سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

چهارشنبه‌های امام‌رضایی

دل‌هایی که دخیل پنجره فولاد رضاست

چهارشنبه ها عجیب و غریب صبح می‌شوند انگار واژه دلتنگی را از روی چهارشنبه ها برداشته اند.

هرچند دغدغه و مشکلات زندگی نمی‌گذارد همیشه دلمان معطوف به زیارت امام رضا (ع) باشد اما چهارشنبه‌ها که می‌شود با وجود تمام مشغله‌های روزانه‌ای که وجود دارد خود به خود دلمان راهی مشهد می‌شود گویی چهارشنبه‌ها از همان بین الطلوعینش بوی زیارت می‌دهد بوی، اسپند و عطر و گلاب حرم وصدای نقاره‌ای که همانند زنگ ساعت تو را بیدار می‌کند با این تفاوت که زنگ ساعت بیدارت می‌کند برای روزمرگی‌های دنیایی ونقاره‌های حرم امام رضا (ع) ازخواب دنیایی بیدارت می‌کند آنچنان که ساعت‌ها پرت می‌شوی وسط صحن وسرای حرم مطهر رضوی وهمینطور که پیش می‌روی به ضریح نقره گون امام رضا (ع) می‌رسی و آنجاست که عجیب دلت آرام می‌گیرد.

دوست داری ساعت‌ها ضریحش را بغل کنی اما خیل عظیم مشتاقان امام رضا (ع) این فرصت را به تو نمی‌دهند، همینطور که ازبین زائران ومجاوران عبور می‌کنی به سقاخانه می‌رسی و جرعه‌ای آب میهمان امام رضا (ع) می‌شوی.

کبوتران سفید بالای سرت در آسمان نیلگون حرم به پرواز در آمده‌اند همینطور که چشم به آسمان دوخته‌ای خودت را در کنار پنجره فولاد می‌بینی همان پنجره فولادی که تمام حاجتمندان دخیلش شده اند وبار‌ها وبار‌ها حاجت روا شده‌اند.

دستانم که به پنجره فولاد قفل می‌شود در میان پارچه‌های رنگارنگی که زائران شمس الشموس برای گرفتن حاجت دخیل بسته‌اند چشمم به تکه پارچه چفیه‌ای می‌افتد که با تمام پارچه‌های آنجا متفاوت است وناخداگاه ذهنم را می‌برد به سمت شهدا وخانواده‌های شهدا، باخود فکر‌ها در ذهنم می‌پرورانم شاید رشته‌ای از چفیه شهید گمنامی باشد که مادرش دخیل بسته تا چشم انتظاری‌اش تمام شود، شایدچفیه شهیدی است که همسرش دلتنگش است؛ شاید اصلا چفیه مدافع حرمی باشد که مادرش برای سلامتی‌اش دخیل بسته است و شاید آرزوی شهادت کسی باشد.

در همین فکر‌ها بودم که با صدای گریه‌های بلند زائری به خود آمدم و دیدمدر میان گل‌های قالی حرم نشسته‌ام و زیارت نامه می‌خوانم، در حین خواندن زیارت نامه بودم که با پاشیدن گلاب خادمان حرم بر روی سر زائران به خود آمدم.

نمی‌دانم چند ساعت را در صحن وسرای شمس الشموس ودر میان رواق‌ها بودم اصلا نمی‌دانم چطور و ازباب الجواد یا باب الرضا شاید هم ازبست شیخ طوسی نمی‌دانم چطوری، اما وقتی به حال خودم آمدم دیدم پشت میز محل کارم نشسته‌ام.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.