«سر به دار میدهیم، اما تن به ذلت نمیدهیم»؛ این شعار قرنهاست که زبان به زبان، نسل به نسل و سینه به سینه سبزواریها گشته است؛ سر به دار دادن در مقابل خواری در جان و دل سبزواریها رسوخ کرده و نمیتوان این صفت را از مردم سربداران گرفت.
اتفاق تلخ و شیرین چند روز گذشته در میدان سه گوش سبزوار حاکی از همین امر است؛ تلخ از جهت شهادت یک جوان خوش قلب و غیور و از جهت جرأت عدهای اوباش برای ایجاد مزاحمت برای یک دختر و شیرین از جهت رخ نمایی غیرت جوانان سبزواری.
بیشتربخوانید
اما این غیرت دیار سربداران را تاکنون از دور شنیده بودم؛ فرصت را مغتنم شمردم تا با حضور در این شهر حس و حال مردمی را ببینم که تنها چند روز قبل جوان خوش قد و قامتی را از دست دادهاند.
حوالی اذان مغرب وارد سبزوار شدم؛ برای زیارت مزار شهید حمیدرضا الداغی نمیتوانستم تا صبح صبر کنم. سوال کنان گلزار شهدای سبزوار را یافتم؛ در مسیر عرض ارادت مردم را میشد مشاهده کرد؛ فردی بنری با نام «خوش غیرت» نصب کرده بود و فردی به یک پوستر اکتفا داشت.
آنچه مشخص بود سنگ تمام گذاشتن مردم این دیار برای شهیدشان است؛ شهیدی که دیگر با نام شهید غیرت نه تنها در سبزوار و خراسان رضوی، بلکه در سرتاسر ایران بزرگ شناخته میشود.
خیال میکردم با حضور بر سر مزار شهید، میتوانم دقایقی را با او خلوت کنم؛ اما وقتی به محل رسیدم شلوغی فضا و رفت و آمدهای مکرر توجهم را جلب کرد؛ افراد مختلف میآمدند و فاتحهای نثار شهید میکردند و میرفتند؛ آن سوتر برای مراسم روز پنج شنبه تدارکاتی چیده میشد؛ از ایجاد غرفههای فرهنگی تا فضاسازی برای پذیرایی از مسافرانی که در راه سبزوار بودند.
سر صحبت را با زائران مزار شهید الداغی باز کردم؛ ابتدا مادر و دختری را دیدم که بر سر مزار شهید نشسته و اشک در چشمان مادر حلقه زده؛ جلوتر رفتم و سلامی عرض کردم. از او علت حضورش بر سر مزار، آن هم این موقع از شب را پرسیدم؛ پاسخ داد زمان تشییع شهید نتوانستم حاضر شوم لذا در اولین فرصتی که داشتم با دخترم به اینجا آمدم.
این بانو ادامه داد: آمدهام تا حمایت خودم را از این جوان غیرتمند و سایر جوانان خوش غیرت سبزواری اعلام کنم؛ وقتی خبر شهادت حمیدرضا الداغی را شنیدم کل بدنم یخ زد؛ حس کردم برادر خودم شهید شده است.
وی افزود: اندکی بعد خیال کردم اگر دختر من جای آن دختر بود چه میشد؟ همزمان که اشک در چشمانم بود و برای جوان شهیدمان گریه میکردم، به خود بالیدم و از خداوند تشکر کردم که شهر ما چنین جوانان غیرتمندی دارد.
در همین حین که مادر از جایگزین کردن دختر خود به جای آن دختر حاضر در معرکه در تصورات خود میگفت، دخترش به او نگاه میکرد؛ دختر دوازده سیزده سالهاش خود را جمع و جور کرد تا بعد از اتمام صحبت مادرش، حرفی بزند.
این دختر بلافاصله بعد از پایان صحبتهای مادرش گفت: معلوم است که سبزوار جوانان خوش غیرت دارد؛ اینجا از قدیم به دیار سربداران معروف است؛ اینجا دارالمومنین است؛ اینجا برای حفظ ارزشها هزینه شده است.
وی ادامه داد: من به عنوان خواهر کوچک حمیدرضا، از او تشکر میکنم؛ نمیدانید وقتی این خبر را شنیدم چقدر قلبم سنگین شد، اما کدام دختر سبزواری است که بعد از این اتفاق حس غرور را تجربه نکرده باشد؟ غروری همراه با بغض؛ افتخار میکنم به جوانان این شهر.
این مادر و دختر با حس و حالی دگرگون به راه خود ادامه دادند و از گلزار شهدا خارج شدند؛ آن سوتر زن و شوهری آرام آرام به سمت مزار شهید میآمدند. با کمی تأخیر نزدیکشان شدم و درخواست کردم گفتگوی کوتاهی با آنان داشته باشم.
مرد جوان همچنان که دست دختر ۵ سالهاش در دستش بود گفت: علی رغم تبلیغات رسانههای خارجی و برخی داخلیها، شهید الداغی نشان داد غیرت جزو جدانشدنی جوان ایرانی است.
وی افزود: آن کسانی که هشتگ «من بیغیرتم» و «من بی ناموسم» را استفاده میکنند بدانند جوانان واقعی این سرزمین امثال حمیدرضا هستند؛ شهیدی که حتی حاضر است برای دختری که نمیشناسد جانش را فدا کند تا به او آسیبی نرسد؛ بعد شما با چه جراتی چنین هشتگهای گستاخانهای را ترند میکنید؟
این جوان تصریح کرد: حمیدرضا نشان داد غیرت مداری و ناموس همچنان مورد توجه ویژه مردان سبزوار و کشور است و کسی حق ندارد به این واژههای مقدس اهانت کند.
ساعت نزدیک ۲۲ بود، اما همچنان رفت و آمدها برای زیارت مزار شهید الداغی ادامه داشت؛ جوانی نزدیک قبر نشسته بود و با شهید درد دل میکرد؛ او را از دورتر نگاه میکردم. زیر لب زمزمههایی داشت، اما متوجه نمیشدم بین او و شهید چه حرفهایی رد و بدل میشود.
از سر کنجکاوی پس از گذشته چند دقیقه نزدیکش شدم؛ پرسیدم شهید را میشناختی؟ اما جوابش منفی بود و در سوال بعد حرف دلم را زدم: چه به شهید میگفتی؟ خندهای کرد و مکثی داشت؛ پس از لحظهای گفت: فقط همین را بگویم که حمیدرضا در ظاهر نه بسیجی بود و نه حزب اللهی و طلبه؛ اما مرد بود و غیرت داشت؛ دمش گرم.
این جوان اضافه کرد: درسی که این شهید به همه جهان داد آن است که مردان ایرانی غیرتی هستند و قرار نیست با چند عملیات روانی غیرت را از مردان گرفت؛ حمیدرضا الداغی نشان داد که حتی افرادی که به ظاهر چهره حزب اللهی ندارند، چطور غیرت و شرف در قلب و جانشان رخنه کرده و حاضر نیستند کوچکترین جسارتی را به یک دختر ببینند.
شهادت حمیدرضا آنقدر سخت و جان فرسا بود که از همان روز بعد غلغلهای در شهر بپا شده بود. حجت الاسلام مهدی روحی، دبیر ستاد مردمی شهید خوش غیرت در روایت این روزها گفت: روز بعد از شهادت حمیدرضا، تمامی فعالان فرهنگی و اجتماعی دور هم جمع شدند تا برنامههای در خور شأن شهید را اجرایی کنند.
وی افزود: با برنامه ریزیهای دقیقی که از سوی فعالان مردمی انجام شد، مراسم تشییع و خاکسپاری در اوج شکوه و جلال برگزار شد به طوری که سبزوار کمتر مراسمی به این عظمت را در خود دیده بود.
حجت الاسلام روحی تصریح کرد: با همراهی مردم قتلگاه شهید الداغی به همت مدارس دخترانه آن منطقه و عموم مردم گلباران شد؛ همچنین محل شهادت ایشان به نام میدان شهید الداغی تغییر نام داد؛ همچنین کوچه محل زندگی این شهید به نام «کوی غیرت» نامگذاری میشود.
دبیر ستاد مردمی شهید خوش غیرت در ادامه گریزی به مسائل اجتماعی شهر سبزوار زد و در این راستا اظهار داشت: سبزوار ۱۰ محله حاشیه نشین دارد که یک چهارم جمعیت کل شهر را در خود جای داده است؛ این مناطق از نظر امکانات رفاهی و اجتماعی محرومتر از بسیاری از شهرهایی است که نامشان به عنوان محروم بر سر زبانها افتاده.
وی افزود: عموم این مناطق متأسفانه دارای افرادی است که جزو اراذل محسوب میشوند؛ افرادی که گاهی با این تصور که همه کاره آن محل هستند، فضا را ناامن میکنند؛ این موضوع یکی از ریشههای اتفاق اخیر است که میطلبد مسئولان مرتبط برای کنترل چنین افرادی اقدام کنند.
حجت الاسلام روحی فضای مجازی را دیگر آسیب جدی شهرستان سبزوار عنوان کرد و گفت: متأسفانه فضای مجازی رها شده است و در این فضا به راحتی سلاح، مشروبات الکلی و… خرید و فروش میشود؛ یقیناً چنین فضایی در جذب نوجوانان و جوانان به سمت و سوی غلط مؤثر است لذا باید برای این مسئله تدبیر ویژه از سوی مسئولان شهری انجام شود.
پس از صحبت با افراد مختلف، به شهر رفته و گفتگویی با مردم داشتم. آنچه توجهم را جلب کرد، عرض ارادت بسیاری از اصناف به اشکال مختلف به شهید الداغی بود.
یکی از این کسبه که تصویر حمیدرضا را در مغازه خود نصب کرده بود، در بیان علت این کار خود گفت: کوچکترین کاری که میتوانستم برای شهید الداغی انجام دهم این بود؛ چطور میشود خدمتی که این جوان خوش غیرت به مردم سبزوار کرد را جبران کنیم؟
وی افزود: سبزوار به صورت کلی شهری مذهبی و متدین است؛ مردم این شهر از گذشته به دارالمومنین مشهور بودهاند؛ از سوی دیگر کسی نیست که نداند سبزوار به دیار سربداران معروف است؛ برای چنین شهری تعرض به یک دختر ابداً قابل قبول نیست و همین مسئله بود که غیرت شهید الداغی را به جوش آورد تا با از خودگذشتگی، جان آن دختر در خطر را نجات دهد.
این کاسب گفت: به همه کسانی که میخواهند غیرت را از جوان ایرانی بگیرند توصیه میکنم دست از این خط قرمز ما بردارند؛ جوان با غیرت ایرانی حاضر است جان بدهد، اما جسد دختر خرمشهری دیده نشود؛ حالا شما میخواهید با غیرت این نسل بازی کنید؟
وی در پایان سخنانش تاکید کرد: از مسئولان میخواهم مجازات قاطعی برای عوامل این جنایت داشته باشند؛ اعدام در ملأ عام و در قتلگاه شهید میتواند اندکی از درد مردم سبزوار را تسکین دهد.
با پرس و جوهای انجام شده یکی از هم کلاسیهای دوران مدرسه شهید را یافتیم. وی خاطرهای از دوران قدیمی خود بیان کرد: آن سالها من چهرهای مذهبیتر داشتم و حمیدرضا جزو پسران عادی محسوب میشد.
وی افزود: من و او زیاد با یکدیگر دوست و در ارتباط نبودیم، اما روزی وقتی دید چند نفر به من حمله کرده و من را میزنند فوراً وارد محل شد و سعی کرد پادرمیانی کند.
این شهروند سبزواری گفت: حمیدرضا وقتی دید افراد دیگر درگیری را تمام نمیکنند، برای دفاع از من خودش را سپر کرد و او هم آسیب دید؛ بعد ماجرا به درمانگاهی رفتیم و هر دو معالجه شدیم.
وی بیان داشت: شهید الداغی از ابتدا مقابل هر گونه زورگویی میایستاد و نمیتوانست ظلم به کسی را مشاهده کند و حرفی نزند.
اینک، روز پنج شنبه است و بناست کاروانهای خودرویی از شهرهای مختلف کشور تا عصر به سبزوار رسیده و بر مزار شهید حمیدرضا الداغی حاضر شوند؛ شهیدی که در دل شب برای رضای خداوند و نجات یک دختر، غیرتمندانه وارد معرکهای شد و جانش را فدا کرد؛ اما اکنون بناست از سراسر ایران برای زیارت وی راهی سبزوار شوند.
منبع: مهر
اونا هم مال همون شهر بودن دیگه