برای موبایل قاپها فرقی نمیکند که طعمهشان زن باشد یا مرد، بچه باشد یا پیرمرد؛ فقط آنچه چشمانشان را میگیرد برق گوشی تلفن همراه است؛ بله درست فهمیدید موبایل قاپها را میگویم؛ سارقانی که از گرانی گوشی تلفن همراه سواستفاده کرده و اقدام به قاپ زنی میکنند.
پرونده اول: دستگیری بعد از اولین سرقت!
علی یکی از سارقان موبایل است؛ دستبند به دست با بلوز و شلوار آبیرنگ با آرم پلیس آگاهی در کنار مأمور پلیس نشسته است.
خودش میگوید اولین بار بود که برای سرقت گوشی آمده بود، اما از بخت بدش دستگیر شده.
علی این روزها منتظر است بچه اش به دنیا بیاید. سرش را توی دستانش میگیرد و میگوید: خیاط بودم، اما از کار بیکار شدم. برای خرج بیمارستان همسرم مجبور شدم با یکی از بچه محلها که در کار سرقت است همراه شوم، موتور برادرم را قرض گرفتم... آن روز بعد از اینکه گوشی موبایل را از راننده یک ماشین در چراغ قرمز زدیم راننده پای پیاده دنبالمان کرد؛ ما هم سوار موتور فرار کردیم، اما هول شده و زمین خوردیم، نفر دوم که حرفه ایتر بود فرار کرد و من ماندم و مالباخته و موتور برادرم و جرم سرقت موبایل!
پرونده دوم: با بیرحمی پسرم را خفت کرده و موبایلش را دزدیدند/ پسرم خانه نشین شده!
زن برای پیگیری پرونده سرقت موبایل پسرش پا به مقر پلیس آگاهی گذاشته، میگوید: جمعه صبح پسرم با دوستانش قرار گذاشته بود که توی پارک همدیگر را ببینند.
پارک نزدیک خانه مان است چند خیابان آن طرف تر. هنوز مسافتی نرفته بود که همان آقایی را که آن طرف میز میبینید با بیرحمی هرچه تمامتر با یک نفر دیگر از پسر ۱۶ ساله ام زورگیری کردند.
زن صدایش میلرزد، با دست چادرش را درست کرده و میگوید: انگار پسرم را زیر نظر گرفته بودند، سرکوچه از موتور پیاده شده و موتور را پارک کرده بودند، بعدش هم به سمت پسرم آمده و با ضرب و شتم گوشی را از پسرم میگیرند.
زن از حال نامناسب پسرش میگوید: جدای از اینکه در این زورگیری بدنش دچار ضرب دیدگی شده و دستش شکسته است دیگر میترسد که به خیابان بیاید... از آن موقع خانه نشین شده است.
زن، اما از دستگیری سارقان خوشحال است؛ میگوید دیروز با ما تماس گرفتند که سارق گوشی را دستگیر کردیم. من و همسرم هم آمده ایم برای پیگیری شکایت.
مرد سرصحبت را باز میکند و میگوید: کاش مجازاتها بازدارنده بود تا این از خدا بی خبران به خود اجازه نمیدادند که احساس امنیت و آرامش خانوادهها را خدشه دار کنند.
مرد به سارقانی که دستبند به دست توی سالن هستند اشاره کرده و میگوید: اینجا را ببینید، هر سارقی را آوردهاند هر کدام چند فقره سابقه سرقت و چند سال زندان در کارنامه دارند انگار که هیچ کدام از مجازاتها بازدارندگی نداشته و تنبیهها اثری نداشته است!
پرونده سوم: با چاقو خفت گیری میکنم/ کاری به زنان و ناموس مردم ندارم!
سن و سالی ندارد؛ به زور سنش به ۲۰ سال میرسد؛ معلوم نیست چطور با قد و جثه ریزش خفت گیری هم میکند!
هیچ ترس و ابا و نگرانی از گرفتن عکس و صحبت با خبرنگاران ندارد؛ سر و صورت و دستانش پوشیده از تتو و نقش و نگار است.
تا میفهمد خبرنگارم، انگار که میخواهد از شاهکارش سخن بگوید براحتی میگوید: خفت گیری میکنم؛ ساعت، موبایل، پول و بعد لبخند میزند!
میپرسم با چه؟ چشمانش برق میزند و میگوید: با چاقو... با ناخنگیر که نمیشود!
از این همه وقاحت حالم بد میشود!
میگویم از زنها هم میدزدیدی؟
بادی به غبغب میاندازد، انگار که به غیرتش برخورده، میگوید: نه آبجی؛ تو کار ما نیست؛ به زن و ناموس مردم کاری نداریم!
افسر پرونده از سابقه دار بودنش میگوید؛ از اینکه از کانون اصلاح و تربیت شروع کرده و الان هم به زندان رسیده و اصلا هم متنبه نشده است.
وانمود میکند که پشیمان است؛ با زبان سر میگوید، اما زبان دلش چیز دیگری را فریاد میزند؛ اصلا نشانی از پشیمانی در چشمانش نیست!
همانطور که مسئول پرونده دستش را کشیده و میبرد بدون هیچ مقاومتی، لبخند به لب و با خوشحالی تمام خداحافظی میکند؛ انگار که نه انگار اینجا دستبند به دست در محوطه پلیس آگاهی پایتخت به جرم خفت گیری و سرقت دستگیر شده است!
پرونده چهارم:از پشت فرمان ماشین گوشیم را زدند/ دو ساعت بعد پلیس دستگیرشان کرد
مرد راننده تاکسی است برای پیگیری شکایتش به پلیس آگاهی آمده؛ سارق را از دور نشان میدهد و میگوید: همان پسر بود؛ پشت فرمان داشتم گوشیم را چک میکردم که نمیدانم چطور آن را ربود.
من هم در ماشین را باز کرده و دنبالش کردم، اما کم آورده و گمش کردم. با خودم گفتم گوشیم از دست رفت، اما دو ساعت نشده از کلانتری با من تماس گرفتند و گفتند که دزد گوشیت را دستگیر کردهایم، برای شناسایی بیایید... حالا هم برای تشکر از پلیس و هم پیگیری کارها آمدهام پلیس آگاهی!
پرونده پنجم: کشف ۱۵ فقره موبایل قاپی/ دستگیری بعد از ناکامی در درگیری با پلیس!
سارق است؛ سارق سابقه دار؛ به قول خودش موبایل قاپ تکرو؛ البته افسر پرونده گفته اش را تکمیل کرده و میگوید که با ۱۵ فقره سرقت دستگیر شده آن هم حین سرقت در محله جامی!
با موتور پلاک مخدوش و سر و صورت پوشیده از غفلت شهروندان سوء استفاده کرده و تلفن همراهشان را میدزدید، اما دفعه آخر در حین سرقت تیم پلیس شناسایی اش کرده و بعد هم در تعقیب و گریز با پلیس زمین گیر میشود.
آنقدر گستاخ است که با سلاح سردی که در دست داشته، قصد درگیری با ماموران را داشت که در نهایت با هوشیاری ماموران دستگیر و خلع سلاح میشود.
***
قصه زورگیری و موبایل قاپی حکایت عجیب و غریبی نیست؛ واقعیت تلخی است که در فضای حقیقی یا تجربه اش کرده اید یا از این و آن در موردش شنیده و در فضای مجازی هم تصاویر و فیلمهای دلخراشش را دیده اید.
اگرچه پلیس با تشکیل قرارگاه مقابله با موبایل قاپی و تیم واکنش سریع سعی در برخورد و دستگیری هرچه سریعتر مجرمان و بازگرداندن احساس امنیت به شهروندان دارد، اما آنچه جای اشکال دارد عدم تناسب جرم و مجازات است که بازدارندگی لازم را ندارد چراکه در طرحهای دستگیری پلیس متاسفانه با متهمانی مواجه هستیم که بارها به زندان رفته و بعد از آزادی از زندان، دوباره کسب و کار مجرمانه خود را از نو شروع کرده و باز هم دستگیر شده اند!
منبع: فارس
وقیح میشن . پررو میشن . تازه به مردم که هیچ برای خود پلیس هم شاخ و شونه میکشن