فرمانده دانشگاه عالی دفاع ملی در گفتوگویی درخصوص مباحث دفاع مقدس اظهار داشت: جنگ اگرچه بهصورت رسمی از نیمه دوم سال ۱۳۵۹ آغاز شد، اما از همان روزهای اول بعد پیروزی انقلاب اسلامی جنگ ما با استکبار جهانی و عوامل داخلی و خارجی آن شروع شد به نحوی که برای حفظ انقلاب با عناصر باقیمانده ساواک، ضدانقلاب و تجزیهطلبان در خوزستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان و... مبارزه مسلحانه داشتیم.
البته تمام تلاشهایی که آن زمان برای تجزیه ایران صورت میگرفت، برونزا بود؛ یعنی عامل بیرونی منشأ و تحریککننده اقدامات مورد اشاره بود؛ بهعنوان مثال اقدامات مسلحانهای که در آمل و سیاهکل صورت میگرفت از سوی مردم منطقه نبود، بلکه توسط افرادی غیربومی انجام میشد؛ بر این اساس میتوان گفت که وسیعترین این درگیریها در کردستان صورت گرفت؛ چون در ترکمنصحرا یا خوزستان فتنهای که ایجاد شده بود، در زمان کوتاهی خاتمه یافت، اما این وضعیت در کردستان متفاوت بود و به دلیل موقعیت جغرافیایی آن، درگیریها مدت زمان زیادی ادامه داشت.
در ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ پاوه بهعنوان آخرین سنگر منطقه کردستان در آستانه سقوط قرار داشت؛ اما با فرمان حضرت امام خمینی (ره) به ارتش، نیروهای مردمی و سپاه، از سقوط آن جلوگیری به عمل آمد. زمانی که تقریباً داشتیم به اوضاع کردستان مسلط میشدیم، لیبرالهایی که در دولت وقت بودند، اعلام کردند که درگیریهای کردستان با مذاکرات سیاسی قابل حل است؛ اما این مذاکرات حاصلی جز امتیاز دادن و عقبنشینی برای مبارزینِ با ضد انقلاب منطقه نداشت؛ در همین رابطه خاطرم هست که پاییز سال ۱۳۵۸ زمانی که میخواستیم برای استقرار در سپاه شهر سقز به این شهر برویم، از طریق زمینی وارد این شهر شدیم و در مقر سابق ساواک سقز استقرار یافتیم، ولی آذر همان سال بهصورت هوایی از این شهر خارج شدیم؛ زیرا مناطقی از کردستان سقوط کرده بود.
کردستان با شعار «ارتش برادر ماست و سپاه دشمن ماست» و به واسطه همین هیأت حُسن نیت، پاسداران را از کردستان بیرون کردند و فقط ارتش در منطقه ماند؛ این در حالی بود که اندک زمانی بعد از خروج سپاه از کردستان، ضدانقلاب به گردانی از تیپ ۲۳ ارتش در نوسود حمله کردند و محل استقرار آنها سقوط کرد؛ این موضوع نشان داد که تفرقهاندازی ضدانقلاب مرحلهای بود؛ همچنین نشان داد که مذاکرات سیاسی برای تحویل دادن همه چیز به دشمن نیست؛ چرا که در غیر اینصورت نیازی به مذاکره نیست.
در اریبهشت سال ۱۳۵۹ که جنگ دوم با ضد انقلاب مسقر در کردستان آغاز شد، آزادسازی سنندج صورت گرفت و در ادامه همزمان با انجام پاکسازیها در منطقه، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز شروع شد؛ در واقع در میانهی پاکسازی جاده بانه به سردشت که توسط ارتش و سپاه در حال انجام بود، جنگ تحمیلی آغاز میشود.
شروع جنگ تحمیلی باعث شد تا توان سپاه و ارتش بیشتر معطوف به مقابله با حمله ارتش عراق شود و پشتیبانی از یگانهای پاکسازیکننده کردستان کاهش یابد؛ به نحوی که آزادسازی سردشت ۱۰۰ روز طول کشید؛ فعالیتهای سپاه در شرایطی صورت میگرفت که مدت زمان زیادی از شکلگیری این نهاد انقلابی نگذشته بود و بهعنوان واحدی نوپا در سطح کشور فعالیت میکرد؛ بهعنوان مثال در تهران «محمد بروجردی» توانسته بود عدهای را تحت عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پادگان ولی عصر (عج) سازماندهی کند که در این سازماندهیها، بنده در قالب «گردان یک» به کردستان اعزام شده بودم؛ البته قدیمیتر از بنده، یگان «غلامرضا جلالی» -رئیس سازمان پدافند غیر عامل فعلی- بودند، اما آنها برای مقابله با گروههای تجزیهطلب مستقر در آمل و سیاهکل رفته بودند و وقتی برگشتند، گردان دوم پادگان ولی عصر (عج) شدند.
در رابطه با وقایع کردستان باید این نکته را هم در رابطه با فعالیت ارتش عنوان کرد که برخی اتفاقات موجب شد تا ارتش در اوایل انقلاب تضعیف شود از جمله این اتفاقات میتوان به دو اقدام مشکوک کاهش مدت سربازی به یک سال و آزاد شدن نقل و انتقالات اشاره کرد؛ وقتی مدت سربازی کاهش یابد، اولین تأثیر منفی خود را در قدرت واحد رزمی نشان میدهد.
بدین ترتیب از ابتدای شکلگیری سپاه عضو این نهاد انقلابی شدم و سپس با شروع اقدامات ضد انقلاب برای جدایی خوزستان، به خرمشهر رفتم و بعد از بازگشت از مبارزه با گروهک خلق عرب، مسئولیت حفاظت از مجلس خبرگان واقع در ساختمان مجلس شورای اسلامی سابق را عهدهدار شدم. بعد از قبول مسئولیت سپاه غرب کشور از سوی محمد بروجردی، با تقاضای وی به همراه حدود ۴۰ نفر دیگر از پاسداران به غرب و کردستان رفتیم و با استقرار در کردستان مسئولیت سپاه جوانرود به بنده واگذار شد و بعد از شروع جنگ نیز به سرپل ذهاب رفتم.
تمام مسئولیتهای شما از زمان شکلگیری سپاه تا چند سال بعد از خاتمه جنگ تحمیلی، در غرب و شمال غرب بود؛ چه عاملی موجب شد که طی این سالها فقط در مناطق یادشده بمانید؟
فتنهای که در شمال غرب وجود داشت، شبیه فتنه داعش در سوریه و عراق بود؛ فتنه ضد انقلاب در غرب و شمال غرب خیلی عمیق بود و از سوی دیگر، وقتی با خُلق و خوی مردم و جغرافیای منطقه آشنا میشوید، جایگزینی آنها به راحتی انجام نمیشود؛ لذا هرچه بیشتر در منطقه میمانید، نسبت به منطقه اطلاعات و آگاهی بیشتری پیدا میکنید.
زمانی که در کردستان حضور داشتم، شمخانی که آن زمان جانشینی فرمانده کل سپاه را برعهده داشت، کردستان را به تنگه احد شبیه کرد؛ یعنی نقش آن در جنگ تحمیلی در این حد بود؛ آن زمان عراق فقط در طول روز در شهرهای کردنشین حاکمیت داشت و به همین جهت شبها به دفعات برای شناسایی حتی تا کرکوک هم رفتیم؛ اما ما علاوه بر اینکه امنیت داخلی را توسعه دادیم، درخصوص امنیت مرزهای کشورمان نیز حساس بودیم و این باعث شد در زمستان سال ۱۳۶۴ بتوانیم امنیت شهرها و مرزهای کردنشین کشورمان را برقرار کنیم و دیگر هیچیک از اعضای گروهکهای دموکرات و کومله در داخل خاک ایران پایگاهی نداشتند؛ از سوی دیگر، جبهه جدیدی علیه عراق نیز باز شد و از طریق آن، عملیاتهای والفجر ۲ و ۴ و محمد رسول الله (ص) انجام شد.
هسته اولیه قرارگاه رمضان در قرارگاه حمزه شکل گرفت و به واسطه آن، «محمدرضا نقدی» و «رضا افروز» به لولان عراق رفتند و زمینه تأسیس حزب الله عراق را در «لولان» فراهم کردند. تابستان سال ۱۳۶۴ زمانی که «جلال طالبانی» مجدداً با صدام به مشکل برخورد، به ایران روی آورد و بعد از آن، چون عراق مقر آنها را مورد اصابت قرار داده بود، آنها برای مقابله با ارتش صدام از ایران دیدهبان توپخانه درخواست کردند که برای انجام این درخواست آنها، بنده و سرهنگ «دادبین» از ارتش و یک نفر دیدهبان از لشکر ۲۳ نوهد به محل استقرار اتحادیه میهنی کردستان رفتیم.
شما مقطعی هم مسئولیت قرارگاه حمزه در شمالغرب را برعهده داشتید؛ این مسئولیت چگونه به شما محول شد؟
همزمان با عملیات کربلای پنج به واسطه اختلاف نظرهایی که با «محمدباقر ذوالقدر» فرمانده قرارگاه رمضان داشتم، از جانشینی وی در قرارگاه استعفا دادم و به جنوب نزد «مصطفی ایزدی» فرمانده قرارگاه نجف آمدم؛ اما در این عملیات بهشدت مجروح شدم؛ بعد از مدتی ایزدی مسئول عملیات نیروی زمینی شد و بنده پس از بهبودی با دعوت وی، جانشینی معاونت عملیات در غرب و شمال غرب را بر عهده گرفتم.
سال ۱۳۶۸ و بعد از خاتمه جنگ، «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه از بنده خواست تا مسئولیت قرارگاه حمزه را بپذیرم؛ اما از پذیرش آن استنکاف کردم و درخواست کردم که جانشین «هدایت» در قرارگاه باشم و بدین ترتیب جانشین وی در قرارگاه حمزه شدم؛ لذا به مدت سه سال مسئولیت جانشین قرارگاه را برعهده داشتم و همزمان فرماندهی قرارگاه استان و لشکر ۳ پاسداران نیز با بنده بود. بعد از آن به دعوت «سیفاللهی» فرمانده وقت ناجا به دانشگاه پلیس رفتم؛ البته بعد از قرارگاه حمزه و پیش از حضور در مسئولیت فرماندهی دانشگاه پلیس، حدود پنج ماه هم با شهید «صیاد شیرازی» در بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح بودم؛ آن زمان شهید صیاد شیرازی معاون بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح بود که عملیات این معاونت را به بنده واگذار کرده بودند.
آنچه تاکنون در مورد دفاع مقدس منتشر شده تا چه حد با واقعیات دوران جنگ انطباق دارد؟
آنچه تاکنون در مورد دفاع مقدس بیان شده، کم و مقداری هم مغشوش بوده است. وقتی میخواهیم مطلبی در مورد دفاع مقدس بنویسیم یا فیلمی در این رابطه تولید کنیم، تغییرات بهوجود میآید؛ بهعنوان مثال زمانی که فیلم «عملیات کرکوک» ساخته شد به سردار ذوالقدر عنوان کردم فیلمی که ساختید با آن عملیاتی که ما انجام دادیم، نسبتی نداشت که در پاسخ گفت اگر میخواستیم همان وقایع را پخش کنیم، ۱۰ دقیقه بیشتر نمیشد؛ چون همه آن وقایع را نمیتوانستیم نمایش دهیم.
اما به هر صورت ما نتوانستیم وقایع دوران دفاع مقدس را خوب روایت کنیم یا به خوبی انتقال دهیم؛ لذا این موجب شده که شاهد تغییر روایتها و تشکیک در دفاع مقدس باشیم؛ البته در این رابطه چنانچه بتوانیم از فیلم اعم از مستند، سریالهای تلویزیونی، داستانی یا سینمایی بیشتر استفاده کنیم، اثربخشی بیشتری خواهد داشت؛ چون همه کتابخوان نیستند.