سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سکانس رمز آلود در سناریوی پدرکشی!

دو برادر ۲۷ و ۲۱ ساله که از بد رفتاری‌های پدرشان با مادر خانواده، خسته شده بودند؛ او را خفه کرده و به آتش کشیدند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، دو جوان که در یک سناریوی جنایی هولناک، پدرشان را در مشهد به قتل رسانده و جسد او را درون کمد چوبی به آتش کشیده بودند، هنگام بازسازی صحنه قتل، سکانس‌های رمز آلود و زوایای پنهان این ماجرای تکان دهنده را فاش کردند. مقدمات بازسازی صحنه جرم فراهم شده بود.

دو برادر ۲۷ و ۲۱ ساله در حالی که پابند‌های آهنین آنان بر سنگ فرش راهرو‌های پلیس آگاهی کشیده می‌شد، درون خودرو نشستند تا به محل وقوع جنایت منتقل شوند. هنوز زوایای پنهانی در پرونده «پدرکشی» وجود داشت که اعترافات دو جوان متهم به قتل، برای قاضی ویژه قتل عمد قانع کننده نبود چرا که او احتمال می‌داد بر خلاف اظهارات «ایمان» (متهم به قتل) برادر کوچکش «احسان» نیز در جریان نقشه قتل بوده است!

دقایقی بعد خودرو‌های پلیس مقابل ساختمانی دو طبقه در منطقه الهیه مشهد توقف کردند و بدین ترتیب بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی «محمود عارفی راد» آغاز شد. ابتدا سرهنگ نوریان (افسر پرونده) به تشریح جزئیاتی از ماجرای دستگیری متهمان و اعترافات آنان در بازجویی‌های مقدماتی پرداخت و سپس «ایمان» (متهم به قتل) مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت تا رشته‌های این کلاف پیچیده را به یکدیگر گره بزند.

او که تاکنون تلاش کرده بود با داستان سرایی‌های باورپذیر، برادر کوچک ترش را بی گناه جلوه دهد، این بار در مخمصه سوالات تخصصی قاضی ویژه قتل عمد گرفتار شد و دیگر نتوانست هر سرنخی از این کلاف سردرگم را به سویی بکشاند. این جوان ۲۷ ساله که دیگر چاره‌ای جز بیان حقیقت ماجرای قتل هولناک پدرش نداشت در اعترافاتی تکان دهنده گفت: پدرم معتاد به مواد مخدر صنعتی بود به همین دلیل مدام مادرم را اذیت می‌کرد، دیگر از رفتار‌ها و پرخاشگری هایش به تنگ آمده بودم! حتی به خاطر دارم زمانی که کودکی ۶-۵ ساله بودم یک روز مقداری از مواد مخدر پدرم گم شد.

او به همین دلیل مادرم را آن قدر با شیلنگ زد که همه بدنش کبود شد. این خاطرات وحشتناک از همان دوران خردسالی در ذهنم باقی ماند و رفتار‌های خشن پدرم نیز ادامه داشت به گونه‌ای که وقتی چند ماه قبل فرزند من به دنیا آمد، مادرم برای دیدن نوه اش قدم به منزل ما گذاشت، اما هنوز چند دقیقه بیشتر از حضور او سپری نشده بود که پدرم او را فرا خواند و اجازه نمی‌داد حتی برای دیدار نوه اش نیز به راحتی به منزل ما رفت و آمد کند که فقط دو کوچه با منزل آن‌ها فاصله داشتیم! خلاصه این رفتار‌های نامتعارف پدرم، به جایی رسید که برای حمایت از مادرم تصمیم به قتل او گرفتم، ولی فرصت مناسبی پیدا نمی‌کردم تا این که مدتی قبل خاله ام آش نذری داشت.

آن روز مادرم با من تماس گرفت تا او را به خانه خواهرش ببرم! من هم بلافاصله مادرم را سوار بر وانت پیکان کردم و به سمت منزل خاله ام به راه افتادم، خوب می‌دانستم که هر بار خاله ام آش نذری دارد مادرم شب را نیز در خانه خواهرش می‌ماند تا روز بعد در شست وشوی ظروف و جمع آوری لوازم و تمیزکاری به او کمک کند. به همین دلیل موقعیت را برای قتل پدرم مناسب دیدم و از آن جا یک سره به خانه پدرم رفتم تا نقشه ام را با «احسان» در میان بگذارم. برادرم به تازگی از خدمت سربازی بازگشته بود و در طبقه بالای منزل پدرم زندگی می‌کرد.

من مدت‌ها بود که نقشه کاملی را برای قتل پدرم آماده کرده بودم به همین دلیل وقتی چند وقت قبل برای بررسی اوضاع اشتغال به تهران رفتم از خیابان ناصرخسرو مقداری داروی بیهوشی و دست بند‌های پلاستیکی خریدم و آن‌ها را در خانه ام پنهان کردم. آن روز برادرم با قتل پدرم مخالفت کرد، اما در نهایت با یادآوری رفتار‌های خشن و ظلم‌هایی که در حق مادرم کرده بود، او را راضی کردم که در اجرای سناریوی «پدرکشی» مرا یاری دهد.

آن شب قرار شد من به خانه خودم بروم و زمانی که پدرم به خواب رفت «احسان» یک تک زنگ به من بزند و من بلافاصله آن را «رد» بدهم! این رمزی بود بین من و برادرم که مرا از آماده بودن موقعیت مناسب برای قتل آگاه سازد. متهم این پرونده جنایی در حالی که در تنگنای سوالات قاضی «عارفی راد» پاسخی جز سکوت نداشت، با بیان این که برای نجات برادرم از مجازات قانونی دروغ گفتم، به ادامه این ماجرای وحشتناک پرداخت و گفت: شب از نیمه گذشته بود که برادرم تک زنگ زد و من بلافاصله به طرف خانه پدرم حرکت کردم. با کلیدی که داشتم در حیاط را گشودم و وارد خانه شدم.

پدرم به خواب عمیقی فرو رفته بود. به آرامی مواد بیهوشی را روی دستمال ریختم و آن را جلوی دماغش گرفتم. او که با این عمل چشمانش را باز کرد، فقط یکی دو بار دستانش را تکان داد، اما خیلی زود بیهوش شد. من بی درنگ تشت پلاستیکی را از داخل آشپزخانه پر از آب کردم و سر پدرم را درون آن فشار دادم. مدتی در همان وضعیت نگه داشتم تا این که آخرین نفس هایش را کشید و جان سپرد. حالا باید برای انتقال جسد مرحله دوم نقشه ام را اجرا می‌کردم.

در این هنگام قاضی «عارفی راد» پرسید شما در مراحل بازجویی گفتید که برادرتان هنگام انتقال جسد وقتی متوجه جنایت شد که پای شما به چهارپایه فلزی برخورد کرد و با صدای آن برادرم از طبقه بالا به پایین آمد و در جریان قتل قرار گرفت! ولی این ماجرا با آن چه در صحنه جنایت رخ داده است، مطابقت ندارد. در همین حال مقام قضایی از «احسان» (برادر کوچک متهم به قتل) خواست تا به طبقه بالای ساختمان برود و هر زمان صدای افتادن چهارپایه را شنید به طبقه پایین بیاید، اما هرچه متهم چهارپایه را به کف اتاق و در و دیوار کوبید کسی متوجه صدای چهارپایه نشد و «احسان» هم پایین نیامد.

در این هنگام متهم که دیگر نمی‌توانست به داستان ساختگی خودش ادامه دهد با بیان این که برادرم در صحنه جنایت حضور داشت به تشریح سکانس‌های پنهان دیگری از سناریوی پدرکشی پرداخت و ادامه داد: وقتی پدرم خفه شد دست و پا‌های او را با دست بند‌های پلاستیکی بستم و تا صبح منتظر ماندیم، بعد هم از طریق سایت دیوار یک کمد چوبی خریدم و با وانت کمد را به منزل پدرم آوردم.

با کمک برادرم جسد را درون کمد گذاشتیم و آن را به زمین‌های انتهای اقدسیه در نزدیکی منزل آباد بردیم، جایی که نخاله‌های ساختمانی زیادی در آن جا ریخته بودند. در مسیر من دو ظرف ۱۰ لیتری بنزین هم از پمپ بنزین خریده بودم که داخل وانت قرار داشت. با کمک برادرم جسد را بیرون آوردیم و کنار نخاله‌ها درون همان تابوت چوبی (کمد) آتش زدیم. آن قدر خار و خاشاک و چوب ریختیم تا این که جسد به طور کامل در شعله‌های آتش سوخت. بعد هم سنگ و کلوخ‌های بزرگ را از اطراف جمع کردیم و روی جسد انداختیم تا دفن شد و اثری باقی نماند.

در همین حال قسمتی از دستم نیز سوخت، ولی به آن اهمیت ندادم. سپس برادرم را به خانه رساندم و خودم نیز به منزلم رفتم تا این که مدتی بعد دستگیر شدم. «احسان» متهم به قتل ۲۱ ساله نیز با تایید اعترافات برادرش به نقش خود در ارتکاب این جنایت معترف شد و گفت: من بعد از صرف شام به طبقه بالا رفتم، ولی منتظر بودم تا پدرم به خواب برود. وقتی پایین آمدم و متوجه خواب سنگین پدرم شدم بلافاصله یک «تک زنگ» به برادرم زدم که رمز بین ما بود. بعد از آن هم در صحنه قتل پدرم حضور داشتم و به برادرم در انتقال و به آتش کشیدن جسد کمک کردم و....

براساس این گزارش پس از پایان اعترافات متهمان و روشن شدن زوایای پنهان این جنایت تکان دهنده، قاضی ویژه قتل عمد در حالی هر دو متهم را با صدور قرار بازداشت موقت روانه زندان کرد که دیگر گره کوری در این پرونده جنایی دیده نمی‌شد.

سابقه خبر

عصر چهاردهم مهرماه گذشته بقایای اندکی از یک جسد سوخته درون نخاله‌های ساختمانی در انتهای بولوار اقدسیه مشهد کشف شد و بدین ترتیب تحقیقات پلیسی برای شناسایی هویت جسد در حالی با صدور دستورات ویژه‌ای از سوی قاضی «محمود عارفی راد» ادامه یافت که خبر این جنایت به چاپ رسید. وقتی این خبر در شهر منتشر شد، فردی با پلیس آگاهی تماس گرفت و از گم شدن ناگهانی یکی از بستگانش خبر داد.

بدین ترتیب کارآگاهان جنایی زبده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی وارد عمل شدند و به سرنخ‌هایی از پرونده مرد گم شده رسیدند که در منطقه الهیه سکونت داشت و همسر او نیز در پی یافتن شوهرش بود؛ بنابراین گزارش کارآگاهان با شناسایی خانواده مقتول تحقیقات گسترده‌ای را در این باره آغاز کردند تا این که «ایمان» پسر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت. قاضی ویژه قتل عمد که روی یک جنایت خانوادگی متمرکز شده بود، ناگهان با دیدن آثار سوختگی روی دست این جوان ۲۷ ساله بلافاصله دستور بازداشت وی را صادر کرد و از کارآگاهان خواست درباره آثار سوختگی تحقیق کنند چرا که احتمال می‌رفت او هنگام سوزاندن جسد دچار سوختگی شده باشد.

وقتی این جوان مورد بازجویی‌های تخصصی و فنی قرار گرفت ساعتی بعد به قتل پدر معتادش اعتراف کرد و گفت: او مادرم را خیلی آزار می‌داد و من طاقت رفتار‌های خشن پدرم را نداشتم به همین دلیل تصمیم به قتل او گرفتم و جسدش را به آتش کشیدم. در ادامه بازجویی‌ها مشخص شد که احسان (برادر متهم) نیز در ارتکاب جنایت با وی همکاری کرده است.

منبع: خراسان

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.