به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، در خاطرات مرحوم شیخ علی عراقچی درباره موضع گیریهای آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در مقابل رضا شاه چنین آمده است:
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، وقتی رضاخان به سلطنت رسید، در مقابل سیاستهای ضددینی او سیاست سکوت و مدارا را در پیش گرفت تا بدین وسیله حوزه تازه تأسیس و این نهال نورس را از شر و درندهخویی وی در امان نگه دارد. من ایشان را ندیدم و تقریباً نه ساله بودم که ایشان از دنیا رفت، ولی نقل می کنند که ایشان شخصیت بسیار بشاش، خوشبرخورد و بذلهگویی بود. اما، چون رضاخان به سر کار آمد و فعالیتهای ضددینی خود را شروع کرد، دیگر احدی ندید که حاج شیخ خنده بر لبانش مشاهده بشود و مرتب در رنج و عذاب و تنگنا به سر میبرد.
بیشتربخوانید
در حقیقت برنامه ایشان در این رابطه سکوت بود و چارهای بهجز این نداشتند. مخالفت با آدم درندهای مثل رضاخان، مسلماً مساوی با نابودی و اضمحلال کامل حوزه علمیه قم و سرتاسر ایران بود. چون در آن دوران خفقان، باز هم این شاگردان و تربیتیافتگان حوزه درسی حاج شیخ بودند که در سرتاسر کشور پراکنده میشدند و به طور مظلومانه چراغ دین و مذهب را در میان مردم روشن نگه میداشتند؛ بنابراین مقاومت در برابر رضاخان چندان معقول به نظر نمیرسید.
یکی از مخالفان او مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی بود که قبرش در مسجد بالاسر است. یک روز که به حرم مشرف بود، میبیند دختران و همسر رضاخان به صورت بیحجاب در حرم حضرت معصومه علیها السلام هستند. تحمل نکرده و به آنها اعتراض میکند، این خبر به رضاخان میرسد. آن وقتها راه قم ـ تهران، خاکی بوده رضاخان در عرض دو ساعت خود را به قم میرساند؛ از طرفی مرحوم بافقی را هم دستگیر کرده و نگاه داشته بودند. وقتی رضاخان به قم میرسد با چکمه وارد صحن حرم میشود و با همان چکمههایش شروع به لگد زدن به مرحوم بافقی میکند. او هم فریاد زده و یا صاحبالزمان (عج) میگوید.
مرحوم حاج شیخ حتی در این واقعه هم سکوت اختیار کرد و چیزی نگفت؛ زیرا واقعاً معلوم نبود همراهی و حمایت از مرحوم بافقی چه عواقب خطرناکی میتوانست داشته باشد. به نظر بنده در این مورد نمیتوان به مرحوم حاج شیخ اشکال گرفت و انتقاد کرد؛ زیرا باید شرایط و موقعیت آن زمان را در نظر گرفت و بعد قضاوت کرد. شما تصور کنید به خاطر چنین موضوعی، حوزه باعظمت قم نابود میشد. آن وقت مثل کشور ترکیه دیگر هیچ اثری از دین و روحانیت و اسلام و تشیع در ایران باقی نمیماند.
ایشان با همین سکوت و مدارا توانستند، ممتحنین را و مسأله امتحان طلاب را تا حدی در قم در دست بگیرند. از سوی دیگر رضاخان هم که سکوت حاج شیخ را میدید، دیگر بهانهای در دست نداشت و نمیتوانست با وی درگیر شود. حتی شنیده شد که رضاخان در جایی گفته بود: این شیخ با این سکوتش، پدر مرا در آورده است؛ بنابراین اگر حضرت امام هم در آن مقطع تاریخی به جای حاج شیخ بود، کاری به جز همان کاری که مرحوم حاج شیخ در پیش گرفت، انجام نمیداد. مرحوم حاج شیخ به تکلیفشان عمل کردند، همچنانکه حضرت امام میفرمود: مرحوم شیخ اگر در این زمان بودند، وظیفهای غیر از این وظیفه (مبارزه با شاه) که امروز ما داریم نداشتند. پس شرایط حاج شیخ مدارا و سکوت را اقتضا میکرد و شرایط دوران حضرت امام، مبارزه و ظلمستیزی را.
وقتی حاج شیخ از دنیا رفت، رضاخان اجازه نداد برای ایشان مجلس تشییع و ختم گرفته شود. در همدان هیچگونه مجلسی به این خاطر برگزار نشد. فقط در قم، آن هم در یکی از مساجد به مدت دو ساعت اجازه داده بودند که مجلس سادهای برپا شود.
منبع: جماران
انتهای پیام/