سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ابعاد شخصیتی و ناگفته‌هایی از زندگی آیت الله مهدوی کنی/ پرهیز شدید آیت الله از رانت و سفارش

حجت الاسلام والمسلمین سیدمصطفی میرلوحی بخشی از ابعاد شخصیتی مرحوم آیت الله مهدوی کنی را بیان کرد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هفتمین سالگرد درگذشت آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی را پشت سر گذاشتیم که ۲۹ مهر یادآور این اتفاق ناگوار است؛ آیت‌الله مهدوی کنی از سنین نوجوانی در جریان آشنایی با نهضت امام خمینی (ره) وارد مسیر مبارزات انقلابی با رژیم پهلوی شد و توانست ضمن فراگیری علوم حوزوی نزد اساتیدی، چون آیت‌الله العظمی بروجردی و امام خمینی (ره) مسیر مبارزات را نیز دنبال کند.

وی در زمان فعالیت‌های مبارزاتی قبل از پیروزی انقلاب توسط ساواک دستگیر و در زندان پهلوی محبوس شد، اما حتی در دوران گذران محکومیت، دست از مبارزات انقلابی برنداشت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از سوی امام خمینی (ره) در تحکیم هر چه بیشتر پایه‌های نظام اسلامی تلاش کرد و در این مسیر مسئولیت‌های متعددی از جمله عضویت در شورای انقلاب، سرپرستی کمیته انقلاب، عضویت فقاهتی در شورای نگهبان، وزارت کشور، نخست وزیری، ریاست مجلس خبرگان رهبری و ... را برعهده داشت.

این یار دیرین امام و رهبری البته توانست در زمان حیات خود یکی از مهمترین مراکز تربیت و تولید نیروی انسانی توانمند و متخصص یعنی دانشگاه امام صادق (ع) را بنا نهد که تا به امروز نیرو‌های انقلابی بسیاری را تقدیم جامعه کرده است.

آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی در ۱۴خرداد ۹۳ بعد از شرکت در مراسم سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی دچار عارضه قلبی شد و به کما رفت و در ۲۹ مهر همان سال در سن ۸۳ سالگی دارفانی را وداع گفت. مراسم تشییع و اقامه نماز بر پیکر وی به امامت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی اول آبان ۹۳ در دانشگاه تهران برگزار و بنابر وصیتشان در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و در کنار مزار آیت الله ملاعلی کنی به خاک سپرده شد.

حجت الاسلام والمسلمین سیدمصطفی میرلوحی به مناسبت سالگرد درگذشت این عالم ربانی در گفت‌وگو با خبرنگار ما ابعاد شخصیتی و ناگفته‌هایی از زندگی آیت الله مهدوی کنی رئیس اسبق مجلس خبرگان رهبری و رئیس اسبق دانشگاه امام صادق (ع) را برای‌مان بازگو کرد.

آیت الله مهدوی کنی شخصیت ناشناخته ای داشتند به طوری که بسیاری از هم دوره ای های ایشان ابعاد شخصیتی ایشان را دقیق درک نکرده بودند. تصویری اجمالی که از آیت الله مهدوی کنی وجود دارد و جامعیت ایشان در حوزه های مختلف (فردی، جمعی، سیاسی و علمی) است. بخش‌های مختلف ایشان را برای ما تصویر کنید. از بحث های سیاسی شروع کنیم. آیت الله مهدوی کنی شخص محوری بودند که همه جریانات سیاسی را دور خود جمع می کرد. جریانات سیاسی انقلاب اسلامی، مخالفان سیاسی و سلیقه ای هم آقای مهدوی کنی را قبول داشتند. اصلاح طلبان آیت الله مهدوی کنی را به عنوان فرد با اخلاق قبول داشتند. البته این ویژگی را آقای عسگراولادی نیز داشتند. کمتر این افراد دیده می شوند یا حداقل نمی شناسیم که مورد اتفاق همگان باشد. اگر اجازه بدهید از ویژگی های سیاسی ایشان شروع کنیم. چه شد که چنین شخصیتی مورد اجماع و اتفاق قرار می‌گرفت و همه ایشان را به عنوان انسان منصف و با اخلاق سیاسی می‌شناختند. 

 واقعاً برای شاگردی که فانی در استاد است و هفت سال است که داغ فراغش برای او آرام نشده مشکل است که بخواهد در مورد ایشان صحبت کند؛ درباره آنچه که با گوشت و پوستمان در این ۴۰ سال در دانشگاه امام صادق و در محضر ایشان، از زمانی که نوجوان و در دبیرستان و راهنمایی تا زمانی که از سال ۶۱ به دانشگاه آمدیم و با گوشت و پوستمان لمس کردیم. البته ارادت خانوادگی ما به ایشان مربوط به دوره دانشگاه نیست و از شنیده‌ها و مشاهدات بزرگان، علماء، انقلابیون از ایشان، معرفتی از قبل داشتیم و از سال ۶۱ تاکنون با تمام وجود آن را لمس کردیم. ایشان علاوه بر اینکه فقیه و ملای واقعی حوزوی بودند یک عابد متوسل، متمسک، روضه خوان امام حسین و اهل بیت و دائم التوسل، متوسل دائمی به امام زمان (حضرت بقیه الله) بودند. ایشان صحبت نمی‌کرد الا اینکه اول اسم امام زمان را بر زبان جاری کند. نمی‌نوشت الا اینکه بالای صفحه یا اباصالح المهدی ادرکنی بنویسد. سخن نمی‌گفت، درس نمی‌گفت، سخنرانی نمی‌کرد الا اینکه با دعای فرج امام زمان و از اینکه از بهترین اصحاب ایشان باشد. با تمام وجود به شاگردانش تزریق می‌کرد و اگر ایشان وارد سیاست شد، جز احساس تکلیف الهی نبود.

** آیت الله مهدوی کنی  جزو 5 نفر اول هسته‌ای شورای انقلاب 

بعضی از کسانی که قبل و بعد انقلاب وارد عرصه سیاست شدند، گرچه ادعا می کنند که احساس تکلیف می کنند، وزیر و وکیل شوند اما اگر بخواهم در مورد یک نفر شهادت بدهم که واقعاً اگر احساس تکلیف نبود، مثل قاطبه علما و اهل معرفت و اهل توسل و توجه به اهل بیت و علمای ربانی که سعی می کنند گوشه بگیرند و به دنبال ریاست و سمت و شهرت نباشند، از همه چیز فراری باشند، مصداق آن ایشان بود. اگر ایشان قبل از انقلاب وارد میدان شد و شکنجه، تبعید، شلاق ها و مبارزات و زندان و سختی ها را تحمل کرد، صرفاً به علت تکلیف شرعی بود. مطلقا به دنبال ژست، سمت و قیافه انقلابی گری نبود و بعد از انقلاب هم همینطور. یک عده واقعاً در هر دوره ای در این 45 سال فقط می خواهند سر کار باشند و می خواهند در دید و ویترین و دوربین باشند و می خواهند جایگاهی داشته باشند و واقعاً به معنای واقعی خود جاه طلب هستند اما این مرد الهی واقعاً پذیرش جاه، سمت و مسئولیت مگر در حالت تکلیف، مهم نبود.

اینکه می‌دیدیم از عنایات امام و آقا در طول این سال‌ها از هر سمت و مسئولیت و شهرتی گریزان بود. ۹۰ درصد مردم نمی‌دانند که ایشان ۵ نفر اول هسته‌ای شورای انقلاب بودند و این مسئله را جایی عنوان نمی‌کنند حتی به برادر خود آقای باقری که یک عمر با هم بودند و فدایی و ذوق در برادر خود آیت الله مهدوی کنی داشتند و ایشان را قبله حاجات می‌دانست، این مسئله را نگفته بودند.

**تشریفات برای آیت الله یعنی هیچ 

امام فرمودند شورای انقلاب درست کنید وقتی به مدرسه رفاه رسیدیم فردی که مسئول درب ورودی و انتظامات بود، ایشان را نمی‌شناخت. نگفته بودند جزو ۵ نفر اصلی شورای انقلاب هستند یعنی نگفتند که بعد از انقلاب و بعد از امام جزو ۵ نفر اول کشور، یکی از آن‌ها من هستم. حالات عجیبی داشتند. یک زمان می‌گفتند تب ترور‌ها فروکش کرده بود، نسل جدید نمی‌دانند، اما زمانی در تهران روزی ۵۰ ترور انجام می‌شد. مسئولین مجبور بودند به تکلیف امام حفاظت و محافظ و پاسدار را بپذیرند. بعد از فروکش کردن ترورها، با یک تاکسی قرمز می‌رفتند. یک بار به جماران رفتیم، پاسدار راه نمی‌دادند.

اوایل رهبری آقا چند بار با تاکسی رفتیم و گفتیم آیت الله مهدوی کنی هستند. می‌گفتند مگر می شود آیت الله مهدوی کنی با پیکان قراضه یا تاکسی بیاید؟! می‌گفتیم آقا چرا این کار را می کنید شما را نمی شناسند، معطل می شوید. از اینکه به جماران یا ... راه نمی دادند و بعد زنگ می زدند و می گفتند آیت الله مهدوی کنی. این تشریفات و انگاره ها برایش هیچ و پوچ بود. احتمالاً باز هم در مسئولین باشد اما اینکه به کسی الان بگویید که نخست وزیر و رئیس جمهور باشی یا نباشی واقعا برایش تفاوت نداشته باشد. 

** بارها تا مرز شهادت رفتند 

بعد از قضایای ترور‌ها و مجروح شدن آقا در ۶ تیر و شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از مسئولین، وزرا و مجلس که تمام مملکت به هم ریخته بود. منافقین در هشتم تیر آمدند تیر خلاص را بزنند و رئیس جمهور و نخست وزیر را بکشند تا سر تمام سران نظام را بزنند. بعد از آن قضیه امام تکلیف کردند که ایشان نخست وزیری که اختیارات رئیس جمهوری دارد نخست وزیری که در شرایط بالاتری رأی اعتماد مجلس را به دست آورده، امام و مردم پشتش هستند و آبرو و عزت و مقبولیت بین بزرگان و جناح‌ها داشتند و ایشان را به انصاف و اخلاق و صداقت می‌شناختند، در چنین جایگاهی که امضای او به جای امضای دو سمت رئیس جمهور و نخست وزیر است.

وقتی با هم می‌نشینند، آقا بهتر شده بودند و دستشان را بسته بودند، تا مرز شهادت رفته بودند و با حجمی از جراحت برگشته بودند، با مشورت تشخیص می‌دهند که آقا رئیس جمهور بشوند. ایشان بگویند خوب نیست که همه مسئولین قوا روحانی باشند. مثل آب خوردن گفتند من کنار می روم. من می روم تا کت و شلواری بیاید.

از ابتدا هم بنا نبود و امام اصرار داشتند که همه مسئولین، روحانی نباشند. به قم رفتند تا امام را راضی کنند که در انتخابات ریاست جمهوری بعد از بهشتی کاندیدا شوند که امام فرمودند روحانیت نباشد و شما مجلس را داشته باشید و باعث می شود که مردم بگویند انقلاب کردیم تا از بین خودشان رئیس جمهور انتخاب کنند. 

کناره گیری حاج آقا از دولت به این علت بود؟

 بله؛ به دو دلیل. وقتی امام بعد از چند روز از پاریس رسیدند به قم رفتند و تصور می‌کردند مثل امام خمینی در سال ۳۰ و ۴۰ روی زمین و روی پتو بنشینند (عکس‌ها در خانه آقای یزدی موجود است) و زندگی ۱۰۰ درصد طلبگی معمولی داشته باشند و کنترل کنند که مسئولین در تهران از اسلام و ارزش‌های اسلامی که مردم برای آن خون دادند، منحرف نشوند. بعد از اینکه دیدند بحران ها، فتنه‌ها و بنی صدر و منافقین پیش آمد و دیدند که مملکت به هم می‌خورد، به ناچار امام به تهران آمدند. مخصوصا بعد از سکته‌ای که کردند و به تهران و بیمارستان قلب شهید رجایی آمدند گفتند که باید نزدیک باشید به جهت اینکه نزدیک بیمارستان قلب باشید و از طرفی مسئولین می‌آیند و باید مرتب به قم می‌رفتند و می‌آمدند؛ بنابراین برای اینکه خرج و تشریفات را کم کنند، به تهران آمدند.

** اصرار آیت الله مهدوی کنی برای تربیت نیرو و احداث مدارس اسلامی

دائم باید آقای بازرگان و هیئت دولت با هلی‌کوپتر به قم بروند و بیایند. بنابراین گفتند امام را بیاورند بهتر و کم خرج تر است. گاهی می خواهیم کم خرج کنیم و سادگی به معنای کم خرجی و کم تشریفاتی به خرج بدهد، باعث تشریفات بیشتر می‌شود، بنابراین به تهران آمدند.

مسئله دیگر استمزاجی که از آقا کرده بودند این بود که اگر رئیس جمهور بشوم، دلم می‌خواهد نخست وزیر کسی باشد که بتوانم به او امر و نهی کنم. آقای مهدوی برادر بزرگ ما و تجلیل هایی که آقا از آقای مهدوی در طول حیات سیاسی ایشان کردند، موجود است. وزارت کشور آقای مهدوی در دولت شهید رجایی و شهید باهنر صحبت می کنند و تعابیر را حفظ نیستم که ایشان باعث وزن و اعتبار کابینه هستند و باید افتخار کنیم که شخصیتی مثل آیت الله مهدوی کنی وزارت کشور را قبول کنند. همچنین دیدگاه و چشمی به آیت الله مهدوی کنی داشتند با حیای خود می گفتند که می خواهم کسی نخست وزیر باشد که بتوانم به او امر و نهی کنم و شما برادر بزرگ بنده هستید و از جهات مختلف و سوابق مبارزاتی مختلف دارید.

وقتی آیت الله مهدوی کنی در سال ۲۸ برای اولین بار دستگیر می‌شوند، آقا ۱۰ سال داشتند، سوابق مبارزاتی ایشان و احترامی که آقا برای ایشان قائل بودند، ایشان به لحاظ همین دو مطلب بلافاصله مثل آب خوردن قبول کردند. گفتند ما جمع شدیم برای اسلام انقلاب کنیم، من به قم بروم و دانشگاه بسازم و تربیت نیرو کنم که از اول در ذهنم همین بوده است. از قبل انقلاب ایشان دانشگاه صادقیه درست می‌کردند و در مروی تدریس می‌کردند و یکی از کار‌های مبارزاتی و روشنفکری علما، تأسیس مدرسه بوده است تا برای آینده اسلام و نهضت، نیرو تربیت کنند و مدارس اسلامی درست کنند. سال‌ها در علوی با مرحوم علامه، خدمات و همکاری‌هایی داشتند.

** جایگاه و سمت نوکری امام زمان بودن فرقی نمی‌کند

ذات یک عده، سیاسی و سیاستمدار است و برخی به دنبال کارهای امنیتی هستند. مثلاً  آقای اردبیلی یا آقای خلخالی که خط و خطوط سیاسی مشترک با  ایشان نداشتند سریع استعفا می نوشتند. اینقدر فوری می‌نوشتند و به آقا می دادند که کسی یادش می رفت که بپذیرند و ظاهراً از نظر تشریفات استعفایش اعلام پذیرش نمی شد. می خواهیم یک روضه بیاوریم. یکی بلندگو بیاورد و یکی .... و یکی هم بخواند، می گفت پس من چی؟ می گویند تو چای بده، می‌گوید نه من حتماً باید سخنران شوم. من می خواهم رئیس باشم. آیا واقعا هدف این است که مدرسه روضه راه بیفتد؟ اگر بخواهیم مدرسه بسازیم یکی آجر می دهد، یکی رنگ می کند و ...  باید نظامی باشد درخور اینکه بعد از ۱۴۰۰ سال و بعد از سالها زندان و آزارها و شکنجه ها ادعا کردیم عدل علی، حکومت محمدی، علوی و حکومت نایب امام  زمان داریم.

نوکری امام زمان فرقی نمی کند. نوکر امام زمان می گوید که من باید نخست وزیر باشم؟ وزیر کشور باشم، فرمانده کمیته و لشگر و کشور بشوم یا دانشگاه بسازم یا آجر برای جهاد کشاورزی بیندازم؟  امام گفته بودند بعد از انتخابات ریاست جمهوری چه می کنید، برو سیستان و بلوچستان و ژاندارمری، عقیدتی سیاسی شو و هر تکلیفی که دادند عمل می کنم. اگر واقعا تکلیف و انجام وظیفه رسالی  و الهی و نوکری امام زمان و سربازی حضرت حجت است، چه فرقی می کند.

** آیت الله هر جا آمد تکلیف امام بود

این طور به این راحتی، گذشت. چرا می‌گوییم بعضی ها ایشان را دوست دارند؟ چون هیچ وقت نقشه نکشید که رئیس باشد. بعضی تعجب می کردند که چرا در این ۴۰ سال ایشان نیامدند وزیر و وکیل شوند. هر جا که ایشان آمد تکلیف امام بود. در ۴۰ سال اول انقلاب که ایشان برای خبرگان آمد که آن هم قصه مفصل و عجیبی دارد، خبرگان نبود. بعضی بعد از رحلت امام گفتند که چرا حاج آقا در مجلس خبرگان نیستند، عضو خبرگان و مجلس نبود. شورای نگهبان و فرمانده کمیته، شورای انقلاب فرهنگی و ... تکلیف ما بود. 

در خصوص رابطه ایشان با امام و خاطرات ایشان و تفقد امام بفرمایید.

تحلیل بنده از برداشت های مختلف این است البته برخی مستند است. علما یک رسم دارند وقتی سابقاً وارد شهری می شدند به عالم بزرگ آنجا وارد می شدند. زمانی که کودک و در اصفهان بودم با چشم خودم می دیدم زمانی که شهید دستغیب از تبعید آزاد شده بودند و شهید صدوقی یا بزرگان دیگر از شهری می خواستند عبور کنند، منزل آیت الله خادمی که زعیم حوزه و بزرگ علمای اسلام بودند، می آمدند یا منزل آیت الله هاشمی بودند که آقای دستغیب شهید محراب آزاد شده بودند و از جایی رد می شدند که به شیراز بروند به منزل رفتند و در حیاط نشسته بودند و با  امام در پاریس صحبت می کردند.

** آیت الله مهدوی خود را مقیم تهران نمی‌دانست 

رسم علما این بود و در قدیم که هتل و ... نبود و بعد از آن که هتل هم بود، بد بود که عالمی به جایی برود. حتی طلبه های ضعیف هم وقتی به جایی می رفتند به مدرسه طلبگی می رفتند. خاطرات طلبگی خیلی از طلاب این است که وقتی به مشهد می رفتند، طلابی که در مشهد ساکن بودند، ایام تعطیلی را به منزل پدری می رفتند و حجره را به طلبه ای می دادند که در تهران و قم رفیقشان بوده است.

یکی از مسلمات این است که طلبه ها که ضعیف هستند و هزینه پرداخت هتل و مسافرخانه و ... را ندارند و وقتی به زیارت می روند، مدرسه نزدیک به حرم است و وارد حجره می شوند تا با طلبه ها بحث علمی داشته باشند. سفر طلبه ها تنها زیارتی نیست و زیارت علمی است. خیلی از مراجع وقتی در تابستان به مشهد می روند، درس می دهند و بزرگانی مثل مکارم و قمی و صافی به مشهد می روند، درسی می دهند و از وقتشان استفاده می کنند و سفر تنها رفع خستگی نیست و کار علمی است. زمانی درست نبود که مرجعی از قم به نجف برود و تمام علما به دیدن او نروند. همه علما به دیدن ایشان می رفتند و ایشان بر بیتی وارد می شد و بعد به بازدید همه می رفت.

از سابقه چند قرن سنتی علمایی و طلبگی در ذهنم هست این است زمانی که امام به تهران آمدند، اولاً خودش را مقیم تهران نمی دانست یکی از شاهدها این است که وقتی آیت الله آشتیانی فوت کردند، متولی مروی که آبا و اجدادشان تا چند نسل و بیش از ۱۰۰ سال قبل متولی مروی بودند، مجتهد اعظم تهران بودند. امام، آیت الله مهدوی کنی را می خواهند و می گویند شما بیایید.

تأویل لطیف و لذیذی دارند که با آن مدیریت و وثاقت و امانتی که در شما محرز است، می خواهم به شما زحمتی بدهم. از شما می خواهم قبول کنید و بیایید و فضلا و علما را در یک فضای اخلاقی تربیت کنید. کلمات خیلی مهم است. این تعبیر را امام برای چه کسی استفاده می کند؟ حکم امام به تولیت مروی ایشان گویای حالت امام به ایشان است. 

** علاقه خاص امام (ره) به آیت الله مهدوی کنی

امام نسبت به برخی بزرگان، حس این را داشتند که این  آقا را بزرگ کردند و مثل فرزند خود می دانند. اما در مورد آیت الله مهدوی کنی تعبیر فرزند نکردند. کراراً از بزرگان شنیدیم که امام تعبیر برادر نسبت به آیت الله مهدوی کنی داشتند. می گفتند که ایشان وقف نامه دارند که مجتهد اعظم تهران است و در تهران و جماران و قم هستید، امام خود را تهرانی نمی دانست. حدس بنده این بود که اگر اوضاع خوب بود و کسالت برطرف می شد، امام  دلش می خواست به قم بازگردد. اقیانوس قم برای طلبه مثل اکسیژن خالص است. اگر سودای دل امام را بشکافید، دلشان می خواست در قم باشند. یک عالم همیشه می خواهد در مرکز حوزه باشد. اما تکلیف و وظیفه الهی است که خبرگان بر دوش آنها گذاشته است و اگر به خودشان باشد  هفت روز هفته می خواهند که به قم بروند.

امام احساس می کردند که بزرگ علمای تهران، آیت الله مهدوی کنی است و گویی به ایشان وارد شده اند. (جلسه پرخاطره و عجیبی بود. و یک جلسه سه نفره بود و اجازه ضبط فیلم و عکس و ... ندادند) در دفتر آیت  الله مهدوی کنی، حاج احمد آقا بعد از فوت امام به عنوان تشکر به بازدید آیت الله آمدند. از اینکه امام در خانه نسبت به آیت الله مهدوی چگونه صحبت می کردند. جمله امام مشهور است که در تلویزیون هم پخش شد که ما به آیت الله مهدوی کنی ارادت داشته، داریم و خواهیم داشت و حاج احمد آقا می گفتند فکر نکنید که فقط همین یک مورد است. ایشان کرارا هر زمان در خانه اسم آقای کنی می آید، سبک برخورد امام سبک برادرانه است و این مربوط به زمان قبل از انقلاب هم می شود. 

**قریب الفتوا بودن آیت الله 

می توانید بپرسید که آیا در دهه ۴۰ که امام را به نجف تبعید می کنند، موتلفه‌ای هایی که به دنبال پیشتازان  انقلاب و مبارزه بودند و در کارهایشان به دنبال فتوا و اذن از امام بودند (تماس با امام سخت بود. ممکن بود هزینه مالی و آبرو، جانی و شهید و کشته داشته باشد) موتلفه‌ای ها مقید بودند که از ابتدا با نظر امام و مجتهد و فقیه کار کنند و تصرفات مالی و جانی زیر نظر یک فقیه باشد. به امام می گفتند و کتبی پرسیدند که ما دسترسی به شما نداریم با چه کسی کارهایمان را هماهنگ کنیم، امام فرمودند آیت الله مهدوی کنی با ما قریب الفتوا هستند و مذاق فکری و فقهی شان با ما نزدیک است. 

از جهت احکام شخصی؟ 

موتلفه کار شخصی نمی کرد و موتلفه نخست وزیر می کشت، تظاهرات راه می انداخت، اعلامیه می داد، عملیات شهادت و خطر و مال و جان و ... داشتند، انجام می داد. آنها انسان های متدینی بودند و دلشان می خواست اگر دسترسی به امام ندارند، بعضی کارهایشان را با بعضی مراجع دیگر هماهنگ کنند. مثلا از آیت الله میلانی اجازه می گرفتند. نفس اینکه امام به اینها بگویند که آیت الله مهدوی کنی با امام قریب الفتوا ست و با ایشان هماهنگ کنید. در حقیقت اگر از ایشان اذن بگیرید این دلالت بر این است که امام ایشان را یک فقیه، عادل، منصف و مخلص می دانستند.

(یک عده علما فقیه و عالم هستند اما می شد آنها را گول زد و فریب داد و ساده لوح بودند) حتی یکی از شاگردان امام، سر درس در ۶۰-۷۰ سال پیش، کسی یک اشکال فقهی و اصولی از امام می کرد بعد از درس با کفش در مدرسه فیضیه دنبال شخص می دوید که چرا به امام ایراد گرفتی. اینقدر عاشق امام بود اما آدم ساده لوحی بود و به شبکه عراق و صدام بردند که در آنجا به  امام فحش داده بود. فقط ملایی و انسان خوب بودن، کافی نیست و باید باهوش باشد و سیاست مدار باشد، زمان شناس باشد، بفهمد و درک کند و به تعبیر آقا، بصیرت داشته باشد. اگر امام خمینی با شرایط استثنایی نسبت به کسی بگویند ایشان به ما قریب الفتوا هستند، ایشان را به عنوان مدیریت، وثاقت، درایت، امانت قبول داشته باشند، چه می خواهیم که امام در مورد یک نفر بگوید؟ 

بدون استناد به چیزی امام، آیت الله مهدوی کنی را برادر خودشان و شیخ الفقهای تهران می دانستند.  زمانی که مروی پیش می آید، می گویند که مجتهد تهران نیستند. حتماً از نزدیکان امام مثل صبیه ایشان بپرسید که زمانی که امام اوایل به تهران آمده بودند، نمازشان را تمام می خواندند یا نه؟ حدس می زنم که امام نمازشان را تمام نمی خواندند. در مدتی که آمده بودند به امید اینکه بازگردند، نماز را کامل نمی خواندند. امام خود را عالم و مجتهد اعظم تهران نمی دانستند و آن را لایق آیت الله مهدوی کنی می دانستند. دید امام نسبت به ایشان اینگونه بود. آن زمان آیت الله خوانساری نبود و فوت کرده بودند. وقتی حاج آقا را منصوب فرمودند، اواخر عمر آیت الله خوانساری بود. حاج آقا احتراماً به خدمت آیت الله خوانساری رفتند و گفتند چنین مسئله ای است و چون شما عالم بزرگ تهران هستید، استجازه از ایشان گرفتند و ایشان نسبت به آقای مهدوی کنی، اعتماد داشتند. 

** مهدوی کنی یکی از استوانه‌های علمایی، سیاسی و انقلابی

دستخطی آیت الله العظمی گلپایگانی به ایشان دادند که تمام آنچه بزرگان به بهترین شاگردشان از نظر اختیارات فقهی و مسائل تصرف مسائل ولایی می دادند و هر آنچه به ذهن انسان برسد از نهایت اعتماد در این دستخط مرحوم آیت الله گلپایگانی به ایشان موجود است. در حالی که ایشان درخواستی نکردند و سالها شاگرد آیت الله بودند. نزد هر کدام از مراجع که می رفتیم، اسم آیت الله مهدوی کنی را می آوردند.

مراجعی که هم درس و هم سن و هم رده ایشان بودند و در سن ۸۰-۹۰ سالگی بودند و مراجع نسل قبل مثل آیت الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله اراکی و آیت الله خویی، بزرگان قدیم هم نسبت به آیت الله مهدوی کنی دیده بسیار همراه با تکریم، اکرام و اعجاب داشتند و ایشان را به عنوان یکی از استوانه های علمایی، سیاسی و انقلابی می دانستند. بعضی استوانه انقلاب در مبارزه و مسائل سیاسی هستند اما در حوزه جایگاهی ندارند. مسئولینی که جزو رده های اول کشور هستند را داریم. بعضی استوانه عظیم فقاهتی هستند اما در سیاست نیستند مثل مراجع و بزرگان. 

**سخنرانی تاریخی در دفاع از ولایت امیرالمومنین (ع) در خرداد 76

آیت الله مهدوی کنی کسی بودند که واقعاً مراجع و علما و سیاستمدارانی که به عنوان یک استوانه فقاهت وارد بیت شان می شدند و شخصیت جامعی داشتند ولی شناخته شده نیستند. اخیراً به همت برخی از دوستان، دفتر نشر آثار علوی و علی الخصوص دکتر عترت دوست با اخلاص خاص، 5 جلد از درس های تفصیلی ایشان چاپ شده است. بعضی از علما که در علوم قرآن و تفسیر هستند و دستی دارند تعجب کردند که در تمام حوزه ها، فقاهت آیت الله مهدوی کنی را قائل هستند. نفر اول و تراز اول هستند اما نمی دانستیم در تفسیر هم ایشان تبحر دارند. ایشان همانطور که درس فقه و اصول امام و آیت الله بروجردی و بزرگان دیگر رفتند سالها درس تفسیر علامه طباطبایی را مثل درس رسمی نوشتند و مثل یک ملای حوزوی خوانده اند.

بعضی فکر می‌کنند که ایشان در مباحث کلامی و شیعی و دفاع از مکتب اهل بیت و اینها، آدم‌های سیاسی حرف های کلی می زنند و زیاد وارد نمی شوند تا ملل مختلف را هم از دست ندهند اما ایشان جایی که دفاع از ولایت اهل بیت و مسائل ائمه و علم امام و عصمت امام و نسل الهی امام و غدیر مثل علامه امینی وارد معرکه می‌شد. در داستان ۷۶ سخنرانی تاریخی در دفاع از ولایت امیرالمومنین کردند، دوم خردادی ها شروع به کوبیدن ولایت الهی کردند. حتی ائمه هم اگر مردم بخواهند امام باشد، هستند و اگر مردم نخواهند، مشروعیت ندارند. آنها گفتند که اینها مدام ولایت فقیه را می‌کوبند حالا به امیرالمومنین رسیدند. اگر مردم، امیرالمومنین را هم نمی خواستند، مشروعیت ندارد. در شب قدر سخنرانی کردند که یکی از فرازهای بلند زندگی ایشان، دفاع جانانه و عاشقانه از امیرالمومنین علی (ع) بود. 

** امیرالمومنین اصل و اساس ولایت است

به برخی می‌گویند که ایشان با علامه امینی محشور هستند، تعجب می کنند که ایشان در زندان، بوکان، و اوین بود اما علامه امینی در فاز مبارزه نبود بلکه عمر خود را فدای ولایت امیرالمومنین و نوشتن الغدیر کرد. بعضی از مبارزین با آقای امینی آبشان در یک جوب نمی‌رفت. می‌گفتند از علی دفاع می‌کند. از آمریکا و مبارزه و شاه و بحث های روز را مطرح کن. شما در دفاع از ۱۴۰۰ سال پیش می کنید. اینها از نادانی است و گرنه کسی که از امیرالمومنین دفاع می کند مدافع نهضت علوی و حسینی است و اگر پایه ولایت امیرالمومنین در بین مردم محکم نباشد، ولایت فقیه را روی چه اصلی می توان محکم کرد؟ اصل و اساس ولایت امیرالمومنین است. اما برخی از افراد نادان تا کسی به مباحث اصلی و اصولی و امتی و ولایتی می‌رسد، می‌گویند اینها در سیاست نیستند و بصیرت ندارند و به غدیر چسبیده‌اند.

ارتباط شان با علامه امینی خوب بود؟

آقای امینی ۶۰ سال از عمر خود را با ۱۱ جلدی الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب فدای الغدیر کرد که واقعا در عالم تشیع نظیر ندارد. اواخر چند سفر به مصر، سوریه، پاکستان و هندوستان و ... برای کسب منابع و برای سخنرانی به الازهر و. رفته بودند. در سفری که اواخر در سوریه داشتند و در آنجا بین علما و مراجع چند سخنرانی داشتند. حکومت ۴۰ ساله معاویه در سوریه و شام و وجود آثار معاویه در سوریه و شام و تبلیغات سوء معاویه هنوز در شام وجود دارد و جا‌هایی که آدم رد می‌شود رد پای معاویه را پیدا می‌کند. ایشان در جمع علما و بزرگان رفتند، کار تکفیری‌ها آنجا می‌گیرد، چون زمینه دارد و از هزار سال بغض علی را در مغز عده‌ای جایگزین کردند. (حرکت حاج قاسم و شهدای حرم در شام و عراق و ... بعد‌ها مشخص می‌شود) ایشان چند سخنرانی ناب که چکیده و عصاره تحقیقات ۵۰-۶۰ ساله بود در سوریه و شام داشتند و به عنوان سیرتا و سنتنا و سیره النبینا و سنه (ص) که دشمنان شیعه ذهنیت باطلی در ذهن شامیان کرده بودند که شیعه و اهل بیت چیزی جدای از پیغمبر هستند و اینکه ما اهل سنت رسول الله هستیم و آن‌ها رافضی و شیعیان و ... هستند.

**سیرت و سنت شیعیان اهل بیت، سیره و سنت رسول الله است

ایشان عالمانه، لطیف، عمقی و زیربنایی ثابت کرده بود که سیرت و سنت ما شیعیان اهل بیت، سیره و سنت رسول الله است و در واقع ما سنی هستیم. ما سنت پیغمبر را ۱۰۰ در صد روی چشممان گذاشتیم و بقیه ائمه اثنی عشر (ع) سنت رسول الله را احیاء کردند. امام حسین می گوید؟ سیرت و سنت محمد و آل محمد که جد من است را نابود کردند و تبدیل به پادشاه، امپراطوری سلطنتی و معاویه و یزید کردند. سنت و سیره محمد و آل محمد ما هستیم نه شما. در ذهن مردم معاویه و یزید و امثالهم، بنی امیه و بنی عباس تا بنی آل عثمان تا الان آل سعود با تبلیغات می خواهند بگویند که شیعیان رافضی و مخالف سنت رسول الله هستند.

دفاع از شیعه با تأکید بر فضای وحدت است؟

بله؛  به یکی از علما داده بودند که ترجمه کند و آقای امینی این ترجمه کتاب سیرتنا و سنتا را نپسندیده بودند. آدم به چه کسی این حرف را می زند؟ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. به آیت الله مهدوی کنی می‌ گویند کسی که این را ترجمه کرده است، سید محترم و بزرگواری است و بعد از انقلاب هم امام جمعه شد، این کار اولشان بوده و تسلط به زبان فارسی و عربی کم بوده است و نتوانسته خواسته من را در این ترجمه برآورده کند. آدم با چه کسی درد و دل می کند؟ حتماً سوابقی با هم داشتند و لیاقت ها و قابلیت هایی با این سواد و قلم از ایشان دیدند. دلم می خواهد ترجمه ای دیگر روی این کتاب داشته باشید و به اسم ویرایش که آن سید به خاطر مادرش (علامه امینی به شدت سید دوست بود و احترام مضاعفی به سادات داشت.

پیرمرد ۸۰ ساله قبل از آنکه اذان در گوش بچه سید بگویند، دست بچه سید را می بوسید) گفتند ترجمه خوب و خوش قلم بکنید اما بنده خدا گمان کند که شما همان ترجمه را ویرایش کردید و اسم شما روی آن نباشد. این نمونه ای است که آدم با چه کسی درد و دل می کند؟ تا ملائمت روحی و صمیمیت نباشد، این آقا یک آدم ولایتی است که شبانه روز کار اهل بیت می کند، پس در زندان چه می کند؟ فقاهت و درس مدرسه مروی چه می شود؟ در صادقیه قبل از انقلاب، گروه سرود و تئاتر راه انداخته است. آقای محمدرضا شریفی نیا در مصاحبه های خود گفتند که من شاگرد آقای مهدوی کنی بودم. 

موسسه صادقیه؟ 

در اواخر سال ۵۰ یا اواخر سال ۴۰ و قبل از زندان رفتن، موسسه صادقیه را بنا می‌کنند. علما بعد از ۱۰-۱۵ سال درس خواندن و ملا شدن به شهر خود باز می‌گردند و باید مدرسه یا حوزه‌ای را راه اندازی کنند. آیت الله مهدوی درس را در مروی متمرکز می‌کند، از جهت تبلیغ اقامه، مسجد جلیلی را شروع می‌کند، اما با مسجد و حوزه اشباع نمی‌شود. می‌گوید در مسجد یک سری و در حوزه یک سری اشخاص را داریم، اما مردم فقط مسجد و حوزه نیستند. حوزه فقط طلبه‌ها هستند و یک تیپی، اهل مسجد است و باید جوانی که نه در حوزه و نه در مسجد می‌آید با سرود، هنر و تئاتر جذب کنیم و با اهل بیت آشنا کنیم. آرام آرام از امیر المومنین و فاطمه زهرا می‌گوییم تا امام زمان و بعد بگوییم تا در عصر غیبت امام زمان که حضرت نیستند، چه باید کرد؟ عصر فقاهت و مرجعیت و رساله و تقلید است و با امام آشنا کنیم و به فضای انقلاب بیاوریم. این مسیر ۱۷ سال ایشان از قم به تهران است. از سال ۴۰ بعد از رحلت بروجردی و استاد خود به تهران می‌آیند. ایشان احساس می‌کرد که ما باید کاری کنیم. چه کسی می‌دانست انقلاب در سال ۵۷ پیروز می‌شود و امام از نجف می‌آید. این انس با جوانان و تربیت و تعلیم آنها...

فضای آن زمان به جهت سرود و تئائر فضای خاصی بود؟ 

بله؛ هر کسی این کار را نمی کرد.

در این حوزه آموزش خاصی داشتند یا اینکه بازیگر تلویزیون می گوید من شاگرد این مکتب بودم، آیا آموزش خاصی در این دوره داشتند؟

 زمینه را فراهم می‌کردند. سرودخوانان و آوازخوانان همه به یک شکل نبودند و در بین آنان، کسانی مومن و متدین بودند و یکی از ابزارهای مبارزه در زمان رژیم، سرود بود. ما در زمان دبستان و راهنمایی، معلمانی متدین داشتیم که سرود خوانی برای غدیر، فاطمیه، امام زمان و دوره ظهور و ... داشتند. شعرهایی که هم برای امام زمان و هم اشاره به نایب آن که الان در نجف تبعید است، داشتیم. مخاطب آحاد مردم است و کسانی هنوز هستند و عده ای هم در جبهه به شهادت رسیدند.

فضای اخلاقی حاج آقا به جهت سیاسی هم اینگونه بودند که با تیپ ها و گرایش های مختلف ارتباط داشتند.

کراراً در درس های خود می گفتند،  احیای مسجد جلیلی همه رقمه می آمدند. آیت الله طالقانی، بازرگان، مهندس صباغیان (وزیر کشور دولت بازرگان) می آمدند. تیپ بازار، هوادار جبهه ملی، هوادار نهضت آزادی، متدینین و مریدان، مراجع قم، مریدان آقای خوانساری، مریدان آقای خویی، مریدان آقای امام و جامعیتی داشتند که همه بیان و صحبت و توسلات ایشان را می پسندیدند.

چطور می شد که ایشان می توانست اینها را دور هم جمع کند؟

گاهی می گویند چرا صحبت فلانی اینقدر اثرگذار است، بخش مهمی به نظر مخاطب به گوینده بستگی دارد. مثلا یک جمله را من بگویم و یک جا صحبت آقای بهجت را بگذارم. ممکن است  حرف من به دل یک نفر هم ننشیند اما اگر همان جمله را آقای بهجت بگویند هزاران میلیون نفر می پسندند. اعتقاد دارند کسی که می گوید واقعا و راست و حقیقت می گوید. 

به جز اخلاص، ویژگی های اعتقادی سیاسی هم مهم است؟

 در اخلاص همه چیز است. اما به صداقت آقای مهدوی کنی، تأکید می کنم. من هم می توانم همان شعارها را بدهم و عیناً سخنرانی ها و درس های ایشان را حفظ کنم و بگویم اما طرف می گوید که این آدم اهل عمل نیست. همیشه می‌گفتند بچه ها! دنبال سمت و پول ندوید. اگر من بگویم می گویند دستت نرسیده و اگر استخر ببینی شناگر خوبی هستی. در همین بلوک حاج احمد اصرار کردند که امام می خواهند حکمی به شما بدهند، گفتند اگر تکلیف است، قبول می کنم در غیر این صورت اینجا را لازم تر می دانم از اینکه اسمی از شما در تلویزیون ببرند، خدم و حشم و راننده و محافظ و جایگاه و ... داشته باشید و در کشور ما هم ملاک به ترتیب درجه است.

** اصرار آیت الله بر حضور در دانشگاه و عدم پذیرش سمت 

اخبار هم که می گویند اگر انیشتین را بیاورید اگر بهترین خبر هم باشد در صدر است اول باید از اخبار مقام معظم رهبری، سران قوا، مجمع تشخیص و ... و بعد از اخبار هوا و فوتبال و ... ممکن است بگویند که انیشتین هم آمده است. به یک آدم بگویند بیا رده اول نظام و یا رئیس قوه قضائیه بشو بگوید اینجا بهتر است و قبول نکند که بعد آیت الله یزدی را گذاشتند. اما اگر تکلیف کنید چشم اگر نه اینجا بهتر است. اصلاً برایشان رئیس جمهوری، نخست وزیری، ریاست قوا و ... مهم نبود. اگر این فرد بگوید که به دنبال سمت و پول ندوید، سمت و پول دنبال شما می آید.

بسیاری از افراد نزد حاج آقا می آمدند که به ایشان پول بدهند، حاج آقا قبول نمی کردند. خیلی ها در این قضایای مالی لغزیدند. ابتدای دانشگاه که پول نداشتیم و می خواستند کارخانه مشهد را تأسیس کنند در جلسه ای با خیرین گفتند که من نه می خواهم رئیس جمهور شوم، نه رئیس جمهور و نه هیچ سمت دیگری. من می خواهم فقط در دانشگاه باشم و اگر کسانی در اینجا کمک می کنند تا بعدها زنبیل بگذارند که از آن استفاده کنند، از الان بدانند.

از بعضی نمی گرفتند. چطور متوجه می شدند؟

 خداوند به ایشان فراست و کیاستی داده بودند که کمک برخی را نمی پذیرفت. در شرایطی که بنده معاون آموزشی دانشکده الهیات بودم و قبل از دامادی ایشان، بعد از چند ماه یک حکم روی میزم دیدم که حاج آقا بنده را به عنوان هیئت مدیره شرکت طاهر نصب کردند، در آن زمان جزو اولین هایی بودیم که استخدام هیئت علمی دانشگاه شدیم. شاید در این ۲۰۰نفر هیئت علمی که در دانشگاه داریم، شاید بنده اولین هیئت علمی هستم و سابقه بیشتری نسبت به آنها دارم و جزو اولین نفراتی بودم که دعوت به کار شدم و در جلسه شورای دانشگاه گفتند که می خواهند عضو هیئت علمی شوی.

در ایامی که ترم موشکی بود، تهران زیر بمباران و موشک بود، یک سری دانشجویان را به مشهد برده بودیم، چند ماهی در دانشگاه رضوی بودند. (برای یک ترم که بچه ها در مشهد بودند، پخش شده هزینه های دانشگاه را آستان قدس می دهد. آستان قدس هنوز یک ریال به ما نداده است، دروغی می گویند که همه تکرار می کنند، خارجی و داخلی می گویند، آستان قدس دفترش مشخص است. آستان قدس رضوی تا به حال یک ریال به جامعه امام صادق کمک کرده است؟ خیر. جز ترم موشکی که برای حفظ جان بچه ها گفتند که به مشهد بروند. مدرسه ای که سابقاً دو در بود که تبدیل به دانشگاه رضوی شد و بعد از بمباران هم برگشتند)

** مشکل مالی دانشگاه امام صادق در برخی سال‌ها

بعد از حکم گفتم من الان به شرکت بروم و کاسبی و پول و ... کنم. فرمودند دانشگاه 80 میلیون تومان در دهه ۶۰ بدهکار است و در ماه بعد در دادن حقوق به اساتید به مشکل برمی خوریم و شما فکری کن. انباری مرحوم تولیت در قضایایی به جامعه الامام الصادق برای گسترش اسلام و مکتب تشیع اهل بیت داده بود و در فراز و فرودی به جامعه الامام صادق داده شده بود و در آشفتگی که انسجامی نداشت، سی و چند سال است که آن شرکت مرتب و منظم شده و به حمدالله بخش اعظم دانشگاه و تأسیسات دانشگاه و مدارس و موسسات و پردیس خواهران و ساخت بیشترین ساختمان ها و توسعه در دانشگاه ها با درآمد شرکتی است که اصل و اساس آن اموال مرحوم سید ابوالفضل تولیت، تولیت سابق حرم حضرت معصومه بود که فرزندی نداشت، وقف نکرده بود بلکه وصیت کرده بود و به خدمت امام در پاریس رفته بود و گفته بود که آخر عمرم است و دوست دارم پول ها و اموال بنده صرف اسلام و تشیع شود و این پول با فرآیندی به اینجا آمده و رها شده بود (به علت مشکلات حقوقی و دعواها و درگیری های برخی مدعیان ارث و میراث که داستان مفصلی است).

 وضعیت املاک دانشگاه امام صادق چگونه است؟

بیشتر املاک مرحوم تولیت بود که با بخشی از آن خوابگاه های جدید دانشگاه را توسعه دادیم. بخشی را تبدیل به کارخانه کردیم. دو تا از کارخانه های دانشگاه امام صادق (ع) که در این ۲۰-۳۰ سال برای دانشگاه فراهم کردیم که عمده خرج دانشگاه را می دهد، اساس آن املاک مرحوم است. 

کدام کارخانه ها؟

۲۰-۳۰ کارخانه نخیران در ابهر که ۵۵.۵ درصد آن برای جامعه الامام صادق است و کارخانه موفقی است و  با اخلاص و تلاش مدیران، هیئت مدیره جامعه الامام صادق باعث افتخار است و بخشی تبدیل به کارخانه فولاد خزر شده که در این سالها تقریباً نیمی از خرج دانشگاه را داده است. 

اینها را حاج آقا پیشنهاد می دادند؟ 

تا زمان حیات حاج آقا بدون اجازه ایشان آب نمی خوردیم. 

ذهن ایشان در این حوزه ها فعال بود؟

 بله؛ کارخانه بدون اجازه ایشان نمی خریدیم. پیشنهاد را در هیئت مدیره و امنا مطرح می کردیم، تأیید نهایی و دستور کتبی را ایشان می دادند. 

 هدفشان این بود که وابستگی دانشگاه به جایی نباشد؟

بله و به نکته مهمی اشاره کردید، از اینجا به موضوع بعدی برویم. یکی از خصوصیات آیت الله مهدوی کنی که در جهاتی منحصر به فرد هستند این است که این عالم انقلابی، تراز اولی که خودش استوانه نظام است، به هیچ عنوان نمی خواست دانشگاه وابسته به دولت باشد. بعضی از علما می گویند که نباید در دوره غیبت تصرفاتی کرد که در حوزه هم طرفدار دارد. منظورشان این است که کاری به اندازه ضرورت وارد شوند نه اینکه حکومت تشکیل دهند تا خود حضرت بیاید. این فکر در طیفی از صفر تا صد وجود ندارد و نمی گویم که همه هستند.

فردی مثل امام خمینی که قیام کرده و حکومت را در دست گرفته و شاگردی مثل آیت الله مهدوی کنی که واقعا ذوب در امام است. زندان‌ها و شکنجه ها و کتک ها به خاطر امام خورده و در انقلاب هم هرجا که امام فرموده در شورای انقلاب، کمیته، نظامی و امنیتی و ... و دولتی که ماحصل امام و شهدا است، بگوید این دانشگاه چون در راستای جریان حوزوی هزار و چند صد ساله علمایی شیعه است و خصوصیت علمایی حوزه ها و شیعه و فقها این بوده که وابسته به دولت ها نبودند. البته در یک فرازهای کوتاهی مثل آل بویه و صفویه پیش آمده، گاهی پیش آمده علما، مدافع و حامی دولت ها بودند اما همان زمان هم آنها جیره و مواجب را از دولت نگرفتند.

نیتشان فقط همین بود؟ حفظ سنت قدیمی

 نه به عنوان یک نوستالژی سنتی قدیمی، بلکه عقیده داشتند عالم، فقیه شیعی، عالم ربانی باید خصوصیات خود را داشته باشد ولو دولت خودمان باشد، دولتی که خودتان نخست وزیر آن بودید. مقام معظم رهبری جزو موسسین هیئت امنا دانشگاه بودند و سالها ایشان رئیس جمهور بودند و بعد از رهبری، خودشان در جلسه هیات امنا شرکت نکردند و نماینده (آیت الله یزدی) در جلسات هیئت امنا می فرستادند اما ایشان اصل حضور را حفظ کرده بودند.

** پرهیز شدید آیت الله از رانت و تخلف

کسی که خودش رهبر و رئیس جمهور، نخست وزیر و وزیر است اینجا که می آمدند در محدوده جامعه الامام صادق با عنوان سمت دولتی نمی آمدند که اگر یک روز دولتی روی کار آمد که منش‌های ما را نپسندید بگوید چرا معارف اسلامی و اقتصاد، معارف اسلامی و مدیریت و ...؛ فکری است که در برخی از دولت ها هم بوده که ان شاءالله در این دولت نیست و ظاهرا هم نیست که اقتصاد اسلامی را مسخره می کردند. می گفتند قرآن در داشبورد ماشین بگذارید به ماشین اسلامی تبدیل می شود. این فکر از ابتدای انقلاب بوده و ما چه می دانیم که ۱۰-۱۵ سال دیگر دولت، مجلس و جریانی سرکار نیاید که با اساس این فکر دانشگاه امام صادق که علوم انسانی، اسلامی است جور نباشد؛ اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی، فرهنگ اسلامی، ارتباطات اسلامی، علوم سیاسی اسلامی تطابق نداشته باشد. این فکری بود که آیت الله مهدوی کنی داشتند.

ایشان می گفتند که اگر وابسته به وزارت و دولت کذا باشیم، چند روز بعد می گوید اگر فلان کار را نکنید، بودجه نمی دهیم که همه چیز دست آنها باشد؛ آیا نمی‌توانست بودجه ای را در دولت دست و پا کند؟ چرا باید حرص خورد؟ در این سالها و شرایط، پول درآوردن سخت است که ماهی ۱۰ میلیارد تومان به حساب دانشگاه واریز کنیم. چون خدمتگزار هیئت مدیره جامعه الامام صادق که تأمین کننده هزینه همه دانشگاه ها و موسسات و نهاد تأمین کننده و حمایت کننده، هیئت مدیره جامعه الامام صادق هستم این رقم را می‌گویم. این حداقل هزینه ای است که ما باید به دانشگاه بدهیم. در این شرایط باید دید (نباید به هر شکلی پول در آورد، سبکی که آیت الله مهدوی کنی می پسندیدند آن بود که در آن رانت و تخلف قانونی نباشد) 

در این سالها هیچ وقت این طور نبود؟

 الحمدالله رب العالمین یک تخلف در این ۴۰ سال و در عملکرد این بزرگوار دیده نشد. حتی در مواقعی و جاهایی می شد که بتوانیم پول به دست بیاوریم، فلان امتیاز را بگیریم، فلان رئیس جمهور در روز آخر ریاست جمهوری خود، حقوق اساتید را سه برابر کرد؛ ما که به زحمت می توانستیم پرداخت کنیم، وقتی سه برابر شود تامین مالی آن سخت است؛ حاج آقا سکته کردند و قلبشان گرفت. به دنبال راهی بودیم تا از دولت کمک بگیریم. می گفتند فلان مجوز را بدهند و رسم بود با کد مجوز یک سری کارها که راحت تر پول به آن می رسید را انجام بدهند.

** پول درآوردن آیت الله مهدوی کنی باید الگو باشد

بسیاری از موسسات به دنبال سوآپ نفت رفتند، آذربایجان و کشورهای استقلال یافته شوروی می گفتند نفت را در خلیج فارس تحویل بدهید، هر بشکه ای یک دلار سود داشت. با این کار، این دانشگاه ۱۰ برابر خرجش را می‌توانست تأمین کند. 

مردم می گویند پول درآوردن آیت الله مهدوی کنی هم باید الگو باشد. کارخانه جامع مشهد را ساختیم و در آنجا نخ را می ریسیم. پشم را می ریسیم نخ می شود، نخ را می بافیم تا پارچه شود، پارچه را می دوزیم و لباس را مردم می پوشند. اینها مراحلی دارد و هزاران کارگر این وسط نان خوردند و کارهای مفیدی انجام شده و همه هم روشن است. از آن کارهایی که کارگر و زحمت و عرق جبین است و پولی هم دارد که به معلم و کارگر و دانش آموز و استاد می دهیم. این فرآیند پول درآوردن هم الگو و تربیت است.

حاج آقا به این موضوعات هم ورود می کردند؟

 بله؛ کراراً. حاج آقا به جز اینکه رئیس دانشگاه بودند، رئیس هیئت مدیره جامعه الامام صادق هم بودند که الان بنده خدمتگزاری می کنم. تمام دوشنبه ها هیئت مدیره می آمدند و هیئت مدیره فقط در کارهای درآمدی تصمیم می گرفتند و در کارهای دانشگاه دخالتی نمی کردند که چه رشته ای داشته باشیم و چه رشته‌ای نداشته باشیم. 

** خیرین کمک حال دانشگاه امام صادق (ع) 

هیئت مدیره دخالتی در ماهیت علمی نمی کردند اما هر وقت دانشگاه پول می خواست می دادند و ساختمان می خواست می ساختند. زمین می خواست، تمام زمین های اطراف را می خریدند و اضافه می کردند. تمام اینها روی دوش هیئت مدیره بود تا دانشگاه احساس ضعفی نکند و مسئولین دانشگاه به کار آموزشی، پژوهشی و تربیتی مشغول باشند.

به خاطر دارم آقای علم الهدی معاون آموزشی می گفتند دانشجوها اضافه شدند و کلاس می خواهند و من 12 کلاس کم دارم. می گفتند شما خیالتان راحت باشد. به هیئت مدیره می گفتند که به فکر باشید و زمین را بخرید. ساختمان را بسازید. اگر پول ندارید از هر کجا که می توانید پیدا کنید. از خیرین بگیرید و قرض کنید. 

هیچ وقت دانشگاه نیامد کلاس بسازد، خوابگاه بسازد و تمام کارهای سخت و سازندگی و پول درآوردن و خرج کردن را هیئت مدیره می کرد و دوشنبه ها در خدمت حاج آقا بودیم. اگر در این دوشنبه ها جلسه ای در خدمت حاج آقا بودیم، می گفتیم وضعمان خراب است چیزی نمی گفتند و فردای آن روز در جلسه شورای دانشگاهی چیزی نمی گفتند که آنها احساس استرس کنند. وقتی کسی پول درشتی می آورد که به اندازه یک سالمان تأمین می شد، به دانشگاه نمی گفتند هر کاری که می خواهید بکنید. همیشه حساب و حریم جامعه الامام الصادق و هیئت مدیره در یک باکس و حساب دانشگاه و شورای دانشگاه در یک باکس دیگر بود. 

** اصرار و حمایت الله بر تولید ایرانی 

سوم مسئله هیئت امنا بود. با توجه به اینکه ایشان رئیس هیئت امنا بودند و مافوق همه اینها (رئیس هیئت مدیره و رئیس دانشگاه) بودند و مخصوصاً هر وقت به کارخانه جامع مشهد می رفتیم، نظارت می کردند از جهت اینکه به کارگری ظلم نشود و فضای دینی حاکم باشد.

یک پیشنهاد خوبی از کانادا داشتند که اگر در کارخانه جامع که نخ، جنس و دوخت یک بود و حرف اول را می زند. حتی خارجی های با کیفیت اروپایی آمده بودند و از شرکت آلمانی، کانادایی و چند جایی دیگر سفارش آورده بودند که اگر اینها را برای ما درست کنید و روی آن مارک ما را بزنید ساخت ایتالیا و کانادا؛ فلان دلاری از ما می‌خریدند. به آقا گفتند چنین کاری هست. مشتری هم صادرات، واردات و مارکتینگ و همه کار را خودش انجام می دهد و تنها از ما می خواهند که کیفیت را به خوبی درآورید.

ما کت و شلوار را به مبلغ ۱۰۰ هزار تومان در می آوردیم و می گفتند به ما بدهید به این مقدار دلار. حاج آقا گفتند که دروغ روی آن ننویسید. مدیر می گفت ای کاش به حاج آقا نگفته بودیم. می گفتند اگر پشت این کت یا پیراهن بنویسید ساخت ایتالیا چه می شود؟  می‌توانیم آنرا به فروشگاه های زنجیره ای کانادا صادر کنیم. می‌گفتند این را هر جای دنیا تولید کنیم، کیفیت به این خوبی نمی توانیم داشته باشیم. با نمونه هایی که آورده بودند مقایسه می کردیم، کت و شلواری که در ایتالیا دوخته و بافته بودند، شبیه به کار ما بود. چرا شما اجازه نمی دهید. الان این موضوع در دنیا رسم است.

نیروی انسانی در انگلیس به صرفه نیست بنابراین به بنگلادش و پاکستان می دهند که برایش بدوزند و آنجا می فروشند و اسمش را تحت لیسانس می گذارند. گفتند حق ندارید دروغ بنویسید. گفتند دروغ نیست و بازار دنیا یعنی دروغ لذاباید بازار را به هر طریقی از دست دیگری خارج کرد. ایشان بازار را هم صداقت و اسلامیت می دانستند و می گفتند ما حکومت درست نکردیم که به هر شکلی حکومت داری کنیم که به هر شکل پول دانشگاه را درآورد. اگر نمی توانیم کمتر خرج می کنیم.

اجازه بدهید مردم بدانند که ما نداریم و سالها مسجد نیمه کاره بود و می گفتند اجازه بدهید مردم کمک کنند. با پولی که دارم باید خرج دانشجو را بدهم و به تربیت دانشجو بپردازم.  اگر نان شب هم نداشتیم می گفتند باید خوابگاه را تأمین کنید.

** تذکر آیت الله مهدوی کنی بر تربیت صحیح دانشجویان

می گفتیم حاج آقا خوابگاه کم داریم و اجازه بدهید تهرانی ها به خانه هایشان بروند می فرمودند نه. اینها در مسیر رفتن به خانه در این خیابان و مسیر، چیزهایی که می بینند آن تربیتی که می خواهم تا هفت سال نمی شود. زمانی که بخواهند گلی را تربیت کنند به  یک شاخه می بندند تا بگیرد و قوام پیدا کند تا طوفان ها و حوادث این گل را از پای در نیاورد.

اگر ۷ سال درست تربیت کنم و مباحث عقیدتی و پایه های دینی را محکم کنم ولو رشته اقتصاد؛ می گفت من رشته اقتصاد  و مدیریت هستیم و چه دلیلی دارد که اینقدر فقه و مکاسب، تفسیر و عقاید و کلام بخوانیم و علاوه بر اینها دو زبان حداقل عربی و انگلیسی و فرانسه را مسلط شویم. چون می خواهم مبلغ باشید.

حتی اگر در دانشگاه آکسفورد رفتید، تدریس کنید، مبلغ باشید (بسیاری از دوستان در دانشگاه های اروپا و امریکا تدریس می کنند) آقای دکتر خرازی سفیر ما در سازمان ملل بود.

دو تا از بچه ها دکتر اسلامی و عیوضی در نیویورک بودند، می گفتند آقا شما چی تربیت کردید؟ درسشان در دانشگاه نفر اول، (دکتر اسلامی دو مدرک دکترای حقوق بین الملل و سیاسی گرفته بود) سخنرانی برای نماز جمعه به بهترین حالت داشتند؛ سخنرانی به انگلیسی، عربی و حتی به شوخی می گفت نماز میت بلد است. این هم طلبه است هم حزب الهی است، هم بسیجی، هم رزمنده و هم استاد دانشگاه است و هم به انگلیسی سخنرانی می کند. به عربی خطبه نماز جمعه، نماز عیدفطر، عیدقربان و ... می خواند. شما چه تربیت کردید.

می‌گفتند آن چیزی که من می خواستم همین هاست. یک مبلغی باشند که در عین دکترای اقتصاد دارند همه واحدهایی که در آمریکا و در اقتصاد خرد و کلان به انگلیسی کلاس می رفتند. این آقا تربیت شده به آمریکا می رود به انگلیسی درس میدهد و بعد زمان نماز جمعه به زبان عربی خطبه جمعه را می خواند و نماز میت می خواند و غسل میت هم بلد است. کار سیاسی هم می کند و در روز قدس در آنجا راهپیمایی راه می اندازد. زمان انتخابات در سفارت، ایرانی ها را جمع می کند.

** باید سرباز امام زمان (عج) تربیت کنیم 

اینها کسی را میخواستند که هم فاضل و ملا باشد و هم متدین و متعبد باشد و هم اهل توسل به امام زمان ارواحنا فدا باشد و هم حریت و استقلال داشته باشد تا زمانی که خدای نکرده دولت از دست ما رفت، نگوید ما نان خور دولت هستیم و باری به هر جهت باشد، امام صادقی که ایشان تربیت کردند همین بود. این سه چهار شرط را داشته باشد و در کنار اینکه سفیر، وکیل و استاد دانشگاه و مدیر کل هستند و سمت دارد، مبلغ است. 

بچه ها گاهی بعد از ۱۰-۲۰ سال می آمدند می گفتند هل انت علی العهد لذی فارغ ... این جمله را به هر امام صادقی که برسید بگویید؛ شما هر جا که بروید مبلغ هستید. در زندان که بودیم وقتی شلاق می خوردیم و شکنجه می شدیم می گفتیم می شود زمانی این نهضت پیروز شود و امام از تبعید بیاید و دانشگاهی درست کنیم که مثل الازهر در جهان اسلام بیا و کیایی داشته باشد، الازهر شیعی درست کنیم که این جمله از دهان مبارک حاج آقا بارها ساطع شده است. در کتاب خاطراتشان در مورد دوران زندان نقل کردند که الازهر شیعی که اینجا بیرق و مکتب اهل بیت و معارف اهل بیت را به جهان برسانند.

حاج آقا خودشان از خروجی دانشگاه ها راضی بودند؟

همیشه می گفتند نسبت به آن راهی که آمدیم راضی هستم اما راهی که هنوز مانده خیلی هست. بعضی می گفتند و هنوز هم می گویند این چه تجربه ای بود؟ حتی مسئولین تراز اول کشورمان در چند سال اول می گفتند آقای مهدوی می خواهی چه کار کنی؟ مدرسه شما چیست؟ نمی توانی این کار را در مروی بکنی؟ دانشگاه ها در آن ایام تعطیل بود؛ باید دانشگاه تهران یا الهیات درست کرد اینها چیست؟ اقتصاد اسلامی را باور نداشتند. یعنی چی اقتصاد و اسلام؟ می گفتند خودم هم درست نمی دانم و جلو می رویم تا بفهمیم که کجا باید برویم. فقط می دانم ۷-۸ تا ملا را از تهران دعوت می کنیم که به بچه ها فقه و اصول را آموزش دهند.

آیت الله خزعلی، فاکر و .... از قم و خیلی از علما از تهران می آمدند مثل مرحوم آیت الله حکیم یا آیت الله شاهرودی بحث اقتصادی می کردند و تازه از نجف آمده بودند. آیت الله گلپایگانی، آیت الله مصطفوی و ده ها نفر از علمای تراز اول می آمدند و بسیاری از علما و اساتید رشته های دیگر. فعلاً این سفره را که آدم نمی داند چطور سوپ درست کند و چه کار کند پهن کردند و این ظرف ها را هم گذاشتند. یک دیس پلو، یک ظرف خورشت، ماست، سالاد، سبزی تا اینکه ببینیم ما که می خواهیم برای نظام اسلامی، اقتصاد اسلامی درست کنیم باید چه کار کنیم؟ و هنوز هم مخالف داریم. 

چه کسانی بودند؟ بحث علمی است و سیاسی نیست، اسم ببرید.

 همین الان منظور یک عده که به دانشگاه امام صادق حمله می کنند را نمی‌دانیم؛ دشمن هستند و انگیزه شخصی دارند. اما عده‌ ای هستند که می گویند این فکر یعنی چه؟ اقتصاد یک علم است و اسلام هم یک ارزشی است و مسائل شخصی دین برای خودش و قیامت انسان است مثل مباحث باطنی یا معنوی انسان است و اینها چه ربطی به هم دارند.

این تیپ اشخاص از تیپ شاگردان امام مثل آیت الله مهدوی کنی می گفتند شعار ما از قبل از انقلاب که استقلال، آزادی، حکومت اسلامی بود که اواخر امام آن را به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تغییر دادند، ما می خواهیم یک نظام اسلامی درست کنیم و فقط چادر یا عمامه و ریش و نماز و روزه و اینها اسلامی می شود نباشد این ها ظواهر و شرایع است اما باطن نظام اسلامی این است که اقتصاد اسلامی باشد. بانک های ما بعد از چهل و چند سال اسلامی است؟ اقتصاد ما اسلامی است؟ واقعاً ربا خواری که در موسسات کذا است، اسلامی است؟ 

**امام در کار خود قاطع بودند

خاطره ای از حاج آقا برایتان تعریف می‌کنم؛ فرمودند که در اولین جلسه ای که شورای انقلاب و هیئت دولت خدمت امام در قم رفتیم آیت الله یزدی روی پتوی چهارخانه نشسته بودند و ما هم دور ایشان نشستیم اولین حرفی که امام زدند این بود که ما به مردم وعده دادیم. یکی از مسائلی که مردم شعار دادند و باعث حرکت مردمی شده بود، بحث رباخواری در بانک ها و بازار بود.

ما می خواهیم جلوی ربا را بگیریم. الان تمام بانکها براساس سود کار می کنند و همه فتوا می دهند که حرام است پس از شنبه آن را حرام کنید. گفتند نمی شود. کسانی که در آن جلسه بودند، الان هم هستند، امام و آیت الله مهدوی کنی از دنیا رفتند اما برخی از اعضای هیئت دولت هنوز هستند و می توان از آن ها سوال کرد و خاطرات را با آنها چک کرد. امام فرمودند اعلام کنید. آقایان گفتند نمی شود. گفتند چرا نمی شود؟ امام در کار خود قاطع بودند.

چیزی گفتند که امام ساکت شدند. گفتند آقا اگر ما اعلام کنیم از فردا صبح، از فردا بانک ها دیگر سود نمی دهند، نزول و ربا حرام و ما هم برای انقلاب اسلامی، انقلاب کردیم، فردا صبح دو اتفاق می افتد. ظاهراً وزیر موقت اقتصاد یا رئیس بانک مرکزی این مسئله را مطرح کرد. گفتند اولا از فردا صبح مردم پول هایشان را بیرون می کشند و پیرمردی که پولش را در بانک گذاشته و سود می گیرد و زندگی می کند، اگر بفهمد سود نمی دهید، پول خود را می گیرد و بانک ها فلج می شوند.

** امام (ره) آخوند سیاسی و مرجع بود

دوم اینکه اینهایی که وام های کلان  میلیون ها تومان در آن زمان (صدها میلیارد الان ) گرفتند از فردا بگوییم سود در کار نیست، از فردا قسط خود را نمی دهد. برای چه الان صبح اول وقت در ۳۰ و ۳۱ هر ماه قسط خود را پرداخت می کند؟ اگر ندهد جریمه می شود.  امام احساس کردند که نظم به خطر می افتد و برای امام حفظ نظام از هرچیزی واجب تر بود؛ امام یک آخوند سیاسی و یک مرجع بودند.

اینها بهانه های خوبی بود که به دانشگاه بیایند بحث اقتصاد اسلامی را مطرح کنند. 

گفتند به ما ۶ ماه مهلت بدهید تا یک طرحی بیاوریم بانک بدون ربا بنا کنیم. آن‌ها خواستند زرنگی کنند و در نامه‌ای امام تأیید کنند که تا ۶ ماه هر کاری کنید کار شما مورد تأیید است، امام زرنگی کرد و ننوشت و گفت سکوت می‌کنم. من بعد از ۱۰-۱۵ سال از نجف، ترکیه و پاریس تازه آمده ام، نمی‌توانم نان مردم را لنگ کنم. بالاخره چه کسی باید فکر اساسی کند که بعد از چهل و چند سال هنوز این مراودات وجود دارد؟ نمی‌خواهم تصریح کنم که بانک‌ها پول حرام می‌گیرند.

**بانک اقتصاد اسلامی کجاست؟ 

این مقرراتی که الان در مجلس تصویب شده و شورای نگهبان تأیید کرده، مورد تأیید است. حداقل این تشکیک را می توانیم داشته باشیم که آیا این مراودات مالی که در بانک ها و موسسات مالی کشور انجام می شود، واقعاً به تمام مقررات عمل می شود؟ حداقل می توانیم این را تشکیک کنیم. البته برخی فقها فتوایی به حرمت از مراجع بزرگ قم دادند که اصلاً تعابیر عجیب و غریبی نسبت به بانک ها دارند که پول هایشان فلان است و چه هست و چه نیست.

بعد از چند سال مردم می گویند، آی روحانیت، مرجعیت و فقهای قم و نجف و کسانی که گفتید بیایید شعار بدهید تا شاه را سرنگون کنیم و اسلام را در سیاست و اقتصاد حاکم کنیم، می گویند بانک اقتصاد اسلامی کجاست؟ چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ کاری نیست که در شورای دولت یا هیئت وزیران انجام شود. آیا اسلام در عرصه مدیریت، حقوق، سیاست، بین الملل، اجتماع، خانه، تربیت، فرزند حرف دارد یا خیر؟ یا اسلام اصلا کافی نیست؟ اگر عقیده داریم اسلام کافی است و تمام نیازهای یک جامعه اسلامی - انسانی و حتی کره زمین را می تواند برآورده کند، یک نمونه درست کند. 

وقتی این شعارها گفته می شد، آیت الله مهدوی کنی می ایستادند. برخی به منبر می روند و بعد می خندند و می روند. آیت الله مهدوی اگر در جلسه ای به نتیجه می رسید اگر آن کسی که پیشنهاد داده بود یک سال یا یک ماه بعد پشیمان می شد ایشان دست بردار نبود.

امام در آن جلسه زنگ در ذهن آیت الله مهدوی کنی زدند؟

 ایشان قصد داشتند از ابتدا این کار را راه بیندازند اما  بحران کشور بود و مملکت صاحب نداشت. ایشان فرمانده کمیته شده بود و در شرایطی فرمانده کمیته شده بود که ارتشی در کار نبود و ارتش از هم گسیخته بود، پادگان ها فتح شده بود و سلاح ها بر حسب ظاهر در دست مردم بود اما در اصل گروهک های خبیث کمونیستی، مارکسیستی و منافقین انبارها را برای روز مبادا ذخیره کرده بودند که می خواستند کودتای خود را در سال ۶۰ عملیاتی کنند.

** دانشگاه امام صادق ادامه جریان علمایی و فقهایی شیعه 

مملکت به هم ریخته، اقتصاد مردم، سپاه تشکیل نشده بود، وزارتخانه‌ها از هم گسیخته بود، در این شرایط نمی‌توانستند دانشگاه بسازند. بحران ۶۰ که پشت سر گذاشته شد در آن دوران سخت، دکتر چنگیز پهلوان (وابسته به شاهنشاهی) نخست وزیر آن دوران در سخنرانی خود می‌گفت واقعاً شهریور ۱۳۲۰ سخت‌ترین شرایط در این کشور بود که مملکت در دست آمریکا و انگلیس و روس بود و مملکت از هم پاشیده بود؛ شهریور ۶۰ که این منافقین مملکت را نابود کرده بودند و رئیس جمهور و نخست وزیر، رئیس قوه قضائیه را به شهادت رسانده بودند هم شرایط سختی بود؛ مدیریت و درایت و وزانت آیت الله مهدوی کنی هم در این اتفاق وجود داشت که وقتی در تلویزیون با مردم سخن می‌گفت مردم من محمدرضا مهدوی هستم. صفا، صمیمیت، عشق، عرفان، معرفت، فقاهت، اخلاص و سوابق نورانی و اخلاق کریمه و خصائل باعث شد مردم و مملکت آرام شوند. بعد از سپری شدن بحران‌های دو سه سال اول انقلاب در سال ۶۱، دانشگاه را تأسیس کردند.

آیت الله مهدوی کنی یک عالمی است که وارد سیاست نمی شود و می گوید آسه برو و آسه بیا. یک عالم سیاسی بین المللی وسط معرکه در مبارزه قبل و بعد از انقلاب و زندان و شکنجه، تبعید و فریاد بود و خود از استوانه های شورای انقلاب 5 نفر اولیه بود و وزیر و وکیل و نخست وزیر بود ولی می گفت باید این تشکیلات (دانشگاه امام صادق) که ادامه جریان علمایی و فقهایی شیعه است با لعاب نو و جدیدی است (اوایل از قم طلبه هایی فاضل می آمدند انگلیسی بخوانند)

حاج آقا برنامه و دانشگاه را هم در فضای سیاسی دید. امام فرمودند اگر جمهوری اسلامی بخواهد قوام دینی داشته باشد باید مرجعیت علمی می خواهد. آقای مهدوی این بار را برداشت که روی زمین نماند.

 این روز را می دید که مردم می گویند اقتصاد اسلامی و سیاست اسلامی و مدیریت اسلامی چه شد؟ یک عده از روی کینه و طعنه و نیش و کنایه چیزهایی می گویند. مهم نیست. هدف ایشان این بود کسانی را تربیت کند که بتوانند بار نظام را بردارند. به یکی از بزرگان گفتم که افراد زیادی از دانشگاه امام صادق به وزارتخانه ها می آیند پارتی بازی و ویژه خواری است، هر جا امتحان و کنکور و دکتری و گزینش، تسلط به زبان بوده، امتحان کنند. 

** دانش خروجی‌های دانشگاه امام صادق 

اولین امتحان خارج کشوری که اعزام به خارج کشور گرفتند در زمان وزارت دکتر معین بود. امتحاناتی که در سال ۶۷ می‌گرفتند، بالای برگه را پاره می‌کردند و به اساتید می‌دادند تصحیح کنند. آزمون از تمام دانشگاه‌ها برای اعزام به خارج از دانشگاه بود در رشته‌ای ۵۰ درصد قبولی کشورمان از دانشگاه امام صادق بود. در برخی از رشته‌ها ۶۰ درصد و در برخی دیگر ۷۵ درصد میزان قبولی را داشتیم. وقتی بالای برگه‌ها را چسباندند دیدند که همه دانشگاه امام صادقی هستند. کسی که تصحیح می‌کرد که نمی‌دانست از دانشگاه امام صادق است. مصححین از دانشگاه تهران و شهید بهشتی و ... بودند و خود ما استادی نداشتیم.

یک عده که الان وزیر و وکیل می شوند و دانشگاه امام صادق درس خواندند.

 امتحان علمی بگیرند، از زبان و عربی و فرانسه بگیرند. در کدام دانشگاه رساله به عربی و فرانسه دفاع کرده باشد. سفیر فرانسه خودش می گفت که چنین رساله ای دفاع کرده است و من به او بورسیه می دهم. به شما بورسیه نمی دهد به این علت که سواد و علم و تسلط به زبان را ندارید. 

** اصرار آیت الله بر افزایش تخصص‌های دانشجویان

به یکی از بزرگان (آقای ولایتی وزیر امور خارجه آن زمان) گفتم، خیلی از بچه ها قبول شده بودند و می گفتند خیلی از افراد از دانشگاه امام صادق به وزارت امور خارجه آمدند، به ایشان عرض کردند اگر تمام دانشجویان علوم پزشکی تهران در بیمارستان استخدام شوند، جراح شوند و متخصص شوند می گویند چه خبر است و تمام بیمارستان را دانشجویان پزشکی گرفتند.

دانشجوی پزشکی وقتی جراح و استاد شد، کجا برود؟ بقالی بزند؟ شرکت؟ بسازد؟ باید به بیمارستان برود. کسی که شما تربیت کردید، دکترای حقوق بین الملل یا دکترای سیاسی و دکترای مدیریت دارد، مسائل اسلامی را خوانده در حدی که بعضی از بچه های ما که رشته اقتصاد در مقطع فوق لیسانس خوانده بودند، در دکترای الهیات دانشگاه تهران و دانشگاه اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس قبول شده است.

می گویند شما که اقتصاد خواندید؟ اینقدر معارف اسلامی و اقتصاد بارها مشورت می کنند هم در رشته مشورت دولتی تهران قبول شدم و یا حتی یکی از بچه ها در دکترای ادبیات عرب قبول شده بود. ما که رشته تخصصی ادبیات عرب نداریم اما اینقدر عربی می خوانیم که وقتی در حوزه می رویم از طلبه ها سریع تر و در سخنرانی های مجامع کشورهای مختلف وقتی عربی صحبت می کنیم باور نمی کنند که ایرانی هستیم. در لبنان، عراق، شام و مصر و کشورهای اروپایی مسلمانان مثل الجزایر، مغرب، مراکش در هر دانشگاهی سخنرانی می کنیم، می‌گویند شما لبنانی هستید. مسلم است که در اینجا زحمت کشیده شده است.

این شوخی که با دانشگاه امام صادقی ها می کنند، مثبت برای دانشگاه است یا منفی؟

 اساتید عرب ما اصلاً فارسی بلد نبودند. مجبور بودیم به عربی مسلط شویم و وقتی آقا سال دوم دانشگاه در جشن سخنرانی کردند، بعضی از بچه ها به عربی و انگلیسی صحبت کردند، آقا گفتند اینها لبنانی هستند؟ گفتند اینها تاکنون از ایران خارج نشده‌اند. چطور اینقدر مسلط شدند؟ فرمودند فضا را مهیا کردیم و شبانه روزی کار کردیم. فیش غذایی ما عربی بود. اگر می خواستیم از مغازه ای در دانشگاه چیزی (سیب) بخریم، می گفتیم «اعطنی تفاح» یعنی سیب بده. آن هم به عربی جواب می داد و نمی توانستیم به فارسی صحبت کنیم.

از ما تعهد شرعی گرفته بودند. روز‌های زوج عربی و روز‌های فرد انگلیسی صحبت کنیم. ما موظف بودیم شب‌ها اخبار عربی را پیاده کنیم و صبح به استاد تحویل بدهیم. رادیو برای ما خریدند که بتوانیم شب‌ها ضبط کنیم و روز‌های فرد، یکشنبه و سه شنبه و پنج شنبه رادیوی امریکا را گوش می‌دادیم. مقید بودیم با کیفیت ۴۰ سال پیش که یک ساعت بیرون می‌رفتیم تا آنتن را تنظیم کنیم، که بتوانیم ۱۰ بار گوش کنیم تا بتوانیم آن را پیاده کنیم. استاد ما امریکایی بود و اصلاً فارسی بلد نبود. آنقدر فشار می‌آوردند که انگلیسی، عربی و فرانسه را مثل خودش صحبت کنیم و بعد درس‌های تخصصی را در دانشگاه‌های دنیا می‌خواندیم. چرا نباید این فرد عضو هیئت علمی شود؟ هر جا هر امتحانی می‌خواهید از امام صادقی‌ها بگیرید همانطور که با دیگران برخورد می‌کنید بدون هیچ پارتی بازی و رانتی.

یک عده از دانشگاه امام صادق منفی می گفتند اما شاید از یک جهت بتوان مثبت دید. آقای مهدوی نظر داشتند یا خیر؟ اینکه تیپ اساتید الزاماً خیلی انقلابی، مذهبی و متدین نبودند و برخی غرب گرا و بی نماز بودند. 

 شعارهایی که قبل از انقلاب می دادیم که شهید مطهری می فرمودند من اگر چیزی شود در دانشکده الهیات، کمونیست را می آورم و جلوی آن یک مسلمان را می گذارم که بچه ها پخته شوند. ما اساتیدی آوردیم که هیچ عقیده ای به اسلام و انقلاب نداشتند، نماز نمی خواند و کرواتی بود اما می گفتند حرف های آنها را گوش بدهید و در مقابلشان حرف های اسلامی بگویند که پخته شود.  اساتید زیادی داشتیم که دانشگاه های دیگر آنها را پاکسازی و بیرون کردند اما در این دانشگاه با عزت و احترام با آنها برخورد می کردیم. 

در هر رشته ای بهترین استاد متخصص را می آوردند ولو اخراجی یا پاکسازی شده بود و .. اوایل با کروات و با موضع می آمدند اما اخلاق و رفتار حاج آقا (رفتار خیلی مهم است و دوای دردهای امروز کشور است، حسن خلق یک فرمول ویژه ریاضی نیست که بلد نباشیم، غنی سازی انرژی اتمی نیست که بلد نباشیم) صرفاً اخلاق خوب بود. با دشمن درست و با اخلاص و صداقت حرف بزن. محبتت را به او نشان بده. همان کاری که ائمه می کردند.

**پیامبر با اخلاق عرب جاهلیت را مسلمان کرد

امام حسن چطور در دل مردم بود؟ فردی در شام که چهل و چند سال حکومت معاویه دشمنی اهل بیت را در دل مردم کرده بود، هر چه در دهانش بود به امام حسن فحش می داد، حضرت می توانستند با 10-15 جوان رشید (علی اکبر و قمر بنی هاشم) آن فرد را کتک بزنند و شرعاً چون به امام و حجت خدا توهین کرده بود، مقتول الدم می شد. بعد از اینکه فحش می داد و خسته می شد، می گفتند برادر شامی از راه رسیده ای اگر گرسنه هستی در خانه غذا داریم.

اگر گرسنه و تشنه نیستی اما غریب هستی، دنبال استقبال فردی هستی، به خانه ما بیا تا با تو انس بگیریم. گاهی در شهری احساس غربت می کنید به خانه رفقا می روید. به جای برخورد تند (یکی زدی ضربتی نوش کن)؛ گاهی در مقابل دشمن قدار باید اینگونه بود اما با کسی که داخل خانه، کشور و محل است محبت بیشتر  اثر گذار است. کسی با ذهنیت باطل خود به پیغمبر جسارت کرد پیامبر فرمود یا علی زبان این را کوتاه کن. گفتند یعنی امیر المومنین شمشیر کشید. گفتند یعنی تندی زبان را با حرکت و محبت کوتاه کن. آن شخص آمد و گفت السلام علیک یا رسول الله. پیامبر با برهان صدیقین و برهان توانا و اسفار ملاصدرا این عرب جاهلیت را مسلمان نکرد و تنها با اخلاق بود.

 شما نزدیک ترین فرد در فضای شخصی به آقای مهدوی کنی هستید. سالها از نزدیک ایشان را می شناسید. به جز شاگردی، در خانواده هم هستید. از ویژگی های شخصی و فردی و خلق و خوی حاج آقا بگویید. خصوصاً نکات ویژه و شیرین که در ذهنتان هست، بگویید.

در این سی و چند سالی که با حاج آقا بودیم نه اینکه هیچ وقت ناراحت نشوند یا در مصیبت ها یا رحلت امام ناراحت نشوند، اما اینکه یک بار عصبانی شوند و ما حسن خلقی که همواره همراه ایشان بود و شعوفی که مرد را با تمام احزان و غم ها باشد را همیشه بشاش می دیدیم، در زمانی عصبانی شوند و با بچه و یا خانواده تندی کند. هرچه فردی بتواند در تلویزیون و منبر و اداره و جاهای عمومی خودش را کنترل کند در خانه ممکن است کاری کند و از کوره در برود. ما ندیدیم که این فرد از کوره در برود. این باید جزو شاکله اساسی شده باشد.

**باید چراغ دست بگیریم تا مثل آیت الله مهدوی کنی پیدا کنیم

یک بار برای انتخابات ادای چیزی را در می آوریم. دو تا لبخند بزن که می خواهیم عکس بگیریم. بعد از عکس انداختن، فحش هم می دهد. در مسئولین کم سراغ نداریم که در عصبانیت داد و فریاد می کنند. اما اگر یک نفر بگوید که از آیت الله مهدوی کنی در خلوت یا در جمع چیزی دیدم یا تندی دیدم یا دادی زدند حتی اگر مقصر بوده باشند، امکان ندارد.

سرشت این مرد را با صبر و حلم درست کرده بودند. بدترین جفاها در حقش می شد سکوت می کرد و می گفت مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. در مقابل بی مهری هایی که به دانشگاه می شد و الان هم می شود، سکوت کرد و اجازه داد بچه های دانشگاه با سواد و علم و توانایی هایشان نشان بدهند. یک بار به یک وزیر نگفت (غالبا این روسای جمهور در این ۳۰-۴۰ سال قبل از انتخابات می گفتند که شما بزرگ کشور هستید، شیخ الفقها هستید، خدمت ایشان می رسیدند.) یک بار ایشان نگفتند که بچه های دانشگاه را به جایی ببرید. می گفتند که باید خودشان احساس کنند.

آقای دولت، بانک، اقتصاد، سیاست، روابط خارجی، سازمان فرهنگ وقتی نیرویی که مسلط به دو زبان باشد را می خواهی و این قابلیت ها را داشته باشد، حزب اللهی و انقلابی باشد و لازم باشد مثل غضنفر رکن آبادی خودش در وسط معرکه برود و تا مرز شهادت پیش برود. سفیر بود ولی با ماشین موشک به حاج عماد می رساند. شما چنین کسی را داری؟ همچنین بچه هایی که سواد، دکترا، انگلیسی و عربی و ... داشته باشد. گفت خودشان باید احساس کنند. برای انقلاب و نظام و خدا این کار را کردم. آنها هم باید برای خدا این کار را بکنند. ما باید چراغ دست بگیریم تا مثل آیت الله مهدوی کنی پیدا کنیم. 

** باید خود را برای امام زمان، اسلام و انقلاب فدا کنیم

جمله آخر خطاب به 5 هزار دانش آموخته و دوستانی که در خان نعمت معنوی و علم و تربیت آیت الله مهدوی کنی بزرگ شدند و هم به دیگرانی که به این دانشگاه نیامدند اما فضای فکری آنها انقلابی، ولایی و امام صادقی است آن است که حاج قاسم در این دانشگاه درس نخوانده اما به این فکر بوده که خود را فدای اسلام و سردار علوی و کسی که مقاومت اسلام را در لبنان، فلسطین، بحرین، عراق و افغانستان نشان داد و خود را برای امام زمان، اسلام و انقلاب فدا کند.

باید امانت آیت الله مهدوی کنی را حفظ کنیم. خصوصا به داخلی ها عرض می کنم. ما همه شاگردان ایشان هستیم و هیچ وقت فکر نمی کردیم جای ایشان بنشینیم. بدانیم جایی که نشسته ایم جای آیت الله مهدوی کنی است.

از هیئت امنا و هیئت مدیره گرفته تا شورای دانشگاه و اساتید که از ۱۸ سالگی در اینجا بودیم. فکر نمی‌کردیم که ۴۰ سال بعد جزو مسئولین اصلی این دانشگاه شویم. الان این اتفاق افتاده، ولی بدانیم در چه جایگاهی نشستیم، خون دل خوردند تا اینجا را آجر به آجر درست کردند. گاهی انسان ادای امانتی که نسبت به امانت آیت الله مهدوی کنی احساس می‌کند و مسئولین و اساتید و مدیران باید به آن توجه داشته باشند را در حد لازم احساس نمی‌کند. ایشان خود را فدای این دانشگاه کردند.

منبع: فارس

انتهای پیام/ 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.