روز پنجم محرم الحرام؛ بسته شدن مسیر کوفه به کربلا
در «عوالم العلوم» نوشته شده است که در روز پنجم ماه محرم الحرام، عبیدالله بن زیاد، شخصی به نام «شبث بن ربعی» را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا فرستاد و در «مقتل الحسین» نقل است: «عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی به نام «زجر بن قیس» بر سر راه کربلا بایستد و هرکسی را که قصد یاری امام حسین (ع) داشته است و بخواهد به سپاه امام حسین (ع) ملحق شود به قتل برساند و همراهان این مرد ۵۰۰ نفر بودند.»
روز ششم محرم الحرام؛ یاری طلبی حبیب از بنی اسد
در «الوقایع و الحوادث» نوشته شده است: «در شب ششم محرم الحرام، جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین (ع) برای آوردن یاور و کمک، به قبیله بنی اسد رفت.
اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر بن سعد خبر دادند و او عدهای را فرستاد تا مانع آنها شوند. لذا، درگیری رخ داد که در این میان، جمعی از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.»
در «از مدینه تا مدینه» نوشته شده است که به نقلی، در این روز، عمر بن سعد، شیث بن ربعی خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره درآوردند.»
روز هفتم محرم الحرام؛ منع آب از امام حسین (ع)
در «انساب الاشراف» نقل است: «عبیدالله به عمر بن سعد دستور داد بین امام حسین (ع) و یاران و آب فرات فاصله ایجاد کند و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.»
در «ارشاد شیخ مفید» نقل است: «عبدالله بن حصین ازدی فریاد برآورد:ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید!
به خدا سوگند که قطرهای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!»
امام علیه السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکُش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.»
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، دیدم که آن قدر آب میآشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد، ولی سیراب نمیشد. چنین بود تا به هلاکت رسید.»
روز هشتم محرم الحرام؛ قحط آب در خیمههای حسینی
در «الوقایع و الحوادث» نوشته شده است: «در روز هشتم محرم الحرام، آب در خیمههای سیدالشهداء (ع) نایاب شد.»
در «بحارالانوار» نقل است: حضرت فرمودند: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله میکنی و از خدا هراسی نداری؟
ابن سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من میگیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.»
حضرت فرمودند: «تو را چه میشود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد. گمان میکنی که به حکومت ری خواهی رسید؟ به خدا سوگند از گندم ری نخواهی خورد.»