به گزارش حوزه ازدواج و خانواده گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، گاهی مشاهده میشود کودک بعد از جدا شدن از پدر و مادر، مثلا وقتی در خانه مادر بزرگ میماند از همان ابتدا بی قراری و گریه دارد یا دچار ضعف جسمانی میشوند؛ ممکن است کودک کابوسهای مکرر درباره جدایی ببیند و تنها ماندن کنار پدر بدون حضور مادرش را برنتابد و به یکی از والدین وابستگی شدید و جدایی ناپذیر داشته باشد.
این موارد در بازه ای از سن کودک طبیعی است، اما باید با دقت و صبر توسط والدین بررسی شود تا این ترس به بزرگسالی کودک منتقل نشود.
آسیه اناری، روانشناس و عضو کمیته تخصصی روانشناسی بالینی کودک و نوجوان در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان، به تببین این مسئله پرداخت و گفت: به صورت طبیعی در فرآیند رشد کودک این احساس تنهایی و جدا شدن از پدر و مادر وجود خواهد داشت، چون تنها منبع حمایت و دلبستگی او والدین هستند.
اگر در سن و جای درست کودک را از پدر و مادرش جدا نکنیم این ترس روز به روز بیشتر میشود. از دورهای باید کودکان را وارد محیطهای اجتماعی نظیر مهدکودک کرد تا با یک مراقب دیگر هم وقت بگذرانند. خوب است پدر و مادر، بچهها را از مدت دوسالگی به کلاسهای مختلف برده یا به آنها کمک کنند تا پیش افراد قابل اعتماد بمانند و برای مدتی از والدین دور شوند.
اناری راههایی برای حل شدن موضوع ترس از جدایی در کودک بیان کرد: اضطراب و ترس طبیعی از جدایی در بازه زمانی ۱۸ ماهگی تا حدود ۲ سال و نیمی ادامه دارد. مهم است والدین این مسئله را مشکلی بزرگ قلمداد نکنند و برای حل شدن این موضوع در ساعات کوتاه بچهها را پیش کسانی که به آنها عادت دارند، بگذارند.
بازیهایی مثل قایم باشک میتواند ثبات شیئ را در بچهها تقویت کند؛ مثلا اگر مادر برای زمانی برود، به معنای ناپدید شدن همیشگی او نیست و برمی گردد.
این روانشناس به اشتباه فرهنگی که در جامعه ما وجود دارد اشاره کرد و گفت: بعضی به بچهها دروغ میگویند، مثلا حواس کودک را از به چیز دیگری پرت کرده و مادر قایم میشود؛ همچنین تنها گذاشتن کودک در اتاق و یک مرتبه فرار کردن موارد نادرستی است که پدر و مادرها برای رفع این موضوع انجام میدهند.
وی افزود: قایم کردن خود از کودک، دروغگویی و فرار کردن از کودک باعث تشدید اضطراب جدایی از والدین شده و نگران کننده میشود. هرچقدر کودک گریه و بی قراری کند باید حقیقت را به او گفت. برای مثال، چون کودک ساعت خواندن را بلد نیست میتوان به او گفت: "مامان داره میره وقتی عقربه بزرگه بیاد روی ساعت ۱ بر میگرده! " و دقیقا همان ساعت برگردد. بچهها زمان را نمیدانند و باید برای آنها حدود معین کرد، مثلا "وقتی زمان دیدن کارتون به پایان برسد یا هر وقت غذایت را تمام شود، مادر برمی گردد. "
اناری تاکید کرد: ترس از از تنهایی و جدایی تفاوت دارند، ترس از تنهایی در ۴ یا ۵ سالگی به وجود میآیند، اما ترس جدایی در سنین پایینتر است. بدترین کار این است که مادر یا پدر از کسی بخواهند سر بچه را گرم کنند و او فرار کنند، این کار باعث میشود کودک تاب آوری و تحمل تنهایی را پیدا نکند. اگر به کودک دروغ گفته شود معنایش این است که او نمیتواند به پدر و مادرش اعتماد کرده و این نگرانی همیشه باقی خواهد ماند.
اناری دعوا و تهدید کودکی که ترس از تنهایی دارد را سبب تشدید اضطراب او خواند و افزود: اتفاقا، چون ترس فرآیندیست که رشد میکند و ساکن نمیماند، در صورت عدم درک و همراهی کودک و تهدید و ترساندن او اتفاقات ناگوار دیگری برای روان کودک به وجود میآید.
وی ادامه داد: جدایی کودک از والدینش باید به مرور و درست باشد؛ در غیر این صورت کودک به اختلالات اضطرابی شدیدتر و خاص مبتلا شده و همیشه درگیرشان خواهد بود. همچنین چک کردن مداوم کودک برای اطمینان از حضور او ترس جدایی را به او منتقل میکند.
این روانشناس به داشتن توقعات منطقی از سوی والدین نسبت به بچهها اشاره کرد و گفت: تنها ماندن بچهها نیز در سنین ۹ تا ۱۱ سالگی طبیعی است. در غیر این صورت توقع زیاد بزرگسالان از بچه هاست. تنهایی به معنای آن که کودک خودش یک نفر در خانه باشد و کسی پیشش نماند وگرنه تنها ماندن به مرور در اتاق مانعی ندارد.
وی اضافه کرد: تنهایی کودک قبل از این سنین آسیبهای عاطفی، روحی و شناختی دارد، چون بچهها در این سن آمادگی تنهایی مطلق را ندارند. بهتر است پدر و مادر توقعات خود را متناسب با سن و توان آنها انطباق دهند و انتظارات بالای سن کودک از فرزند خود نداشته باشند.
بسیاری از مشکلات وقتی به وجود میآید که ما فرایندهای طبیعی را نمیدانیم. مثلا ۱۸ تا ۲۵ سالگی ممکن است فرزند از پدر و مادرش جدا نشود یا در ۴، ۵ سالگی تا ۹ سالگی، ترس از تنها ماندن طبیعی باشد.
بیشتر بخوانید
پسر خاله ی من چند ماه پیش بعد از دعوای شدید پدر و مادرش یهو از جفتشون جدا موند و اون رو گذاشتنش پیش مادر بزرگش تا اختلاف ها حل بشه یا اینکه تکلیفشون مشخص بشه و کلا از هم جدا بشن... و انقدر گریه میکرد و بی قرار بود که آسیب جدی دید و حتی باعث شد قند خون عصبی بگیره و الان هم برای قند خونش تحت نظر دکتره... بخاطر مشکلات عصبیش هم که پرس و جو کردن و یه روانشناس واسش پیدا کردن و قراره تحت درمان قرار بگیره. امیدوارم که جلسات مشاوره نتیجه بده و حالش بهتر بشه واقعا نگرانشم.