سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایتی دوستانه از شهید حادثه تروریستی خاش-زاهدان

یکی از دوستان شهید امید اکبری می‌گوید: شهادت تبدیل به دغدغه اصلی او شده بود و تمام زندگی‌اش را بر این موضوع گذاشته بود.

باشگاه خبرنگاران جوان -  ۲۴ بهمن سال ۱۳۹۷، در حالی که هنوز در شور و نشاط دهه فجر بودیم، خبری قلبمان را لرزاند؛ حادثه تروریستی جاده خاش-زاهدان و به شهادت رسیدن ۲۷ تن از غیورمردان این سرزمین.

تا پیش از ۲۷ بهمن سال ۱۳۹۷، برای نسل سوم و چهارمی‌های انقلاب که تنها از بزرگان‌شان داستان حماسه ۲۵ آبان اصفهان را شنیده بودند تصور جمعیت‌های زیاد برای تشییع عزیزان‌مان دور از انتظار بود، اما باید بودیم و می‌دیدیم که مردم اصفهان ۹۷، همان مردم اصفهان سال ۶۱ هستند و ثابت کننده این صحبت، پیام آقاجانمان بود که داغ دل آن روزهایمان را کمی آرام‌تر کرد.

«درود خدا بر مردم شهیدپرور اصفهان که آن تشییع جنازه‌ی عجیب را برای این جوان‌ها به راه انداختند.»

هر کدام از این شهدا برای خود داستانی دارند و باید پای صحبت اطرافیان آن‌ها بنشینی تا بفهمی «باید شهید بود تا شهید شد».

این بار به پای صحبت دوستان «امید اکبری» نشستیم، امیدی که وقتی نام او به میان می‌آید گویی قبل از شهادت هم همه او را به‌نام شهید می‌شناختند، امیدی که کوچه به کوچه به‌دنبال شهادت می‌گشت تا اینکه در جاده خاش-زاهدان آن را پیدا کرد.

خواب شهادت نیم ساعت پیش از شهادت!

هادی حق‌شناس از دوستان شهید امید اکبری برایم از نیم ساعت قبل از شهادت رفیقش تعریف می‌کند: حدود نیم ساعت قبل از وقوع حادثه امید به یکی از همراهانش می‌گوید خوابم گرفته و کمی استراحت می‌کنم؛ چند دقیقه می‌خوابد و ظاهرا خوابی می‌بیند، زمانی که بیدار می‌شود با یکی از دوستانش تماس می‌گیرد و تعریف می‌کند که خواب دیده‌ام من و تو کنار ضریح امام حسین (ع) نشسته‌ایم، گنبد باز شد، نوری آمد و من به سمت بالا رفتم.

وی ادامه می‌دهد: دوستش در جواب امید می‌گوید به خودت غره نشو و برای کسی هم تعریف نکن، اما عاقبت تو شهادت است؛ حدود ۱۰ دقیقه بعد از این تماس، همسر امید به دوست او تماس می‌گیرد و می‌گوید هر چه به امید زنگ می‌زنم در دسترس نیست و نگران شده‌ام، در پاسخ می‌گوید تلفن را قطع کن تا پیگیری کنم و با پیگری‌ها متوجه می‌شوند که چه اتفاقی افتاده.

حق‌شناس در پاسخ به سؤالم درباره ویژگی‌های اخلاقی شهید اکبری توضیح می‌دهد: یکی از نکاتی که همیشه دوست دارم از امید نقل شود دغدغه‌مندی او است؛ از خصوصیات بارز او دغدغه‌مندی‌اش بود و از مواردی که برای عموم بچه‌های هیأت و دوستانش عادی بود و از آن‌ها عبور می‌کردند به راحتی عبور نمی‌کرد و برای حل و جلوگیری از آن دغدغه‌مندانه کار می‌کرد و همین موضوع باعث شد با تمام استعداد‌هایی که داشت، وارد سپاه شود.

شهادت دغدغه اصلی زندگی امید بود

مسعود ربانی، از دیگر دوستان شهید اکبری می‌گوید: شهادت تبدیل به دغدغه اصلی او شده بود و تمام زندگی‌اش را بر این موضوع گذاشته بود.

وی ادامه می‌دهد: با توجه به دغدغه‌ای که داشت وارد سپاه شد، در کار‌های برقی وارد بود و شغل‌های زیادی در مسیر او قرار داشت، اما خودش می‌گفت دوست دارم به سپاه بروم تا راهی برای شهادت داشته باشم.

ربانی در خصوص حضور شهید اکبری در نقاط مرزی کشور توضیح می‌دهد: امید بعضی اوقات خاطراتی تعریف می‌کرد که شرایط نقاط مرزی اوضاع بدی است و نیاز است که نیرو‌ها آنجا حضور داشته باشد و مطالبی که تعریف می‌کرد باعث تعجب ما می‌شد.

حمید توکلی از دیگر دوستان شهید نیز با اشاره به اینکه در چندسالی که امید را می‌شناختم، دغدغه اصلی او شهادت بود، بیان می‌کند: دلیل ورود او به سپاه دغدغه‌اش نسبت به شهادت بود، برخی از افراد را می‌شناسم که مشغول فعالیت در سپاه هستند، اما دغدغه‌شان به اندازه دغدغه امید نیست.

وی خاطرنشان می‌کند: امید برخی اوقات کار‌هایی انجام می‌داد که باعث تعجب من می‌شد، افراد زیادی را دیده‌ام که به‌دنبال شهادت‌اند، اما کار‌های امید مثل کار‌های دیگران نبود.

نافرمانی از فرمانده برای رسیدن به شهادت

توکلی با بیان اینکه منطقه مأموریت امید مرز زاهدان بود، توضیح می‌دهد: برخی اوقات تعریف می‌کرد که از فرمانده‌اش ناروایتفرمانی می‌کرده و خود را در دل خطر جای می‌داده، به همین واسطه چندین بار موقعیت شهادت برای او پیش آمده بود، اما خدا رزق او را اینگونه مقدر کرد.

دوست شهید عنوان می‌کند: امید هر برنامه‌ریزی که برای آینده‌اش می‌کرد، تمرکز اصلی‌اش بر شهادت بود و فکر نمی‌کنم برنامه بلند مدتی برای زندگی‌اش داشت، چون عمرش را طولانی نمی‌دید و دغدغه اصلی‌اش همین موضوع بود.

وی با اشاره به اینکه زمانی که افراد قصد حضور و استخدام در سپاه را دارند، باید به‌طور کامل سالم باشند، می‌گوید: امید تا درجه رنجری پیش رفت، اما در پایش مشکلی داشت که در ابتدای ورودش به سپاه این موضوع را کتمان کرده بود تا استخدام شود و به شهادت برسد.

توکلی یادآور می‌شود: امید یک سال آخر که در مناطق مرزی در حال فعالیت بود شرایط سختی داشت و به‌غیر از موقعیت خطیری که داشتند موارد دیگر نیز مطرح بود.

امید در شهر احساس غربت می‌کرد

وی با بیان اینکه که امثال امید دوست ندارند مطرح شوند، عنوان می‌کند: آخرین صحبتی که با امید داشتم یک روز قبل از شهادت او بود، جایی که خدمت می‌کرد محلی دور افتاده بود، اما به‌حدی از دنیا کنده شده بود که می‌گفت بهشت من آنجاست و زمانی که به شهر می‌آیم احساس غریبی می‌کنم با اینکه خانواده‌اش اینجا بودند.

رشید رضوانی یکی دیگر از دوستان شهید نیز داستان امید را اینگونه تعریف می‌کند: از جایی به بعد رویکرد ذهنی و دغدغه امید به‌طور کلی تغییر کرد، دنبال بود به استخدام سپاه در بیاید، مدتی به دلایل مختلف شرایط مهیا نمی‌شد، اما در نهایت این اتفاق افتاد و به هدفش رسید.

وی با بیان اینکه تمام تمرکز امید بر شهادت بود و تلاشش در این زمینه در تمام اعمالش مشهور بود، توضیح می‌دهد: هر زمان که می‌خواستم به سفر‌های زیارتی برویم به من می‌گفت برای حاجت مدنظرم دعا کن و می‌دانستم حاجتی جز شهادت نیست.

رضوانی با اشاره به اینکه این دغدغه امید زندگی او را تحت‌الشعاع قرار داد، یادآور می‌شود: زمانی که وارد سپاه شد به مرور وارد تکاوری و پس آن به قسمت نیرو‌های ویژه مرز رفت و با تمام سختی‌هایی که مطرح بود با لذت در این مسیر رفت و آمد داشت.

منبع: فارس

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.