سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

۲ روایت از یک ترور؛ ضارب رزم‌آرا چه کسی بود؟

حاج‌علی رزم‌آرا که پیشوند حاج را به دلیل تولد در شب عید قربان از بدو تولد با خود داشت، از جمله سرسپردگان دوران حکومت پهلویِ پسر بود.

رزم‌آرا، نخست‌وزیر دست‌نشانده امپراتوری بریتانیا با حکم محمدرضا پهلوی نخست‌وزیر ایران شد و از ابتدا بر ضد منافع ملی و مخالفت با دربار پهلوی رفتار کرد که البته بهای آن را با جانش داد. خلیل طهماسبی در صحن مسجد شاه تهران دستگیر و هفت‌تیرش توسط ژاندارم‌ها ضبط شد، فداییان اسلام مسوولیت اعدام انقلابی رزم‌آرا را پذیرفت، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی این اقدام را ستود و مجلس شورای ملی آزادی خلیل طهماسبی را تصویب کرد.


بیشتربخوانید


اما با رفتن دکتر محمد مصدق از مجلس به دفتر نخست‌وزیر و آغاز تحقیقات قضایی، اعترافات ضد و نقیض اسدالله عَلَم که در روز ترور در کنار رزم‌آرا بود و درز مکاتبات برخی امرای ارتش با دربار پهلوی، پرده از ماجرایی مرموز و شائبه‌برانگیز درباره قتل رزم‌آرا برداشت.

 امروز ۱۶ اسفند هفتاد و دومین سالروز مرگ سپهبد ۴۷ ساله حاج‌علی رزم‌آرا در سال ۱۳۲۹ است.

اولین چاه نفت ایران در مسجد سلیمان

چهار سال بعد از حضور ویلیام ناکس دارسی قرارداد سری سن‌پترزبورگ در ۳۱ آگوست ۱۹۰۷ مصادف با هشتم شهریور ۱۲۸۶ بین دو امپراتوری روسیه و بریتانیا امضا شد و ایران رسما بین این دو متجاوز تقسیم شد. ۹ ماه بعد ثمره سرمایه‌گذاری ویلیام ناکس دارسی در پنج خرداد ۱۲۸۷ به بار نشست و از آن پس امپراتوری بریتانیا سمج‌تر از گذشته دست از سر ایران برنداشت.

سیاستمداران انگلیسی از هر خدعه و نیرنگی استفاده کردند تا موقعیت سیاسی و امنیت منافعشان را در دربار شاهان قاجار و پهلوی تضمین کنند.

حمایت از ایرانیان سرسپرده و وام‌دار کردن آنان و رساندن کادر انسانی خود به مناصب کلیدی و حساس در دربار و دولت‌های پادشاهان قاجار و پهلوی از جمله شیوه‌های سیاستمداران حیله‌گر انگلیس برای تحت کنترل داشتن شرایط سیاسی و تضمین منافع اقتصادی‌شان در ایران بود.

حاج‌علی رزم‌آرا که پیشوند «حاج» را به دلیل تولد در شب عید قربان از بدو تولد با خود داشت، از جمله سرسپردگان دوران حکومت پهلویِ پسر بود که شدت و حدتش در مخالفت با توانایی ایرانی‌ها برای اداره صنعت نفت و گاز کشور شهره عام و خاص بود. او یکی از بزرگترین حامیان شرکت نفت انگلیس و ایران و از سرسخت‌ترین مخالفان ملی شدن صنعت نفت ایران بود.

در چنین شرایطی حقوقدانی سیاس و زیرک با روحیه‌ای ضد امپرالیستی که ریاست اکثریت چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی را هم در اختیار داشت با زیرکی بسیار به جنگی حقوقی علیه استعمارگر روس رفت. مصدق در خلال معرفی مرتضی قلی بیات ملقب به سهام‌السطان به عنوان نخست‌وزیر جدید از سوی محمدرضا شاه شرط رای اعتماد مجلس به کابینه او را «ممنوع شدن عقد هر گونه قرارداد برای اعطای امتیاز نفت به هر دولت یا شرکت خارجی» تعیین کرد و این شرط در همان مجلس به سرعت به طرحی دو فوریتی تبدیل شد و رای مجلس را گرفت.

آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق

سیاستمداران حیله‌گر انگلیس و آمریکا که پیام این اقدام مصدق را به خوبی درک کردند دست به کار شدند و از طریق لابی خود در دربار و دولت پهلوی مانع از ورود دکتر مصدق و همفکران او به مجلس پانزدهم شدند اما انعطاف، صبوری و درایت او موجب عقیم ماندن توطئه محمدرضا شاه و سیاستمداران انگلیس در ممانعت از ورودش به مجلس شانزدهم شد.

دکتر مصدق بعد از قطع دست روسیه از چاههای نفت و گاز دریای خزر در مجلس چهاردهم، جدی‌تر از قبل ایده ملی شدن صنعت نفت را برای قطع دست انگلیس از چاههای نفت و گاز ایران در مجلس شانزدهم دنبال کرد. این ایده اول بار در نشست‌های جبهه ملی ایران از سوی دکتر حسین فاطمی مطرح شد و بعدا توسط غلام‌حسین رحیمیان نماینده مردم قوچان در مجلس شانزدهم تکرار شد.

با جدی شدن ابتکار عمل ملی شدن صنعت نفت کشور، حاج‌علی رزم‌آرا نخست‌وزیر دست‌نشانده انگلیس در جلسات مجلس شورای ملی و کمیسیون نفت مجلس و در رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها در مخالفت با طرح ملی شدن صنعت نفت و در مخالفت با مصدق و جریان فکریش در مجلس سخن گفت و تا جایی که توانست او را مورد بی‌احترامی قرار داد.

آغاز ماجرا

ماجرا از چشم‌چرانی انگلیسی‌ها به چاههای نفت ایران در دریای خزر و تصمیم به دست‌درازی به آن شروع شد.

امپراتوری بریتانیا که امتیاز استخراج نفت و موم طبیعی معدنی در جنوب ایران را در سال ۱۲۸۷ از یکی از شهروندانش به نام ویلیام ناکس دارسی تاجر معدن و کاشف نفت ایران خریداری کرد و با تشکیل شرکت نفت انگلیس و ایران او را به ریاست این شرکت منصوب کرد ۲۵ سال بعد، در سال ۱۳۲۲ هوس تصاحب چاههای نفت و گاز شمال ایران که امتیاز اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری از آنها در سال ۱۲۹۵ به زورِ سرنیزهِ تزارها از محمدولی‌خان خلعتبری معروف به سپهدار تنکابنی به شخصی روس به نام آکاکی مدیدیهویچ خوشتاریا منتقل شد، ‌ به سرش زد.

سیاستمداران طماع و استعمارگر انگلیس با گذشت دو سال از اخراج رضا شاه از ایران و جانشین شدن پسرش به جای او به اتفاق آمریکا، هم‌پیمان جدیدش در خاورمیانه، طرح دست‌درازی به چاههای نفت و گاز شمال ایران را کلید زدند. آنان تصمیم داشتند از خلاء حضور روس‌ها در این منطقه بیشترین بهره را ببرند و عواید ناشی از منابع نفت و گاز شمال کشور را به سبد نفت و گاز خود اضافه کنند.

مقامات سیاسی انگلیس و آمریکا بهترین زمان برای تحقق این طرحِ پلید را دومین سالِ به سلطنت رسیدن شاهِ دست‌نشانده تشخیص دادند.

آنان برای به دست آوردن امتیاز نفت شمال ایران از سال ۱۳۲۲ دست‌نشاندگان خود در دربار و دولت‌های وقت پهلوی را مامور کردند تا به هر راه و شیوه‌ای چاههای نفت ایران در دریای خزر را به سبد نفتی‌شان اضافه کنند.

طمع انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها به چاههای نفت شمال ایران دولت وقت روسیه را هم به تکاپو انداخت تا با مطرح کردن درخواستی مشابه یک تیر و دو نشان بزند، هم از نزدیک شدن دول رقیب به مرزهای آبی و خاکیش جلوگیری کند و هم سهمش از منابع نفت و گاز خزر را بیشتر از درصدهایی که ولادیمیر لنین در سال ۱۲۹۹ در پیمان مودت و دوستی با ایران امضا کرد، کنند.

ادامه ماجرا

جبهه ملی ایران به دبیرکلی دکتر محمد مصدق از اولین روزهای حضور رزم‌آرا در دولت و مجلس به دلیل مواضع ضد ملی با رزم‌آرا دچار چالش شد و فداییان اسلام و آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی در حمایت از مصدق و منافع ملی از جبهه ملی ایران حمایت کردند.

جبهه ملی و فداییان اسلام برای رسیدن به تفاهم بیشتر نشست مشترکی با حضور سید حسین فاطمی، حجت‌الاسلام نواب صفوی، سید محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، مظفر بقایی، سید ابوالحسن حائری‌زاده، سید حسین مکی، کریم سنجابی، سید علی شایگان و برخی از یاران نواب صفوی برگزار کردند.

دکتر مصدق و دکتر حسین فاطمی در نیویورک

این نشست که از عصر شروع شد و تا نزدیک نماز صبح روز بعد ادامه داشت، بدون حضور دکتر مصدق برگزار شد. دکتر حسین فاطمی علت عدم حضور مصدق را بیماری او اعلام کرد و خودش را نماینده خود در این نشست معرفی کرد.

نواب صفوی در این نشست به تشریح اوضاع روز کشور پرداخت و رزم‌آرا را تنها سد مقابل مسیر ملی شدن نفت اعلام کرد.

حاج مهدی عراقی از اعضای جمعیت فداییان اسلام که خود در این نشست حضور داشت در کتاب ناگفته‌ها نوشت: «سید گفت که تنها سد راه حرکت ما یا سد راه اجرای این برنامه‌ها، وجود آخرین تیر ترکش انگلیس، یعنی رزم‌آرا است. اگر رزم‌آرا از سر راه برداشته بشود ما به پیروزی نزدیک هستیم. چه بسا پیروزی را در دو قدمی خودمان می‌بینیم و به یاری خدا این کارها را انجام خواهیم داد.»

رهبر فداییان اسلام در آن نشست چهار شرط را برای همکاری با جبهه ملی و حذف رزم‌آرا گذاشت. شرط اول، محاکمه و مجازات کسانی که در جنایات دوره رضاخان مانند واقعه مسجد گوهرشاد، شهادت مدرس، قتل عام روحانیون دخالت داشته و هنوز زنده بودند. شرط دوم، تلاش برای برقراری فرهنگ اسلامی‌در کشور. شرط سوم محاکمه و مجازات خوانین ظالم که کمترین اعتنایی به حقوق مردم نداشتند و شرط چهارم برقراری عدالت اجتماعی در جامعه.

اعضای حاضر شروط را پذیرفتند. دکتر مصدق هم خود را متعهد به تصمیمات جلسه دانست. بر اساس توافقات انجام شده در این نشست و حمایت و فتوای آیت‌الله کاشانی مبنی بر مهدورالدم بودن رزم‌آرا، برخی از اعضای فداییان اسلام مامور شناسایی نخست‌وزیر و برنامه‌های روزانه‌اش شدند. ابتدا در یک تجمع اعتراضی آخرین اخطار به رزم‌آرا داده شد.

آیت‌الله کاشانی هم با صدور بیانیه‌ای از مردم خواست تا در این تجمع شرکت کنند. حجت‌الاسلام سید عبدالحسین واحدی از اعضای اصلی فداییان اسلام در این تجمع گفت: «رزم‌آرا برو، برو، برو! اگر نروی تو را می‌فرستیم. می‌دانی چطور؟ با یک تقه.»

نواب صفوی در کنار دوستان و همفکرانش در جمعیت فداییان اسلام

اوضاع اجتماعی

دوره نخست‌وزیری رزم‌آرا به دلیل شرایط خاص سیاسی مصادف شد با تشدید لابی‌گری‌های سیاستمداران انگلیسی و مدیران شرکت نفت انگلیس و ایران برای تصویب قرارداد گس – گلشاییان، معروف به قرارداد ۱۹۳۳ و مخالفت قاطع دکتر محمد مصدق، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و حجت‌الاسلام سید مجتبی میرلوحی در داخل مجلس شورای ملی و خیابان‌های مرکزی تهران شد.

ورود دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی در انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۸ و ترور عبدالحسین هژیر توسط جمعیت فداییان اسلام، شرایط رزم‌آرا برای تصویب قرارداد الحاقی نفت معروف به قرارداد گس – گلشاییان در مجلس شازندهم را سخت کرد.

پیشنهاد دکتر محمد مصدق رییس فراکسیون اقلیت مجلس شانزدهم یک بار در اوایل کار این مجلس رد شد. این پیشنهاد تاکید داشت: «به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضا کنندگان زیر پیشنهاد می‌نماییم که صنعت نفت در مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود، یعنی عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست ملت ایران قرار گیرد.»

رد این پیشنهاد در مجلس اتفاقات و تنش‌های اجتماعی دامنه‌دار فراوانی را در میدان‌ها و خیابان‌های اصلی شهر به دنبال داشت. تظاهرات ضد استعماری بر علیه شرکت نفت انگلیس و ایران و دولت رزم‌آرا با پشتیبانی و همکاری آیت‌الله کاشانی و حجت‌الاسلام سید مجتبی نواب‌صفوی در تهران به راه افتاد.

رزم‌آرا در حمایت از شرکت نفت انگلیس و ایران در برابر خواسته نمایندگان مردم ایستاد و موجب شدت گرفتن تنفر عمومی از خود شد. دانشجویان دانشگاه تهران با شعار «نفت ایران باید ملی شود» به دعوت جبهه ملی ایران و آیت‌الله کاشانی در میدان بهارستان تجمع اعتراضی هزاران نفری برگزار کردند. در مجلس نیز نخست‌وزیر در نشست‌های کمیسیون نفت و صحن علنی مجلس شورای ملی از تداوم قرار گرفتن امتیاز بهره‌برداری از صنعت نفت و گاز ایران توسط شرکت نفت انگلیس و ایران حمایت کرد.

او در شانزدهمین دوره مجلس رو به نمایندگان مردم، گفت: «ما ایرانی‌ها یک لولهنگ – آفتابه گلی - هم نمی‌توانیم بسازیم. چه طور می‌خواهید نفت را ملی کنید؟ بگذارید نفت دست انگلیسی‌ها باشد. هر چه می‌گویند گوش کنید. این چه کاری است که شما می‌کنید؟»

رزم‌آرا در واکنش به مخالفت‌های دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی در صحن علنی مجلس شورای ملی، گفت: «مسجد را بر سر آیت‌الله و مجلس را بر سر اقلیت‌ها خراب می‌کنم.»

در پی شدت گرفتن حمایت رزم‌آرا از شرکت نفت انگلیس و ایران، جمعیت فداییان اسلام چاره کار را در ترور رزم‌آرا دید.

مرحوم هاشم امانی

روایت شاهد

هاشم امانی از جمله افرادی است که در آن دوران از نزدیک با فداییان اسلام ارتباط داشت و شاهد عینی حوادث سیاسی ملی شدن صنعت نفت بود.

او در کتاب خاطراتش نوشت: «علت اعدام انقلابی رزم‌آرا توسط فداییان اسلام موانعی بود که وی در جهت ملی شدن صنعت نفت ایجاد کرده بود. با هماهنگی‌های صورت گرفته وی به علت اینکه نخست‌وزیر و مسئول اجرای همه امور مملکت بود، برای ترور انتخاب شد.

افرادی که از این جریان اطلاع داشتند تعدادشان خیلی کم و انگشت‌شمار بودند. من هم در آن جلسه حضور داشتم. طی یکی دو شب بر سر اینکه چه کسی این کار را انجام دهد بحث شد. شخصی به نام "شاطر رجب" برای این کار اعلام آمادگی کرد ولی سن او بالا بود و آن چالاکی و زرنگی خلیل طهماسبی را نداشت. خلیل خیلی ورزیده بود و سنش هم نسبت به شاطر رجب کم بود. همچنین آمادگی روحی خلیل هم بیشتر بود بنابراین تصمیم گرفته شد تا وی این کار را انجام دهد.

قرار شد آن‌ها هنگام حضور رزم‌آرا در مسجد شاه، داخل مسجد بشوند و ما در بیرون منتظر بمانیم تا اوضاع را زیر نظر داشته باشیم. برای اینکه این مأموریت به درستی انجام شود، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی و برادرش عبدالحسین و اشخاصی که قرار بود مأموریت را انجام دهند، جهت تمرین و آموزش تیراندازی مدتی به اطراف دولاب می‌رفتند، اسلحه‌ها را برداشته و یک کاغذی را به عنوان سیبل همراه خود می‌بردند و به تمرین تیراندازی می‌پرداختند.

تعدادی از برادران از جمله برادران واحدی که به عنوان همراه و پشتیبان در مسجد بوده و شاهد ماجرا بودند برایم نقل کردند که گلوله‌ای که به سر رزم‌آرا اصابت کرد از اسلحه خلیل خارج شده است.

پس از شلیک، بلافاصله استوار شهربانی که ظاهرا معاون کلانتری بازار بود خلیل را محکم به بغل می‌گیرد و دستگیر می‌کند. خلیل که در اثر درگیری جایی از بدنش زخمی می‌شود با دست خود خون بدنش را به صورتش می‌مالد و صورتش را رنگین می‌کند. بعدها در پاسخ به سؤال در علت انجام این عمل گفته بود که یک وقت احتمالا آثار ترس و ضعف و زردی در صورتم ظاهر نباشد.

پس از دستگیری طهماسبی، فورا وی را از همان در مسجد که طرف بازار است به کلانتری بازار می‌برند. پس از بازجویی‌های اولیه اعلام می‌کنند که عبدالله موحد رستگار، ضارب رزم‌آرا را دستگیر کرده‌اند، چون خلیل هنگام بازجویی اسم خود را عبدالله موحد رستگار معرفی کرده بود و این اسم معنی هم داشت؛ یعنی بنده خدای واحد که پیروز هم شده‌ام.»

روایتی متفاوت

ارسطو خداپرست استاد تاریخ در مقاله‌ای که در چهل و نهمین شماره مجله حافظ در فروردین ۱۳۸۷ چاپ شد، روایت متفاوتی ضارب رزم‌آرا نوشت.

او در این مقاله نوشت: «معروف است که اولا، وی از سوی دولت انگلیس به شاه تحمیل شد و ثانیا، قصد کودتا و کشتن شاه را داشت. به دلیل اخیر، از دیرباز پژوهشگران تاریخ سیاسی معاصر شخص محمدرضا شاه را در ترور رزم‌آرا متهم دانستند اما علل و عوامل قتل او هنوز از معماهای تاریخ سیاسی‌ معاصر است. مسلم است که شاه آمر است نه مباشر پس باید دید در کابینه‌ رزم‌آرا چه کسی یا کسانی ممکن است در این توطئه ماموریت داشتند؟

در دولت اول دکتر محمد مصدق از همه متهمانِ بهِ‌ مباشرت، آمریت و معاونت در جرم از جمله امیر اسدالله علم بازجویی‌ شد.

محمدرضا شاه در پنجم تیر ۱۳۲۹ ظاهرا با فشار انگلیس، سپهبد رزم‌آرا را رأسا یعنی بدون مراجعه به مجلسین برای اخذ رأی تمایل نمایندگان به‌ نخست‌وزیری منصوب کرد. آیت الله کاشانی، دکتر مصدق و جبهه‌ ملی این انتصاب را «کودتای سفید» یا دیکتاتوری جدید نظامی نامیدند. انگلیس با رزم‌آرا بر اصل «تنصیف منافع» یعنی تقسیم ۵۰-۵۰‌ درآمد نفت مانند عربستان توافق کرد اما رزم‌آرا به دلایلی آن را امضا نکرد تا کشته شد.

قدر مسلم است که قاتل واقعی رزم‌آرا گروهبانی بود که از پشت‌ سر به او تیراندازی کرد و نه خلیل طهماسبی که با سرفرازی خود را قاتل‌ او معرفی کرد. در نبود منابع مکتوب کافی، روایت‌های شفاهی در این‌ باب شاید راهگشا باشد.

من دو روایت را در این‌جا ذکر می‌کنم:

۱-دکتر احسان نراقی با حضور مهندس عباس امیر انتظام و بانو، حسن‌ نراقی و بانو، دکتر محمدباقر چوبک و بانو و رحیم زهتاب‌فرد نقل کرد که‌ پسر سپهبد رزم‌آرا شخص محمدرضا شاه را در ترور پدرش متهم می‌دانست.

۲-رضا سجادی در حضور عبدالحسین طباطبایی، محمود صمصامی مهاجر و هوشنگ قوامی نقل کرد که روز سه‌شنبه نیمه‌ اسفند ۱۳۲۹ رزم‌آرا مرا خواست که نطق او را در مجلس در خصوص‌ قرارداد ۵۰-۵۰ درآمد نفت از رادیو پخش کنم.

چهارشنبه به نخست‌وزیری در میدان ارگ که نزدیک اداره‌ی رادیو بود، رفتم. رزم‌آرا به جایی رفته بود، ولی امیر اسدالله علم، وزیر کار جلو پله‌ها ایستاده بود. من هم که باید منتظر رزم‌آرا می‌ماندم، همان‌جا ایستادم. رزم‌ارا آمد. علم به او گفت: «منتظر مانده بودم که در التزام شما برای ختم آیت‌الله فیض به مسجد برویم.» رزم‌آرا پاسخ داد: «من هدایت معاون پارلمانی نخست‌وزیر را فرستادم که خودم نروم.» علم جواب داد: «اعلی‌حضرت مخصوصا امر فرمودند که جناب آقای نخست‌وزیر در ختم‌ آیت‌الله شرکت کنند که واجب است.»

روایت این راوی و شاهد که‌ هیچ‌گونه نفع و ضرری در بیان مشاهدات و مسموعات خود ندارد، کفه گناه علم را بسیار سنگین می‌کند.

پس از محمد ساعد مراغه‌ای، رجب علی منصور در فروردین سال‌ ۱۳۲۹ به نخست‌وزیر رسید. امیر اسدالله علم که در کابینه ترمیم‌ شده ساعد، وزیر کشاورزی بود، این سمت را در کابینه علی منصور نیز حفظ نمود. در تیر ماه همان سال علی منصور از نخست‌وزیری کنار گذاشته‌ شد و شاه، سپهبد حاجیعلی رزم‌آرا را مأمور تشکیل کابینه کرد.

رزم‌آرا وزیران‌ خود را بدون مشورت قبلی با شاه تعیین کرد بنابراین برای علم، پستی در کابینه در نظر نگرفت. شاه باز هم برای وارد کردن علم به هیأت دولت، اصرار کرد و از رزم‌آرا خواست تا علم را وارد کابینه‌ی خود کند. رزم‌آرا چند ماه بعد از معرفی دولت خود و به دنبال کناره‌گیری دکتر محمد نخعی پست وزارت‌ کار، برای جلب رضایت شاه، اسدالله علم را وارد کابینه‌ی خود کرد و در آبان‌ ماه ۱۳۲۹ وی را به عنوان وزیر کار معرفی کرد.

امیر اسدالله علم نماینده شخص شاه و به عبارت واضح‌تر جاسوس‌ شاه در دولت رزم‌آرا بود. وی در جریان ترور رزم‌آرا در روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ نقش اسرارآمیزی بازی کرد که از زوایای تاریک زندگی سیاسی اوست. شواهد و قرائن زیادی در دست است که از وجود توطئه‌ای از طرف دربار برای‌ قتل رزم‌آرا حکایت می‌کند و علم در اجرای نقشه دربار، نقش مهمی بر عهده‌ داشته است.

به نظر می‌رسد که رزم‌آرا در روز ترورش قصد رفتن به مسجد شاه را نداشته و علم او را با خود به مسجد برده. هرچند علم در بازجویی برای‌ تبرئه خود، موضوع را طور دیگری عنوان کرده و ضمن انکار نقش خود در بردن رزم‌آرا به مسجد، حقیقت امر را وارونه جلوه داده تا خود را بی‌گناه قلمداد نماید.

با وجود این، دقت در متن بازجویی از علم که دو ماه بعد از قتل رزم‌آرا در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق صورت گرفت نکات جالبی را روشن می‌کند و آشکارا تناقض‌گویی‌های علم را در جلسه بازجویی نشان‌ می‌دهد. در اظهارات اسدالله علم چه در چگونگی رفتن او به مسجد و چه‌ در موضوع تیراندازی به سوی رزم‌آرا تناقضاتی با اظهارات شهود دیگر به چشم‌ می‌خورد.

درباره‌ی اظهارات علم در بازجویی نکات زیر قابل توجه است:

۱-بازجویی از علم در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۰ یعنی دو ماه و هشت روز پس از قتل رزم‌آرا صورت گرفته و معلوم نیست علت این تأخیر چیست؟

۲-اظهارات علم درباره‌ی این‌که هر سه تیر از پشت سر به رزم‌آرا شلیک‌ شده با گزارش پزشکی قانونی درباره‌ اینکه تیرها از دو جهت مخالف، وارد بدن رزم‌آرا شده مغایرت دارد.

۳-همراهی علم با رزم‌آرا در رفتن به مسجد با ناپدید شدن ناگهانی وی‌ پس از تیر خوردن رزم‌آرا مغایرت دارد در حالی که منطقا علم بایستی در انتقال رزم‌آرا به بیمارستان اقدام می‌کرد چرا که وزیر کار کابینه‌ی رزم‌آرا بود اما علم بلافاصله صحنه را ترک کرده است.

۴-صحت ادعای علم درباره این‌که قصد رفتن به مسجد را نداشته و به اصرا رزم‌آرا همراه او رفته با واقعیت تطبیق نمی‌کند و مورد تردید پژوهشگران تاریه معاصر ایران است.

همه این موارد دال بر نقش اسدالله علم در ترور سپهبد رزم‌آرا و انجام مأموریتی است که دربار به علم واگذار کرده بود.

از آنجایی که شاه به نیات رزم‌آرا برای انجام دادن کودتا پی‌ برده بود، در صدد برآمد او را از میان‌ بردارد بنابراین برای از بین بردن رزم‌آرا نقشه‌هایی طرح شد که اسدالله علم در آن، مأموریت داشت.

در روز حادثه یعنی ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ یکی از گروهبان‌های‌ ارتش در لباس غیر نظامی، مأمور تیراندازی با اسلحه کلت به سمت رزم‌آرا شد همچنین قرار بود که این گروهبان‌ همراه با اسدالله علم بلافاصله پشت سر رزم‌آرا حرکت کنند. گروهبان مزبور مأموریت داشت همین که خلیل‌ طهماسبی ضارب رزم‌آرا که از اعضای‌ گروه فداییان اسلام بود مبادرت به‌ تیراندازی بوسیله اسلحه شش تیر به‌ سمت رزم‌آرا نمود، وی نیز با اسلحه کلت، رزم‌آرا را هدف قرار دهد.

این نقشه دقیقا به موقع اجرا گذاشته شد و رزم‌آرا بلافاصله‌ پس از بلند شدن صدای گلوله شلیک شده‌ از اسلحه خلیل طهماسبی که با شلیک‌ گلوله توسط آن گروهبان ارتش هم‌زمان‌ بود کشته شد.

آن‌هایی که اثر گلوله را در بدن رزم‌آرا معاینه کرده بودند، شک نداشتند که رزم‌آرا با اسلحه کلت کشته شده نه با گلوله‌ شلیک شده از اسلحه شش تیر خلیل‌ طهماسبی.

از طرفی مدرک دیگری در دست است‌ که به نقش اسرارآمیز امیر اسدالله علم در ترور رزم‌آرا صحه می‌گذارد.

سرهنگ‌ حبیب‌الله دیهیمی که از افسران عالی‌رتبه‌ ستاد ارتش بوده و خدمات طولانی به‌ ارتش و شخص شاه داشته در نامه‌ایی به‌ شاه به خدماتش اشاره کرد. وی در این نامه که بعد از ترور رزم‌آرا نوشته در پایان ذکر خدمات خود اشاره‌ای به نقش‌ خود در ترور رزم‌آرا نمود و نوشت: «چنان‌چه اعلی حضرت بخوبی می‌دانند برای از میان بردن سپهبد رزم‌آرا، غیر از آقای علم، هیچ کس به اندازه چاکر سهم‌ نداشت.»

این جمله معنی‌دار به روشنی‌ نقش اسدالله علم را در ترور رزم‌آرا نشان‌ می‌دهد.»

منبع: ایسنا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.