سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ماجرای امام جماعتی که ساواک نمی‌توانست او را دستگیر کند!

شایعه شده بود که نیرو‌های نظامی طرفدار شاه در تهران کم آورده‌اند و قرار است بخشی از نیرو‌های نظامی اصفهان به کمک نیرو‌های گارد بروند.

 قدرت الله میرزایی؛ مدیرگروه مهمات‌سازی سپاه ناحیه اصفهان در جنگ تحمیلی، در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «رسا» به بیان اقدامات و مبارزات سیاسی خود و مردم اصفهان پیش از انقلاب و در مبارزه با رژیم شاهنشاهی پرداخته که به مناسب ایام شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر بخشی از این خاطرات را می‌خوانیم:


بیشتربخوانید



 قدرت الله میرزایی؛ طراح و سازنده نخستین سلاح انفرادی ایرانی

شبح ترس از ساواک برای نوجوان ۱۷ ساله!

بعد از دوره‌ای شغل مکانیکی، شاگرد بنا شدم. حتی زمانی که مباحث مربوط به امام (ره) به‌کل ممنوع بود، استاد بنا، حسینعلی خدادادی که شاگردش بودم، نوارهای حضرت امام را برایم می‌آورد. من یواشکی در خانه گوش می‌دادم. آن زمان، استاد حسینعلی حدود سی سال داشت و من حدوداً ۱۷ ساله بودم. برایم خیلی ارزشمند بود که نمی‌گذاشتند به راه‌های دیگر بروم.

او خیلی مختصر برایم گفت کسی هست که با شاه مبارزه می‌کند و ایشان را تبعید کرده‌اند. گاهی نواری به من می‌داد. شب‌های تابستان که در حیاط می‌خوابیدم، دستگاه ضبط‌صوت را کنار پشتی می‌گذاشتم و مخفیانه نوار را گوش می‌دادم. حتی این‌قدر وحشت داشتم که می‌ترسیدم مبادا ساواکی‌ها از پشت‌بام مرا ببینند! البته نمی‌دیدند؛ ولی چنین رعب و وحشتی در دل مردم ایجاد کرده بودند که فکر می‌کردند هیچ جایی در امان نیستید!

استادم به من اعتماد کامل داشت. می‌گفت: نوار از آقای خمینی است. مراقب باش کسی نبیند و نشنود و جایی هم درباره‌اش صحبت نکن. مخفیانه ببر، گوش بده و بعد برگردان.

تحقق پیش‌بینی امام بعد از انقلاب

نوار را گوش دادم و دیگر راه باز شد. در نواری که استاد حسینعلی برایم آورد و گوش دادم، نکته‌ای خیلی برایم جالب بود. حضرت امام فرموده بودند که به من اطلاع داده‌اند؛ شاه رقم قابل‌ توجهی سلاح خریداری کرده است؛ ولی شما ناراحت نباشید. این‌ها به نفع ملت تمام می‌شود.

با خودم فکر می‌کردم: این رژیم که حاکم است و دارد آدم‌ها را می‌کشد! اصلاً کسی فکر این نبود که انقلاب می‌شود و به پیروزی می‌رسیم. وقتی‌که جنگ اتفاق افتاد و این سلاح‌ها در جنگ مفید واقع شد، تازه آن حرف امام (ره) را فهمیدم که فرمودند این سلاح‌هایی که شاه خریده است، به نفع ملت تمام می‌شود.

عکس ۲ نفره امام جماعت مسجد با شاه!

بعضی شب‌ها جلسات تفسیر قرآن و جلسات دینی داشتیم. جلسات مخفیانه و خیلی جالب و پرمحتوا بود.

حاج‌ آقا امین، روحانی مسجد محل ما بود. ایشان هم خیلی تند و تیز بود و گاهی با صراحت به شاه حرف‌های تندی می‌زد. زمانی که تازه حوادث انقلاب شروع‌شده بود و جمعیت بیشتری به مسجد می‌آمد، یک‌بار در سخنرانی، شاه را احمق پفیوز خطاب کرد.

جالب اینکه هیچ‌وقت او را نمی‌گرفتند. این موضوع برای ما سؤال شده بود. بعداً متوجه شدیم که ایشان در رشته حقوق الهیات که درس می‌خوانده، شاگرد اول دانشکده شده و شاه به او جایزه داده است. او عکسی ۲ نفره با شاه داشت و گاهی که ساواک به سراغش می‌آمد، می‌گفت: این عکس من با اعلیحضرت است. چرا مرا متهم می‌کنید؟

درگیر نگه‌داشتن نیروهای نظامی در اصفهان

در اصفهان شایعه شده بود که نیروهای نظامی طرفدار شاه در تهران کم آورده‌اند و قرار است بخشی از نیروهای نظامی اصفهان به کمک نیروهای گارد بروند. آن‌ وقت، فعالان انقلابی از مردم تقاضا داشتند که سعی کنند شب‌ها تا دیروقت در خیابان‌ها تظاهرات کنند تا نیروهای نظامی در اینجا درگیر باشند و نتوانند به تهران بروند. حتی یادم هست که یک‌ شب به‌ شدت باران می‌آمد و ما زیر باران تظاهرات می‌کردیم تا این مسأله مطرح باشد که اصفهان خودش درگیری دارد و نمی‌توانند به تهران نیرو بفرستند.

۴۴ سال پیش روز ۲۲ بهمن ماه اصفهان

قرار بود تظاهرات و اجتماع بزرگی برگزار بشود. مردم از همه محلات اطراف، به سمت پل آذر می‌آمدند تا از آنجا هم یکی بشویم و به میدان نقش‌جهان برویم.

در خیابان توحید فعلی تا خیابان دانشگاه، یک گروه حدود ۱۵۰ نفره آمده بودند. یکی از این‌ها از هم شاگردی‌های من و کمونیست و اهل شهرکرد بود. همه این‌ها کمونیست بودند و دختر و پسر به‌صورت مختلط آمده بودند و می‌خواستند وارد جمع مسلمانان انقلابی بشوند.

ما هم حدود ۵۰ نفر، دورشان با دستانمان حلقه بسته بودیم و می‌گفتیم که نمی‌گذاریم یک نفر از شما وارد جمع بشود.  ناگهان همین‌طور که دور این‌ها را گرفته بودیم، صدای الله‌اکبر از همه‌ جا بلند شد. گفتیم: جریان چیست؟! حتی فکر می‌کردیم اتفاقی افتاده یا درگیری شده است. جمعیت شروع کرد الله‌اکبر می‌گفت. از یکی پرسیدم: چطور شده؟ گفت: ارتشبد قره باغی، رئیس ستاد کل ارتش، اعلام کرده که ارتشی‌ها به پادگان‌ها برگردند.

خب این پیروزی بزرگ بود. انگار همه گیج بودند. به‌ طرف باغ تختی و مسجد سید رفتیم. مردم مدام اطلاعات کسب می‌کردند و به بقیه می‌گفتند. مردم همه قبراق و آماده ایستاده بودند و حتی حاضر بودند اگر لازم باشد، به تهران بروند. از پشت بلندگو می‌گفتند که شما لازم نیست به تهران بروید، همین‌جا بمانید و در جریان اوضاع باشید.

 کم‌کم خبرهایی می‌رسید که مثلاً فرمانده گارد کشته شد یا فلان فرمانده ارتش دستگیر شد. اکثر مردم از روز ۲۱ تا ۲۲ بهمن، همه‌اش را در خیابان‌های شهر بودند. همه خوشحال بودند و لذت می‌بردند. مردم دیگر به هدف خود رسیده بودند.

منبع: فارس

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.