سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

معرفی کتاب؛

حکایت رفاقت شهید عباس بابایی و حسن دوشن به قلم مزدآبادی

کتاب من و عباس مجموعه خاطرات حسن دوشن از دوستی با شهید بابایی است که به قبل از انقلاب بر می‌گردد.

کتاب من و عباس بابایی از انتشارات یا زهرا و به قلم علی اکبر مزدآبادی است، این کتاب با دسته بندی دفاع مقدس با ۳۱۲ صفحه در سال ۹۷ به چاپ رسیده است.

این کتاب مجموعه خاطرات حسن دوشن از شهید عباس بابایی است که دوستی و آشنایی حسن دوشن و شهید عباس بایایی به قبل از انقلاب برمی گردد، عمر این دوستی تا پایان عمر عباس بابایی بوده است.  

حسن دوشن ۹۶ خاطره را از شهید بابایی کرده و نویسنده‌ی این کتاب علی اکبر مزد آبادی آن‌ها را در کتاب من و عباس بابایی جمع آوری کرده است.

خواندن کتاب حاضر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم:

علاقمندان به زندگی شهدا می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

در بخشی از کتاب من و عباس بابایی می‌خوانیم: 

از تهران اطلاع دادند یکی از مسئولین بلند پایه با شاهین به پایگاه اصفهان می‌آید. شاهین، بوئینگ ۷۰۷ بود، بسیار شیک و مرتب. عباس توی دیس پچ داشت کفش هایش را واکس می‌زد. اگر اشتباه نکنم معاونش جناب محمدرضا عطایی هم بود. ایشان آمد به عباس گفت: «هواپیمای جناب فلانی الان میشینه. بیا بریم پای هواپیما، پیشواز» گفت: «من نمیام. جناب عطایی گفت: «چرا؟ شما باید باشی! شما فرمانده پایگاهی!» عباس گفت: «آقاجان! من نمیام دیگه! برو.»   جناب عطایی گفت: آخه چرا نمیای؟ عباس گفت: «نمیام.» جناب عطایی گفت: «پس من برم، شما ایراد نمیگیری؟» عباس گفت: «نه، برای چی ایراد بگیرم؟ شما می‌خوای بری، برو» جناب عطایی که رفت، به عباس گفتم: «چرا نرفتی؟» گفت: «حسن جان! کسی که با هواپیمای شاه اینور و آن ور برد، به نظرتورفتن دارد؟» گفتم: «بابا، طرف گردن کلفته، میگیره چپق تو چاق میکنه!» گفت: «هیچ نمی‌تاند بکند. توکارت برای خدا باشد، حرف خدا را بزن، از هیچ بشری نترس، خدا هواتو دارد.» گفتم «بابا، تو فرمانده پایگاهی! باید اون جلو ایست خبردار بدی!» گفت: «باباجان! کسی که با هواپیمای شاه این ور و آن ور میرد، رفتن دارد؟ اگه رفتن دارد، دنگول به من بگو!» گفتم: «نه خدا وکیلی!» نرفت. خیلی‌ها دوست داشتند بروند، سان و رژه ببینند و خودی نشان بدهند؛ ولی عباس این طور نبود.

نگاهی کوتاه به زندگی شهید بابایی  

عباس بابایی در  ۱۴ آذر سال ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود، دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند،  در سال ۱۳۴۸، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دوره آموزشی مقدماتی خلبانی، جهت تکمیل دوره، به کشور آمریکا اعزام گردید. در این مدت، دوره آموزشی خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۵۱، با درجه ستوان دومی در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد.   همزمان با ورود هواپیما‌های پیشرفته ۱۴F به نیروی هوایی، شهید بابایی در دهم آبان ماه ۱۳۵۵، برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد و به پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافت.  پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی،  عباس بابایی گذشته از انجام وظایف روزانه، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان به پاسداری از دستاورد‌های انقلاب پرداخت.  شهید بابایی در هفتم مرداد ماه ۱۳۶۰ از درجه سروانی به سرهنگ دومی ارتقا پیدا کرد و به فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان برگزیده شد. وی در نهم آذر ماه ۱۳۶۲، ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب گردید و به ستاد فرماندهی در تهران عزیمت کرد.   شهید عباس بابایی سرانجام در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی مفتخر شد و در پانزدهم مرداد ماه همان سال، در حالی که به درخواست‌ها و خواهش‌های پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی بر شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود، برابر با روز عید قربان در حین عملیات برون مرزی به شهادت رسید.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.