به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در سال ۱۳۵۰ جشنی برگزار شد که مقامات و سلاطین حدود ۷۰ کشور جهان در آن شرکت کردند نمایشی ۵ روزه از تاریخ و تمدن کهن ایران و نام رسمیاش «جشن دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران به دست کوروش کبیر» نام گذرای شده بود. همه رفته بودند در جوار مقبره کوروش و ادای احترام میکردند و اینحرفها!
این کارها به تنهایی، هزینه زیادی نداشت، ولی اینجور کارها کلاً هزینه دارد؛ «۳.۵ تن کره و پنیر، نیم تن خامه، ۲۵۰ بطری شراب، معادل ۸۴۰ هزار دلار لامپهای رنگی و فرش و قالیچه برای تمام چادرها، محوطهسازیای که شامل چند هزار قطعه فضای سبز و چند هزار تاج گل میشد، همه توسط نیروی هوایی ایران از پاریس به ایران آورده شده بود. تأمین اجناس و اشیای این مراسم، بازرگانان پاریسی را که تهیه همهچیز را بر عهده داشتند یک سال تمام مشغول کرد. پروازهای دو بار در ماه هواپیما و ستون کامیونها کلیه اقلام مورد نظر را از پاریس به صحرا حمل کردند. تزئین ۵۹ چادر میهمانها و ۳ چادر سلطنتی که همگی مجهز به تهویه مطبوع بودند، در صحرا به عهده شرکت فرانسوی جانس در پاریس گذارده شد... مبلها از نوع لویی XV، حمامها از سنگ مرمر فرانسوی، شعمدانها لیموگیس چینی و ظروف، کریستال باکارا بودند».
بریز و بپاش در حدی بود که میان پیشخدمتهای خارجی جشن که به ایران آمده بودند، معروف شده بود که «بودجه دو سال سوئیس را دو روزه خرج کردند».
لحاف زندگیمان را برای جشن بفروشیم!
هزینههای این جشن آنقدر سنگین بود که «مدتها قبل از جشن، شاه به ساواک دستور داده بود جلوی درز هرگونه خبری در مورد هزینههای گزاف و ولخرجیهایش را مخصوصاً به روزنامههای نیویورک و لوموند بگیرد». با این حال ۲ روز بعد از برگزاری جشن، خبرنگار یونایتدپرس در کاخ سعدآباد از پهلوی دوم پرسید: «در مطبوعات خارج بحث خیلی زیادی درباره مخارج جشن شاهنشاهی شده است. مطبوعات نوشتهاند ملتی که ۳ میلیارد دلار بدهکار است، چرا باید این خرجها را بکند؟» و محمدرضا پهلوی هم پاسخ داده بود: «چه ایرادی دارد ملتی برای غرور ملیاش خرج کند؟» و چند ماه بعد «اسدالله عَلَم» وزیر دربار پهلوی در مقابل انتقادها گفته بود: «عظمت این جشن آنقدر هست که اگر ما ملت فقیری هم بودیم، اگر ملت بیچیزی هم بودیم و اگر این همه معتقدات هم نداشتیم، باز هم کاملاً بجا بود که فرش و لحاف زندگیمان را بفروشیم و این جشن را برگزار کنیم».
دلاری چقدر؟ ریالی چقدر؟
فهرست هزینههای این جشن در جایی ثبت نشده، ولی تخمینها از ۱۰۰ میلیون تا ۳۰۰ میلیون دلار است. البته بماند که یکی از عوامل ساواک بعدها در کتابش نوشت: «مسلماً هزینههای واقعی به مراتب بیشاز مبلغ فوق بود، زیرا عمده مخارج به گردن وزارتخانههای مختلف بود و هیچیک از وزراء جرأت مطرح نمودن آن را نزد شاه نداشتند. همچنین تمامی سازمانهای دولتی و شرکتهای خصوصی موظف بودند مبالغی را به برگزاری این جشن اختصاص دهند. طبق یک برآورد تقریبی، توسط شاه ۸۰۰ میلیون دلار در این جشن هزینه شد».
حالا همان ۳۰۰ میلیون دلار را هم که حساب کنیم به قیمت امروز این جشن بیشاز ۸ هزار میلیارد تومان هزینه داشته است!
مانند یک امپراتور!
شاید بهنظر برسد خارجیها از این جشن راضی بودند، ولی اینطور نیست و تازه دربار پهلوی را تحقیر هم میکردند. فقط یکنمونهاش سخنان «جرج بال»، معاون سابق وزارت خارجه آمریکا است: «چه مناظر زننده و پوچی که فرزند فرمانده یک فوج قزاق در کشوری که درآمد سرانه آن از ۲۵۰ دلار بیشتر نیست، مانند یک امپراطور جشن برپا کرده بود و با ادعای رفرم و نوگرایی، البسه و پوشاک دوران باستانی را به نمایش گذاشته است. نمایش قدرت شاه... هرگز نتوانست معیار قضاوت درباره زندگی مردم ایران باشد، هر چند درک این واقعیت که اکثریت عظیم ملت ایران از فقیرترین مردم جهان بودند برای میهمانان شاه قدری مشکل بود».
علفخواری کودکان و جشن زهرماری!
از این جشن ایرانیها راضی بودند؟ اوضاع بدتر از اینحرفها بود که راضی باشند و وضعیت اینطوری بود که پروفسور «جیمز بیل»، مدیر مرکز مطالعات بینالمللی «کالج ویلیام و مری» آمریکا که پیشاز برپایی جشن به ایران سفر کرده بود در کتابش نوشته است: «در سال۱۹۷۱ [۱۳۵۰ شمسی] از ایران بازدید کردم و شاهد فقر مرگبار در روستاهای استان فارس بودم و دو بار به چشم خود دیدم که کودکان گرسنه علف و بوتهها را در مزارع نزدیک روستاهای خود میخوردند».
با این شرایط، بیدلیل نبود که امام خمینی (ره) چند ماه پیش از برگزاری جشن در یک سخنرانی در نجف این جشن را جشن زهرماری نامیدند؛ «برای من کاغذهایی از ایران میرسد و شکایاتی از ایران راجعبه اوضاع میرسد... از شیراز یکی از علمای محترم شیراز نوشتهاند... اینجا قحطی واقع شده است، در جنوب. و عشایر اینجا به قدری در قحطی و در گرسنگی هستند که بچههایشان را در معرض فروش قرار دادهاند... از تهران به من نوشتهاند که در بلوچستان و سیستان و اطراف خراسان، آنجا یک قحطی و گرسنگی شده است که مردم هجوم آوردهاند به شهرهای بزرگ. و از گرسنگی نه حیواناتی دارند و نه حیوانِ خود را میتوانند ضبط کنند و از گرسنگی اینطور هستند. اطراف مملکت ایران در این مصیبت گرفتار هستند و میلیونها تومانش خرج جشن شاهنشاهی میشود! برای خود شهر تهران، از قراری که یک جایی نوشته بود، برای جشن خود تهران ۸۰ میلیون تومان اختصاص داده شده است. این راجع به خود شهر است... هر روز جشن درست میکنند و هر روز بساط درست میکنند. آنی که در ذهن من و شما نمیآید بعدها درست میکنند اینها. اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود به ممالک دیگر اسلام، به اینهایی که میخواهند در این جشن زهرماری شرکت کنند و در خون ملت ایران شرکت کنند، به اینها نوشته بشود که آقا نروید در این جشن؛ این جشن، جشن کثیفی است، نروید در این جشن، شاید تأثیر بکند.»
منبع: فارس
انتهای پیام/
تو این خشک سالی علفی هم برا مردم نیست
ریخت و پاش هم کم نشده
خدا به فریادمون برسه
پس کو!؟
یا نفتی که اون زمان فروخته میشد و حکومت بجای خرج برای پیشرفت و آبادی کشور زده بود تو کار بریز بپاش
الآن نفتی نمی فروشیم که به دستور کشور دوست شما ما تحریم نفتی هستیم و بجای فروش یک الی سه میلیون بشکه نفت مجبور به فروش تنها 10 هزار بشکه نفت هستیم