آقاجان نگاه کن دوباره چهارشنبه رسیده است و زائرانت دوباره از سر دلتنگی نگاه شان را به سمت گنبد نورانی و سرتاپا طلایت راهی کردهاند، بگذار این زائران دلشکسته به همین چهارشنبههای عاشقی دلخوش باشند بگذار چهارشنبه به چهارشنبه تک تک دلهای تنها و بی قرار زائرت باشند.ای امام رئوفم... چهارشنبه که میرسد بار غمها و غصههایم را به سوی تو میآورم و تو با مهربانیات مرهی میشوی برای دردهای بیشمارم!
این چهارشنبه هم یقین دارم باز هم مهربانی میکنی و پادر میانی آنگاه که دستانم دخیل پنجرههای ضریح و پنجره فولادت میشود…
چهارشنبههای امام رضایی گوشه گوشه حرم آقا شلوغتر از همیشه است، قدم به قدم جلو میروی صف دلدادگان را میبینی که چه عاشقانه با امامشان راز و نیاز میکنند و قربان صدقهاش میشوند و چقدر خوشحالند از اینکه در چنین روز زیارتی به پابوس این مهربانترین امام، این انیسترین مونس مشرف شدهاند...ای امام رئوفم. حرفهایی هست که فقط باید چهارشنبهها رو به سوی باب الجواد بایستم و آنها را مثل یک راز به شما بگویم... باید کلمهها را دانه دانه کنم، مثل دانههای اشک بکشانم شان دنبال هم، شبیه یک تسبیح، بچرخانم شان روی صورتم، ذکر بگیرم و بعد، انگار که تسبیح پاره بشود.
دانهها بیایند تا بچکند روی سنگهای حرم…
وقتی اشکهایم چکید روی سنگهای حرم تازه گنبد زرد، صحنهایی بهشتی با یک حوض پر از آب کوثر میبینم آرام وضو میگیرم و اذن ورود را زیر لب زمزمه میکنم...
چشمهایم را که باز کنم میبینم این چهارشنبه هم مشرف شده ام دوباره حریم قدسی آقایم که همه مسلمانان جهان عاشق و شیفتهاش هستند ما مجاوران که دیگر جای خود داریم...
دل من عاشقانه میل حرم دارد نمی دانم چگونه پرواز کنم و به سویت پر
بگشایم