سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اسرائیل چگونه برنامه موشکی مصر را تعطیل کرد؟

اسکورزنی با نزدیک‌شدن به دانشمندان آلمانی که برای مصر کار می‌کردند، با این‌دروغ که می‌خواهد آلمان تازه‌ای بنا کند، اطلاعات موشکی را گرفته و در اختیار اسرائیلی‌ها می‌گذاشت.

کتاب «Rise and Kill First» به‌قلم رونین برگمن روزنامه‌نگار و نویسنده اسرائیلی سال ۲۰۱۸ منتشر شد و ترجمه فارسی‌اش با عنوان «تو زودتر بکش» هم چند سال پیش در ایران عرضه شد. یکی از ترجمه‌های این‌کتاب اثر وحید خضاب است که در قالب دو جلد توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده و بناست چاپ این‌ترجمه در دو جلد دیگر هم ادامه پیدا کند.

رونین برگمن برای تهیه «تو زودتر بکش» با بسیاری از مأموران قدیمی سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل و همچنین قاتلان و آدم‌کش‌های این‌سازمان‌ها گفتگو کرده و اسنادی را هم گردآوری کرده است. عنوان فرعی این‌کتاب، چنین است: «روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از ۶۰ سال ترورهای موساد از ترور مبارزین فلسطینی تا ترور عماد مغنیه و دانشمندان هسته‌ای و موشکی ایران» است و در ترجمه‌ای که انتشارات شهید کاظمی از آن چاپ کرده، مقطع زمانی اتفاقات و وقایع مربوط به سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۷۲ (۱۳۲۳ تا ۱۳۵۱) هستند.

نکته مهم درباره این‌کتاب، این است که ذات و ماهیت افشاگرایانه‌اش نباید باعث غفلت مخاطب و شکل‌گیری این‌باور در ذهنش شود که نویسنده، خود را از مفهومی جعلی به‌نام اسرائیل جدا می‌داند. بلکه همان‌طور که وحید خضاب مترجم اثر تذکر داده، نویسنده کتاب و همه راویانش، از صمیم قلب به حقانیت اسرائیل و ضرورت استمرار حیاتش ایمان دارند. اما به‌هرحال اسرائیلی‌ها هم از درون، اختلافاتی با هم دارند و به‌عنوان مثال درباره لزوم کشتن یک‌هدف یا دیر و زود حذف‌کردنش عدم تفاهم داشته و دارند.
کتاب رونین برگمن از طرفی به ضعف‌ها و ترس‌های تاریخی اسرائیل معترف است، اما از طرفی ساختار مخوف و وحشتناکی را برای مخاطب تصویر می‌کند که کوچک‌ترین تردیدی در حذف دشمنان خود ندارد و به‌راحتی آدم می‌کشد. عنوان کتابش هم ناظر به یکی از آیه‌های «تلمود» است با این‌مضمون است که اگر کسی قصد کشتن‌ات را داشت، تو برخیز و اول او را بکش! اما به‌هرحال ارزش این‌کتاب برای مطالعه، در این‌جاست که پس از سال‌ها مخفی‌کاری منتشر شده و همان‌طور که رونین برگمن هم می‌گوید رسانه‌های اسرائیل موظف هستند هرجا در مطالبشان از فعالیت‌های مخفی منتسب به دستگاه‌های اطلاعاتی صهیونیست‌ها و به‌ویژه ترورهای هدفمند یاد می‌کنند، عبارت «به ادعای منابع خارجی‌» را قید کنند. بنابراین، اثری که با عنوان «تو زودتر بکش» پیش رویمان داریم، سند آدم‌کشی‌های کشوری جعلی است که از اجتماع سازمان‌های جنایتکار و تروریست تشکیل شده است و نویسنده و روزنامه‌نگاری برآمده از این‌کشور چون برگمن، ضمن استفاده از الفاظی چون ترور برای این‌سازمان، از لفظ تروریست برای سازمان‌های مبارز فلسطینی هم استفاده کرده است.

نویسنده این‌کتاب در مقدمه، کنایه جالبی دارد و وقتی درباره سختی‌های دسترسی‌اش به اطلاعات و موضوعات محرمانه جاسوسی‌های اسرائیل صحبت می‌کند؛ می‌گوید پیگیری‌هایش باعث اصلاح قانون محرمانه‌ماندن و عدم انتشار اسناد اسرئیل شده و به موجب این‌اصلاح در قانون، از ۵۰ سال به ۷۰ سال رسیده است: «یعنی طولانی‌تر از تاریخ خود کشور!» (صفحه ۲۰) با این‌کنایه، خود این‌نویسنده اسرائیلی هم به برساخته‌بودن کشور جعلی‌اش و این‌که ۷۰ سال، بازه‌ای بیش از سن اسرائیل است، اعتراف می‌کند.

برگمن همچنین به تناقص منحصر به فردی هم در اسرائیل اشاره دارد؛ این‌که «از یک سو تقریباً همه چیزهایی که در کشور با بحث اطلاعات و امنیت ملی مرتبط باشد با عنوان "کاملاً محرمانه" طبقه‌بندی می‌شود، و از طرف دیگر، همه می‌خواهند درباره کارهایی که در این‌حوزه‌ها کرده‌اند صحبت کنند. کارهای این‌افراد، کارهایی که اذعان کردن به آن در کشورهای دیگر می‌تواند مایه شرمساری افراد باشد (کارهایی از قبیل اقدام به قتل و ترور در کارهای اطلاعاتی) برای اسرائیلی‌ها مایه افتخار است چون آن‌ها در مجموع کار خود را جزو الزمات امنیت ملی حس می‌کنند که اگر نگوییم برای حفظ اصل وجود این‌کشور در معرض خطر، دست کم برای حفظ جان اسراییلی‌های در معرض تهدید ضروری بوده است.» (صفحه ۲۳)

تناقض دیگر اسرائیل را مخاطبان کتاب متوجه می‌شوند؛ این‌که قهرمان‌های این‌کشور یا جاسوس‌اند یا قاتل و آدم‌کش. به‌عنوان مثال در ابتدای متن و شروع کتاب، از مئیر داگان فرمانده موساد اسرائیل، با عنوان جاسوس و قاتل افسانه‌ای یاد می‌شود و یا به این‌نکته اشاره شده که هرسال یاد و خاطره الی کوهن، به‌عنوان یک‌قهرمان ملی گرامی داشته می‌شود؛ جاسوس تأثیرگذار اسرائیلی که نقش مهمی در اطلاعات پیش‌گیرانه جنگ ۶ روزه اسرائیل با اعراب داشت و پس از افشای هویتش در ملأ عام در دمشق اعدام شد.

اما مهم‌ترین نکته‌ای که مخاطب کتاب «تو زودتر بکش» می‌تواند با مطالعه آن درباره اسرائیل دریابد، این است که اسرائیل از ابتدا به‌دلیل متجاوز بودن، می‌ترسد و همه جاسوسی‌ها و جنایت‌هایی که مرتکب می‌شود، به‌دلیل هراس از نابودی است. برگمن هم در چند فراز از کتاب، هنگام روایت وقایع تاریخی و مهم مانند اعلام عمومی برنامه موشکی مصر، اعدام الی کوهن یا کشتار ورزشکاران اسرائیلی در المپیک مونیخ، به این‌مساله اشاره کرده که در پی وقوع این‌اتفاقات، اسرائیل و سازمان‌های جاسوسی‌اش به‌طور ناگهانی در موجی از وحشت فرو رفته و نگران شکل‌گیری یک هولوکاست دوباره شدند!

در ادامه، در بررسی مطالب کتاب «تو زودتر بکش»، به جلد اول ترجمه وحید خضاب از این‌اثر می‌پردازیم:

 تشکیل جنبش بارگیوا و گسترش‌اش به سازمان هاگانا

از نظر تاریخی، اولین‌واقعه در ابتدای راه اسرائیل که در کتاب «تو زودتر بکش» به آن اشاره شده، جلسه سری ۸ نفره اولین نیروهای رزمی عبری دوران جدید، در آپارتمان اسحاق بن‌زوی در فلسطین بود؛ روز ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۷ (۶ مهر ۱۲۸۶) یعنی زمانی که فلسطین، هنوز بخشی از خاک امپراطوری عثمانی بود و ۳۷ سال مانده بود تا تام ویلکین توسط نیروهای لهی ترور شود. ۸ نفر حاضر در این‌جلسه نیروی نظامی تازه‌تاسیسی را تشکیل دادند و نامش را «بار گیورا» که اسم یکی از رهبران انقلاب یهود علیه امپراطوری روم بود، گذاشتند. شعاری هم برای گروه خود انتخاب کردند که می‌گفت «یهودیه در خون و آتش سرنگون شد و در خون و آتش دوباره برخواهد خواست.»
جنبش بارگیوا در ابتدا عمومی و فراگیر نبود اما با رسیدن صهیونیست‌های بعدی به فلسطین و «ییشوو» (جامعه یهودی‌های فلسطین)، این‌گروه ضمن تجدید ساختار، تبدیل به سازمان جنگ‌طلب «هاشومر» (به معنای نگهبان و پاسدار) شد. سازمان هاشومر سال ۱۹۲۰ برای بار دوم تغییر ساختار داد و گسترش پیدا کرد. این‌تغییر و گستردگی باعث شد نام «هاگانا» (دفاع) بر آن گذاشته شود و اگرچه سازمانی قانونی نبود اما بریتانیایی‌ها در فلسطین، به‌عنوان یک‌نیروی دفاعی شبه‌نظامی با آن مدارا می‌کردند. یکی از فعالیت‌های این‌سازمان، کشتن یعقوب دی‌هان یهودی حریدی (اولترا ارتدوکس) به‌دستور بن‌زوی است که یکی از رهبران برجسته هاگانا شده بود. دی‌هان یک‌یهودی اما به‌شدت ضدصهیونیست بود و زنده‌ماندنش برای هاگانا خطرناک و هزینه‌بر شده بود. در نتیجه اسحاق بن‌زوی دستور قتلش را صادر کرد.

انشعاب ایرگون از هاگانا و انشعاب لهی از ایرگون

در ادامه، آورهام تهومی قاتل یعقوب دی‌هان که رویکرد مدارامدارانه داوید بن‌گوریون را که کمی بعد اولین‌نخست‌وزیر اسرائیل شد، در قبال بریتانیایی‌ها و اعراب نمی‌پسندید، همراه با برخی دیگر از شخصیت‌های هاگانا از این‌سازمان خارج و سال ۱۹۳۱ سازمان «ایرگون زوای لئومی» را تاسیس کرد که به اختصاص «ایرگون» نامیده می‌شود. ایرگون یک‌گروه راست‌گرای رادیکال اسرائیلی است که فرماندهی‌اش در دهه ۱۹۴۰ به مناخیم بگین رسید. بگین هم سال ۱۹۷۷ نخست‌وزیر اسرائیل شد. مناخیم بگین هم با انگلیسی‌ها توافق کرد در جنگ با آلمان نازی با آن‌ها همکاری کند و کسانی که با این‌توافق مخالف بودند، از سازمان ایرگون خارج شده و سازمان لهی را ساختند.

درباره چنددستگی و یک‌دست نبودن این‌سازمان‌های صهیونیستی، بد نیست به یکی از پاورقی‌های صفحه ۵۷ کتاب رونین برگمن اشاره کنیم که در آن گفته شده خود بن‌گوریون اجازه ترور بسیاری از خبرچین‌های یهودی را برای سازمان هاگانا صادر کرد و هرکاری کرد تا اطمینان حاصل کند کشته‌شدن این‌خبرچین‌ها بازتاب عمومی پیدا می‌کند تا تبدیل به عاملی بازدارنده شود. رخ‌دادن این‌اتفاق برای یهودی‌هایی که خبرچین‌بودنشان لو می‌رفت یا درباره خبرچین‌بودنشان شک و تردید به وجود می‌آمد، عادی بود.

جنگ صهیونیست‌ها با انگلیس توسط تروریست‌های لهی (دار و دسته اشترن)

فصل اول کتاب «تو زودتر بکش» با ماجرای ترور تام ویلکین فرمانده بخش یهود اداره تحقیقات جنایی قیومیت بریتانیا بر فلسطین، توسط دیوید شومرون شروع می‌شود. ویلکین پیش از اعلام رسمی تشکیل اسرائیل و پیش از آن‌که انگلیس، فلسطین را به صهیونیست‌ها بسپارد، در گروه‌های شورشی زیرزمینی یهودی نفوذ و آن‌ها را منهدم می‌کرد.
آدم‌کش این‌قصه واقعی، یعنی دیوید شومرون، نیروی عملیاتی گروه شبه‌نظامی و تروریست لِهی بود که اعضایش با بریتانیایی‌ها می‌جنگیدند. عنوان «لهی» از سرواژه‌های «رزمندگان برای آزادی اسرائیل» ساخته شده اما انگلیسی‌ها این‌گروه را به‌عنوان یک‌سازمان تروریستی می‌شناختند. موسس این‌سازمان هم آوراهام اشترن بود و انگلیسی‌ها، سازمان تروریستی مخلوق او را با عنوان «دار و دسته اشترن» خطاب می‌کردند. به‌هرحال پیش از آن‌که ترور تام ویلکین در شامگاه ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۴ (۷ مهر ۱۳۲۳) با موفقیت انجام شود، سازمان لهی سه‌سال پیش‌تر برای ترور او و رئیسش جفری مورتن اقدام کرده بود. اما با انفجار بمبی که برای این‌کار در نظر گرفته شده بود، سه افسر پلیس، دو افسر یهودی و یک‌افسر مسیحی انگلیسی کشته شدند. دلیل اقدام نیروهای لهی برای اقدام به قتل دو افسر انگلیسی (ویلکین و مورتن)، این است که کمی پیش‌تر، جفری مورتن با شلیک گلوله، اشترن را به قتل رسانده بود.

به‌هرحال اسحاق شامیر فرمانده عملیات‌های لهی که سال‌ها بعد نخست‌وزیر اسرائیل شد، حکم قتل تام ویلکین را صادر کرده بود و به تعبیر رونین برگمن نویسنده کتاب، از نظر شومرون (عامل اصلی ترور) و رفقایش، ویلکین دیگر یک شخص نبود بلکه یک‌هدف بود؛ هدفی برجسته و بسیار با ارزش. شومرون در مصاحبه‌ای که روز ۲۶ می ۲۰۱۱ (۵ خرداد ۱۳۹۰) برای تولید این‌کتاب با برگمن داشته، گفته «ما باور داشتیم هرچی تابوت‌های بیشتری به لندن برسه، روز آزادی نزدیک‌تر می‌شه.» (صفحه ۴۷)

 تشکیل واحد «گمول» برای غارت و کشتار در آلمان

در طول جنگ جهانی دوم، یک‌تیپ معروف به‌نام «تیپ یهودی» ‌در ارتش انگلستان همراه بریتانیایی‌ها خدمت می‌کرد که بلافاصله پس از پایان جنگ، دستور تشکیل یک‌واحد ویژه در درون این‌تیپ توسط رهبران ارشد سازمان هاگانا صادر شد. این‌واحد، «گمول» (غرامت) نام داشت که بنا بود از نیروهای رده‌بالای آلمانی انتقام بگیرد. واحد گمول تنها طی سه‌ماه، از می تا جولای، حدود ۲۰۰ نفر را به قتل رساند که تاریخ‌نگاران اسرائیلی گفته‌اند به‌دلیل روش‌های ناکارآمد تعیین هویت هدف‌ها، خیلی از قربانی‌هایش بی‌گناه بودند و در خیلی از موارد از فعالیت‌هایش، انتقام‌گیری‌های شخصی انجام شد. در نتیجه وقتی بریتانیایی‌ها با شکایت‌هایی مبنی بر ناپدیدشدن افراد خانواده‌های آلمانی روبرو شدند، متوجه فعالیت‌های گمول شدند و فرماندهی هاگانا، دستور توقف عملیات‌های این‌واحد انتقام‌جو را صادر کرد.

ادامه قتل‌های هدفمند لهی و ایرگون با کشتن لرد موین و انفجار کینگ‌دیوید

در ادامه تحولات، بن‌گوریون و هاگانا قتل‌های هدفمند، نبردهای چریکی و حملات تروریستی را به کار گرفتند. این‌کارها تا چندی پیش‌تر از آن‌برهه، روشی بود که تنها صهیونیست‌های تندرو در سازمان‌های مطرود بن‌گوریون یعنی لهی و ایرگون از آن‌ها استفاده می‌کردند. نمونه یکی از قتل‌های هدفمند سازمان تندروی لهی، کشتن والتر ادوارد گینس با نام مستعار «لرد موین» در قاهره است. اسحاق شامیر فرمانده لهی دستور این‌قتل را صادر کرد چون لرد موین را نیروی کلیدی قیومیت بریتانیا در فلسطین می‌دید و نه‌تنها او که قصد داشت در ادامه، باقی انگلیسی‌هایی که تهدیدی برای اهداف سیاسی صهیونیست‌ها بودند، حذف کند.
رونین برگمن می‌گوید ترورها چنان تاثیر تعیین‌کننده‌ای بر مقامات بریتانیا گذاشتند که شامیر حتی خوابش را هم نمی‌دید. «چرچیل کابینه‌اش را به سمت حمایت از تشکیل یک‌کشور یهودی در فلسطین پیش می‌راند. او چند شخصیت تاثیرگذار، از جمله لرد موین را برای پشتیبانی از این ابتکار کنار خود جمع کرده بود. بنابراین، قاعدتاً می‌شد این‌طور فرض کرد که اگر لهی دخالت نکرده بود، چرچیل وقتی برای دیدار با فرانکلین روزولت و ژوزف استالین به نشست سران متفقین در یالتا می‌رفت، سیاستی واضح و رویکردی مثبت در قبال آینده کشور یهودی می‌داشت. اما پس از قتل لرد موین در قاهره، چرچیل مهاجمین را «یک دار و دسته گنگستری خواند و اعلام کرد که در موضع خود تجدید نظر می‌کند.» (صفحه ۷۵)

با ادامه روند قتل‌های هدفمند صهیونیست‌ها، نیروهای ایرگون تحت فرماندهی مناخیم بگین در ۲۲ جولای ۱۹۴۶ (۳۱ تیر ۱۳۲۵) بخش جنوبی هتل کینگ دیوید را در اورشلیم منفجر کردند و موجب مرگ ۹۱ نفر و زخمی‌شدن ۴۵ نفر شدند. این‌طرح ترور برای کشتار اعضای دولت قیومیت بریتانیا و افسران ارشد دستگاه اطلاعاتی انگلستان انجام شد و بن‌گوریون بلافاصله پس از آن، سازمان ایرگون را محکوم کرده و آن را دشمن مردم یهودی خواند. اما این‌موضع‌گیری باعث توقف فعالیت‌های سازمان‌های تندروی صهیونیست نشد و تیم عملیات لهی در ۳۱ اکتبر (۹ آبان) همان‌سال در سفارت انگلستان در رم بمب‌گذاری کرد و ساختمان این‌سفارت را در شب منفجر کرد. رونین برگمن در کتاب «تو زودتر بکش» درباره این‌برهه تاریخی نوشته است: «اسناد MI5 دستگاه امنیت داخلی بریتانیا نشان می‌دهد که تروریسم صهیونیستی در آن‌زمان به‌عنوان خطرناک‌ترین تهدید برای امنیت ملی بریتانیا شناخته می‌شد…» (صفحه ۷۷)

دیوید شومرون همان‌عضو لهی که به‌سمت تام ویلکین شلیک و او را ترور کرد، گفته تنها عاملی که باعث شد انگلستان فلسطین را ترک کند، همین ترورها و به تعبیر او اعدام‌های انقلابی بوده است. او در مصاحبه‌اش با نویسنده کتاب «تو زودتر بکش» گفته اگر آوراهام اشترن جنگ (با انگلیسی‌ها و اعراب) را شروع نکرده بود، کشور اسرائیل هرگز تاسیس نمی‌شد!

آغاز عملیات‌های انتقامی «سار» برای کشتار رهبران فلسطینی

یک‌روز پس از صدور رای مجمع عمومی سازمان ملل به تقسیم فلسطین به دو بخش یهودی و عرب که روز ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ (۷ آذر ۱۳۲۶) انجام شد، نیروهای تحت امر حسن سلامه برای دو اتوبوس اسرائیلی کمین گذاشته و موجب کشته‌شدن چند اسرائیلی شدند. بن‌گوریون با وجود وضعیت نابه‌سامان، از پیش خود را برای چنین‌حملاتی آماده کرده بود و پیش‌بینی سازمان سیا و دستگاه‌های اطلاعاتی دنیا را شنیده بود که یهودی‌ها زیر بار حملات عرب‌ها سقوط می‌کنند. به‌همین‌دلیل طوری ظاهرسازی کرد که به پیروزی سازمان هاگانا باور دارد. نیروهای این‌سازمان در پاسخ به فلسطینی‌ها عملیات انتقامی «سار» را برای کشتار ۲۳ تن از رهبران عرب مقاومت فلسطین طراحی کرده و حسن سلامه را در صدر فهرست خود قرار دادند.

کتاب «تو زودتر بکش» یک‌ادعای جالب و شاید مضحک دارد که مربوط به حاج امین الحسینی (مفتی اعظم قدس و رهبر معنوی فلسطین) و حسن سلامه است. رونین برگمن می‌گوید این‌دو پس از آن‌که تحت تعقیب انگلستان قرار گرفتند، از فلسطین گریخته و سال ۱۹۴۲ به آلمانی‌ها پیوستند تا در عملیات اطلس شرکت کنند. این‌عملیات به‌گفته برگمن، نقشه‌ای بلندپروازانه بود که طبق آن تکاوران آلمانی و عرب باید با چتر در فلسطین فرود آمده و منابع آب تل‌آویو را مسموم می‌کردند تا بیشترین تعداد از یهودی‌ها کشته شوند.

عملیات شکار حسن سلامه اولین عملیات سازمان هاگانا بود که در آن اطلاعات انسانی و اطلاعات الکترونیکی با هم تلفیق شدند و از دستگاه‌های شنود بهره‌برداری شد. با وجود شنود مکالمات و گذاشتن کمین در جاده، سلامه جان به در برد و در نهایت در ژوپن ۱۹۴۸ در نبرد کشته شد. برگمن می‌گوید تقریباً همه قتل‌های هدفمند مجموعه عملیات‌های سار به‌دلیل اطلاعات غلط یا اجرای اشتباه‌شان توسط مامورهای بی‌تجربه، با شکست روبرو شدند. تنها آن‌عملیات‌هایی با موفقیت روبرو می‌شدند که توسط تیم‌های «واحد پالماخ» انجام می‌شدند. پالماخ تنها بخش هاگانا بود که خوب آموزش دیده بود. اما دو بخش موفق این واحد در ترورها هم یکی «پال‌یام» (گروهان دریایی) و دیگری «جوخه عربی» بود که اعضایش ظاهر اعراب را داشتند و به زبان عربی به‌خوبی تسلط داشتند.

صدور تاسیس سه‌دستگاه حیاتی اطلاعات اسرائیل با دستور بن‌گوریون

۱۴ می ۱۹۴۸ (۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷) روزی است که بن‌گوریون تاسیس کشوری به‌نام اسرائیل را اعلام کرد. اما او از سال‌ها پیش‌تر، دستور تشکیل شبکه عمیق منابع اطلاعاتی را در کشورهای عربی صادر کرده بود. ۲۳ روز پس از تشکیل رسمی اسرائیل، بن‌گوریون دستور تاسیس ۳ دستگاه اطلاعاتی را صادر کرد: دستگاه اول، دایره اطلاعاتی ستاد مشترک نیروهای دفاعی اسرائیل با سرواژه عبری «اَمان» بود. دستگاه دوم دستگاه اطلاعات عمومی با مسئولیت حفظ امنیت داخلی با سرواژه «شین‌بت» که سازمانی معادل FBI در آمریکا و MI5 در انگلستان بود و دستگاه سوم هم «دایره سیاسی» که بنا بود به جاسوسی خارجی و جمع‌آوری اطلاعات از دیگر کشورها بپردازد.

بن‌گوریون موفق شد توسط جاسوس‌های خود در درون سازمان تندروی ایرگون به فعالیت‌های این‌سازمان خاتمه بدهد. اما اعضای لهی که حاضر به پذیرش رویکردهای میانه‌روی بن‌گوریون نبودند، کنت برنادوت فرستاده سازمان ملل را که با طرح صلح بین اعراب و اسرائیل به فلسطین اشغالی آمده بود، ترور کردند. اسحاق شامیر که مطمئن بود با طرح فرستاده سازمان ملل، هم توسط اسرائیلی‌ها و هم توسط فلسطینی‌ها موافقت می‌شود، دستور ترور او را صادر کرد که این‌دستور ۴ ماه پس از تشکیل اسرائیل در روز ۱۷ سپتامبر (۲۶ شهریور) انجام شد. عناصر ترور هم هیچ‌گاه دستگیر نشدند. بن‌گوریون که این‌عملیات سرخودانه را چالش مهمی برای قدرت متمرکز خود می‌دید، هر دو سازمان ایرگون و لهی را غیرقانونی اعلام و به ایسّر هارل فرمانده نیروهای شین‌بت دستور داد اعضای لهی را بازداشت کند. اسحاق شامیر هم در فهرست افراد تحت تعقیب قرار گرفت اما هیچ‌گاه دستگیر نشد. با این‌حال به‌دلیل دستگیری‌های گسترده، پایان سازمان لهی همین‌جا و در همین‌مقطع رقم خورد.

 تولد موساد در پی بروز یک‌اختلاف

یکی از اختلاف‌نظرهای داخلی اسرائیلی‌ها، مربوط به بن‌گوریون و وزیر خارجه‌اش موشه شارت است. شارت که از رهبران اولیه اسرائیل بود، باور داشت بهترین راه برای رسیدن به صلح با فلسطینی‌ها، دیپلماسی است. او با ملک عبدالله پادشاه اردن و ریاض الصلح نخست‌وزیر لبنان تماس‌های مخفیانه‌ای برقرار کرده بود که بین این‌دو، ریاض الصلح مواضع تند ضدیهودی داشت. بن‌گوریون روز ۱۲ دسامبر ۱۹۴۸ (۲۱ آذر ۱۳۲۷) به دستگاه اطلاعات نظامی دستور ترور او را داد. اما شارت به‌شدت با این‌دستور مخالفت کرد.
اختلافات بن‌گوریون به‌عنوان نخست‌وزیر با دستگاه وزارت خارجه‌اش باعث شد او در دسامبر ۱۹۴۹ دایره سیاسی را از وزارت خارجه جدا کرده و آن را تحت کنترل مستقیم خود درآورد. نام این آژانس اطلاعاتی کمی بعد مشخص شد: «موساد» یا بنیاد اطلاعات و عملیات‌های ویژه. همان‌زمان ایسر هارل که ریاست شین‌بت را عهده‌دار بود، با حفظ سمت به‌عنوان رئیس موساد انتخاب شد و به همین‌دلیل تبدیل به یکی از مردان قدرتمند و اسرارآمیز تاریخ اسراییل شد.

بن‌گوریون موساد را از ابتدا به‌عنوان یک‌سازمان مخفی پایه گذاشت و ممنوع کرد کسی از مسئولین اسرائیلی، وجود چنین شبکه اطلاعاتی بزرگی را تایید یا فاش کند. به‌این‌ترتیب نام‌بردن از شین‌بت و یا موساد تا دهه ۱۹۶۰ میلادی در اسرائیل ممنوع بود. عبارات دوپهلویی هم مثل این‌که موساد می‌تواند هرکاری را که ضروری می‌بیند اجرا کند، این‌قدرت را به بن‌گوریون می‌داد که دستور انجام عملیات‌ها و ترورهای مختلف را بدون هرنظارتی توسط نهادهای دموکراتیک اسرائیل مانند کنیست (مجلس) یا رسانه‌های این‌کشورِ جعلی صادر کند. به‌همین‌دلیل است که رونین برگمن، در کتاب خود ساختار اطلاعاتی اسرائیل را از ابتدای تولدش، یک‌قلمروی تاریک می‌خواند که هرکار و جنایتی ازجمله شهادت‌های دروغ در دادگاه‌ها را بر خود روا می‌دانست و می‌داند. او می‌گوید توجیهی که برای ادامه زندگی این‌قلمرو تاریک وجود داشت، این بود که هرچیزی جز محرمانگی مطلق، می‌توانست به وضعیتی منجر شود که شاید اصل موجودیت اسرائیل در آن مورد تهدید قرار گیرد.

نکته دیگر درباره موساد، این است که نه‌تنها موظف بود از اسرائیل و شهروندانش محافظت کند، بلکه در مقام نگهبان یهودیان سراسر جهان نیز در نظر گرفته شده بود. این‌سازمان با چالش‌هایی روبرو بود که ۲۱ کشور متخاصم عرب برایش به وجود می‌آوردند و نیروهای رده بالایی‌اش به اجرای عملیات‌های ویژه و دقیق در نقاطی بسیار عمقی در خاک دشمن اعتقاد داشتند. به‌همین‌منظور سازمان «امان» واحد جدیدی را تاسیس کرد که نامش «واحد خدمات اطلاعاتی ۱۳» بود. عدد ۱۳ در فرهنگ عامه یهود عدد خوش‌شانسی محسوب می‌شود. اما واحد ۱۳ که هسته مرکزی‌اش توسط آوراهام دار در سال ۱۹۵۱ در مصر تشکیل شد، با شکست‌های جدی روبرو شد و این‌درس را برای مقامات اسرائیلی به ارمغان آورد که هرگز نباید از یهودی‌های محلی در کشورهای هدف استفاده کرد. چون دستگیری آن‌ها، موجب مرگ خودشان و سپس تبعات منفی برای جامعه یهودیان آن‌کشور می‌شد.

تفاوت جالبی که دستگاه‌های اطلاعاتی و مجری اسرائیلی با دستگاه‌های مشابه در کشوری مثل آمریکا دارند، از این قرار است که در آمریکا، تیم‌های عملیات ویژه، زیرمجموعه فرماندهی مشترک عملیات‌های ویژه قرار دارند نه زیرمجموعه سازمانی مثل سیا یا دستگاه اطلاعات نظامی. اما در اسرائیل واحدهای عملیات ویژه، تحت کنترل مستقیم دستگاه‌های اطلاعاتی، موساد و امان بوده و هستند.

 میفراتز؛ اولین تیم ترور در موساد

اولین عملیات موساد که ربایش الکساندر ییزرائلی بود و رونین برگمن در کتابش او را یک‌زن‌باز کَلّاش معرفی کرده، با افتضاح به پایان رسید. ییزرائلی یک‌سرهنگ نیروی دریایی اسرائیل بود که در نوامبر ۱۹۴۵ اسناد خیلی محرمانه دولت اسرائیل را به سفارت مصر در ایتالیا رساند. عملیات ربایش این‌سرهنگ اسرائیلی با موفقیت انجام شد اما حین انتقالش با هواپیما، به‌دلیل تزریق چندباره و بیش از حد داروی بیهوشی، کشته و جسدش به دستور ایسر هارل به دریا انداخته شد.
در نتیجه، پیش از آن‌که پای ییزرائلی به اسرائیل برسد، هارل، متوجه نیاز شدید موساد به تشکیل یک تیم ویژه شد. جستجوهای گسترده‌اش هم به دو سازمانی ختم شد که پیش‌تر توسط بن‌گوریون مغضوب و منفور شده بودند؛ ایرگون و لهی. به این‌ترتیب موساد سراغ اعضای سابق این دو گروه راستگرای زیرزمینی رفت و «دیوید شومرون، اسحاق شامیر و آن‌دسته از رفقایشان در ایرگون و لهی که به اندازه کافی سرسخت و شجاع تلقی می‌شدند، به خانه هارل در شمال تل‌آویو دعوت شدند و در آنجا برای سرسپردگی به رژیم و آغاز فعالیت اطلاعاتی تحت امر هارل، سوگند یاد کردند. این، نقطه تاسیس"میفراتز" بود؛ اولین تیم ترور موساد.» (صفحه ۱۲۴)

پس از پایان جنگ‌های تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۹، توافقنامه متارکه موقت بین اسرائیل و مصر امضا شد. سپس بسیاری از فلسطینی‌های رانده‌شده از کشورشان، تبدیل به شبه‌نظامیانی به‌نام «فدائیین» شدند که به‌روایت برگمن، توسط مصر در قالب گروه‌های نیابتی سامان گرفته و شروع به ضربه‌زدن به اسرائیل کردند. موفقیت‌های بزرگ فدائیین در حالی‌که اسرائیلی‌ها نمی‌توانستند مصر یا اردن را مقصر بشمرند، به این‌جا رسید که آن‌ها هم واحدهای نیابتی خود را به کار بگیرند و اعراب داخل مصر و اردن را تبدیل به خبرچین‌های خود کنند. به این‌ترتیب «واحد ۵۰۴» در تیم‌های اطلاعاتی نیروی دفاعی اسرائیل تشکیل شد که وظیفه‌اش جمع‌آوری اطلاعات درباره فدایی‌ها و سپس کشتن آن‌ها بود. این‌واحد تحت فرمان رهاویا واردی یهودیِ زاده لهستان قرار گرفت. بن‌گوریون هم کمی بعد تصمیم گرفت کمبودهای نیروی دفاعی اسرائیل را جبران کند. به این‌ترتیب کابینه امنیتی اسرائیل در تاریخ ۱۱ ژوپن ۱۹۵۳ (۲۱ خرداد ۳۲) در جلسه‌ای محرمانه اعلام کرد وزیر دفاع (خودِ بن‌گوریون) صلاحیت دارد انجام فعالیت‌های انتقام‌جویانه را تصویب کند.

شارون و واحد آدم‌کشی ۱۰۱

در قدم بعدی، برای حذف یکی از فرماندهان مقاومت با نام مصطفی سامولی، از آریل شاینرمن یا آریک یا آریل شارون که از فرماندهان نظامی بود، دعوت به عمل آمد. ناکامی و عدم توفیق در عملیات انفجار خانه سامولی در روستایی به همین‌نام، باعث شد شارون اعلام کند به یک واحد نخبه تکاوری نیاز دارد. به این‌ترتیب عده‌ای از نظامیان اسرائیلی تحت عنوان «واحد ۱۰۱» در اختیارش قرار گرفتند تا یک‌برنامه آموزشی خسته‌کننده یک‌ساله را پشت سر بگذارند. افراد گروه شارون، اولین‌کسانی بودند که از سلاح جدید و محرمانه یوزی استفاده کردند.

اتفاق بعدی که بین زد و خوردهای اسرائیل و فلسطینی‌ها رخ داد، این بود که شارون و موشه دایان رئیس وقت ستاد مشترک ارتش اسرائیل، تصمیم گرفتند به‌جای کشتن فلسطینی‌هایی که عامل اصلی عملیات‌های نیابتی بودند، به پایگاه‌های نظامی و ایستگاه‌های پلیس حمله کنند و به‌علاوه، به روستاهایی که مبارزان فلسطینی از آن‌جا آمده‌اند، یورش ببرند. دایان در سال ۱۹۵۵ در یک‌سخنرانی گفت نمی‌شود جلوی کشته‌شدن یهودی‌ها را گرفت اما می‌شود قیمت خون‌هایشان را بالا برد.
یکی از نمونه‌های جالب تاریخی در آن‌برهه، تحریک‌کردن دشمن در آن‌سوی مرز با فرمان شارون است تا جنگ و درگیری راه بیافتد. این‌کار نمونه قدیمی‌تری هم دارد و چندسال پیش‌تر در سال ۱۹۳۹ هنگام شروع جنگ جهانی دوم، توسط یهودی‌ها در لهستان رخ داد اما سال‌هاست به دروغ، علت شروع جنگ، حمله آلمان به لهستان عنوان می‌شود. در همین‌باره عوزی عیلام افسر اطلاعاتی تحت امر شارون گفته: «توی یه پژوهش واقعی درباره این سوال که در طول همه تاریخ روابط IDF کی اول شروع کرد، ما خیلی هم پاک بیرون نمی‌آیم!» (صفحه ۱۴۳) به گفته رونین برگمن، در پاییز ۱۹۵۳ یک‌زن یهودی و دو فرزندش توسط فدایی‌های فلسطینی کشته شدند. به‌هرحال این‌مطلب یا واقعیت دارد یا امری غیرواقع و دروغین است.

به‌هرحال پس از این‌اتفاق یا هر بهانه دیگری، حکومت اسرائیل با وعده گرفتن انتقام، با فرماندهی شارون به روستای قبیه حمله کرد که مشخص نبود عاملان عملیات فلسطینی‌ها اهل آن‌جا هستند یا نه. در حمله شارون و گروهش به این‌روستا، حداقل ۶۹ نفر که اکثرشان زن و کودک بودند، کشته شدند. «همه دنیا، از جمله تعداد زیادی از یهودی‌ها و اسرائیلی‌ها در سراسر دنیا از هول این‌ماجرا به وحشت افتادند. شورای امنیت سازمان ملل متحد و همین‌طور وزارت خارجه آمریکا این یورش را محکوم کردند. وزارت خارجه این‌کشور هم اعلام کرد کمک‌های مالی به اسرائیل را به‌خاطر نقض قرارداد متارکه سال ۱۴۹۴ به حالت تعلیق درآورده است.» (صفحه ۱۴۴ به ۱۴۵) جالب است که نویسنده کتاب «تو زودتر بکش» هم درباره توضیحات بن‌گوریون درباره این‌کشتار، از لفظ «دروغ بن‌گوریون» استفاده کرده که گفته بود در شب حمله، تمام واحدهای IDF در پایگاه‌هایشان بوده‌اند.

اوایل سال ۱۹۵۴ که ۵ ماه از تاسیس واحد ۱۰۱ می‌گذشت، موشه دایان، این‌واحد را با تیپ چتربازان ادغام کرد و شارون هم یکی از فرمانده‌گردان‌های این‌واحد جدید شد. در ادامه بن‌گوریون استعفا کرد و موسه شارت به‌جایش نخست‌وزیر شد. شارت همان‌طور که در کتاب «تو زودتر بکش» اشاره شده، نسبت به بن‌گوریون و دیگر اسرائیلی‌ها، سربه‌زیر و آرام‌تر بود. برگمن بخشی از یادداشت‌های روزانه شارت را که مربوط به ۱۱ ژانویه ۱۹۵۵ (۲۱ دی ۱۳۳۳) است، در کتاب خود آورده که بسیار قابل تامل و تفکر است:

«من درباره ماهیت این‌ملت و سرنوشتی که پیش‌روی آن است، در حیرت مانده‌ام. ملتی با قابلیت چنین حساسیت‌های معنوی ظریف، با چنین‌عشق عمیقی به انسانیت، با چنین‌شوقی به زیبایی و سعادت، در عین حال در صفوف مردان جوانش کسانی را می‌آفریند که قادرند با اعصاب آرام و خونسردی تمام، خنجرهایشان را در بدن بادیه‌نشین‌های جوان و بی‌دفاع فرو ببرند و آنها را بکشند...» (صفحه ۸۲۳ خاطرات روزنوشت شارت جلد سوم)

رونین برگمن می‌گوید یورش‌های تنبیهی حکومت اسرائیل، باعث ایجاد خشمی جهانی علیه‌اش شد ولی کشتارها را کُند نکرد. در آن‌روزها که مصطفی حافظ افسر اطلاعاتی مصر و مسئول سازماندهی نیروهای فدایی طعم پیروزی را می‌چشید، در این‌سوی معرکه، یعقوب نیمرودی فرمانده پایگاه جنوبی واحد ۵۰۴ حضور داشت که برای مصری‌ها شخصیتی مبهم و مرموز بود. در ادامه مسیر اتفاقات، شارت به‌ناچار بن‌گوریون را به‌عنوان وزیر دفاع دولتش معرفی کرد و سپس در نوامبر ۱۹۵۵ سمت نخست‌وزیری را به او پس داد.

اتفاق جالب و معنادار دیگر تاریخی را باید در سخنرانی موشه دایان هنگام تدفین روی روتبرگ ستوان یکم احتیاط ارتش اسرائیل جستجو کنیم. این‌نظامی اسرائیلی روز ۲۹ آپریل ۱۹۵۶ (۹ اردیبهشت ۳۵) در حمله نیروهای مبارز فلسطینی به ناهال اوز کشته شد. دایان هنگام تدفین روتبرگ، ضمن دادن وعده انقلاب، جملات جالب و قابل تاملی دارد:

«بیایید امروز آدمکش‌ها را سرزنش نکنیم. ما کی هستیم که بخواهیم در مقابل نفرت شدیدی که از ما دارند بحث کنیم؟ ۸ سال است که آنها در اردوگاه‌های آوارگان در غزه نشسته‌اند و جلوی چشم آنها، ما زمین‌ها و روستاهایی را که خود آنها و پدرانشان در آن زندگی کرده‌اند تبدیل به ارث خودمان می‌کنیم. ما نسل شهرک‌های یهودی‌نشین هستیم.»

دایان در بخش دیگری از همین‌سخنرانی گفت: «ما نباید از دیدن نفرتی که همراه صدهاهزار عرب است و تمام جان آن‌ها را پر کرده سر باز بزنیم، همان صدها هزار عربی که در اطراف ما زندگی می‌کنند و منتظر لحظه‌ای هستند که به اندازه کافی قوی شوند تا بتوانند خون ما را بریزند.»

پس از کشته‌شدن روی روتبرگ، دایان، نه‌تنها بن‌گوریون را قانع کرد برای انتقام به یک‌روستای فلسطینی حمله کنند، بلکه خواستار دستور ترور سرهنگ مصطفی حافظ و سرهنگ صلاح مصطفی وابسته نظامی مصر در اردن و مسپول سازماندهی نیروهای فدایی هم شد. عملیات ترور این دو مقام مصری با عنوان «مرد خواجه» طراحی شد که به گفته رونین برگمن، اولین‌طرح عملیاتی برای قتل هدفمند توسط اسرائیلی‌ها بود که هم نوشته شد هم به اجرا درآمد. هر دو هدف این‌عملیات با بمب‌های تله‌ای از طریق بسته‌های پستی ترور شدند.

سخنرانی موشه دایان در تدفین روی روتبرگ: ۸ سال است که آنها در اردوگاه‌های آوارگان در غزه نشسته‌اند و جلوی چشم آنها، ما زمین‌ها و روستاهایی را که خود آنها و پدرانشان در آن زندگی کرده‌اند تبدیل به ارث خودمان می‌کنیم

عملیات خروس و انهدام هواپیمای فرماندهان ارتش مصر در آسمان

پس از ملی‌اعلام‌شدن کانال سوپز توسط جمال عبدالناصر رئیس جمهور وقت مصر، حمله به شبه جزیره سینا در دستور کار اسرائیل قرار گرفت. اما پیش از اجرای عملیات، سازمان امان باخبر شد بناست یک هیئت نمایندگی مصری ازجمله سپهبد عبدالحکیم عامر رئیس ستاد مشترک ارتش مصر و بسیاری از مقامات رده بالای ارتش این‌کشور با یک‌هواپیما از قاهره به دمشق بروند. در نتیجه حمله به این‌هواپیما و ساقط‌کردنش به‌عنوان یک‌هدف تعریف شد. «بن‌گوریون و دایان تصمیم گرفتند اسراییل هرآنچه در توان دارد به کار گیرد تا دخالتش در حمله هوایی به هواپیما پنهان بماند و مساله این‌طور جلوه کند که هواپیما به‌دلیل نقض فنی سقوط کرده است.» (صفحه ۱۶۸) برای این‌عملیات نام رمزی «عملیات خروس» در نظر گرفته شد.
به این‌ترتیب، جت شکاری میتیور اسرائیلی هواپیمای ایلیوشن مصری را در آسمان مورد اصابت دو موشک قرار داد و ساقطش کرد. اما اسرائیلی‌ها پس از انفجار هواپیما و سقوطش، متوجه شدند سپهبد عامر در آخرین دقیقه تصمیم گرفته با هواپیمای دیگری به قاهره بازگردد و در هواپیمایی که منفجرشده حضور نداشته است. صهیونیست‌ها از هدف‌قراردادن عامر منصرف شدند اما از نام «کله‌پا کردن ستاد مشترک مصر» برای اشاره به موفقیت عملیات خروس استفاده کردند؛ عملیاتی که یک‌روز پیش از شروع جنگ صحرای سینا، پیروزی بزرگی را برای آن‌ها به ارمغان آورد.

در ادامه، اسرائیل همراه با حمله به شبه جزیره سینا به نوار غزه هم حمله کرد و نیروهایش در انبارهای دستگاه اطلاعاتی مصر، یک‌زونکن سالم پیدا کردند که مصری‌ها به‌دلیل اضطراب ناشی از انهدام هواپیمایشان، آن را فراموش کرده بودند. به تعبیر رونین برگمن، این زونکن شبیه آن بود که مصری‌ها یک‌فهرست ترور برای اسرائیل جا گذاشته باشند. چون نام و مشخصات تمام مبارزان فلسطینی که تحت عنوان فدایی‌ها با سرهنگ حافظ همکاری می‌کردند، در آن ثبت و ضبط شده بود. با رسیدن فهرست به دست موشه دایان، او نزد بن‌گوریون رفته و مجوز ترور همه اسامی فهرست را گرفت. به این‌ترتیب دوباره موج ساختن بمب‌های ارسالی برای کشتار مبارزان فلسطینی آغاز شد و جاسوس‌های عرب واحد ۵۰۴ شروع به جاسازی و ارسال بمب‌ها کردند تا به دست ۳۰ نفر از فدایی‌ها در غزه برسند.

دزدیدن متن سخنرانی خروشچف و اتحاد با ایران و ترکیه

رونین برگمن می‌گوید سال ۱۹۵۶ بود که اسرائیل برای اولین‌بار خود را به‌عنوان یک‌قدرت اطلاعاتی به جهان اثبات کرد؛ یعنی زمانی‌که همه دستگاه‌های اطلاعاتی دنیا تلاش داشتند سخنرانی نیکیتا خروشچف را در جلسه غیرعلنی بیستمین کنگره حزب کمونیست به دست بیاورند. اما فقط دستگاه اطلاعاتی اسرائیل بود که موفق به این‌کار شد و ایسر هارل دستور داد یک‌نسخه از این‌سخنرانی به سازمان سیا تحویل داده شود. با این‌کار شوروی به‌شدت سرشکسته و اتحاد مخفی دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل متولد شود.

در پی جنگ صحرای سینا در سال ۱۹۵۶ ایسر هارل، کار ایجاد شبکه ارتباطات مخفیانه با بسیاری از کشورهای خاورمیانه، آسیا و آفریقا را تحت عنوان «دکترین پیرامونی» کلید زد. این‌برپایی پیوندهای پنهان، با کشورها و سازمان‌هایی بود که در گروه کشورهای متخاصم عرب اطراف اسرائیل نبودند. برجسته‌ترین دستاورد استراتژی پیرامونی موساد هم عبارت بود از یک‌اتحاد سه‌جانبه اطلاعاتی بین اسرائیل، ایران شاه و ترکیه. این‌اتحاد با نام رمزی «نیزه سه‌شعبه» خوانده شد و سازمان سیا منابع مالی فعالیت‌هایش را تامین می‌کرد.

دستگیری و انتقال آدولف آیشمن افسر سابق نازی، از آرژانتین به اسرائیل هم، از نظر برگمن، بزرگ‌ترین موفقیت موساد است که در سال ۱۹۶۰ حاصل شد. به این‌مساله پیش‌تر به‌طور مفصل در پرونده بررسی کتاب «آیشمن در اورشلیم» پرداخته‌ایم.

بسیج همه قوا برای تعطیلی برنامه موشکی مصر و کشتار دانشمندان آلمانی

در ادامه، رژه موشک‌های زمین به زمین جمال عبدالناصر در قاهره و خط و نشان‌هایش برای اسرائیل در سال ۱۹۶۲، ترس و هراس شدیدی در سازمان موساد به‌وجود آمد. چون «با وجود شرح کار گسترده‌اش برای رصد تهدیدهای خارجی و محافظت از اسرائیل، در برابر این‌مساله غافلگیر شده بود.» (صفحه ۱۹۴) برنامه موشکی مصر برای نابودی اسرائیل، تبدیل به کابوس بن‌گوریون شد و او بارها و بارها از ترس و وحشتی صحبت می‌کرد که شب‌ها باعث می‌شد از خواب بپرد. چون به‌قول رونین برگمن، نخست‌وزیری بود که یهودیان جان به در برده را از اروپا به اسرائیل آورده بود و حالا ممکن بود این‌یهودیان در کشور خود دچار دومین هلوکاست‌شان شوند.

قدرت‌نمایی ناصر با موشک‌هایش باعث شد در کل سازمان موساد وضعیت فوق‌العاده اعلام شود. بسیاری از کارکنان موساد و امان دچار هراس عظیمی شدند. یکی از پاورقی‌هایی کتاب «تو زودتر بکش» درباره همین‌مساله است که در آن، موتی کفیر عضو واحد ۱۸۸ امان گفته ترس عظیمی داشته و احساس واقعی یک‌تهدید وجودی می‌کرده است. با رسیدن این‌خبر که مصر برنامه ساخت ۹۰۰ موشک را در نظر گرفته، سازمان موساد در جوی نزدیک به وحشت مطلق فرو رفت و بن‌گوریون دستور برقراری یک‌نشست فوری را در بالاترین سطح صادر کرد. خبر بعدی که برگمن می‌گوید به اسرائیلی‌ها رسید، این بود که مصری‌ها برای برنامه موشکی‌شان نیازمند دانشمندان آلمانی هستند. به این‌ترتیب، ایسر هارل رئیس وقت موساد برنامه ربایش یا کشتن دانشمندان آلمانی را در نظر گرفت.
هانس کروگ یکی از دانشمندان آلمانی پروژه موشکی مصر است که توسط اسرائیلی‌ها ربوده و کشته شد. همزمان با ربایش این‌چهره علمی، موساد در برنامه‌ای گسترده دست به پخش اطلاعات غلط زد و این‌شایعه را پخش کرد که کروگ پول مصری‌ها را دزدیده و فرار کرده است. هم‌زمان اطلاعات غلط دیگری هم توسط موساد به رسانه‌ها داده شد که می‌گفتند کروگ با مصری‌ها درگیر شده و آن‌ها او را ربوده و کشته‌اند. اما کروگ که در بند اسرائیلی‌ها بود، پس از تخیله اطلاعاتی پیشنهاد داد داوطلبانه برای موساد جاسوسی کند اما ایسر هارل پس از این‌که مطمئن شد کروگ همه حرف‌ها را زده و نکته نگفته‌ای باقی نگذاشته، به یکی از مامورانش دستور داد با شلیک گلوله او را بکشد. جنازه این‌دانشمند آلمانی با یک‌هواپیمای نیروی هوایی اسرائیل منتقل و به دریا انداخته شد.

موفقیت عملیات ربایش کروگ، باعث شد بن‌گوریون چراغ سبز عملیات‌های بعدی قتل هدفمند دانشمندان آلمانی را صادر کند. به‌این‌ترتیب رقابت شدیدی برای کشتن بیشتر دانشمندان آلمانی، بین موساد و واحد ۱۸۸ شکل گرفت. یکی از شگردهای کشتار این‌برهه، نامه‌های انفجاری بودند و اولین هدفی هم که قرار شد این‌گونه ترور شود، آلوئیس برونه قائم‌مقام آدولف آیشمن بود. واحد ۱۸۸ او را با کمک ایلی کوهن پیدا کرد و برونه هدیه کوچکش را که صهیونیست‌ها برایش ارسال کرده بودند، ۱۳ سپتامبر ۱۹۶۲ (۲۲ شهریور ۱۳۴۱) دریافت کرد. اما با انفجار بمب به‌شدت زخمی شد و زنده ماند. با وجود این‌که برونه کشته نشد، اما واحد ۱۸۸ مشتاق شد از همین‌روش حذف علیه دانشمندان دیگر آلمانی بهره ببرد.

دانشمند بعدی آلمانی پیلز نام داشت که همسرش هانه لوره ونده، به‌جای او بسته پستی اسرائیلی‌ها را باز کرد و از ناحیه سر و صورت به‌شدت مجروح شد. مقامات مصری با وقوع این سوء قصد متوجه شدند طرح ترورهای اسرائیل از چه قرار است و باقی نامه‌های انفجاری صهیونیست‌ها را با دستگاه ایکس ری کشف کردند. دکتر هانس کلین وکتر هم هدف بعدی ایسر هارل بود که دستور داد باید ربوده و به اسراییل منتقل شود. در غیر این‌صورت کشته شود. کلین‌وکتر استخدام شده بود تا برای موشک‌های مصر یک سیستم هدایتی بسازد. عملیات سوءقصد به کلین‌وکتر و کشتن‌اش با گلوله تبدیل به یک‌افتضاح تبدیل، و همین‌مساله باعث شد ایسر هارل در ادامه، پروژه ترساندن دانشمندان آلمانی و خانواده‌هایشان را در قالب نامه‌های ناشناس و تهدیدآمیز شروع کند که برگمن می‌گوید این‌عملیات‌ها هم به طرز اندوهباری به شکست انجامیدند.

تا این‌جا اسرائیل نه موفق شده بود جلوی برنامه موشکی مصر را بگیرد و نه حتی از سرعتش کم کند. در نتیجه ایسر هارل به راه حل سیاسی رو آورد و داستان‌هایی درباره نازی‌هایی که سعی می‌کردند برای عرب‌ها علیه یهودی‌ها سلاح بسازند، به مطبوعات داد. رونین برگمن می‌گوید برخی از این‌داستان‌ها، واقعی بودند، برخی دستکاری‌شده و برخی هم از بیخ و بن دروغ. این‌نویسنده در بخشی از کتابش گفته داستان‌های هارل، نوعی جنون رسانه‌ای و احساس روزافزون وحشت در اسرائیل پدید آوردند و به تخریب خود هارل منجر شدند و به بن‌گوریون نیز ضربه زدند.

یک‌نمونه دیگر از تفاوت‌نظرها بین خود اسرائیلی‌ها این جا در مورد پرونده موشکی مصر خود را نشان داد: «نیروهای نسبتاً میانه‌رو از قبیل بن‌گوریون و دستیار ارشدش شیمون پرز، می‌گفتند تا زمانی که ایالات متحده تمایلی نداشته باشد که تمام کمک‌های نظامی و اقتصادی‌ای را که اسرائیل می‌خواست اراپه کند، اسرائیل نمی‌تواند کمک‌های حکومت آلمان غربی را رها کند. کمک‌هایی که به صورتی نوعی قرارداد غرامت و جبران خسارت برای هولوکاست و فروش سلاح با کسری از قیمت حقیقی‌اش صورت می‌گرفت. بنابراین لازم است ترورهایی که منجر به درگیری با حکومت آلمان می‌شد قطع شوند. اما در طرف مقابل، نیروهای تندرو مثل گلدا مایر و خود هارل، این‌تصور که جمهوری فدرال آلمان یا همان آلمان غربی یک آلمان جدید یا آلمان متفاوت از آلمان نازی است قبول نداشتند. از دیدگاه آن‌ها تاریخ یک لکه ننگ ابدی بر دامن آلمان باقی گذاشته بود.» (صفحه ۲۱۵)

در ادامه با چالش و بگومگوی شدیدی که بین هارل و بن‌گوریون شکل گرفت، هارل خواست بن‌گوریون را تحت فشار بگذارد و به التماس وادار کند. به‌همین‌دلیل استعفا داد و بن‌گوریون نیز بدون‌هیچ‌وقفه‌ای آن را پذیرفت و بلافاصله هم مئیر عامیت رئیس سازمان امان را جایگزین او کرد. کمتر از دو ماه پس از این‌ماجرا، بن‌گوریون متوجه شد حمایت حزب خود را هم از دست داده و به‌ناچار استعفا داد تا لوی اشکول به‌جای او نخست‌وزیر اسرائیل شود.

 تشکیل واحد زومت در داخل برنامه موشکی مصر

قتل هدفمند بعدی اسراییلی‌ها که با شکست روبرو شد، مربوط به هانس آیزل فیزیکدان آلمانی است که بسته پستی‌اش پیش از آن‌که به دستش برسد، در دفتر پست محله معادی قاهره منفجر شد. این‌اتفاق، مئیر عامیت رئیس جدید موساد را متقاعد کرد تا قتل‌های هدفمند را به‌صورت خیلی نادر و با سخت‌گیری به کار ببندد؛ آن‌هم پس از برنامه‌ریزی‌های بسیار دقیق. نتیجه‌گیری بعدی این بود که موساد باید کسی را از داخل برنامه موشکی مصر به خدمت می‌گرفت. در نتیجه واحدی به‌نام «زومت» (تماس) شکل گرفت. به این‌ترتیب عامیت، در آپریل ۱۹۶۴ رافی ایتان را به پاریس (مرکز فرماندهی اروپایی موساد) اعزام کرد تا عملیات‌های تماس را در اروپا فرماندهی کند. در ادامه روند این‌حوادث بود که تعقیب اتو اسکورزنی افسر رده بالای آلمانی در زمان جنگ جهانی دوم در دستور کار قرار گرفت. به گفته رونین برگمن، ائتلاف اطلاعاتی (متشکل از آمریکا، استرالیا، هلند و بریتانیا در طول جنگ جهانی دوم) اسکورزنی را خطرناک‌ترین مرد اروپا نامیده بود.
موساد از طریق چند واسطه با همسر اسکورزنی ارتباط برقرار کرد. این‌ماجرا مربوط به مقطعی است که ۴ سال از دستگیری و محاکمه آیشمن می‌گذشت. اسکورزنی به ماموران اسرائیلی گفت آماده همکاری کامل و وسیع است اما برای همکاری‌اش قیمت هم تعیین کرد که یک‌بخش از این‌بها، مربوط به حذف نامش از فهرست نازی‌های تحت تعقیب بود. این‌شخص به گفته رونین برگمن، در نهایت تبدیل به یک‌جاسوس کلیدی در مهم‌ترین عملیاتی شد که دستگاه اطلاعاتی اسرائیل تا آن‌زمان اجرا کرده بود؛ خرابکاری در برنامه موشکی مصر. اسکورزنی با نزدیک‌شدن به دانشمندان آلمانی که برای مصر کار می‌کردند، با این‌دروغ که می‌خواهد آلمان تازه‌ای بنا کند و برای یک‌سازمان خیالی که برای این‌هدف تلاش می‌کند، فعالیت می‌کند، اطلاعات موشکی را گرفته و در اختیار اسرائیلی‌ها می‌گذاشت. او به این‌ترتیب عمده نقصی که موساد در زمینه اطلاعات برنامه موشکی مصر داشت، حل کرد. اسکورزنی تا زمان مرگ خود در سال ۱۹۷۵ کمک‌های قابل توجه و زیادی به موساد کرد.

موسادِ تحت فرمان عامیت، برنامه‌ریزی کرد تا با استفاده از چندروش همزمان و موازی، برنامه موشکی مصر را از درون به فروپاشی بکشاند. یکی از کسانی که در این‌زمینه به اسرائیل کمک کرد، فرانتز ژوزف اشترائوس وزیر سابق دفاع آلمان غربی است که همراه شیمون پرز قائم‌مقام وقت وزیر دفاع اسرائیل، از طراحان قرارداد پرداخت غرامت آلمان غربی به اسرائیل بود. اشترائوس که دوست پرز بود، پذیرفت وارد ماجرا شود و به مهندسان و دانشمندان آلمانی پیشنهاد شغل و زندگی بهتر بدهد. این‌نقشه با موفقیت روبرو شد و دانشمندان آلمانی یکی پس از دیگری مصر را ترک کردند.

سوال جالبی که رونین برگمن درباره مقابله اسرائیل با برنامه موشکی مصر مطرح کرده، این است که آیا نمی‌شد بدون آن‌کشت‌وکشتارها و فرستادن نامه‌های انفجاری، با همین پیشنهادات وسوسه‌انگیز، جلوی این‌برنامه موشکی را گرفت؟ او پاسخ این‌سوال را از گزارش‌های موساد آورده که از این‌قرار است: «موساد اعتقاد دارد که بدون این‌کارها، بدون تهدید مستقیم به خشونت نسبت به آن افراد، دانشمندان آلمانی حاضر نبودند پیشنهاد پول را بپذیرند و پروژه موشکی را رها کنند.» (صفحه ۲۳۹)

 تشکیل واحد سزاریه در موساد و رسیدن به اسرار هواپیمای MIG21

رونین برگمن می‌گوید کار موساد پس از پرونده دانشمندان آلمانی روی غلتک افتاد. سپس، مئیر عامیت واحد ۱۸۸ را از امان به موساد آورد و آن را با واحد میفراتزِ اسحاق شامیر ادغام کرد. یوسف یاریو به ریاست این‌بخش منصوب شد و شامیر نیز قائم‌مقامش شد. این‌بخش تازه‌تاسیس در موساد، «سزاریه» نامیده شد و شبکه فعالیت‌هایش در خارج از اسرائیل با نام رمزی «سِنا» نامیده می‌شد.

یکی از موفقیت‌های موساد در دوران ریاست عامیت، «عملیات الماس» بود که منیر ردفا خلبان عراقی در جریان آن جذب نیروهای موساد شد و هواپیمای میگ ۲۱ نیروی هوایی عراق را از عراق به اسرائیل برد تا نیروی هوایی اسرائیل و پنتاگون از اسرار این‌هواپیمای مهم روسی و تکنولوژی‌اش مطلع شوند.

در ادامه، روابط مخفی اسرائیل و کشوری مثل مغرب طبق دکترین پیرامونی گسترده‌تر شد. گسترش همکاری‌ها باعث شد ملک حسن پادشاه مغرب به تیم موساد اجازه دهد در جریان نشست سران عرب در کازابلانکا در همه اتاق‌های جلسات و سوییت‌های اختصاصی رهبران عرب و فرماندهان نظامی‌شان دستگاه شنود کار بگذارد.

ضربه مهلک به سزاریه با دستگیری و اعدام ایلی کوهن

در اوج موفقیت‌های موساد بود که ضربه سنگینی به این‌سازمان وارد شد. این‌ضربه لو رفتن هویت و دستگیری ایلی کوهن بالاترین جاسوس واحد ۱۸۸ و سپس سزاریه در دمشق بود. کوهن یک‌یهودی متولد اسکندریه بود که با گرفتن مواضع به‌شدت ضداسرائیلی آن‌چنان در سیستم دولتی سوریه نفوذ کرده بود که به سِمَت معاون و مشاور وزیر دفاع این‌کشور رسید. کوهن سال ۱۹۶۵ به‌طور اتفاقی در حالی‌که در منزل خود مشغول مخابره پیام بود، توسط نیروهای اطلاعاتی سوریه شناسایی و دستگیر؛ و سپس در ملا عام در دمشق به دار آویخته شد. جالب است که اسرائیل هرسال برای این‌جاسوس، با عنوان یک‌قهرمان ملی برنامه گرامیداشت برگزار می‌کند.

موسادِ عامیت که توانسته بود اعتمادها را به خود جلب کند، حالا با لو رفتن و دستگیری چنین‌جاسوس رده‌بالایی، تحقیر شده و عاجر مانده بود. مدت کوتاهی پس از ماجرای کوهن، فاجعه دیگری برای واحد سزاریه رخ داد که لو رفتن هویت ولفگانگ لوتز جاسوس این‌واحد در طبقه اجتماعی بالای قاهره بود. این‌اتفاق در ۱۰ فوریه ۱۹۶۵ (۲۱ بهمن ۱۳۴۳) رخ داد. لوتز جاسوسی بود که در جمع‌آوری اطلاعات برای کشتن دانشمندان آلمانی نقشی کلیدی داشت.

اما تنها عاملی که باعث شد لوتز به سرنوشت ایلی کوهن دچار نشود، دخالت سازمان BND (دستگاه جاسوسی آلمان غربی) بود که درخواست اسرائیل را برای نجات این‌جاسوس پذیرفت و به مصری‌ها اعلام کرد لوتز برای آن‌ها هم کار می‌کرده است.

به این‌ترتیب یوسف یاریو رئیس واحد سزاریه به جاسوس‌هایش دستور داد به اسرائیل باز گردند و این‌واحد تازه تاسیس در آستانه نابودی قرار گرفت. در ادامه این‌اتفاقات، لوی اشکول نخست‌وزیر وقت یک‌ماموریت قتل هدفمند توسط سزاریه را تایید کرد. هدف این‌ماموریت که باید در اروگوئه انجام می‌شد، هربرت کوکورس یک‌نازی سابق اهل لتونی بود که پس از جنگ جهانی دوم در برزیل مخفی شده و کسب‌وکاری در زمینه گردشگری راه انداخته بود. کشتن کوکورس در نهایت به سرانجام رسید اما با وجود موفق‌خواندنش توسط موساد، اجرای غیرحرفه‌ای‌اش به تعبیر رونین برگمن می‌توانست به یک‌فاجعه بدلش کند.

مشارکت موساد در حذف رهبر مخالفان پادشاه مراکش

موساد در ادامه، خدمت مهمی به پادشاه مغرب (مراکش) کرد که از این‌سازمان خواسته بود مهدی بن‌برکه رهبر مخالفانش را از سر راه بردارد. سران دستگاه‌های اطلاعاتی مغرب از موساد خواستند برای یافتن، به دام انداختن و کشتن بن‌برکه کمک کند. برگمن می‌گوید نیروهای موساد شاهد قتل بن برکه نبوده و در آن دخالتی نداشته‌اند اما پذیرفتند یک‌تیم مشترک از سزاریه و کلوسوس را مسئول کنند تا جسد بن‌برکه را از خانه‌ای در پاریس که به قتل رسیده بود به کوهستان سن‌ژرمن منتقل کنند.
جسد بن برکه در گودال عمیقی که کنده شده بود، همراه با پودر شیمیایی از بین برنده دفن شد. با بارانی که در کوهستان بارید، چیزی از جسد باقی نماند اما مدت کوتاهی پس از این‌ماجرا، آن‌چه از جنازه بن‌برکه باقی مانده بود، از آن‌جا منتقل و زیر جاده‌ای دفن شد که به‌تازگی ساخته شده بود.

ناپدیدشدن بن‌برکه در پاریس و دست‌داشتن دستگاه اطلاعاتی مغرب و چند مزدور فرانسوی در ماجرا، در رسانه‌های فرانسه سروصدای زیادی به پا کرد. شارل دوگل رئیس‌جمهور وقت فرانسه هم دستگاه‌های اطلاعاتی خود را منحل کرد و برخی از مجرمان و افراد دخیل در این‌مساله را تحت تعقیب قرار داد. وقتی هم ملک‌حسن حاضر نشد سران دستگاه‌های اطلاعاتی‌اش را برای محاکمه به فرانسه تحویل دهد، خشمگین شده و روابط دیپلماتیکش با مغرب را قطع کرد.

موساد در ادامه به تقویت نیروهایش و سخت‌گیری در پذیرش عناصر جدید پرداخت. «در موساد با افتخار و مباهات اشاره می‌کنند که میزان پذیرش از بین نامزدها، تنها یک‌دهم درصد است. به عبارت دیگر، از بین هر هزار نفر نامزد، فقط یک نفر برگزیده می‌شده و می‌شود.» (صفحه ۲۷۵) به‌قول موتی کفیر این‌آدم‌ها توانایی این را داشتند که یک زندگی پر از دروغ و فریب را داشته باشند.

تشکیل سازمان فتح؛ چالش جدید اسرائیل

سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) روز ۱۰ اکتبر ۱۹۵۹ (۱۷ مهر ۱۳۳۸) با رهبری یاسر عرفات با کنیه ابوعمار و خلیل الوزیر با کنیه ابوجهاد و چندتن دیگر تاسیس شد. سرواژه این‌سازمان به پیشنهاد ابوجهاد تبدیل به فتح شد. دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در ابتدا فتح را جدی نگرفت اما به‌مرور که حملات این‌سازمان بیشتر و بیشتر شد، دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل با چالش‌های مهمی روبرو شدند. با وجود ناکامی فتح در اولین‌عملیاتش که اول ژانویه ۱۹۶۵ (۱۱ دی ۱۳۴۳) برای اختلال در شبکه آبرسانی اسرائیل انجام شد، اخبار این‌عملیات بازتاب زیادی در رسانه‌های جهان داشت و نشان داد بالاخره نیرویی بین اعراب پیدا شده که آمادگی درافتادن با اسرائیل را دارد.

نهادهای اطلاعاتی اسرائیلی یک «بخش ویژه» برای مقابله با حملات فلسطینی‌ها را سامان دادند و ترورها و ارسال نامه‌های انفجاری جدیدی را در دستور کار قرار دادند. برگمن می‌نویسد نامه‌های انفجاری این‌بار هم جواب ندادند چون تعداد کمی از دریافت‌کنندگان زخمی شدند و اکثر نامه‌ها پیش از این‌که بتوانند صدمه‌ای ایجاد کنند، کشف و خنثی شدند.

در سال ۱۹۶۶ سازمان فتح ۴۰ حمله را در داخل اسرائیل انجام داد و اواسط همان‌سال هم تلاش خود را برای ضربه‌زدن به اهداف نظامی صهیونیست‌ها شروع کرد. اوایل سال ۱۹۶۷ که حملات فتح، شرایط را برای اسرائیل بدتر و بدتر می‌کرد، اسرائیل به‌طور علنی به سوریه هشدار داد اگر جلوی سازمان فتح را نگیرد، دست به اقدام نظامی در مقیاس بزرگ خواهد زد. این‌هشدار باعث تشکیل یک‌فرماندهی مشترک نظامی بین مصر، سوریه و اردن شد. این‌پیمان نظامی موجب ترس و وحشت زیادی در داخل قلمرو اسرائیل شد و مردمش به قول رونین برگمن فکر می‌کردند بناست به‌زودی هلوکاست دیگری رخ دهد. در پی سخنرانی لوی اشکول (نخست وزیر وقت) در ۲۸ می ۱۹۶۷ که باعث بدترشدن اوضاع شد، عامیت به‌عنوان رئیس موساد به واشنگتن سفر کرد و چراغ سبز آمریکایی‌ها را برای حملات پیش‌دستانه گرفت. به این‌ترتیب جنگ ۶ روزه در صبح پنجم ژوپن ۱۹۶۷ (۱۵ خرداد ۱۳۴۶) با بمباران گسترده فرودگاه‌های دشمن عرب و انهدام هواپیماهایشان شروع شد.

تلاش اسرائیلی‌ها برای حذف عرفات و استفاده از عامل هیپنوتیزم

نیروهای موساد طی جنگ ۶ روزه و بلافاصله پس از آن، چندبار تلاش کردند عرفات را ترور کنند. در سال ۱۹۶۴ هم که او تبدیل به نماد مبارزات و مقاومت فلسطینی‌ها شده بود، یهودا آربل فرمانده شین بت در اورشلیم و کرانه باختری رود اردن در یادداشت‌های خود نوشته بود باید به مرکز فرماندهی فلسطینی‌ها حمله کرد و حذف ابوعمار را به‌عنوان پیش‌شرط پیداشدن راه‌حلی برای مشکل فلسطین در دستور کار قرار داد. عرفات از چند سوءقصد جان به در برد. در نتیجه در سال ۱۹۶۸ عامیت طرح انفجار یک‌خودروی بمب‌گذاری‌شده را در نزدیکی محل حضور عرفات به لوی اشکول ارائه کرد که با مخالفت شدید او مواجه شد. اما ادامه، اقدامات فلسطینی‌ها و زیادشدن فشارها بر اشکول، باعث شد موافقت خود را برای این‌موضوع اعلام کند که هدف اولیه عملیات‌ها علیه نیروهای فلسطینی در داخل و اطراف کرامه، کشتن عرفات باشد. اما عرفات باز هم از سوءقصدها جان به در برد که به‌گفته رونین برگمن، چندین‌مرتبه از فرارهایش از تله اسرائیلی‌ها، با لباس زنانه بوده است.
ناکامی در ترور عرفات، باعث شد نیروهای موساد دست به دامن هیپنوتیزم شوند و تلاش کنند یک‌زندانی فلسطینی را با این‌کار، مغزشویی و برای ترور عرفات آماده کنند. اما پس از همه زحماتی که موساد کشید، زندانی مورد نظر که یکی از نیروهای رده پایین سازمان فتح بود، پس از اعزام برای انجام ماموریت، خود را به پاسگاه پلیس کرامه معرفی کرده و گفت دستگاه اطلاعاتی اسرائیل تلاش کرده او را از طریق هیپنوتیزم مغزشویی کند تا عرفات را بکشد.

 تشکیل واحد رنجرهای نارنجک به‌دست

موفقیت‌های فلسطینی‌ها در ضربه‌زدن به اسرائیل و عملیات‌های انتقامی اسرائیلی‌ها تا اواسط سال ۱۹۶۹ ادامه پیدا کرد؛ تا جایی‌که اسرائیلی‌ها خسته شده و به فکر تشکیل یک‌واحد جدید افتادند. آریل شارون که آن‌موقع فرمانده جبهه جنوبی را به‌عهده داشت، مئیر داگان را برای فرماندهی واحد جدید پیشنهاد کرد. داگان تجربه جنگ با فلسطینی‌ها را در سال‌های گذشته و حضور در واحد چتربازان ارتش اسرائیل داشت. او درباره جنگ ۶ روزه گفته در آن‌برهه، ناگهان خود را وسط یک‌رشته جنگ بی‌وقفه و پشت سر هم دیده و حس کرده ادامه وجود اسرائیل تضمین‌شده نیست.

واحد تازه‌تاسیس شارون با عنوان «رنجرهای نارنجک‌به دست» سال ۱۹۶۹ فعالیت خود را برای انجام عملیات‌های ویژه شروع کرد. دکترین آن‌ها هم این بود که اسرائیل باید از این به بعد، از ورود به جنگ‌های بزرگ اجتناب کند چون پیروزی بزرگ و برق‌آسای جنگ ۶ روزه دیگر تکرار نمی‌شود. اما می‌توان عرب‌ها را با یک‌رشته درگیری محدود و کاملاً دقیق، مغلوب و فرسوده کرد.

از دل واحد «رنجرهای نارنجک به دست» واحد ویژه دیگری به‌نام «زیکیت» (آفتاب‌پرست) تشکیل شد که هدف داگان از تشکیل آن، اعزام ۸ سرباز ویژه به عمق محلات غزه برای عملیات و ترور بود. از این‌جا به بعد عملیات‌های هواپیماربایی شروع شد که برای فلسطینی‌ها برد بین‌المللی خوبی داشت.

آغاز هواپیماربایی‌های فلسطینی‌ها

هواپیمای بویینگ ۷۰۷ خطوط هوایی اسرائیل (ال عال) شب ۲۳ جولای ۱۹۶۸ (۱ مرداد ۱۳۴۷) از فرودگاه لپوناردو داوینچی فیومیچینو به مقصد تل آویو پرواز کرد که توسط فلسطینی‌ها ربوده شد. این‌هواپیما به الجزایر برده شده و در الجزیره به زمین نشست. ربایش این‌هواپیما توسط سازمان تازه تاسیسی با نام جبهه خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) انجام شد.

یک‌سال بعد هم هواپیمای پرواز لس‌آنجلس به تل‌آویو توسط لیلا خالد چریک فلسطینی و دوستانش ربوده شد. او به خلبان دستور داد از آسمان حیفا یعنی محل تولدش که اسرائیل اجازه ورود به آن را از او سلب کرده بود، عبور کرده و سپس در دمشق فرود بیاید. خالد پیش‌تر در ۱۸ فوریه ۱۹۶۹ (۹ بهمن ۱۳۴۷) به یک بویینگ دیگر ال عال در فرودگاه زوریخ حمله کرده و با نارنجک و مسلسل به هواپیما و کارکنانش آسیب رسانده بود.
فلسطینی‌ها با نشاندن این‌هواپیماها در مقصدی که می‌خواستند، مسافران غیراسرائیلی را پیاده کرده و سپس اسرائیلی‌ها را گروگان گرفته و با گذشت زمان، آن‌ها را با زندانیان خود مبادله می‌کردند. توفیق آن‌ها در عملیات‌های ربایش هواپیما و انفجار نمادین چندهواپیمای خطوط هوایی اسرائیل روی زمین، باعث شد یک‌تیم ویژه در داخل سزاریه تشکیل شود که «کیدون» (سرنیزه) نام گرفت و دایره فعالیتش هم اروپای غربی و کشورهای دموکراتیک دیگر نقاط جهان بود. هدف واحد کیدون، به‌جای جمع‌آوری اطلاعات پیش‌دستانه درباره رفتار دشمن، تمرکز روی عملیات‌های مخفیانه و اجرای شناسایی‌های دقیق، رصد و ترور و عملیات‌های خرابکاری بود.

عملیات بعدی فلسطینی‌ها، اقدام ۸ نیروی سازمان سپتامبر سیاه در صبح روز ۵ سپتامبر ۱۹۷۲ در المپیک مونیخ بود که در مقابل گروگان‌گیری ۹ ورزشکار اسرائیلی، در خواست آزادی ۲۰۰ زندانی فلسطینی را از زندان‌های اسرائیل داشتند. گلدا مایر نخست‌وزیر وقت هم روی راهبرد نهادهای اطلاعاتی و دفاعی اسرائیل، مبنی بر این‌که تحت هیچ شرایطی هیچ‌مذاکره‌ای با تروریست‌ها نمی‌شود، پا فشاری کرد. در نتیجه با حمله به گروگان‌گیرها، ورزشکارهای اسرائیلی و فلسطینی‌ها کشته شدند که به گفته برگمن در کتاب «تو زودتر بکش»، تا چند روز پس از این‌واقعه، زندگی عادی در اسرائیل به‌نوعی در رکود فرو رفته بود.

پس از ماجرای مونیخ، در جلسه روز ۱۱ سپتامبر آن‌سال کابینه امنیتی اسرائیل به نخست‌وزیر اختیار داده شد حتی در کشورهای دوست اسرائیل، بدون اطلاع قبلی به مقامات آن‌کشور، هدف‌هایی را برای حمله و ترور تصویب و تایید کند.

منبع : مهر

برچسب ها: اسرائیل ، مصر
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.