سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اسیری که در حسرت زیارت امام حسین (ع) ماند

اصغر حکیمی مزرعه نو روز ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ به اسارت درآمد و پس از ۱۳۰۵ روز به میهن بازگشت.

تعدادی از بچه‌هایی که قبلا اعزام شده بودند در حرم حضرت ابوالفضل علیه‌السلام برای سلامتی امام ره شعار می‌دهند. یکی از شعار‌ها این بود «ابوالفضل علمدار ـ خمینی را نگهدار» دعایی در قالب شعار که می‌توانست آرام و بی سر و صدا درخواست شود و ما را از این توفیق محروم نکنند و آرزو به دل نمانیم.

اصغر حکیمی مزرعه نو روز ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ به اسارت درآمد و  پس از ۱۳۰۵ روز به میهن بازگشت. او در خاطره‌ای پیرامون حضور در عتبات عالیات و زیارن حرم امام حسین (ع) در دوران اسرت می‌گوید: در زمستان سال ۶۷ عراق برای تبلیغات اقدام به تشرف اسرا به عتبات عالیات نجف و کربلا می‌کند. ما بعضا تصاویر بچه‌ها را از تلویزیون عراق تماشا و آرزو می‌کردیم این توفیق شامل حال ما هم بشود.

تقریبا اواخر سال بود که زمزمه‌هایی مبنی بر اعزام اسرای مفقودالاثر نیز به گوش رسید و بالطبع اردوگاه ۱۱ (تکریت) که اولین اردوگاه مفقودالاثر‌ها بود باید در اولویت قرار می‌گرفت. مسأله داشت کم کم جدی می‌شد و حتی به یاد دارم روز دوشنبه یا پنجشنبه‌ای را رسما اعلام کردند که اولین سری اسرای اردوگاه ۱۱ به عتبات عالیات اعزام خواهند شد.

نمی‌دانم دقیق چه اتفاقی افتاد که عراقی‌ها احساس کردند سری که درد نمی‌کند را نباید دستمال بست. بعد‌ها شنیدیم که تعدادی از بچه‌هایی که قبلا اعزام شده بودند در حرم حضرت ابوالفضل علیه‌السلام برای سلامتی امام ره شعار می‌دهند. یکی از شعار‌ها این بود «ابوالفضل علمدار ـ خمینی را نگهدار».

دوستانی که این توفیق را داشته‌اند در خاطراتشان آورده‌اند که نگهبانان همراه اسرای زائر افرادی را که شعار می‌دهند یا طبق مقررات آن‌ها عمل نمی‌کنند به علت کمبود وقت و حضور مردم با ماژیک پشت لباسشان علامت می‌زنند تا سر فرصت در اردوگاه به حسابشان رسیدگی شود. از اسرای مفقودالاثر فکر کنم فقط اردوگاه ۱۹ که افسران و درجه‌داران نیز در آن نگهداری می‌شدند توفیق زیارت یافتند و در اسفند ۶۷ به نجف و کربلای معلی مشرف شدند و ما تا مدت‌ها در رؤیای شیرین زیارت به سر می‌بردیم.

منبع: ایسنا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
7891
۱۳:۱۴ ۰۹ مرداد ۱۴۰۱
برادر من که رفتم وقتی ما را داخل میبردند با دیدن انبوه ته سیگار در در یک قبر2دریک در جا خشکم زد. پرسیدم از خدام این کیست که اینجا خوابیده؟ گفتند حبیب مظاهر فقیر است. نگاه به طلاها میکردم است. پرسیدم این حبیب مظاهر با امام دوست بوده یا دشمن؟ گفت: دوست بود !!! گفتم چرا نمی شورید؟ جواب داد برو به کارت برس. پسرک مخالفت نکن !!! یاد پدرم افتادم. با خودم فکر میکردم اگر بابایم را اینجا بیاورند تمامش را پر از سکه طلا میکند !!!مثل دیوانه ها هوش از سرم پرید. دوست داشتم اصلا نمی آمدم.تا آخر زیارت ندانستم چه بر سرم آمد. آخر پدرم ذوب در مولا علی(ع) بود و نام امام حسین(ع) تنش را به لرزه در می آورد. مطمئن بودم مرحوم پدرم کمتر از بیست کیلو طلا در این ناحیه نمیریزد. معماری کلیساها را دیده بودم در کتابها. این حسین بن علی(ع) کیست که عالم همه دیوانه اوست؟ گر امام تیغ بر کشد که محبان همی زند اول کسی که لاف محبت زند من نیستم. من یکی مانده به آخری هستم تا ابد و یک