سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

وقتی شوهرم «دکتر» شد!

بخشی از اظهارات زن ۵۵ ساله‌ای که سفره درد دل هایش را در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی گشوده بود از نظر می‌گذرانید.

با آن که همسرم تا مقطع راهنمایی بیشتر تحصیل نکرده بود و در روستا به امور دامداری نزد پدرش مشغول بود، اما همواره آرزوی پزشک شدن را در سر می‌پروراند، به همین دلیل هم بعد از ازدواج و آغاز زندگی مشترک، من هم همه همتم را به کار گرفتم تا این آرزوی شوهرم برآورده شد، اما ...

این‌ها بخشی از اظهارات زن ۵۵ ساله‌ای است که سفره درددل هایش را در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گشوده بود.

او با بیان این که همسرم مرا زنی نفهم و بی‌سواد می‌خواند و معتقد است که در شأن همسری یک پزشک نامدار نیستم! به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از شهر‌های استان خراسان جنوبی به دنیا آمدم و دومین فرزند خانواده ام هستم. پدرم در زمینه خرید و فروش املاک و خودرو فعالیت داشت و مادرم نیز خانه دار بود، اگرچه پدرم اوضاع اقتصادی بدی نداشت، اما بعد از ازدواج برادر بزرگ ترم به مشهد مهاجرت کرد تا زمینه فعالیت اقتصادی بیشتری داشته باشد، ولی متاسفانه کاروبارش به آن اندازه‌ای که تصور می‌کرد، رونق نگرفت و در حد معمولی به زندگی خود ادامه داد. این درحالی بود که من نزد مادربزرگم در شهرستان ماندم چرا که او علاقه شدیدی به من داشت و اجازه نداد از او دور شوم.

با وجود این در روز‌های آخر هفته مرا نزد پدر و مادرم می‌آورد و دوباره به شهرستان باز می‌گشتیم. اگرچه مادربزرگم همه خواسته‌های مرا برآورده می‌کرد و اجازه نمی‌داد هیچ گونه ناراحتی مادی یا معنوی داشته باشم، ولی باز هم دوری از خانواده برایم بسیار سخت بود. آن روز‌ها من با فرزندان دایی ام همبازی بودم که همین ارتباط کودکانه باعث شد تا به پسردایی ام علاقه‌مند شوم.

از سوی دیگر من فقط تا پایان مقطع ابتدایی درس خواندم و زمانی که مادر بزرگم قصد داشت مرا در مدرسه راهنمایی ثبت نام کند به او گفتم دیگر علاقه‌ای به تحصیل ندارم! مادربزرگم نیز که همواره به خواسته‌های من احترام می‌گذاشت، برای ادامه تحصیل اصرار نکرد و به این ترتیب من درس و مدرسه را رها کردم و نزد مادربزرگم به امور خانه داری پرداختم تا این که روزی عمه ام ما را به مجلس عروسی دخترش دعوت کرد.

او سال‌های زیادی بود که با خانواده ما ارتباط نداشت و حتی نمی‌دانستیم در کدام شهر زندگی می‌کند، اما هنگامی که در مجلس عروسی مرا دید، با چهره‌ای که از شادمانی برق می‌زد، خطاب به مادرم و دیگر اطرافیان گفت: «زیبا» عروس آینده من است و باید خودمان را به زودی برای حضور در مجلس باشکوه دیگری آماده کنیم!

سپس در حالی که مرا به آغوش می‌کشید، با خوشحالی نگاهی به چهره ام انداخت و فریاد زد تاکنون عروسی به این زیبایی دیده اید؟! خلاصه من هم که فقط سکوت کرده بودم به گوشه‌ای رفتم و اشک ریختم! چرا که هنوز ۱۴ سال بیشتر نداشتم و حتی معنی زندگی مشترک را هم نمی‌دانستم. با وجود این یک هفته بعد، عمه ام به خواستگاری آمد و مرا با یک عدد النگوی طلا به قول معروف نشان کرد.

«فخرالدین» هم در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کرده بود و، چون پدرش وضع مالی خوبی نداشت، در روستا به پدرش برای نگهداری دام‌ها کمک می‌کرد. بالاخره یک سال بعد من و «فخرالدین» زندگی مشترکمان را آغاز کردیم و بعد از آن که پسرم به دنیا آمد راهی مشهد شدیم تا همسرم شغل مناسبی پیدا کند. با آن که «فخرالدین» به صورت روزمزد کارگری می‌کرد، اما من چرخ خیاطی ام را راه انداختم و لباس‌های زنانه می‌دوختم چرا که در دوران کودکی و نوجوانی خیاطی را نزد همسایه مادربزرگم به خوبی آموخته بودم.

از طرف دیگر شوهرم آرزوی پزشک شدن را از همان دوران نوجوانی در سر می‌پروراند و به همین دلیل تصمیم گرفت شبانه به تحصیل ادامه دهد. من هم برای آن که شوهرم به آرزویش برسد همه تلاشم را به کار گرفتم و در کنار خیاطی بسته بندی مواد غذایی و تهیه انواع ترشی را نیز شروع کردم تا از نظر مالی مشکلی نداشته باشیم.

بالاخره «فخرالدین» دیپلم گرفت و روزی که نتایج آزمون سراسری اعلام شد، از شادی گریه می‌کردم و در پوست خودم نمی‌گنجیدم. همسرم در رشته پزشکی هرمزگان پذیرفته شده بود. حالا دیگر همه سختی‌ها و مشکلات را به فراموشی سپردم و در نبود همسرم به تربیت فرزندانم پرداختم. دیگر به سختی کار می‌کردم تا همسرم برای رفت و آمد به دانشگاه یا تامین مخارج زندگی احساس کمبود نکند.

چند سال بعد و در حالی که من سومین فرزندم را به دنیا آورده بودم، همسرم برای تحصیل در دوره‌های تخصصی پزشکی به کشور‌های اروپایی سفر می‌کرد و من مدت‌ها با فرزندانم تنها بودم، اما از این تنهایی لذت می‌بردم چرا که همه رویا‌ها و آرزو‌های فخرالدین به واقعیت پیوسته بود. تا این که بالاخره همسرم پزشکی حاذق و معروف شد به طوری که بیماران برای چندین ماه آینده نوبت می‌گرفتند.

این درحالی بود که هر دو دختر بزرگ مان را عروس کرده بودیم و حالا نوه هایمان به منزل ما صفای دیگری داده بودند. با آن که فقط پسر کوچکم هنوز در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کند، اما رفتار‌های همسرم آرام آرام تغییر کرده به گونه‌ای که دیگر مرا با خود به مهمانی‌های همکارانش نمی‌برد و مدام تحقیرم می‌کند، او حالا مرا در شأن خود نمی‌بیند و بی سوادی مرا به رخم می‌کشد.

«فخرالدین» توجهی به من ندارد و معتقد است من چیزی نمی‌فهمم! او دیگر برای انجام هیچ کاری با من مشورت نمی‌کند و با رفتار و گفتارش به شدت آزارم می‌دهد...

بررسی‌های کارشناسی و اقدامات مشاوره‌ای در این پرونده با صدور دستوری خاص از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۷۶
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۰:۲۹ ۰۱ تير ۱۴۰۲
معرفت ربطی به تحصیلات نداره.اگه کسی معرفت داشته باشه با بی سوادها هم مثل دکترا رفتار میکنه.وقتی کسی زحمت میکشه جواب زحمتاشو باید داد چه با سواد باشه چه بی سواد.وقتی دکتراشو گرفت میتونست به خانمش بگه حالا من تلاش میکنم برای زندگی تا شما پیشرفت کنی و درس بخونی....
اصغر
۰۷:۵۹ ۲۸ خرداد ۱۴۰۲
حیف شما که برای دکتر دروغگو زحمت کشیدی
رها
۲۰:۵۷ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
سلام واقعا این شرایطسخته منم مشابه این روتجربه کردم بانداریهاوبیپولیهای همسرم ساختم وحالاکه صاحب خونه وزندگی شدیم دنبال اینکه بزارم برم باوجودسن کمی که دارم بخاطربچه هام مجبورم تحمل کنم ولی میدونم کارم اشتباه
علی اشرفی
۱۸:۵۹ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
خانمی که شما را پزشک کردند یعنی فخرالدین از سادگی خانم نجیب زاده سو استفاده کرده پایشان تا مقطع ابتدایی درس خواند ه است و شما تل مقطع راهنمایی درس خواند های وگرنه ایشان نتوانستند دکتر شوند و به اروپا سفر کرده شما مغرور شده آید قدر همسرتان را بدانید
ناشناس
۱۷:۰۸ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
هنوزدیر نشده بااینکه همسرت شمارا نفهم می‌خواندبا ادامه تحصیل خود میتوانی به شوهرت بفهمانی که نفهم نیستی احتمال صد درصد زیر سرش دختر است
ناشناس
۱۶:۵۱ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
به نظرم تابوده همین بوده ..شاید برعکس هم بود همین اتفاق میفتاد
ولی بیشتر خانم ها درمعرض این اتفاق هستند..
کاش خودشون هم باهمسرشون تحصیل میکردن
همیشه باید اول به خودمون ارزش واحترام قائل باشیم وبعد بقیه
پارمیدا
۱۶:۴۶ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
شمام به جای زاد و ولد به فکر تحصیل و پیشرفت خودتون میشدید که نمیدونستین یه دکتر یه زن بی سواد رو پسند نمیکنه شما اشتباه کردید که به شوهرتون بیش از اندازه لطف کردین
ناشناس
۱۶:۳۱ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
عاقبت بخیر ی مثل دکتر، بی معرفت باید این خانم را در پر قو نگهداری کند آن هم همسرش بود وهم وظیفه ی پدر و مادری را برایش به جا آورد به خدا اخم در جلوی چنین خانم های یکی از بزرگترین خیانت های تاریخ است
م
۱۶:۲۹ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
خبرخوبی بوداماچرافقط هرچه خبردرمشهد
ناشناس
۱۵:۱۸ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
نهایت نمک نشناسی این مرد رو نشون میده خانم محترم باید میگذاشتید تو روستا با گوسفنداش مشغول بشه چه کاری آخه جوونیتو گذاشتی پای یه همچین مردی!
ناشناس
۱۵:۱۶ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
درودبه همگی!اصلا نمیشه یطرفه قضاوت کرد!خودم قبلا باهمسرم مشورت میکردم وهرجایی که میرفتم بهش میگفتم!اما اززمانی که جلوی دوستانم بهم بی احترامی کرد،همونارو پتک کرد زد توی سرم،دیگه هیچوقت باهاش مشورت نمیکنم وهیچی هم بهش درباره کارام نمیگم!حتی وقتی پیشش باتلفن حرف میزدم بعدش دربارش باهام بحث وجدل میکرد،دیگه گوشیمم توی خونه سایلنت مکنم!چونکه خودش باعث این رفتارم شده!پس بایدحرف دوطرفوگوش دادبعدنظرداد!به احتمال فراوان این خانم هم مقصره!
ناشناس
۱۵:۰۴ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
ولش کن طلاق بگیر تا بره یه میترا استاد به پستش بخوره حالش جا بیاد
ناشناس
۱۴:۲۴ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
من یک مردم و دکتر، دختر خاله ام را گرفتم پشت کنکوری بود ... کمکش کردم تا شد یک روانشناس و مشاور خبره و اسم و رسمی یافت ... با وجود اینکه همه چیز در اختیارش بود فیلش هوای هندوستان کرد و برای تنوع !!! و تجربه های جدید!! از من جدا شد و تنها دخترمان را بدبخت کرد ... خانه و ماشین و چیزهای دیگه را هم برد و ...
الان قویا به این نتیجه رسیده ام که همان آموزه اای سنتی درباره افراد و خانواده درست بوده و هست.
Muhammad
۱۳:۵۰ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
مردک گربه صفت..
ناشناس
۱۲:۰۰ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
وااای وقتی داستان رو خوندم دود از کله ام بلند شد واقعا متاسفم برای یه همچین زنی آبروی هر چی زن رو بردن دکتره خوب کاری می کنه آی دلم خنک شد کی گفته وقتی ازدواج می کنی خودتو قربانی کن تا بقیه پیشرفت کنن کجای قرآن و دین و مذهب اینو نوشتن زن هم اینقدررر خررررررر حقته هر چی بیاد سرت احمق به تمام معنا .....معنای دلسوزی و قربانی شدن خیلی متفاوت هست راست میگه شوهرت بی سواد بی شعور
سالی
۱۵:۰۵ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
به نام خدا .زنهایی مثل این خانم کم نیستن بعضی از آقایون تا به جایی میرسن خودشون و گذر
شتشون رو فراموش میکنن .ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است .این آقای دکتر هم یه روزی تاوان دل شکستن خانمش رو میده
محسن
۱۰:۳۶ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
این‌ اعتقاد‌ و افکار‌ ک‌ مرد باید یک‌ زن‌ داشته‌ باشد‌ و‌ زن‌ مسئولیتی‌ در قبال‌ نگهداری‌ فرزند‌ و پخت‌ غدا‌ ندارد‌....‌ افکاریست‌ ک‌‌ چند سال‌ است‌ رواج‌ پیدا کرده است .و به شدت به استهکام خانواده آسیب میزند.
ناشناس
۰۹:۲۹ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
A
ابراهیم
۰۹:۲۰ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
خيلی بی انصافی.
Soda
۰۹:۵۸ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
همه کسانی که بعداز ازدواج باتلاش یکی از طرفین چه زن و چه مرد به یه جایی میرسن این طورین طرف مقابل رو در شان خودشون نمی‌بینم باید هر دو با هم پیشرفت کنن
حامد
۰۹:۰۳ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
خداییش چطور باور دارید این داستانا رو ماها باور کنیم
سید
۰۸:۳۴ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دنیا محل آزمایش است ؛ دنیا ترازوی میزان کردن است!
چرا خداوند گاهی یک پزشک را مورد آزمایش قرار میدهد؟ چرا خداوند گاهی یک پزشک را حتی بیگناه گرفتار بلایی میکند ؟
میدانید چرا ؟؟ دل شکستن ! شکستن دل طرف مقابل تان ! قطعا آن پزشک روزی سرنوشت بدی را تجربه خواهد کرد برای قدر ندانستن زحمات همسرش ! آزمایش های خدا پنهانی است و برگه امتحان الهی بدون اطلاع قبلی مقابلت قرار خواهد گرفت ! چرا چون خدا راه خوب و بد را در کتابش آموزش داد و مثال های زیادی هم برای من و تو آورد .
عیسی
۰۸:۱۶ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
اون دوباره به سختی زمین میخوره
ناشناس
۰۷:۵۰ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دقیقا من هم چنین سرنوشتی دارم.همسرم بعد از دکتر شدن رفت یک زنه دیگه گرفت...زمانی که من توقع داشتم از زحمت هایم قدر دانی بشه
ناشناس
۲۳:۵۲ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
وقتی حرف های طرف مقابل ( همین آقای دکتر بظاهر ظالم ) را نشنیدیم قضاوت نکنیم ماشالله همه مون یه پارچه قاضی هستیم دیگه
ناشناس
۲۳:۰۳ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
خب شاید این داستان واقعیت نباشد...چون تا این مرد نامرد باشد
ناشناس
۲۲:۵۱ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
ای نامرد
ناشناس
۲۲:۴۹ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دکتر شدن چه آسان آدم شدن چه مشگل
خخخخ
۲۲:۰۲ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
خانم محترم فداکار،،، اگه انقدخودتو اذیت نمیکردی وبه همسرت پر وبال نمیدادی الان انقد حالت بد نبود. ولی خدا حقتو میگیره،،، این باید درس مهمی برای خانما باشه که هر چیزی رودر حد خودش در نظر بگیرن. خودشون اولویت باشن،
موفق باشی و بچه هات خوشبخت باشن خودتم در کنارشون حالت خوب باشه،
ناشناس
۲۱:۵۸ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
مردنمک نشناس بی لیاقت
ناشناس
۱۹:۰۹ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
عجب
مدیر و تاجر
۱۹:۰۱ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
یکطرفه به قضاوت رفتن صحیح نیست ، باید حرفه‌ای مرد رو هم شنید ، تا حالا در دعوای زن و شوهر ندیدم هیچکسی از بدیهای خود بگوید ، فقط دیگری را مقصر میدانند ، خدا کنه این زنه هم راست گفته باشه
ناشناس
۱۸:۲۱ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
گر گدا معتبر شود.... از خدا بی خبر شود...
خانم محترم شما ک بچه هات سر و سامان دادی الان یکم بفکر خودت باش منتظر هیچ دستی از طرف بقیه نباش. خدا را شکر یه مادر نمونه هسی ک بچه هات ب تنهایی بزرگ کردی یه همسر نمونه با حیا هسی ک تنهایی زندگی ب رخ کشیدی. باید خیاط ماهری شده باشی. هیچ وقت برای چیزی دیر نیس دنبال رویاهات باش بخودت احترام بکذار تا دیگران برات احترام قایل باشند. خودت دست کم نگیر. موفق باشی
خورشید امیری
۰۳:۴۱ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
سلام خانم محترم ،متاسفانه وقتی بعضی از آقایون شلوارشون دوتا میشه ،دیگه گذشته و همه چیز رو فراموش میکنند با زحمات و حمایت‌های شما شوهرت به این درجه رسیده، بخدا چوبش رو میخوره اصلأ ناراحت نباش
سید
۰۸:۴۳ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
حرف های شما درست اما باید در جایگاه آن زن قرار بگیری تا او را درک کنی در طی این سالها میدانی او چه شرایط سختی را سپری کرده تا به اینجا رسیده ! حال که با اینجا رسیده همسرش او را کنار گذاشته ! چند روز بعد صحبت طلاق را میکنه و سال بعد هم جدایی !! درد این زن را در این سن کسی درک میکند که از درک بالایی برخوردار باشد یا کشیده باشد .
ناشناس
۱۸:۲۰ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
واقعا نمک نشناسه
ناشناس
۱۷:۵۷ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
ازقدیم گفتن نان گندم شکم فولادین میخواد۰واقعا که این آقای دکتر نه اصالت داشته ونه وجدان۰
اصغر
۱۷:۵۰ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
سلام بر همه،عزیزان هم خون وهم وطن،باور کنید اگر شیطان به تنهائی به محکمه برود،دل همه برایش کباب میشود!!!چرا ما عادت کردیم به زود قضاوت کردن!شاید البته شاید همین خانم حق به جانب!؟!شب و روز وپیش تمام اعضایه خانواده همین حرف به ظاهر ساده را پتک میکند وبر سر آقای دکتر میکوبد!باور کنید هر کسی باشد حالش بشدت میگیرد واز دست لین زن خسته میشود!!!منت گذاشتن چیز وحشتناکیست!!!
ناشناس
۱۷:۳۶ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
این دکتر انسان نیست
ناشناس
۱۷:۲۰ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
تا بوده همین بوده پس اگه همسرت داره پروبال می گیره خودت هم یه حرکتی بزن تا از اون کم نیاری
محترم
۱۷:۱۷ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
تا بوده همین بوده شرایط زندگی عوض بشه ناخودآگاه
عع
۱۷:۱۰ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
این پزشک متاسفانه اخلاق پزشکی هم نداردوقتی وجدان نباشدنتیجه می شوداین.ولی همسرش نمونه همسر آقای ودلسوزبوده که کم پیدامیشودوبرعکس مردان موفقی هم هستندکه متاسفانه همسریابی ندارند
ناشناس
۱۷:۰۵ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دکتر اقا دکتر همسرت همه تلاش برات کرده قدر نشناسی حا لا چشمت به ی مشت زن دختر خورده خودت گم کردی یاد روز اول بیوفت چه بودی همسرت به کجا فداکاری کرده رسیدی نیم من باش مرد ۰۰۰
ناشناس
۲۳:۳۶ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
نامرد بیشرم تقاس پس میده فقط صبر کن خواهر عزیز وزحمتکسش
هانی
۱۶:۳۶ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
شبیه یکی ازسریالهاهست زندگیش.سریال ازیادرفته
ناشناس
۱۶:۲۶ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
باید میذاشتی گاو گوسفند بچرونه
ناشناس
۱۶:۲۳ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
یارب روا مدار که گدا معتبر شود
گر معتبر شود زخدا بی‌خبر شود
خیلی بی چشم و رو هست این دکتر تازه به دوران رسیده....خانم ها حواسمون باشه نظیر این خانم خیلی هست .بزارید تا هر درجه که هستن باشن
دلارام
۱۶:۱۸ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
لطفا به داستان واقعی من گوش کنید شوهرم دیپلم هم نداشت خودم لیسانس وکارمند .همکاربودیم دعوا.تشویق وهمه ایناباعث شدبره فوق دیپلم ولیسانس بگیره وبعدشم بشه نیروی پیمانی .رفت دادگاه تقاضای طلاق دا دبچموهم باخودش برد ازسال ۹۴تاحالا دراون زمان باقسم دروغ ۴۵میلیون پول هم ازمن گرفت بله عزیزان به همین راحتی .دادگاه هم گفت مردهرزمان که بخواهدمیتواندزن خودرا طلاق دهد
ناشناس
۱۶:۰۴ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
ابنه که میگن هرچی حدی داره حتی محبت
مهدیه
۱۴:۲۷ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
میگن مبادا گدا معتبر شود که از خدا بی خبر شود حکایت این آقاست
ناشناس
۱۵:۳۷ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
یارب مباد که گدا معتبر شود
گر معتبر شود زخدا بی خبر شود
ناشناس
۱۴:۰۹ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
واقعآ اشکم در اومدچه انسانهایی هستیم ما
زهرا
۱۴:۰۸ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
با عرض معذرت

دهاتی وقتی به جایی میرسه دیگه خودش هم نمی‌شناسه
من هجده سال به خاطر شغلم با دهاتی ها بودم و موارد این چنینی را زیاد دیدم
ایرانی
۱۲:۳۹ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
ربطی به دهاتی یا شهری بودن نداره به شعور بستگی دارد الان که بیشترمعضلات اجتماعی از شهرها شروع میشن
ناشناس
۱۳:۵۸ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
مطمئن باشن تاوان کارش دکتر پس میدهد
ناشناس
۱۳:۴۲ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
بله همینه سعی کن تلاش کن تا طرف به آرزوش برسه آخرم میگه تو چیکار کردی خودم تونستم خودمو بالا بکشم خوب باشه میگم خودم کردم بد بشه میگه تو گفتی
ناشناس
۱۳:۱۵ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
گرگ زاده عاقبت گرگ گردد
ناشناس
۱۱:۴۴ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
درس و تحصیل انسانیت نمی اورد انسانیت ازخانواده و ذات بشر میباشد دکتری هست که بیمار پیشش نمی رود پرسیدم چرا گفتند اخلاق نداره پس درس خواندن همه چیز انسان نیست
ناشناس
۰۸:۵۳ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
متاسفانه اکثریت اقایون همینن
ناشناس
۰۸:۰۷ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
محبت درگرانیست به هرکس ندهند
پرطاووس گران است به کرکس ندهند
محمد کریم زارع
۰۶:۰۱ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دکتر بی شعور و نفهم
ناشناس
۲۳:۱۲ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دکتر بی سواد و بیشعور
محمد
۲۳:۰۸ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
خیلی نمک نشناسه مرده

دلم به حال خانمه سوخت
Reza
۲۳:۰۱ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
واقعا زن که از همه چیز گذشته تا شوهرش به این درجه برسه یک فرشته است ، کاش این آقای دکتر یکم هم قدرشناسی خونده بود. هر مردی آرزوی چنین همسفری داره
ناشناس
۲۲:۱۶ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
ظرفیت نداره
ناشناس
۲۲:۰۳ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
عجب!!! این زن مطیع و زحمتکش باعث شده او پزشک متخصص بشه، چه آدم قدرنشناسی. البته این خانم باید خودشون هم تحصیل می کردن تا این نمک نشناس همچین رفتاری باهاشون نمیکردن.
ناشناس
۲۲:۵۱ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
کی خرج بچه ها را میداد
ناشناس
۲۲:۰۱ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
خدا جای حق نشسته فقط صبر داشته باش
ناشناس
۲۳:۴۶ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
زن ومرد باید یکسان پیشرفت علمی داشته باشن چه بسا اگر برعکس هم بود همین قضیه پیش می‌اومد .
ناشناس
۲۱:۰۷ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
این یعنی نهایتناسپاسی ونامردی خدا انتقام می گیرد
ناشناس
۲۰:۳۴ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دقیقا شبیه داستان سریال از یاد رفته.
ناشناس
۰۹:۳۲ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
به این میگن نمک خوردن و نمکدون شکستن
ناشناس
۲۳:۲۴ ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
مردهاهمشون بی لیاقتن
ناز
۱۸:۱۷ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
باید خودشون هم در کنار همسرشون پیشرفت میکردند تا امروز برای برخورد همسرشون ناراحت نمیشدن،ما زنها باید اول به پیشرفت خودمون فکر کنیم بعد همسرمون.
ناشناس
۲۲:۵۳ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲
به نظر من باید حرف دو طرف رو شنید و با شنیدن فقط حرف یک نفر نمیشه قضاوت کرد....من قضاوت نمی کنم
ناشناس
۲۰:۰۶ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
سن طلاق تغییر کرده به متولدین دهه سی رسیده!