جمعی از مسئولان و کارگزاران نظام عصر روز سهشنبه ۱۵ فروردینماه مقارن با سیزدهمین روز از ماه مبارک رمضان طبق عادت هرساله در حسینیه امام خمینی (ره) با رهبر انقلاب دیدار کردند. آنچه در ادامه میخوانید حاشیهنگاری خانم زینبالسادات شاهصاحبی خبرنگار خبرگزاری صداوسیما از این دیدار رمضانی است:
یافتاح
دشت اول را، دیوار داد. دیواری که روی سینهاش نوشتهاند: تا دلها قانع نشود، بدنها راه نمیافتد.
دایرهای که این جمله میانش جا خوش کرده، جزئیست از یک الگو که برای جهاد تبیین طراحی کردهاند. گمانم مهمترین جزءش.
میگوید: جهاد تبیین با دلهاست، بر دلها. این یعنی مجاهد باید با دلش بیاید، احساس تکلیف کافی نیست، انگیزه و دغدغه کافی نیست، دفتر و دستک و بودجه، حتی سواد و آگاهی هم.
مجاهد دلش باید بتپد، هم برای حرفی که قرار است بیان شود، هم برای مخاطبی که قرار است بشنود. جهاد دلهاست جهاد تبیین.
دیواری که دشتِ اول را روی سینهاش نوشتهاند، دیواریست حوالی خیابان فلسطین. خیابانی کم تردد. بهار به اینجا هم رسیده، رنگ درختهایش سبزِ نو، سبزِ تمیز است. دیوار تقریبا رو به روی یکی از ورودیهای حسینیه امام خمینیست. این سهشنبهایست از فروردین ۱۴۰۲، سیزدهمین روزِ روزهداری در رمضان کریم ۱۴۴۴. ساعت؛ کمی پس از سه بعدازظهر.
***
کمی پس از سه بعدازظهر وارد میشویم.
اینجا، مدخل فضای اصلی حسینیه است. حسینیه اگر کتاب بود، اینجا میشد درآمدش، مقدمهاش. پس طبیعیست که در صفحه بندی هم قالب مشترکی داشته باشند، ستونها و دیوارها همان سفیدِ ساده ساده ساده، و زمینه هم، طرحهای آشنایِ کرم - سرمهای؛ زیلوهای یزدی.
زیلوهای یزدیاش، اما انگار عمق دارند. نمیدانم اثرِ روزه است، یا آن چند سیسی از خونم که صبح به ضرورتی توی شیشه کردند و بردند برای آزمایش، یا کم خوابیِ دیشب، یا اصلا هیچ کدامش. ولی این دقیقهها که به انتظار میگذرد تا شرایط ورودمان به حسینیه فراهم شود، که طبق معمول نمیتوانم یک جا بنشینم و مدام دارم از این طرف به آن طرف قدم میزنم، سرم که پایین است طرح زیلوها پیش چشمم درهم میشود، انگار توی هم حل میشود. شبیه آن تصویرهای سهبعدی که دهه هفتاد پشت مجلهها چاپ میکردند؛ که باید زُل میزدیم تا یک شکلی، صورتی، چیزی از میانش مشهودمان شود. زیلوهای حسینیه از بس پا خوردهاند، آن طور شدهاند، عمق دارند انگار.
***
آن کتیبه معروف در صدر حسینیه، همان که چند وقتیست نوشتهاش، جزو اولین خبرهای خروجی از دیدارهای رهبریست، امروز میزبان این جمله است، این آیه: والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون.
این دیدار رمضانی- نوروزیِ رهبر است، با مسئولان کشور.
حالا که حدود ۴ عصر است و ما، در حسینیه اصلیایم، حدود ۱۰۰ نفر از مهمانها آمدهاند؛ و تک و توک دارد به جمع افزوده میشود. بیشتر، و تا آنجا که میشناسم، نمایندههای مجلس اند فعلا. برخی امام جمعههای شهرهای دیگر را هم دیدم، یکی شان مثلا حاج آقای موسوی، امام جمعه اهواز که بابت حضور میدانیاش در گیر و گرفتهای زندگی مردم خوزستان، چهره اش توی ذهنم مانده. چهارشانه و قد بلند است، صورتش آفتاب خورده، و مثل خیلی از اهالی جنوب راحت و خوش مشرب. این را از گرم گرفتنش با چند هملباس دیگر، در بدو ورود میفهمم.
جز اینها که میآیند و مینشینند، خبرنگارها و تصویربردارها و کادر حفاظت و تشریفات و ... هم هستند که این سو و آن سو میروند.
***
میان سکویی که صندلی آقا روی آن است و ردیف اول میهمانها، یک ملحفه سفید پهن شده. صفهای نشستن از پشت همان ملحفه آغاز میشود. دو طرف حسینیه و در بخش انتهایی هم صندلی گذاشتهاند برای آنها که به هر دلیلی عذر و حذر دارند از نشستن روی زمین؛ و اندازه گرفتم؛ او که در ردیف آخر صندلیها، انتهای حسینیه بنشیند، حدود ۵۰ قدم با صندلی آقا فاصله دارد.
کاغذ و قلم که نگرانش بودم، به همان وعده که دادند، در حسینیه هست. یک دسته کاغذ a۵ و یک بسته خودکار آبی کیان؛ و حالا که دارم مینویسم میبینم چه خوباند این کیانها. چه رواناند روی کاغذ. گمانم بود نو باشند و بدقلق، اما نیستند. نرماند و مشوقِ نوشتن.
کاغذ را از وسط تا میکنم و میگذارم روی سنگ دیوار که زیردستیام شود و بتوانم چیزی یادداشت کنم، ... و این سنگها چه خنکاند. کف دستهایم را میخوابانم روی دیوار، دستهایم حرارت دارد، کسی میگفت برای روزه است، طبع روزه گرم است. حالا ولی خنک شد، انگار آب خنکی از زیر پوست دستم جریان پیدا کرد توی جانم؛ و چسبید. سلام بر حسین.
***
ساعت که به ۴ و ربع نزدیک میشود، سرعت پر شدن صفها و صندلیها بیشتر میشود. حالا بیشتر گروهی میآیند، چند نفر، چند نفر. خوش و بشهای عیدانه هم برقرار است.
آنها که نشستهاند بیشترشان به قرآن مشغولاند. قرآنها را از قفسهای کنار ورودی آقایان برمیدارند. تصویر صفها به محفلهای جزء خوانی شبیه شده.
کسی میگفت: حدود هزار نفرند. عدد، کمی دور از ذهن است برایم، یک ردیف را میشمرم، ضرب در تعداد و صندلیهای پشت سر و طرفین حسینیه و ... نه. خیلی هم پرت نگفتهاند. حالا ۱۰۰- ۱۵۰ تا بالا و پایین شاید؛ و از این تعداد، حدود سی و چند نفر خانماند.
یکیشان خانم وحید دستجردی که زودتر از همه هم آمد. خانم مجتهدزاده، امینزاده و ... و خانم ابتکار هم مینشیند روی یکی از ۷-۸ تا صندلی که به خانمها اختصاص دارد. خانمها گرم احوالپرسی و دیده بوسیاند. از حال و احوال بچهها میپرسند و وسط همین حرفها چهار تا جمله از کار و فلان پروژه و کنفرانس کذا هم رد و بدل میشود؛ و حرفها دارد رد و بدل میشود که مسئولان قوای سه گانه با آقای لاریجانی (صادق شان) و سیدحسن خمینی وارد میشوند. ساعت ۴:۴۰ دقیقه است؛ و جلسه کم کم شکل رسمی میگیرد.
همین میشود که گعده کوتاه خانمها هم جمع میشود.
***
و آقا میآید؛ و با چشمهای پرلبخند، تفقدی ایستاده میکند به جمعیتِ برپا، و مینشیند.
قاری؛ حامد شاکرنژاد است که این شبها با «محفلِ» خوبِ شبکه سه، آشنای جمع بیشتری از مردم شده. انتخابش از مصحف، همان طور که انتظار میرفت؛ «شهر رمضان الذی انزل فیه القران...»
میان آیههای رمضان و صیام «و اذا سالک عبادی عنی» را گوش نواز میخواند. آیهای که آن «فانی قریب» اش را خیلی دوست دارم. گمانم خیلیها خیلی دوستش دارند؛ و میرسد به «یرید الله بکم الیسر» و این را دو سه باری تکرار میکند. تکرارش را هم دوست دارم. پر از رحمت است انگار. کوتاه، اما کافی و وافی. انگار ترجمه پیامک دوستت دارم است، محبت ناب، محبت زیاد.
***
آقای جنتی هم در همین فاصله میآید و روی صندلی، در انتهای صف آن ۵-۶ مسئول اصلی مینشیند. آنجا که مینشیند، قاب تماشای آقا برای برخی از خانمها بسته میشود. این پا و آن پا میشوند تا دوباره زاویه شان با سکو تنظیم و راه برای چشمهای شان باز شود.
***
رئیس جمهور پشت میکروفن ایستاد؛ و از همان جملههای اول آشکار شد که پیام نوروزی دریافت شده.
رئیس دولت از مهار تورم گفت. از باید و نبایدها و راهکارهایش.
میگفت عزم تحول داریم، اما موانعی هست، کار را سخت میکند. یکیاش مثلا کاهش اعتماد مردم نسبت به برخی اقدامهای اقتصادی دولت؛ و حرفهایی قریب به این مضمونها که؛ با این حال متوقف نیستیم، ناامید نشدیم، کار کردهایم، و نتیجههایی گرفتهایم؛ و شروع کرد به آمار و ارقام دادن از نمونههای رشد اقتصادی، رشد تولید و کنترل تورم.
عددهای درخوری داد، پشت هم از رشد در صنعت، سرمایه گذاری، نفت و گاز، تجهیزات تولید و ...
کاغذی هم نداشت، حافظه خوبی داشت ولی.
گزارش خوبی بود، در این اوضاع پرگلایه اقتصاد، نسیم خنکی بود انگار.
آقا هم بعدتر، در صحبتهای شان، بعد از آن که از اهمیت جلسه گفتند که ذهنیتها را یکی میکند، سوتفاهمها را، برطرف. بعد از آن که گفتند: نشانه وحدت فعالان سیاسی و اجتماعی است این جلسه. بعدش گفتند: «از آقای رئیسی تشکر میکنم، گزارش واقعا خوبی بود. این گزارشها لازم است نه فقط برای مردم، برای مسئولان هم.»
گفتند: «یکی از اشکالهای ما این است که بخشهای مختلف از کار هم خبر ندارند!»
و بعد با لبخند گریز زدند به صحبت گذشته خودشان که باری گفته بودند: «لازم است برای برخی مسئولان تور گردشگری بگذارید درباره پیشرفتهای نظامی و ...»
***
صحبتهای آقا با سفارشهای معنوی آغاز شد.
از ذکر و کثرت و تداومش، و اثر نیکویِ تداومش روی کار و عمل انسان گفتند؛ و این طور متصلش کردند به مشغله مخاطبانشان در جلسه: «دوام ذکر عمل را نیکو میکند. حالا عمل ما، کار ما چیست؟ خدمت به مردم. اگر ذکر مداوم باشد، فعل ما که خدمت به مردم است، حسن میشود.»
و از غررالحکم امیرالمومنین شاهد آوردند که: احق الناس بالاحسان، من احسن الله الیه و بسط بالقدرۀ یدیه.
آنها که مسئولاند، مدیرند، دستشان باز است، شایستهترند برای احسان کردن؛ و گفتند: مهمترین کار ما همین است، خدا ما را با همینها امتحان میکند.
و رفتند روی کلان مساله نظام؛ اقتصاد.
حرفهایشان به تعبیر من، شرح و بسطی دقیقتر و تخصصیتر از صحبتهای نوروزیشان در حرم امام رضا علیهالسلام بود.
باز درباره تورم و مهارش تذکر دادند؛ که باید همه دستگاهها آن را به عنوان اولویت سال بپذیرند؛ که این تورم چندساله روی نظام توزیع درآمدها اثر میگذارد و فقیر را فقیرتر و ثروتمند را، ثروتمندتر میکند؛ که خیلی از فسادهای فرهنگی و اجتماعی سرنخش به همین پولهای حرام میرسد و ...
و صحبت شان درباره بهکارگیریِ درست نیروی انسانی بود که گفتند: صاحبان فکر و ایدههای نو برای من نامه مینویسند و من هم نامهها را میخوانم.
باز مثل سخنرانی نوروزی شان، از ایجاد امنیت برای سرمایهگذار گفتند و اضافه کردند: «خارجیها نگاه میکنند به داخلیها، داخلیها ویترین نظاماند. اگر ببینند شما با داخلیها خوب رفتار میکنید، آنها هم میآیند برای سرمایهگذاری. در این حوزه تثبیت قوانین خیلی مهم است.»
آقا بر مشارکت مردم تاکید کردند و رفتند سوی دانش بنیانها، و دستور تهیه نقشهای را صادر کردند: نقشه دانش بنیان کردن اقتصاد ملی.
در توضیحش گفتند: در فضای دانش بنیانها هر کس در تخصصاش وارد شد و کاری را دست گرفت. این باید در همه فضای اقتصاد تعمیم داده شود. توانمندسازی اقشار ضعیف این گونه صورت میگیرد؛ که امکان کسب درآمد برای همه ایجاد شود. هر کس با هر مهارتی، توان کار دارد بتواند کار کند تا سفرهاش رنگین شود.
کمی بعد، از اژدهای هفت سر فساد گفتند و ضرورت نبرد با او؛ که اگر نشود مردم ناامید میشوند و فساد سرایت پیدا میکند و ... آخر این بخش هم باز از اصلاح ساختار بودجه گفتند؛ که چند بار است بر آن توصیه میکنند و هنوز بر زمین است.
پای سعدی علیهالرحمه با این مصرع که «چو دخلت نیست، خرج آهستهتر کن» به مجلس باز شد و آقا از ضرورت صرفه جویی گفتند. از مسئولان تا مردم. از ضرورت آموزش و یادگیریاش.
حمایت از مدیران خوب بخش دولتی و خصوصی، با ایجاد بازار برای محصولات شان. تقویت ریال و تضعیف دلار. حسابکشی از شرکتهای بزرگ دولتی بابت ایفای نقش معهودشان در اقتصاد کشور. اقتصاد دریاپایه، تحقق مسیر تجاری شمال به جنوب و احیای معدنها، سرفصلهایی از باقیِ سفارشهای اقتصادیشان بود.... و عاقبت رسیدند به چند نکته در حوزه بینالملل.
گفتند: تحول جهانی در جهت تضعیف دشمنان جمهوری اسلامیست و این اقتضای تحرک در سیاست خارجی ما است.
گفتند: آمریکا مدام دارد ضعیفتر میشود و از روسای جمهور دورههای مختلفش نام بردند و برای چندمین بار در صحبتهای اخیر، به رئیس جمهور فعلی آمریکا که رسیدند، نامش را هم نبردند، گفتند: این آقا هم که ...
و بعد از آن که گفتند اروپاییها دارند کتک جنگ اوکراین را میخورند، سراغ رژیم صهیونیستی رفتند و با خندهای گفتند: ما گفتیم ۲۰ و بیست و پنج سالگی شان را نمیبینند، خودشان عجله کردند!
و اینجا یک نفر شعار مرگ بر اسرائیل گفت، و باقی مسئولان تکرارش کردند.
در گریز کوتاهشان به مساله زنان، حجاب را حرام شرعی و حرام سیاسی دانستند؛ که این تعبیرشان را دست کم من نشنیده بودم پیش از این.
بعد این که گفتند: «خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند اگر بدانند پشت این کارها چه کسانی هستند، دیگر نمیکنند.»، گفتند: دشمن با برنامه و نقشه وارد شده، ما هم باید با نقشه و برنامه وارد شویم. این مساله قطعا حل خواهد شد؛ و این جمله را هم دوست داشتم. اطمینانش، دل را قرص میکرد انگار.
***
۵-۶ دقیقه مانده تا اذان مغرب. صحبتهای آقا تمام شده.
آقا آمدهاند پایین از روی سکو و نشستهاند روی سجادهشان، رو به جمعیت.
مقابل شان پنج – شش نفر از مسئولان اصلیاند. صحبتهایی درگرفته، چیزهایی میگویند و آقا میانش سوالی میکنند یا نکتهای میگویند.
صدای اذان، خاتمه این گفت و گوهاست.
آقا به نماز میایستند و همهمه که میخوابد، وقتی گوش تیز کردهام که صدای قرائتشان را نوش کنم، صدای ریز چند گنجشک هم توی حسینیه شنیده میشود. لابد جایی خانه کردهاند در ارتفاع ستونها.
تا جایی که یادم میآید آخرین باری که گوش تیز کرده بودم برای شنیدن صدای قرائت آقا، جایی حوالی چهارراه وصال بود، توی خیابان انقلاب.
آقا به نماز ایستاده بودند بر شش پیکر، یکیشان حاج قاسم، که جایش خالی بود امشب کنار سردار حاجی زاده، سردار سلامی. جایش انگار خالی مانده کنار همه ما، در همه روزهایی که از ۱۳ دی ۹۸ پشت سر گذاشتهایم.
***
بعد نماز، سفره افطار برپاست.
بالای سفره رهبر مینشیند، و اهل مجلس روزهشان را با چشماندازی از روی ماهش باز میکنند.
بیرون که میآییم، ماه شب چهارده رمضان ۱۴۴۴ از میان شاخ و برگ درختهای بلندِ جایی حوالی خیابان فلسطین، پیداست.