سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ماجرای ازدواج و طلاق محمدرضا مطابق میل انگلیسی‌ها

حاکمان مصر و ایران، هر دو تحت سلطه و نفوذ بریتانیا بودند و برخی صاحب‌نظران معتقدند ازدواج محمدرضا پهلوی با فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر با تشویق انگلیسی‌ها صورت پذیرفت.

باشگاه خبرنگاران جوان ـ از جمله دغدغه‌های رضاشاه در سال‌های پایانی حکومتش، گزینش همسر برای پسرش بود. او برای حل این مسأله، افراد بسیاری را مورد مطالعه قرار داد. در این بین، احمد راد، وزیر مختار ایران در قاهره که از معتمدان رضاشاه بود، به وی پیشنهاد کرد با خاندان سلطنتی ملک فاروق در مصر وصلت کند. او گزارشی از خواهران ملک فاروق، پادشاه مصر را به انضمام تصویری از فوزیه برای رضاشاه فرستاد که مورد پسند وی واقع شد.

سال ۱۳۱۷، سال شروع زندگی مشترک، ولی کم دوام محمدرضا پهلوی با فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر بود. حاکمان مصر و ایران، هر دو تحت سلطه و نفوذ بریتانیا بودند و برخی صاحب‌نظران معتقدند ازدواج محمدرضا پهلوی و فوزیه اقدامی سیاسی بود که با تشویق یا اصرار انگلیسی‌ها صورت پذیرفت.

محمدرضا پهلوی در کنار فوزیه خواهر پادشاه مصر

نقشه انگلیسی‌ها برای ازدواج محمدرضا و فوزیه

حسین فردوست در این باره می‌نویسد: «مسلماً این ازدواج نقشه انگلیسی‌ها برای نزدیک کردن دو رژیم ایران و مصر بود؛ به خصوص این که پس از تولد فرزند محمدرضا، ولیعهد آینده ایران دورگه می‌شد و خون ایرانی ـ مصری پیدا می‌کرد و این در اهداف دور انگلیسی‌ها مسلماً مطرح بوده است.».

اما ماجرای جدایی این دو به واسطه دستور انگلیسی‌ها و با تلاش ارنست پرون که پیش‌تر از نقش و جایگاه او در دربار گفتیم، جالب توجه است. 

حسین فردوست در خصوص جدایی محمدرضا و فوزیه می‌نویسد:


تصویری از ازدواج محمدرضا و فوزیه

سیاست انگلیسی‌ها درباره فوزیه عوض شد و برای طلاق برنامه ریختند

می‌توانم ادعا کنم که فوزیه زن زندگی بود: عفیفه، زیبا و تنها علاقه‌اش به زندگی‌اش بود؛ ولی محمدرضا به او علاقه‌ای نداشت. او ذاتاً زن‌های گستاخ و حراف را دوست داشت و فوزیه محجوب، او را راضی نمی‌کرد. زندگی فوزیه به این نحو در دربار ادامه یافت؛ تا اینکه سیاست انگلیسی‌ها عوض شد و جدایی محمدرضا از فوزیه در دستور کارشان قرار گرفت. چرا؟ دلیل را نمی‌دانند، ولی می‌توانم حدس بزنم که شاید در آن روز‌ها به دلیل فساد ملک فاروق، انگلیسی‌ها طرح برکناری او را آماده می‌کردند و می‌خواستند که با جدایی محمدرضا از فوزیه مسائل دو کشور از هم جدا شود و احیاناً خطری سلطنت محمدرضا را تهدید نکند. به هر حال در ماجرای جدایی فوزیه، ارنست پرون نقش اصلی را داشت:

زن مطلوب محمدرضا ...

در این سال‌ها محمدرضا معشوقه‌ای پیدا کرده بود به نام خانوادگی دیوسالار. چگونه و به وسیله که؟ اطلاع ندارم، ولی احتمال می‌دهم که مستقیماً به وسیله مادر دختر که عریضه‌ای برای تقدیم حضوری به محمدرضا داشته این رابطه آغاز شده بود. این دختر بسیار زیبا و لَوَند بود و شعر هم می‌گفت. کاملاً زن مطلوب محمدرضا بود. من او را در ایران ندیدم، ولی در سفر سال ۱۳۲۸ به آمریکا معلوم شد که دیوسالار در لس‌آنجلس است، زیرا به هتل من تلفن کرد و خواهش کرد او را ببینم. موضوع را به محمدرضا گفتم. گفت: «برو و حتما او را ببین!» رفتم و زیبایی و حرافی او را در آنجا دیدم، در حالی که چند سال پیرتر شده بود. دختری بود سفید، خوش اندام، بسیار جذاب و شاعرمنش. من هیچگاه از محمدرضا نپرسیدم که چگونه با او آشنا شد و او نیز هیچگاه به من نگفت.

اولین بار که از ماجرا مطلع شدم، توسط پرون بود. روزی پرون گفت: «هیچ می‌دانی که محمدرضا مدت‌هاست با دختری به نام دیوسالار رابطه عاشقانه دارد؟!» گفتم: نه هیچ اطلاعی ندارم. واسطه که بوده است؟ پرون نیز نمی‌دانست. پرون گفت: «من تحمل این وضع را ندارم که محمدرضا با داشتن چنین زن عفیفه‌ای (فوزیه) این رفتار را داشته باشد. یا باید توبه کند و دنبال زن نرود یا من ترتیبی می‌دهم که فوزیه از او جدا شود!» همین مسأله نحوه رفتار پرون با محمدرضا و درجه گستاخی او را به خوبی نشان می‌دهد.


حاصل ازدواج محمدرضا و فوزیه، دختری به نام شهناز بود

نقشه انگلیسی‌ها برای طلاق محمدرضا و فوزیه

خلاصه پرون به فوزیه اطلاع داد که «شوهرت رفیقه گرفته و به شما خیانت می‌کند و برای اینکه ادعای من ثابت شود باید شخصاً بیایید و ماجرا را ببینید!» این نقشه را پرون کاملاً از من مخفی کرد؛ در حالی که به من بسیار نزدیک بود و کوچک‌ترین مسائل را با من مطرح می‌کرد. این پنهان‌کاری نشان می‌دهد که نقشه از جای دیگر طرح‌ریزی شده بود و پرون فقط مجری آن بود و به او دستور اکید داده بودند که مرا در جریان نگذارد. تنها بعد از اجرای طرح بود که پرون ماجرا را برایم تعریف کرد. پرون به هرحال اطلاعات دقیق داشت. او مطلع بود که محمدرضا چه روز‌هایی به خانه دختر می‌رود، آدرس منزل دختر کجاست، چه ساعتی وارد و چه ساعتی خارج می‌شود، در کدام اتاق ملاقات می‌کنند و تختخواب در کدام گوشه اتاق واقع شده است. این‌ها اطلاعاتی نیست که پرون به دست آورده باشد، بلکه دقیقاً و قطعاً توسط سفارت انگلیس به او داده شده و نقشه توسط آن‌ها طراحی شده بود.

فوزیه چگونه از ارتباط محمدرضا با زنی دیگر مطلع شد؟

پرون، دوستی داشت به نام رفعتیان که سرهنگ ارتش بود. او زمانی که می‌دانست محمدرضا نزد دیوسالار است، فوزیه را با اتومبیل برداشت و به جای راننده، رفعتیان را سوار کرد و جلوی خانه دیوسالار رفت. در آنجا به فوزیه گفت که شما مواظب باشید تا مطمئن شوید محمدرضا اینجاست. سپس به رفعتیان دستور داد که با اسلحه کمری یک تیر به درون اتاق شلیک کند. رفعتیان شلیک کرد و تیر به سقف اتاق اصابت کرد. مدتی بعد دختر که نگران شده بود و لابد جسور هم بود، جلوی پنجره آمد و پنجره را باز و بیرون را نگاه کرد تا مطمئن شود کسی در خیابان نیست و محمدرضا بتواند خارج شود. پرون و فوزیه و رفعتیان در تاریکی منتظر ماندند و مدتی بعد محمدرضا با احتیاط از ساختمان خارج و سوار اتومبیل شد و در حالی که خودش رانندگی می‌کرد، بدون اسکورت رفت. فوزیه همه این صحنه‌ها را دید.


تصویری از ارنست پرون در کنار محمدرضا شاه

واکنش فوزیه به خیانت محمدرضا

محمدرضا تا سال ۱۳۵۷ هیچگاه این ماجرا را برایم تعریف نکرد؛ ولی پرون همان شب پس از بازگشت مرا به اتاقش بود و جریان را دقیقاً و با آب و تاب گفت. من ناراحت شدم و گفتم: چطور به خود اجازه می‌دهی با محمدرضا چنین رفتاری کنی؟ اگر گلوله به او خورده بود چه می‌شد؟ پرون گفت: «حالا که نخورده و من وقتی احساساتم به غلیان می‌آید، این چیزا حالیم نیست!» از رفتارش تعجب نکردم، زیرا دفعه اولی نبود که تندخویی و خشونت او را با محمدرضا می‌دیدم. آن شب، شام با هم بودیم: محمدرضا، فوزیه، من و پرون. فوزیه اصولاً کم‌حرف بود؛ ولی آن شب به شکل محسوسی در هم بود و هیچ صحبتی نمی‌کرد. محمدرضا هم حالت عادی نداشت و فقط صحبت‌های معمولی می‌کرد که آیا از این غذا خوشتان می‌آید یا از آن غذا! ظاهراً گیج بود و نمی‌دانست موضوع چیست. طبیعتاً چنین بود مگر اینکه ماجرا به اطلاع رسیده باشد که من نیز چیزی نگفته بودم.

یک ماه از این واقعه گذشت و طی این مدت فوزیه در سر میز غذا و در سالن یک کلمه با محمدرضا صحبت نکرد و همیشه مغموم بود و بیشتر علاقه داشت سفیر مصر و خانمش را ببیند. پس از مدتی متوجه شدم که فوزیه می‌خواهد به مصر برود. از او پرسیدم که موضوع چیست؟ پاسخ داد که خسته شده‌ام و می‌خواهم برای یک ماه به مصر بروم و استراحت کنم و بعد از یکماه بازمی‌گردم. فوزیه به مصر رفت. معلوم نشد در آنجا چه گذشت و شاید تحت تاثیر نصیحت مادر و خواهرانش، پس از مدت کوتاهی به ایران بازگشت و تیر پرون به سنگ خورد.

ماجرای رابطه پنهانی فوزیه و تقی امامی

با شکست این نقشه، پرون نقشه دیگری را اجرا کرد. گفتم که او با اصرار عجیب، فردی به نام تقی امامی را وارد کاخ و محفل خصوصی محمدرضا کرده بود و امامی نیز به دلیل ورزشکار بودن توانسته بود با محمدرضا صمیمی شود. پس از بازگشت فوزیه، روزی مرا صدا زد و گفت: «در کاخ جریاناتی می‌گذرد و بین تقی امامی و فوزیه روابط نامشروع است!» گفتم این چه حرفی است که می‌زنی، کو شاهدت؟ گفت: «راننده فوزیه شاهد است و مسأله مسجل است و موضوع را بلافاصله به محمدرضا خواهم گفت!» پرون معطل شد و همان روز مسأله را به محمدرضا گفت.

محمدرضا مرا خواست و گفت: «برو راننده فوزیه را ببین و با فرصت کامل از او تحقیق کن و به او هم اطمینان بده و هم تهدیدش کن که اگر دروغ بگوید مدارک دیگری هم هست و مجازات شدید می‌شود!» من نیز ترتیب ملاقات با راننده فوزیه را دادم. او گفت: «مسأله صحت دارد و مدتی است که هفته‌ای دو شب و گاهی یک شب در میان و گاهی هرشب تقی امامی و فوزیه را به تپه‌های محمودیه می‌برم (محمودیه در آن زمان بیابان بود و بعد‌ها خیابان پیراسته شد) به من دستور می‌دهند که پیاده و دور شوم تا خبرم کنند.» سپس راننده التماس کرد که «من گناهی ندارم و فقط راننده‌ام و ملکه به من دستور می‌دهد و من باید اطاعت کنم!»

ازدواجی که برپایه مصالح انگلیس بود بر همین اساس هم به طلاق کشید

سخنان راننده را برای محمدرضا نقل کردم. گفت: «به گارد دستور بده که دیگر تقی امامی را به کاخ راه ندهد!» من بلافاصله دستور را اجرا کردم و زمانی که تقی امامی مراجعه کرد، گارد جلویش را گرفت که شما مجاز نیستید وارد شوید و دیگر هم مراجعه نکنید تا دستور بدهند. فوزیه متوجه شد که دیگر تقی امامی به کاخ نمی‌آید و به هر صورت مسأله به گوشش رسید که درباره او چنین صحبت‌هایی هست. با آن خصوصیات اخلاقی که داشت این شاید تنها مسأله‌ای بود که برای فوزیه غیرقابل تحمل بود. مجدداً ۱۰ـ ۱۵ روز ساکت و مغموم شد و سپس اعلام کرد که برای استراحت به مصر می‌رود. به مصر رفت و دیگر مراجعه نکرد و پس از مدتی ملک فاروق برادرش به محمدرضا پیام داد که باید فوزیه را طلاق بدهی. او نیز طلاق داد و به این ترتیب ازدواجی که بر پایه مصالح انگلستان صورت گرفته بود بر پایه مصالح آنان و به دست ارنست پرون به جدایی کشیده شد.

منبع: فارس

انتهای پیام/

برچسب ها: رژیم پهلوی ، انگلیس
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۵:۰۵ ۱۰ بهمن ۱۴۰۰
خداوکیلی خاندان پهلوی مایه ی ننگ ایران بودند
دزدی و فساد در خونشان بوده