سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

کودکی در همدان که مردم را به خدا دعوت می‌کند/ عاشقان پنجره باز است اذان می‌گویند

انگار وظیفه‌اش است؛ با شیطنتی کودکانه بالای کابینت آشپزخانه می‌پرد و از پنجره خانه‌شان با لحنی خوش ندای آسمانی اذان را به گوش مردم می‌رساند، هشت سال بیشتر ندارد اما عطر ناب «لااله الا الله» و «اشهد ان محمدرسول‌الله» را خوب می‌فهمد.

به گزارش  باشگاه خبرنگاران جوان،دل کوچکش تالاپ تولوپ می‌کند برای اذان گفتن؛ می‌گوید دوست دارم همراه با تلویزیون اذان بگویم؛ می‌گوید اذان صدای خداست، با اذان است که خدا ما را برای حرف زدن با خود دعوت می‌کند.

آنقدر شیرین و دلنشین حرف می‌زند که انگار با یک فرد بالغ صحبت می‌کنم اما او فقط هشت سالش است و با خدا بودن را از سه سالگی انتخاب کرده است آنجا که در سفر عتبات در مسجد کوفه همراه با مادرش همه ۷۲ رکعت نماز را می‌خواند و همه در بهت هستند که چرا این بچه خسته نمی‌شود؟

برای هم صحبت شدن با این موذن کوچک کوچه پس کوچه‌های شهر را گذشتیم تا آدرس منزل آنها را پیدا کردیم، امیررضا از دیروز که خبردار شده ما قرار است به منزل آنها برویم، منتظر است و حتی مادربزرگش را نیز دعوت کرده تا برای امروز کنارش باشد.

وارد منزل که شدیم امیررضا به همراه مادر و مادربزرگش میزبان ما شدند و شوق صحبت با ما در چشم‌های شیرینش موج می‌زند، مادربزرگش به گرمی پذیرای ما شد و تا ما مکانی را برای صحبت با این کوچولوی موذن پیدا کنیم از وصف امیررضا که حافظ قرآن است و از بچگی اذان می‌گوید و نمازش را می‌خواند برای ما می‌‌گوید.

در تعریف‌های مادربزرگ بود که متوجه شدیم نوه‌اش خانواده قرآنی دارد زیرا مادر و برادر امیررضا هم حافظ قرآن هستند.

بالاخره باب صحبت با این موذن کوچک باز شد، او که در وقت اذان با شیطنت کودکانه بالای کابینت آشپزخانه می‌پرد و پنجره را باز می‌کند و با صوت خوش اذان می‌گوید و همسایه‌ها دلخوش به اذان‌گویی او هستند، مادرش می‌گوید همسایه‌ها چندین بار با هدایایی او را تشویق کرده‌اند و اذان گفتنش را دوست دارند.

صحبتم با امیررضا از مدرسه شروع شد، می‌گوید کلاس دوم هستم، از وقتی به مدرسه رفته‌ام کرونا بوده و زیاد معلم و همکلاسی‌هایم را ندیده‌ام اما دوست دارم مدرسه باز شود و هنگام ظهر در مدرسه اذان بگویم و نماز بخوانیم.

می‌پرسم از چند سالگی موذن شدی؛ می‌گوید: از پنج سالگی. با شیرین زبانی ادامه می‌دهد، یک روز اذان را گفته بودند که رفتم همراه مادرم نماز خواندم بعد از نماز، پنجره را باز کردم و اذان گفتم، مادرم گفت؛ الان دیگر دیر شده، از فردا هر بار اذان از تلویزیون پخش شد، تو هم اذان بگو؛ از همان موقع دیگر سر وقت هر جا باشم اذان می‌گویم.

در پاسخ به اینکه «وقتی اذان می‌گویی از بچه‌های محله و دوستانت هم کسی بوده که اذان بگوید، یعنی از تو یاد گرفته باشد؟» جواب می‌دهد: یک بار یکی از بچه‌ها اذان داد اما دیگر ادامه نداد اما من هر روز ظهر و مغرب اذان می‌گویم.

کنار دستش یک قرآن بود، با لبخندی سوال می‌کنم «قرآن هم می‌خوانی؟» همان طور که به نشانه تایید سرش را پایین می‌آورد، با احترام قرآن را باز می‌کند و می‌‌گوید: برایتان بخوانم؟ پاسخ می‌دهم «بله حتما»؛ که با لحنی زیبا و دلنشین مرا میهمان تلاوت سوره ناس می‌کند.

او در پاسخ به اینکه چه کسی اذان و نماز را به تو یاد داد می‌گوید؛ خودم از بچگی بلد بودم! و همین حرف نشان داد که چقدر نگاه و توجه او با اذان و اقامه نماز در بچگی عمیق بوده است.

پاسخش به این سوالم که در آینده می‌خواهی چه کاره شوی، این است: «دکتر»، اما قرآن را کنار نمی‌گذارم.

او که در آستانه اتمام حفظ کامل جزء ۳۰ قرآن است، می‌گوید: مادرم برای حفظ قرآن کمکم می‌کند و باعث شده موفق شوم، در مدرسه چندین بار برای درسم و یادگیری قرآن به من جایزه داده‌اند.

وقتی می‌پرسم چرا به اذان گفتن علاقه‌مند شدی؟ جواب جالبی می‌دهد «برای اینکه با دعوت مردم به نماز، خدا کمکم کند و موفق شوم. خدا بچه‌ها را دوست دارد و من هم می‌خواهم اذان بگویم که خدا همیشه کنارم باشد»

*هدیه همسایه‌ها به امیررضای موذن

دلم می‌خواهم صحبتم را با موذن کوچولوی شهرمان ادامه دهم بس که شیرین‌سخن است، اما حالا دیگر وقت آن است با مادربزرگش هم‌صحبت شویم، کسی که مشوق اذان‌گویی رضا بوده.

مادربزرگ صحبت‌هایش را این طور آغاز می‌کند؛ هر بار می‌خواهم نماز بخوانم می‌گوید «مادرجون! نمازت را نخوان، من هم اذانم را بگویم تا با هم بخوانیم، من هم هر بار به او یادآوری می‌کنم نماز تو نزد خداوند مقبول‌تر است چون اول اذانت را می‌گویی و بعد نماز می‌خوانی».

این بچه از کودکی به نماز و اذان و اقامه علاقمند بود و هر بار که نماز می‌خواندم کنارم می‌ایستاد و هر چه می‌گفتم را تکرار می‌کرد، اوایل داخل خانه اذان می‌گفت، یک بار به او گفتم «برو کنار پنجره اذان بگو تا هم سن و سالانت هم یاد بگیرند»، او هم بلافاصله رفت پنجره را باز کرد و شروع به گفتن اذان کرد.

او به خاطراتی از اذان‌گویی نوه‌اش می‌پردازد و می‌گوید: یک روز که رضا از پنجره خانه اذان می‌گفت، خانمی که از کوچه رد می‌شد زنگ در را زد و وقتی در را باز کردیم گفت «من صوت اذان این کودک را شنیدم بسیار خوشم آمد و دگرگون شدم» مقداری پول داخل پاکت به عنوان هدیه به رضا داد.

یادم هست حدود سه ماه بود به روستایمان رفته بودیم و خانه نبودیم، وقتی برگشتیم همسایه‌ها گفتند کجا بودید؟ ما به اذان رضا عادت کرده‌ایم و دلمان تنگ شده بود.

خاطره دیگر اینکه یک روز امیررضا برای مهمانی به خانه عمه‌اش رفته بود آنجا هم پنجره را باز کرده بود و اذان گفته بود، همسایه عمه امیررضا از این صوت اذان بسیار خوشش آمده بود و با مبلغی پول داخل پاکت به امیررضا هدیه داده بود، امیدوارم همه خانواده‌ها و بچه‌ها راه نماز و اذان و قرآن را ادامه دهند و در پناه اینها زندگی سالمی داشته باشند.

*هدف امیررضا حفظ کامل قرآن است

بعد از دعای خیر مادربزرگ، مادر امیررضا که خود حافظ قرآن است وارد گفت‌‌وگو می‌شود؛ صحبت‌اش را این طور آغاز می‌کند: به لطف خدا سه پسر دارم، پسر بزرگم ۱۸ ساله و حافظ ۲۰ جزء قرآن است و پسر دومم ۱۵ ساله و امیررضا هم ۸ ساله حافظ جزء ۳۰ است.

در مورد چگونگی علاقمندی رضا به اذان پاسخ می‌دهد: وقتی از تلویزیون اذان پخش می‌شد رضا با صوت اذان همراهی می‌کرد و حتی زمانی که درست نمی‌توانست حرف بزند با تلویزیون درست اذان می‌گفت‌، بزرگتر که شد نماز خواندن را همراه ما شروع کرد و وقتی اذان می‌گفت مادربزرگش به او گفت «برو از پنجره اذان بگو» همین اتفاق سرآغازی شد برای ادامه کار، اتفاقی که با استقبال همسایه‌ها هم روبرو شد و دیگر شد کار هر روزه‌ رضا.

هر ظهر و مغرب؛ امیررضا با شنیدن صدای اذان مانند کسی که خود را موظف می‌داند، روی کابینت آشپزخانه می‌رود و با صوت و لحن از پنجره اذان می‌گوید.

رضا از ۶ سالگی هم نماز خواند و هم اذان گفت ولی از سفر کربلا استعداد و علاقه او را دیدم. در این سفر مسجد کوفه که رفتیم ۷۲ رکعت نماز مسجد را همراه ما خواند که همه تعجب کردند، آن جا بود فهمیدیم علاقه به نماز و قرآن در رضا ذاتی است، تشویق مردم هم برای این کار برای خودم جالب شده، پسرم از طرف ستاد اقامه نماز هم تجلیل شده که همین مشوق‌ها باعث فرهنگسازی در جامعه می‌شود.

گفت‌‌وگوی ما با این خانواده و موذن کوچک پایان یافت اما ارزش کار این کودک ۸ ساله هیچگاه از یادمان نخواهد رفت؛ در دنیایی که غرق در فرهنگ غربی و شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی شده‌ایم، کارهای این چنینی بسیار ارزشمند است و دلنشین.

منبع:فارس

انتهای پیام/

برچسب ها: کودک ، اذان
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
علی
۰۲:۰۴ ۰۴ دی ۱۴۰۰
سلام.
کاش خدا توفیق داشتن چنین فرزندانی وتوفیق تربیت ایچنینی فرزندان رو به همممون بده،انشاءالله...
ناشناس
۲۲:۰۱ ۰۲ دی ۱۴۰۰
بارک الله به چنین تربیتی، احسنت، خدا حفظتون کنه.
ناشناس
۲۱:۲۹ ۰۲ دی ۱۴۰۰
ماشالله ماشالله موذن من
ناشناس
۲۱:۱۷ ۰۲ دی ۱۴۰۰
خداحفظش کند...
آمین