فطرت انسان معصومیت کودکان را جذب میکند و اغلب انسانها از دیدن تصاویر کودکان در حال بازی و انجام کارهای روزمره لذت میبرند. حال اگر فعالیت کودک متناسب با سن او نباشد و نوعی فانتزی و یا طنازی در چیدمان سناریوی این محتوا که بازیگری نقش اول آن را کودک بهعهده دارد دیده شود، جذابیت ماجرا ضریب میگیرد. به همه اینها زیباییهای ظاهری و زبان بازی و شیرینی رفتار او را هم اگر اضافه کنید، میتوانیم نتیجه بگیریم که برای اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان جذابیت محتوا بالاست.
جذابیت بصری این کلیپها انکار ناپذیر است، اما نکته قابل توجه در این ماجرا اراده بازیگر نقش اول است. بدیهی است که اگر کودک مورد نظر از کودکی و معصومیت قابل توجهی برخوردار است، پس سن او به حدی نیست که توانسته باشد حضور در این فضا را برگزیده باشد. حضور او حاصل اراده و انتخاب پدر و یا مادرش است که به جای فرزندشان تصمیم گرفتهاند.
ما باید آگاه باشیم که تعریف مشخصی برای کار و بازی وجود دارد. بر اساس این تعریف اگر پای پول در میان باشد، دیگر نام آن بازی نیست بلکه کار است. طبق ماده ۳۲ پیماننامه جهانی حقوق کودک، کشورهای طرف کنوانسیون (از جمله ایران) موظف هستند حق کودک را برای مورد حمایت قرار گرفتن در موارد زیر به رسمیت بشناسند:
۱.) استثمار اقتصادی
۲.) انجام هر گونه کار زیانبار
۳.) انجام هر کاری که در آموزش وی توقف ایجاد کند
۴.) انجام هر کاری که برای بهداشت جسمی، روحی، معنوی، اخلاقی و پیشرفت اجتماعی کودک مضر باشد
در قانون کار معمولاً مشخص شده که کودک میتواند چند ساعت در روز کار کند و چه مدت باید بتواند به تحصیل خود برسد. اما اینفلوئنسر مارکتینگ یک صنعت جدید است و قوانین زیادی در ارتباط با آن وجود ندارد. به نظر میرسد که اینستاگرام و یوتیوب قوانین کار کودکان را بر هم زدهاند. حال، با وجود پولهای بسیار و قوانین اندک، سوالات مربوط به استثمار و کار کودکان در شبکههای اجتماعی قطعاً مطرح خواهد شد.
اگر پول پرداخت میشود پس این کودکان در حال انجام کارند و اینستاگرام، کارفرمای مشترک آنهاست. اوضاع کمی شبیه به دستفروشی در خیابان است با این تفاوت که این بار، کار از طریق یک پلتفرم انجام میشود. شما یک کسب و کار خانوادگی دارید و کالای شما، کودک شماست.
در این رابطه و به بهانه روز جهانی مبارزه با کار کودکان آقای رضا شابهاری رواندرمانگر و مدرس دانشگاه گفتگویی کردیم .
««اختیار» انسان اولین ویژگی اوست. ما آدمها نسبت به حیوانها یک برتریای داریم. این برتری ما به خاطر آزادی و انتخابمان است و اینکه چطور زندگی کنیم و چطور فکر کنیم و چطور عمل کنیم. همین طرز تفکر جایگاه ما را در جامعه و تاریخ به ما نشان میدهد.
متأسفانه امروز ما شاهد این هستیم که آسیبی جدی به این بدنه دارد وارد میشود. تعدادی از بچهها، بچههایی که اختیاری ندارند و طبیعتاً عنانشان دست پدر و مادر است، در شرایطی قرار گرفتند که از آنها در دنیای مجازی سو استفاده میشود. اگر این بچهها از مواهب الهی نصیبی داشته باشند هم حتی در دنیای مجازی بیشتر مورد سو استفاده قرار میگیرند. قیافهای در طبیعتش باشد یا سر زبانی داشته باشد و یا … بدتر! متأسفانه بعضی اوقات حس میکنیم که والدین خودخواه شدهاند، منفعت طلب شدهاند و… و فقط بهره برداری خودشان را از این موضوع انجام میدهند.
بچههایی که هنوز نمیتوانند زشت و زیبا و خوب و بد را از هم تشخیص دهند و در برههای از هوش شناختی و هوش اخلاقی قرار دارند که مرحله حسی- حرکتی و یا پیش عملیاتی قبل از ۷ سال محسوب میشود، ناگهان خودشان را در دنیای مجازی میبینند. با خودی روبهرو میشوند که به صورت یک مدل در آمدند و یا ابزاری برای تبلیغات و امثالهم شدند.
بچهها را با تعریف ژست خاص و یا تعیین لباس مشخص و یا رفتار جدیدی در معرض تبلیغات و نمایش در فضای مجازی قرار میدهند تا به این وسیله درآمدی را حاصل کنند در نتیجه والدین معروف میشوند. این یعنی کودک مورد هدف سو قرار بگیرند. بچهها از این طریق به شدت در معرض دید و در رویارویی با خطر قرار میگیرند و تمرین میکنند که چطور از ابزار و وسایل این کار باشند.
این بچهها وقتی چند سال بعد (مثلاً ده سال) بعد وارد عرصههای «انتخاب اجتماعی» میشوند، به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه متوجه میشوند که در چه وضعیت ناایمنی قرار گرفتهاند. میبینند که آنها به عنوان یک انسان وجود دارند، ولی در شکل یک ابزار آز آنها بهره کشی اجتماعی میشوند.
این طور بچهها دارند به یک تعبیری ذبح میشوند. هم استعدادشان و هم ظرفیتهای وجودیشان! حتی در مواردی هم دیده شده که این بچهها نمیتوانند برای آینده خودشان تصمیمگیری درستی کنند. با کمی تحقیق و بررسی در روند رویداد میبینیم که حتی مبلغ پولی که بابت این روند درآمد داشتهاند هم والدین به او نمیدهند. بارها دیده شده که این بچهها بعدهها که بزرگ شدند و مطالبه این پولها را کردهاند، والدین سرباز زدند. در این مواقع تقریباً هیچ محکمهای هم نمیتواند این پولها را به بچهها برگرداند. چون والدین با ولایتی که بر فرزندان خود دارند، معمولاً میتوانند قوانین را دور بزنند که بهره کشیهای تبلیغی و اجتماعی و امثالهم را از کودکانشان داشته باشند.
این واقعه به یک تعبیری «بردگی مدرنیته» است که شخصیت آدمها را نشانه رفته است. یعنی ما در قرن ۲۱ از طریق تکنولوژی روز دنیا داریم تخریب شخصیت انجام میدهیم. ما شاهد انسانی هستیم که در چرخه رشد به نحو شایسته قرار نمیگیرد. زمانی بود که این مدل ایراد را به کودکانی وارد میدانستیم که والدین معتاد داشتند؛ که والدین از آنها سو استفاده میکردند و میخواستند که مواد جابهجا کنند و از قِبل این جابجایی کلی درآمد کسب کند. بچهها هم بعداً متوجه میشدند که چه بازیای خوردند و قس علی هذا.
در این موارد قانون گذاری انجام میشد و نمایندگانی از جوامع روانشناسی و جامعه شناسی دخالت میکردند و میگفتند که کودکان در این فرایند مورد سو استفاده قرار گرفتهاند. اما برای «کودکان کار فضای مجازی» امروز این بچهها مورد آزارهای جدی استعدادی قرار گرفتهاند که تنها فراهم کننده عامل این آزار، والدین هستند.
بچهها به خاطر سر زبان و یا چهرهشان خیلی زود مورد اقبال واقع میشوند. در حالی که خیلی زود وقتی بزرگ میشوند، میفهمند که احوالات چقدر زودگذر بوده و دیگر آن حال و هوای کودکی وجود ندارد و جامعه آنها را شبیه قبل احتمالاً تحویل نمیگیرد. این بازخوردها بعد از موج تحویل گرفتن جامعه و شهرتی که به دست آمده میتواند مقدمات سرخوردگی و در ادامه افسردگی و اضطرابها و استرسهای بزرگ و عواقب منفی ناشی از آن را داشته باشد.
مفهوم دیگری که در این نوع از بهره کشی وجود دارد و در اینجا جا دارد که بیشتر به آن بپردازیم این است که ما در این فرایند به نیازهای کودک توجهی نمیکنیم! والدین این اجازه را به خودشان میدهند که نیازهایشان را به کودک تحمیل کنند. تلخی ماجرا در اینجاست که یک کودک زیبا روی و یا خوش زبان در جهت فکر و منش خاصی پیش میرود و شهرتش هم در راستای همین جهت خاص پیش میرود. در حالیکه این بچهها از آن ایده و یا کالای خاص هیچ اطلاعی ندارند و چه بسا بعد از بزرگ شدن میفهمند چه فاجعهای رخ داده است. آنجاست که احساس گناه و احساس شرم باعث خواهد شد که هیچ وقت خودشان را نبخشند. بسیاری از این مسائل حتی ممکن است زمینه ساز ایجاد عقده حقارت در فرد در آینده شود.»
منبع : مهر