پیترو دلاواله در سفری که همراه شاه عباس صفوی از مازندران به تهران سپس به قزوین داشت، مینویسد:
"شاه غروب پنجشنبه حرکت کرد و ما نیز عازم شدیم. بعد از یک شب راه پیمایی، به رود بزرگی رسیدیم که بروی آن پل بسته بودند، این آب کرج رود خوانده میشود و در کنار آن دهکده بزرگی واقع شده است که همین نام را دارد.
من که هفت فرسنگ راه پیموده بودم و میدانستم اردو به این زودیها نخواهد رسید در اتاق زیبای جدید سفید و تمیزی که شاه دستور داده است برای استراحت مسافران قدری بالاتر از آب در پایین پل بر روی رودخانه بسازند و اطراف آن باز بود به خواب خوشی فرو رفتم.
رودخانه با صدای روح بخشی جاری بود و من که فطرتا" طرفدار خواب هستم و از سفر شبانه خسته شده بودم، چنان از هوش رفتم که شاه و تمام اردو از بالای پل گذشته و من چیزی نفهمیدم. صبح شترها را روی چمن زارها رها کردند و تمام اردو همان جا چادر زدند. ولی شاه به اتفاق چند تن از خاصان به سمت قزوین حرکت کرده بود و حرم را در همان محل باقی گذاشت و ما تا قزوین دیگر او را ندیدم. "