سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

عکس‌های سلفی راز جوان مرموز را فاش کرد

رفت و آمد یک جوان به پاتوق قمارباز‌های ثروتمند و تلاش او برای بادیگارد شدن از او یک مجرم سابقه‌دار ساخت.

از چند روز قبل مأموران پلیس پایتخت در جریان گوشی‌قاپی‌های سریالی موتورسواری قرار گرفتند که هنگام سرقت‌ها کلاه به سر و ماسک به‌صورت داشت. اظهارات مالباخته‌ها نشان می‌داد که همه آن‌ها یا در حال صحبت با گوشی‌شان بودند یا سرگرم بازی که ناگهان سارق موتورسوار به آن‌ها حمله کرده و گوشی‌شان را قاپیده و فرار کرده بود.

از سوی دیگر تحقیقات نشان می‌داد که سرقت‌های این مرد ظرف مدت ۳روز رخ داده و پس از آن وی دیگر سرقتی مرتکب نشده است.

راز عکس‌های سارق
درحالی‌که تحقیقات برای شناسایی و دستگیری دزد گوشی‌قاپ ادامه داشت، چند روز قبل مأموران پلیس به مردی که سوار بر موتوری با پلاک مخدوش بود مشکوک شدند. مأموران به او دستور ایست دادند، اما وی سعی داشت فرار کند که در جریان تعقیب و گریز خیابانی دستگیر شد.

مرد جوان اصرار داشت که بی‌گناه است و، چون مدارک همراهش نبوده و قصد داشته به دیدن مادرش در بیمارستان برود، از دست مأموران فرار کرده است. با این حال وی برای تحقیق به اداره پلیس انتقال یافت و وقتی مأموران گوشی تلفن همراه او را بررسی کردند، متوجه حدود صد عکس سلفی عجیب شدند که مرد جوان درحالی‌که سوار بر موتور بوده و مدل‌های مختلف گوشی به‌دست داشته، از خودش عکس گرفته است.

گوشی‌هایی که او در هر عکس به‌دست داشت، با عکس دیگر متفاوت بود و احتمال می‌رفت همه آن‌ها مسروقه باشند. در این شرایط بازجویی از متهم آغاز شد و او به ۱۰۰فقره گوشی قاپی اقرار کرد. متهم گفت که ظرف ۳روز تعداد زیادی گوشی سرقت کرده و پس از سرقت هر گوشی، با آن عکس سلفی می‌گرفته است. با اعترافات جوان سارق، برای او قرار قانونی صادر شد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد.

شرط عجیب برای استخدام
متهم مردی ۳۷ساله است و می‌گوید هیچ سابقه کیفری ندارد و تا به حال پایش به اداره پلیس و دادسرا باز نشده است. گفتگو با او را بخوانید.

تو که سابقه کیفری ندارد، چه شد رفتی سراغ سرقت؟

نمی‌دانید چقدر پشیمانم که چنین حماقتی کردم. من آدم آبروداری هستم. در یک شرکت کار می‌کردم و شرایط زندگی‌ام بد نبود. یک موتور زیر پایم بود و در یک آپارتمان اجاره‌ای زندگی می‌کردم. به همین وضعیت راضی بودم، اما یکباره ورق برگشت و توفان وارد زندگی‌ام شد؛ شرکت ورشکست و تعطیل شد.

من که بیکار شده بودم در جست‌وجوی کار مناسب بودم تا اجاره خانه‌ام را بدهم. گاهی با موتور کار می‌کردم تا اینکه یک شب با دوستانم پا در یک پاتوق گذاشتم که به آن می‌گفتند کلوپ شبانه. در آنجا افرادی که اکثرا پولدار بودند دورهم جمع می‌شدند و قماربازی می‌کردند. گاهی می‌دیدم که بر سر زمین، آپارتمان یا ماشین شرط‌بندی می‌کنند، گاهی هم مبالغ سنگین و میلیاردی. وضعیت آن‌ها را که می‌دیدم حسرت می‌خوردم.

در آنجا افراد قوی هیکلی را می‌دیدم که بادیگارد قماربازان حرفه‌ای بودند. چون گاهی در کلوپ دعوا می‌شد و ممکن بود جان قمارباز‌ها در خطر باشد. به همین دلیل بادیگارد استخدام کرده بودند. از مدیر پرسیدم که درآمد بادیگارد‌ها چقدر است و وقتی رقم را شنیدم وسوسه شدم تا این کار را انتخاب کنم. فقط و فقط به‌خاطر درآمدش.

پس چرا به جای بایگارد، سارق شدی؟

برای اینکه بادیگارد شوم، شرط اول این بود که هیکل ورزشکاری داشته باشم و خب من از سال‌ها قبل ورزش بدنسازی کار می‌کردم. اما شرط دوم کمی عجیب بود؛ صاحب پاتوق از من خواست که در ۳روز، ۱۰۰گوشی سرقت کنم تا پس از اثبات توانایی‌ام، مرا با حقوق بالا استخدام کند. همین شد که راه دزدی را انتخاب کردم.

برای کسی که تا به حال دست به خلاف نزده، سرقت ۱۰۰گوشی در ۳روز سخت نبود؟

سخت که بود، اما چاره‌ای نداشتم. می‌خواستم هرطور شده خودی نشان بدهم و برای اینکه کم نیاورم از پسش برآمدم و در ۳روز حدود ۱۰۰گوشی سرقت کردم.

با چه شگردی؟

از صبح خیلی خیلی زود تا پاسی از شب به‌دنبال سوژه می‌گشتم؛ افرادی که در حال صحبت با موبایلشان بودند یا سرگرم بازی یا جست‌وجو در گوشی‌هایشان را شناسایی می‌کردم. برایم مدل گوشی مهم نبود. سپس به سمتشان می‌رفتم و در فرصتی مناسب گوشی‌هایشان را می‌قاپیدم و فرار می‌کردم.

چرا با گوشی‌ها سلفی می‌گرفتی؟

ثبت این عکس‌ها کار دستم داد و گرفتارم کرد! برای اینکه ثابت کنم دست به سرقت زده‌ام، بعد از هر دزدی با گوشی مسروقه عکس سلفی می‌گرفتم و برای مدیرکلوپ می‌فرستادم. اما فکرش را نمی‌کردم که همین عکس‌ها کار دستم بدهد.

با گوشی‌های سرقتی چه کردی؟

همه گوشی‌ها در خانه‌ام است و قرار بود به‌زودی تحویل مدیرکلوپ بدهم. هدف من از این سرقت‌ها پول نبود، به‌دست آوردن کاری بود که برایش لحظه‌شماری می‌کردم، اما تلاشم نافرجام باقی ماند و گرفتار شدم.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.