«من و هیولای من» داستانی دربارهی حرف زدن از نگرانیها است. اما چطور میشود دربارهی نگرانیها حرف زد؟ اصلاً چطور میشود نگرانیها را به موجودی ملموس تبدیل کرد تا در کلام بگنجد؟ این کتاب ۱۷۸ صفحهای به قلم نادیا حسین و با ترجمه مهشید شبانیان در سال ۱۴۰۱ با دومین نوبت چاپ توسط نشر چشمه روانه بازار شده است.
نویسندهی کتاب، فکر اینجای ماجرا را کرده و با کمک ایلا بیلی، تصویرگر خوب کتابش، به نگرانی شکل و قیافه داده است. از دید پسرک داستان، «نگرانی» هیولایی بزرگ است که هرجا او میرود به دنبالش میآید. این هیولا همیشه بزرگ بوده؛ آنقدر بزرگ که قدِ پسرک فقط به شکم او میرسد! پسرک دوست دارد خوشحال باشد، برای همین دلش میخواهد مادر، پدر و حتی برادرش این هیولا را از او دور کنند؛ اما تا میخواهد دربارهی نگرانیهایش به آنها بگوید، هیولای بداخلاق توی کمد، پشت لباسهای روی بند یا زیر رختخوابها قایم میشود. واقعاً که موقعیت سخت و پیچیدهای است! به نظر شما چطور میشود از دست این هیولا خلاص شد؟
«من و هیولای من» کتابی است در دستهی کتابهای داستانی تصویری. این کتاب زیبا، کاربردی و بسیار تأثیرگذار، به کودکان کمک میکند با احساسات آزاردهندهی خود آشتی کنند. پسرک این کتاب بالاخره دربارهی نگرانیها و احساسات ناخوشایندش با مادربزرگ خود صحبت میکند و به این ترتیب، فشاری که احساس میکند از شانههایش برداشته میشود. نویسنده در این کتاب به ما میگوید که شاید احساس نگرانی هیچوقت از بین نرود، اما میشود آنقدری کوچک شود که بچهها این هیولا را توی جیبشان بگذارند و دیگر از بزرگی اش نترسند! این کتاب بهواقع «قصهای برای فکر کردن» است.
نادیا حسین، نویسندهی کتاب، میگوید: «تا جایی که به یاد دارم اختلال هراس همواره با من بوده است. یکوقتهایی انرژیام را از بین میبرَد، اما بعضی روزها تقریباً حضورش را حس نمیکنم. هنگام نوشتن این کتاب، خودم را به زمان گذشته برگرداندم؛ به زمانیکه دختر کوچکی بودم، آنقدر کوچک که نمیتوانستم "آن احساس" را توضیح دهم. هیولایم بعضی روزها درست توی صورتم جیغوداد میکرد و بقیهی وقتها آرام توی جیبم مینشست.
این کتاب را نوشتم، به امید اینکه با آموزش بهموقع، کودکانمان نگرانیها، اضطرابها و ترسهایشان را بیان کنند و از حمایت لازم در طول زندگیشان برخوردار باشند. هیچ کودکی نباید در سکوت رنج بکشد.»
کرکاس ریویو نویسنده و تصویرگر آمریکای دربارهی این کتاب میگوید: با این داستان ساده کودکان میتوانند نگرانیهایشان را بشناسند و دربارهشان صحبت کنند؛ کتابی جذاب و مؤثر ؛ این کتاب در سطر سطر خود به ما میگوید: «لطفاً فرصت گفتگو را از کودکان دریغ نکنیم. من همیشه هیولایم را میشناختهام. او همیشه اینجاست؛ و همه چیز را دربارهی من میداند. شاید هیولایم همزمان با من به دنیا آمده. شاید هم وقتی راه رفتن و حرف زدن یاد گرفتم، پیدایش شده. یادم نیست.