمند عصر پهلوی دوم که در بحرانی‌ترین شرایط پای به میدان نهاده بود، مرهون تلاش نیرو‌های مذهبی به‌ویژه رهبری قاطعانه آیت‌الله کاشانی در این امر بود. تهدید آیت‌الله کاشانی و به دنبال آن حضور مردم که نشان از یک سازماندهی ذاتی توده‌های مسلمان در قبال رهبران مذهبی داشت، به نفع مصدق نقش عمده‌ای را ایفا نمود. این حرکت به سقوط دولت قوام و بازگشت مصدق به قدرت منتهی شد. قوام که در غائله آذربایجان و گول زدن روس‌ها در سال‌های ۱۳۲۶ ـ ۱۳۲۵ کارنامه قابل قبولی نزد ملت کسب کرده بود، با این حرکت ناسنجیده خود، عملاً در پرتگاه بی‌اعتباری قرار گرفت و بدین ترتیب، پرونده سیاست‌ورزی وی بسته شد.

منبع: روزنامه جوان

برچسب ها: کابینه ، کودتا
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.