سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

باشگاه خبرنگاران جوان گزارش می‌دهد

کهنه دلانی که پیر هیئت ها شدند/ اندر حکایت پیرغلام ترک زبان اباعبدالله

سال ها عمر خود را وقف اباعبدالله کرد و در هیئت ها برای مصیبت خاندان امام حسین(ع) اشک ریخت و سینه زد و نوحه خواند.

محرم که می‌شود به نحوی هرکس ارادت خود را به اهل بیت (ع) نشان می‌دهد. یکی با هیئت رفتن و یکی با دسته های عزاداری برپا کردن و یکی هم با اطعام دادن نیازمند و...

در این مسیر کسی برایش مهم نیست که چه کاره است و چه منصب و مقامی دارد؟! همه اینجا برابر اند و برای یک نفر سفره داری می‌کنند و برای تحقق یک هدف در تلاش و تکاپو اند‌.

محرم که می‌شود بازار هیئت‌ها داغ داغ است و شهر‌ها حال و هوای دیگری دارد. تکیه‌ها و موکب‌ها کنار خیابان چای و نذری می‌دهند و پرچم‌های سیاه و عزا بر در خانه‌ها نصب می‌شوند.

محرم که می‌شود حتی عطر غذاها هم فرق می‌کند و بوی بهشت می‌دهند. دیگ های نذری برپا می‌شود و دورهمی ها و عزاداری ها از سر گرفته می‌شود، اصلا سینه زنی و شور و شوق برای پای منبر نشستن یکی از لذت‌های عجیب محرم است.

محرم که می‌شود دسته‌های عزاداری کف خیابان را فرش می‌کنند و صدای نوحه و روضه دیوار‌های شهر را پر می‌کند.

محرم که می‌شود همدلی و درس های عاشورا شروع می‌شود، نشستن پای مکتب اهل بیت(ع) و درس عشق خواندن آغاز می‌شود.  محرم شیدا می‌کند و دل هارا شفا می‌دهد. 

محرم اصلا خود عشق است و یکی از تربیت یافتگان مکتبش همان پیرغلامان شیدا دل است...

عاشقانی که عمر خود را برای خدمت اباعبدالله گذاشتند

پیرغلامان زیادی بودند که زندگی خود را از کودکی تا بزرگسالی و بعد هم ایام سالمندی خود را در راه اباعبدالله قدم برداشتند و عمر خود را وقف خادمی در مسیر عشق و معرفت کردند.

پیرغلامانی که برای آن‌ها محرم و صفر فقط ۶۰ روز در سال نیست و کل سال، نفس‌های خود را نذر مصیبت امام حسین (ع) کرده اند. هرزمان از آنان درباره عاشورا می‌پرسی، سر پایین می‌اندازند و شانه‌های پایین افتاده شان میلرزد و این لرزش حکایت از سنگینی ماتم چمبره زده بر قلبشان دارد که البته دست خودشان هم نیست، آن‌ها عاشقانه اشک‌های خود را به محضر اباعبدالله هدیه می‌کنند و از این کار خرسند اند.

انگار از هرکس دیگری بیشتر این غم و اندوه را درک می‌کنند، مردانی که پای روضه اباعبدالله پیر شده اند و عمری است غم‌های خود را فراموش کرده و بر غم دل امام حسین (ع) و خاندان پاکشان سینه می‌زنند.

گاهی که به دستان بعضی از آن‌ها نگاه میکنی، چین و چروک‌های روی دستانشان برایت داستان سرایی می‌کنند و از عمری که از آنان بر سر سفره اباعبدالله گذشته است، می‌گویند.

اسمشان را پیرغلام گذاشته اند، پیر مقام و معرفت. پیر عشق و هیئت و روضه. آنانی که اگر اشکی هم پای روضه اباعبدالله می‌ریزند، از جان آنان برخاسته و بر جان می‌نشیند. وقتی به ناگاه چشمت به آنان می‌افتد، درحالیکه گوشه‌ای از هیئت روی زمین نشسته اند و زانوی خود را در بغل گرفته و دست بر صورت از ته قلب می‌گریند، میفهمی که مکتب اباعبدالله سن و سال نمی‌شناسد.

هرکسی با هر سن و سالی پایش را در مکتب امام حسین (ع) بگذارد، نمک گیر می‌شود و محال است که روزی از این عشق سیری ناپذیر جدایی بجوید. و پیرغلامانی از جنس مردانگی چه خوب این روایت را به دوش کشیده و برای جوان‌ها و تازه وارد‌ها پندآموزی می‌کنند.

پیرغلامانی که اگر حنجره هایشان را بتکانی، زمزمه‌هایی از جنس نور می‌یابی، زمزمه‌هایی که در راه خاندان نور و برای به جا گذاشتن فرهنگ عاشورا به آسمان تقبل شده اند.

راویان متفاوت اند و روایت‌ها نیز، دستخوش زندگینامه‌های کهنه غلامان اباعبدالله است.

یکی مداحی می‌کرده و یکی منبر می‌رفته است، یکی بزرگ مراسمات امام حسین (ع) بوده و از بانیان آن به حساب می‌آمده، یکی هم در سینه زنی شهره شهر بوده است و یکی هم روضه‌های سوزناکش قلب و جگر می‌سوزانده، خلاصه هرکدام برای خود داستان‌های متفاوتی دارند که هم شنیدنی است و هم ماندگار و گاهی هم در گلوی خاطرات بغض می‌شوند و آه افسوس از نبودن برخی هاشان بر جان و دل می‌نشیند.

حاج احمد بذری پیرغلام ترک زبان تربت جامی

یکی از کهنه دلان و پیرغلامان اباعبدالله حاج احمد بذری بود، زندگی اش درکنار سختی ها، شیرینی‌های بسیاری هم داشت. وقتی از اطرافیانشان درباره حاج احمد می‌پرسی، دیدگانشان ناخودآگاه‌تر می‌شود و در لحظه به کنج خاطرات با او بودن پناهنده می‌شوند.

جعفر بذری فرزند پیرغلام اباعبدالله حاج احمد بذری می‌گوید: پدرم آذری زبان بودند و ارادت خاص و ویژه‌ای به ائمه به خصوص امام حسین (ع) داشتند. ما پنج فرزند هستیم و من فرزند سوم خانواده و تک پسر هستم. از کودکی یادم می‌آید که همیشه نام ائمه به خصوص امام حسین (ع) بر زبان پدرم در خانه جاری بود و من و خواهرانم در چنین فضایی تربیت شدیم.

او می‌افزاید: تا جاییکه یادم می‌آید پدرم علاقه شدیدی به امام حسین (ع) داشتند به طوریکه هرسال شب عاشورا در هیئت امام سجاد (ع) شهرستان تربت جام که معروف به هیئت ترک‌ها است، آبگوشت نذری می‌دادند و این نذر هرسال بدون وقفه انجام می‌شد. عقاید خاصی هم داشتند از کمک به فقرا بگیرید تا مهربانی‌ها و خوش اخلاقی هایشان که در خانواده زبانزد بود.

جعفر بذری بیان می‌کند: پدرم خیلی مهربان بودند به خصوص با کودکان و آنان را خیلی دوست داشتند. برایشان مهم نبود که به چه کسی مهر و محبت می‌کنند. آن شخص آشناست یا غریبه، ضعیف است یا قوی، او را می‌شناسند یا برایشان غریبه است. هرکجا که هرکسی را می‌دیدند نیاز به کمک دارد، دریغ نمی‌کردند و در حد توان به او کمک می‌کردند.

فرزند حاج احمد بذری می‌گوید: حاج احمد به واسطه کارشان بیشتر اوقات در جاده‌ها در تردد بودند و به روستا‌های زیادی می‌رفتند و گاهی حتی پیش می‌آمد که با وجود خستگی هایشان، مدت‌ها در کنار جاده برای کمک به کسی که ماشینش مشکل دار شده بود، می‌ایستادند و کار اورا راه می‌انداختند و بعد به خانه می‌آمدند.

او  ادامه می‌دهد: حاج احمد تعمیرکار تراکتور بود و در کارشان هم بسیار جدی بودند. تقریبا ۶۰ سال از عمر خود را در همین کار صرف کردند و با نان حلال مارا به اینجا رساندند. تا جاییکه زمانیکه فوت کردند بسیاری از مشتری هایشان باور نمی‌کردند که پدرم فوت کرده است و می‌گفتند حاج احمد مرد خدا بود و زود رفت.

او گفت: هرچند که عمر دست خداست و هرزمان بخواهد می‌برد، اما این مرد به قدری خوب با محبت بود که زمان فوتش هیچکس فوتشان را باور نمی‌کرد و هنوز هم با وجود گذشت حدود ده ماه از فوت پدرم خیلی‌ها نبودن ایشان را باور نکرده اند.

بذری گفت: دستان پدرم زبر و خشن بود و گاهی اوقات به شوخی به ما میگفت مرد باید دستانش خشن باشد، اما همه ما خوب می‌دانستیم این دست‌ها اوج مردانگی را به رخ دنیا می‌کشد. خدا پدرم را بیامرزد مرد زحمتکش و بسیار آبروداری بود و تقریبا تمام منطقه ایشان را به واسطه کارشان می‌شناختند و به طریقی با ایشان برخورد داشتند.

کبر و غرور با پدرم نسبتی نداشت

او تاکید می‌کند: اما پدرم هرگز به جایگاهی که داشت مغرور نشد و به کسی بخل نورزید، اصلا انگار کبر و غرور با پدر من غریبه بود و حاج احمد جنس قلبش با همه فرق می‌کرد. حتی به من و خواهرانم نیز همیشه این موضوع را تاکید میکرد که اگر روزی به جایی رسیدید مبادا گره‌ای از کار مردم که به دستان شما باز می‌شود، باز نکنید یا تعللی درکار بقیه ایجاد کنید.

فرزند حاج احمد بذری ادامه می‌دهد: پدرم کتاب خواندن را خیلی دوست داشت و هرشب قبل از خواب کتاب می‌خواند به همین خاطر اطلاعات عمومی خوبی داشتند و اشعار زیادی را هم بلد بودند.

او می‌گوید: یادم می‌آید همیشه ازچند روز مانده به محرم دفترچه‌های نوحه اش را از توی کمدش در می‌آورد و نوحه هایش را دانه به دانه در خانه زمزمه می‌کرد. اکثر نوحه هایش به ترکی بود و واقعا با عشق می‌خواند. گاهی هم در خانه که می‌نشست یا راه میرفت و یا در حین انجام کار بود، از حفظ، شعر یا نوحه‌ای در وصف ائمه می‌خواند و ماهم لذت می‌بردیم.

بذری بیان می‌کند: محرم هم که میشد لباس مشکی را با کت و شلوارش آماده میکرد و وقتی از سرکار برمیگشت آماده میشد تا زودتر از همه تقریبا خود را به هیئت برساند. خانه ما با پدرم در یک حیاط بود و به دلیل این نزدیکی، هرشب با ما به هیئت میرفت. دَرِ خانه مان را میزد و میگفت "جعفر بابا میخواهم با تو به هیئت بروم" و تمام طول مسیر هیئت را نوحه سرایی میکرد و سینه میزد و می‌خواند.

 

نوحه خوانی پیرغلام اباعبدالله مرحوم حاج احمد بذری 
 

او گفت: همیشه هم داخل هیئت پای دیگ نذری امام حسین (ع) می‌نشست و تقسیم نذری‌ها هرشب با پدر من بود، چون به دقت کار تقسیم بندی هارا انجام می داد. اصلا هم برایش مهم نبود که چند ساعت کمرش برای تقسیم و کشیدن نذری در ظرف‌ها خم است و گاهی بعد از اتمام غذای نذری به خاطر کمردرد به دیوار تکیه میزد، اما آخ نمیگفت و به کسی اعتراضی نمیکرد. پدرم به معنای واقعی پیرغلام اباعبدالله بود و عشق عجیبی به ائمه داشت که فقط خدا خبر دارد.

فرزند پیرغلام اباعبدالله ادامه می‌دهد: پدرم شب‌های عاشورا در هیئت ترک‌ها دیگ نذری داشتند و همیشه از ماه‌ها قبل برای شب عاشورا برنامه هایشان را می‌ریختند تا بتوانند نذر و ارادت خود را به نحو احسن به اباعبدالله به سر انجام برسانند. صبح‌های تاسوعا در خانه حاج احمد غوغایی بود، از بچه‌ها و نوه‌ها همگی دور هم جمع می‌شدند و برای دیگ نذری شب بهم کمک می‌کردند و خاطرات خوبی از آن روز‌ها در خانه پدری در خاطر همه هست.

دیوانه زنجیر یکی از رسومات ترک‌های منطقه ما در محرم است

از آقای بذری درباره رسوم ترک‌ها در محرم پرسیدم که گفت: یکی از رسومات ترک‌ها در محرم دیوانه زنجیر است که یک رسم قدیمی و ماندگار دربین ترک‌های هیئت امام سجاد (ع) بوده است. کار رهبری و نوحه خوانی بر این دیوانه زنجیر با پدر بنده بود. ایشان نوحه دیوانه زنجیر را می‌خواندند و افرادی هم که به تمایل خودشان برای دیوانه زنجیر می‌آمدند، روی زمین می‌نشستند ودور هم حلقه می‌زدند و تعدادی هم زنجیربین آن‌ها قرار می‌گرفت.

فرزند حاج احمد بذری گفت: وقتی پدرم نوحه را شروع می‌کردند، در ابتدا ریتم نوحه آهسته بود و فعلا تا زمانیکه دم نوحه خوانده شود کسی کاری نمیکرد و به محض اینکه دم نوحه تمام میشد و ریتم نوحه تند‌تر میشد، تعدادی از افرادی که دورهم حلقه زده بودند شروع می‌کردند به تندی زنجیر زدن و آن‌هایی که زنجیر نداشتند باید سعی می‌کردند زنجیر را از دستان کسانیکه زنجیر می‌زنند بگیرند و باز دم بعدی نوحه را آنان زنجیرزنی کنند.

او می‌گوید: این رسم هرسال در هیئت ما اجرا می شد و تاجاییکه از زبان پدر شنیده بودم، این رسم در گذشته‌ها نیز در بین قدیمی‌تر‌های هیئت انجام می شده است.

پدرم مزد زحماتش را از اهل بیت(ع) گرفت

وی با حزن بسیار گفت: پارسال هم آخرین سالی بود که توانستیم در هیئت درخدمت پدر باشیم. پدر به دلیل سرطان، در آبان سال گذشته عمرشان را به شما دادند و از میان ما پر کشیدند و به رفیق قدیمی خودشان اباعبدالله پیوستند. هنوزم که هنوز است کسی فوت ایشان را باور نکرده است. پیرغلام اباعبدالله که عمر خودش را در هیئت و پای منبر و روضه‌های امام حسین (ع) گذرانده بود، حالا عکس و نامش رفت کنج خاطرات و به یاد‌ها پیوست.

بذری ادامه داد: پدرم مزد زحماتش را در همین دنیا گرفت و مطمئنم با آرامش دعوت حق را لبیک گفت چرا که روزی که ایشان در خاک آرام گرفتند، روز سه شنبه بود که این روز در هفته منصوب به امام سجاد(ع) است.  پیرغلامی که سال ها در هیئت امام سجاد(ع) خدمت کرد، در روزی که منصوب به امام سجاد(ع) هم بود به خاک سپرده شد و شب اول قبرش نیز شب زیارتی امام رضا(ع) بود.

آری پیرغلامان پیر هیئت ها شدند تا به جوانان و تازه واردها درس ایستادگی و مردانگی بیاموزند و تجربه هایشان را تسبیح کنند و بر سر در این مکتب بیاویزند. 

برخی گذاشتند و گذشتند و رفتند، برخی هم هنوز پای این مکتب هستند و جانانه خدمت می‌کنند. 

جای تمام پیرغلامانی که امسال و سال های دیگر در کنار ما نیستند خالی و یادشان در دفتر روزگار باقی...

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۱:۲۷ ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
افسوس که حاج احمد رو دیگه نداریم روحش شاد با ارباب محشور باشه
ناشناس
۱۰:۲۷ ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
حاج احمدبذری یک مرد به تمام معنابود ......بزرگی وادب ومهربانی ودلسوزی وصبوری ودست ودلبازی از برجسته ترین نکات اخلاقی ایشان بود.واویک پدردلسوز وپشتیبانی قوی ومحکم بود برای ما .....روحت شاد
ناشناس
۱۰:۲۴ ۱۷ مرداد ۱۴۰۱
روح بلندحاج احمدبذری شاد.....مردبسیارنیکی بود