سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سجاد گنج زاده:شکست حسن یزدانی انگیزه مرا برای قهرمانی المپیک بیشتر کرد/ قهرمان عربستانی لایق نقره هم نبود

در دیدار با رهبری ایشان بسیار تاکید داشتند که دغدغه ورزشکاران رفع شود و مسئولان رسیدگی کنند و خیلی اتفاق خوبی بود، اما متاسفانه مسئولان اشتباه سخنان ایشان را متوجه شدند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سجاد گنج زاده در مسابقات قهرمانی جهان سال ۲۰۱۶ در لینز اتریش، پس از شکست حریفانی از ولز، تونس، کرواسی، ماکائو و بوسنی راهی فینال شد و در این مرحله با حریف مراکشی، که مدال طلای امید‌های جهان را در کارنامه دارد، رقابت کرد و در نهایت با شکست این کاراته کا طلای وزن ۸۴+ کیلوگرم را از آن خود کرد. از آن زمان تا کنون او عملکرد شگرفی در مسابقات جهانی کاراته داشته و مسیر سختی را پشت سر گذاشت و با وجود آسیب‌دیدگی شدید وارد مسابقات المپیک ۲۰۲۰ توکیو شد و با عملکردی عالی در فینال رقابت‌ها با برتری مقابل طارق حمدی از عربستان به مدال طلا رسید. او پرده از جزئیات مسیر قهرمانی‌اش در المپیک و مسیر پهلوانی‌اش در کمک به هم‌وطنانش در سراسر کشور برداشت.

در مقدمه، اشاره کنم به مصاحبه‌ای که از همسر شما منتشر شد و ایشان گفته بودند که خیز خیلی جدی برای طلای المپیک برداشتید، سه هفته تمرین بودید و یک هفته در منزل.

من جزو ورزشکارانی هستم که زندگی‌ام را فدای ورزش نمی‌کنم. کاراته بخشی از زندگی ماست و ما باید سعی کنیم در زندگی در مسیری پیش برویم که حواسمان به همه جوانب زندگی باشد. کسانی را داشتیم که «قهرمان» بودند، اما در زندگی شخصی موفق نبودند، شکست خوردند و این تجربه بزرگی است. ورزشکار حرفه‌ای باید حواسش به همه جوانب زندگی باشد. طبیعی است که من هم به صورت مکرر در اردو‌های تیم‌ملی بودم و باید تمرین می‌کردم، اما از طرفی سعی کردم حضورم در خانه پررنگ‌تر باشد.

دوری از خانواده خیلی دشوار است، اما تلاش کردم تمرینات و مسابقات زندگی خانوادگی مرا تحت‌الشعاع قرار ندهد. وقتی مدال المیپک می‌گیری و به خانه بازمی‌گردی تمامی سختی‌ها و دوری‌ها فراموش می‌شود و خداراشکر تمام این سختی‌ها با مدال تمام شد.

کاراته در دوره‌های بعدی المپیک نیست و مدال شما از این منظر دارای ارزش‌های فراوانی است.

دوست دارم رشته کاراته در المپیک باشد، چون انگیزه فراوانی به ورزشکاران می‌دهد برای اینکه در رقابت بمانند و متاسفانه وقتی این رشته مهم در المپیک نیست، ورزشکاران این رشته ناامید می‌شوند.

دوست داریم مبنای مسیر گفتگو از تمرین و مسابقات سخت تا قهرمانی را مثل یک قصه دنبال کنیم.

تا قبل از المپیک سه سال بود که در مسیر کسب سهمیه بودم. سه سال در مسابقات برای کسب سهمیه المپیک به بیست مسابقه منجر شد. در وزن خودم سه الی چهار نفر اعزام می‌شدیم و در وزن مثبت ۸۴ دونفر از تیم ما رقابت بسیار نزدیکی داشتیم، آقای صالح اباذری و من با هم رقابت می‌کردیم و به جایی رسید که پس از چند مسابقه که پیش رفتیم، فاصله رقابت من و صالح بیشتر شد و رقابت میان من و کاپیتان تیم ما ذبیح‌الله پورشیب شکل گرفت.

تیم کاراته کشورمان سه دوره پشت سر هم قهرمان جهان شده است و هیچ تیمی در ورزش کشورمان سه دوره پشت سر هم قهرمان جهان نشده، چه ورزش‌های توپی، چه ورزش‌های رزمی و چه تیم کشتی.

ایشان در وزن خودش که وزن منهای ۸۴ است سهمیه را گرفت و دوم شد. من هم در وزن خودم اول شدم و حریف آلمانی‌ام جاناتان هورنه (Jonathan Horne) دوم شد. چون جایگاه به امتیاز اولویت داشت و در وزن خودم اول شدم، سهمیه را به من دادند و در نهایت پس از یک ماراتن طولانی توانستم کسب سهمیه کنم.

مسیر کسب سهمیه، بسیار طاقت‌فرسا بود. بسیاری از قهرمانان در سراسر دنیا آسیب‌دیدگی‌ها بسیار جدی پیدا کردند، به خاطر اینکه مسابقات بسیار فشرده برگزار شد. اگر می‌گویم سه سال، دلیلش این است که یک سال پاندومی کرونا میان روند مسابقات وقفه انداخت.

کرونا سبب شدکه فاصله‌ای میان چند مسابقه آخر ما بیفتد، یکسال استراحت کردیم، طی دوسال باید رقابت‌های ما به پایان می‌رسید، از روسیه به چین می‌رفتیم، از چین به کانادا و...، به کشور‌های فراوانی مسافرت کردیم وبرای کسب سهمیه مسابقه دادیم.

من در اواخر مسابقات خسته شده بودم، منتظر بودم مسابقات تمام شود، چون مجبور بودیم در دوران آسیب‌دیدگی هم تمرین کنیم و در همه شرایط باید آمادگی‌امان را حفظ می‌کردم و خیلی روز‌های سختی را پشت سر گذاشتیم.

روش سهمیه‌گیری کاراته مثل تکواندو نیست؟

من وقتی اتفاقات را مرور می‌کنم متوجه می‌شوم یک لحظه ناشکری نکردم و خدا کارش درست است و جایی که لازم باشد دست مرا می‌گیرد. من هر جایی که بروم و در هر اتفاقی که حضور داشته باشم به او توکل می‌کنم.

۱۶ نفر در تکواندو از رنکینگ سهمیه می‌گیرند، اما در کاراته پس از ۲۱ مسابقه فقط نفر اول و دوم هر وزن سهمیه می‌گیرند. چون وزن‌ها هم ترکیب شده بود، از هر وزن ۲ نفر انتخاب می‌شد، یعنی۴ نفر، سه نفر در مسابقات فرانسه انتخاب شدند به علاوه میزبان، یک سهمیه قاره‌ای و یک سهمیه کارت سفید که جمعا به ده نفر می‌رسد. یعنی در هر وزن ۱۰ نفر انتخاب می‌شدند و به همین دلیل رقابت‌ها بسیار فشرده بود و ۱۰ نفر در دو وزنی که ترکیب شده و بهترین‌های دنیا هستند، مسابقه دادند.

خلاصه قرعه به نام من افتاد که در المپیک حضور پیدا کنم. تیم کاراته کشورمان سه دوره پشت سر هم قهرمان جهان شده و هیچ تیمی در ورزش کشورمان سه دوره پشت سر هم قهرمان جهان نشده، چه ورزش‌های توپی، چه ورزش‌های رزمی و چه تیم کشتی. تیم کاراته ما لیاقتش را داشت به صورت کامل در المپیک حضور داشته باشد، اما بسیاری کشور‌ها سرمایه‌گذاری گسترده کرده بودند و در نهایت دو نفر از آقایان و دو نفر از خانم‌ها سهمیه گرفتند.

تیم کاراته بسیار شایسته است و عدم حضور پرتعداد هم‌تیمی‌هایم یکی از سختی‌های این دوره المپیک بود. مثل اتفاقی که برای بهمن عسگری افتاد و از کاروان جا ماند و نتوانست اعزام شود و غم و قصه مارا چند برابر کرد.

میان من و آقای پورشیب باید یک نفر می‌رفت، برای من این اتفاقات سخت گذشت، نزدیک به ده سال است با آقای شیب‌پور زندگی و ورزش می‌کنیم و او در عین شایستگی باید ایران می‌ماند.

من خودم گنگ بودم، نمی‌دانستم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟! روز‌های سختی را پشت سر می‌گذاشتم و ناگهان این اتفاق هم برای بهمن افتاد که تیم ما را غمگین کرد.

قبل از اعزام ماجرای تلخی برای شما اتفاق افتاد که تمام استرس و نگرانی مردم برای تیم کاراته چند برابر شد.

چهارشنبه قبل از رفتن به توکیو تمرین می‌کردیم و روز جمعه به مقصد توکیو پرواز داشتیم و در آخرین تمرین یعنی همان روز چهارشنبه دست من شکست. رفتیم که از دستم عکس بگیرم، در رادیولوژی گفتند دست شما شکسته است. وقتی به رادیولوژی می‌روی و عکس می‌گیری آقایی که عکس‌برداری می‌کند حدس خود را از وضعیت محل عکس‌برداری می‌گوید. ایشان گفت استخوان کف دست چپ شما شکسته است. همراهانم گفتند تشخیص دکتر مهم است. دوستی که عکس‌برداری می‌کرد گفت: شکستگی خیلی واضح است.

وقتی عکس را گرفتیم، شکستگی کاملا مشخص بود و ناراحتی را در چشم سرمربی تیم می‌توانستم ببینم. در رادیولوژی گفتم لطفا به کسی این موضوع را نگویید، من در مسابقات شرکت خواهم کرد، خدا بزرگ است و هشت روز تا مسابقات باقی مانده بود. این اتفاق باعث شد که تمرکزم روی خودم و توجهم بیشتر شود تا اینکه به سمت توکیو پرواز کردیم. روز پرواز سرمربی ما با مربی بدنساز کشتی‌گیران رفیق بود، چون دوست قدیمی هستند. ایشان پزشک و هم مربی بدنساز خوبی است و اطلاعات خیلی خوبی دارد و سابقه‌اش در ورزش ممتاز است. از ایشان پرسید: دکتر دست سجاد شکسته چکار کنیم؟

ایشان پاسخ داد: چرا سجاد را به مسابقات می‌آورید؟ او نمی‌تواند مسابقه بدهد، چون دستش شکسته است. بعد که روحیه مرا دید، گفت خدا بزرگ است و قرار شد فکری بکنیم.

اوایل دستکش مخصوص دست کردم و برنامه‌های خاصی برای دستم درنظر گرفته شد. دکتر می‌گفت نگران نباش. اصل حرف را اول زد، اما به من دلداری می‌داد. رفتیم توکیو هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شدم، فیزیوتراپی می‌رفتم. چون زمان ما بهم ریخته بود، صبحانه و ناهار را باهم می‌خوردیم و به تمرین می‌رفتیم، بعد فیزیوتراپی، شام و استراحت. هفت روز زودتر رسیده بودیم و برنامه ما طوری شد که روزی دو جلسه فیزیوتراپی می‌کردم تا بتوانم مسابقه بدهم.

روز‌های اول دستم کبودی فراوانی داشت، تمامی انگشتانم ورم کرده بود، با این حال تا روزی که پزشکان در توکیو مستقر بودند، هوای مرا داشتند و از طرف فدراسیون پزشکی خیلی به من کمک کردند.

دکتر یاوری خیلی برایم زحمت کشید. روز‌های اول می‌گفتم دستم را بی‌حس می‌کنم و مسابقه خواهم داد، اما روز آخر تصمیم گرفتم اینکار را نکنم و دستم را ببندم و مسابقه بدهم. اذیتم می‌شدم، اما در کاراته یاد گرفتیم، درد‌ها را تحمل کنیم و سعی کردم تمرکزم را حفظ کنم. وقتی شما یک جایی از بدنت آسیب دیده ذهن شما برای چند ثانیه‌ای هم که شده روی این موضوع متمرکز می‌شود. من تلاش می‌کردم تمرکزم را در مسابقات ثانیه‌ای از دست ندهم و مسابقات را مرحله به مرحله پیش رفتم.

دوستان مشترک من و شما می‌گویند آقای گنج زاده غیر از توجه به خودش، توکل عجیبی به خدا دارد و رابطه‌اش با خدا بسیار عجیب و غریب است؟

من خدا را در تک‌تک اتفاقات زندگیم حس کردم و به او ایمان راسخ دارم، حتی به اتفاق شکستن دستم بعد اعزام که فکر می‌کنم یادم نمی‌آید که حتی یکبار ناشکری کرده باشم و بگویم خدایا چرا این اتفاق برای من افتاد، خدایا چرا این روز؟ چرا در این مسابقات؟ من وقتی اتفاقات را مرور می‌کنم متوجه می‌شوم یک لحظه ناشکری نکردم و خدا کارش درست است و جایی که لازم باشد دست مرا می‌گیرد. من هر جایی که بروم و در هر اتفاقی که حضور داشته باشم به او توکل می‌کنم.

خب با این پیش فرض خوبی که ارائه کردید، از زبان خودتان مسابقات المپیک را مرور کنیم.

در دور اول با نماینده کرواسی ایوان کوسیچ مسابقه دادم، او در وزن پایین‌تر از ما قهرمان جهان بود که با وزن ما ترکیب شده بود. اتفاقا باهم دوست هستیم و، چون من توانستم سهمیه بگیریم او توانست در این مسابقات حضور پیدا کند.

به خاطر اینکه نفر سوم وزن منهای ۸۴ بود و نفر دوم آقای پورشیب بود و، چون ایشان نمی‌توانست به مسابقات بیاید، نماینده کرواسی در این مسابقات حضور پیدا کرد. بازی با ایشان را با نتیجه سه بر یک برنده شدم و بازی دوم با عربستان مساوی برایم کافی بود و با مساوی می‌توانستم نفر اول گروه خودم باشم. قبل از مسابقه گفتم اگر اشتباه بکند او را می‌زنم و می‌برم، اما مساوی هم برای من خوب بود و تدبیر درستی به همراه سرمربی در آن لحظه اتخاذ کردیم و بازی سوم من با آمریکا بود و شش بر صفر بازی را بردم.

این بازیکن آمریکایی در دو مسابقه اخیرش مرا شکست داده بود. در ابتدای مصاحبه اشاره کردم که در مسابقات قبل از المپیک خسته شده بودم و به آخر مسابقات که نزدیک شده بودم حتی گفته بودم دیگر نمی‌خواهم مسابقه بدهم، اما مجبور بودم و مطمئن بودم که او را با خیال راحت شکست خواهم داد، چون او را چندین بار برده بودم.

اواخر به خاطر خستگی از او باختم. بازی گروهی آخر من هم بازی حساسی بود، قبلا یکبار باهم مسابقه داده بودیم و من باخته بودم، دقیقا در آخرین مسابقه‌ای که پس از آن کرونا آغاز شد، آن هم جزء مسابقاتی بود که داور کمی اذیتم کرد. بازی را بردم و به عنوان نفر اول از جدول خودم صعود کردم. خیلی دوست داشتم به عنوان نفر اول صعود کنم که با بازیکن ترکیه مسابقه بدهم. نماینده ژاپن را می‌شناختم که بسیار قوی است و قبلا هم با هم مسابقه نداده بودیم و ترجیح می‌دادم با نماینده ترکیه مسابقه بدهم و به همین دلیل می‌خواستم حریف کانادایی‌ام را حتما شکست بدهم.

جدول گروه مقابل را دائما چک می‌کردید؟

بله، بالاخره باید حواست شش دانگ به همه چیز باشد که مثلا در بازی دور گروهی با عربستان احساسی تصمیم نگرفتم، شاید یک اشتباه کوچک سبب می‌شد که بازی را از دست بدهم. من خودم را در المیپک تنها نمی‌دانستم، خودم را یک تیم می‌دانستم که در المپیک قرار است مسابقه بدهم. اغلب بازیکنان از کشور‌های دیگر یک بازیکن به عنوان حریف تمرینی داشتند. من سنگین وزن هستم و مربی ما هم سبک وزن است واقعا نمی‌توانستم خوب تمرین کنم و یکسری تکنیک‌ها را نمی‌توانستم تمرین کنم و یک هفته زمان کمی نیست که تمرین مورد دلخواهت را انجام بدهی. من نسبت به تجربه‌ای که در گذشته داشتم سعی کردم که خودم را در مسابقه حفظ کنم.

پس از انتخاب شدن شما برای المپیک قرار شد اگر مدال گرفتید، معادل نصف پاداش کمیته ملی المپیک برای شما را به ذبیح الله پورشیب بدهند. آیا این انگیزه را داشتی که پاداش به هم تیمی و دوستت هم برسد؟

وقتی وارد کارزار المپیک شدم به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم، پاداش بود. چون این پاداش سبب می‌شود ورزشکار در مسابقه عملکرد خوبی نداشته باشد فکر می‌کنم بهترین و بالاترین عملکردم را در دوران «مسابقات المپیک» ارائه دادم، چون به فکر پاداش نبودم.

برای ورزشکار بسیار دشوار است که اوج عملکردش را در المپیک نشان دهد. من بازیکنان باتجربه‌ای را می‌دیدم که نمی‌دانستند وارد چه کارزاری شدند و نتوانستند عملکرد خود را در گذشته نشان دهند. نشان دادن عملکرد تا اختتامیه المپیک مهارت بسیار زیادی می‌خواهد. جو مسابقات سنگین و پرفشار است، از سراسر جهان دارند مسابقه را تماشا می‌کنند و خیلی بار روانی سنگینی را باید تحمل کرد.

اما قطعا دوست داشتم دوست خوبم که شایسته حضور در المپیک بود هم به پاداش برسد. البته نمی‌دانم پاداش او را داده اند یا نه.

با توجه به اتفاقاتی که برای سایر اعضای تیم افتاد و شما آخرین ورزشکار ایران در المپیک بودید، فشار روانی که تحمل می‌کردید خیلی بیشتر از سایر ورزشکاران بود.

من با تجربه‌ای که داشتم، سعی می‌کردم بار روی دوش خودم نگذارم.

پس از نتیجه نگرفتن خانم عباسعلی فشار روانی بر کاروان المپیک ما بیشتر شد.

خانم‌ها در کاراته نتیجه نگرفتند، در کشتی عملکردی که باید نداشتیم، کشتی آزاد مدال طلا نگرفته بود با این حال باری روی دوشم نگذاشتم. ما قبل از المپیک با دوستان جا‌های مختلفی می‌رفتیم و صحبت‌های زیادی داشتیم. پس از المپیک با یکسری از قهرمانان نرم‌دوی می‌کردیم به خاطر اینکه کاملا هم در استراحت نباشیم. در یکی از نرم‌دوی‌ها یک ماه قبل از المپیک با آقای فرید حقیقی که در بخش کاتا از قهرمانان ایران بودند، همراه شدیم. پس از المپیک فرید به من گفت: خیلی حرفی که قبل از مسابقات زدی برایم جالب بود. پرسیدم: کدام حرفم؟ گفت: قبل از المپیک گفتی مدال هم نگرفتم که نگرفتم، فدای سرم. چون فرید از من پرسید: سجاد اگه مدال نگیری چه می‌شود؟ و من هم همین پاسخ را دادم.

یعنی قبل از المپیک هم من باری روی دوشم خودم نمی‌گذاشتم، چون تمام تلاشم را کرده بودم که اول سهمیه بگیرم و همه تلاشم را وقتی سهمیه مشخص شد انجام داده بودم برای اینکه بهترین عملکرد را داشته باشم.

هیچ‌کس اندازه خود قهرمان نمی‌خواهد که مدال بگیرد و زندگی به آخر نخواهد رسید. اگر مدال نمی‌گرفتم هیچ اتفاق عجیب و غریبی در زندگی من نمی‌افتاد. زندگی همواره در جریان است با یک مدال بیشتریا کمتر، با اینکه مدال المپیک است و بسیار ارزشمند، اما زندگی ادامه دارد. سئوال اول شما طوری مطرح شد که ورزش اولویت زندگی من بوده، در صورتی که زندگی اولویتم محسوب می‌شود. من کل زندگی ام کاراته یا المپیک نیست و تنها بخشی از زندگی‌ام است.

به المپیک باز گردیم پس از صعود از مرحله گروهی از حریف اهل ترکیه بگویید.

اوغور آکتاش ترکیه‌ای حریف چغری است و در رنکینگ المیپک هم نفر اول سهمیه گرفته بود و در وزن منهای ۸۴ سهمیه داشت و ماندن او در رنکینگ اول باعث شد که من هم سهمیه بگیرم، اگر آقای پورشیب اول می‌شد، امتیازش از من بیشتر بود، ایشان سهمیه می‌گرفت، ولی بورکتاش رنکینگ اولیه‌اش را حفظ کرده بود و همین مسئله باعث شد که من هم سهمیه بگیرم، همانطور که من ماندم و نماینده کرواسی سهمیه گرفت. بازی ما هم حساس بود و، چون به اینجای جدول رسیده بودیم، مدال قطعی بود. تجربه‌ای که از حسن یزدانی در المپیک دیدم، خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد. وقتی مدال نقره گرفت چقدر ناراحت بود، پس از ماجرای حسن یزدانی هیچ چیزی جز مدال طلا نمی‌توانست مرا راضی کند.

قهرمانانی را در المپیک دیدیم وقتی به مراتب بالا در جدول رسیدند یک جور‌هایی راضی شدند و عملکرد دور مقدماتی خود را نتوانستند اجرا کنند. من سعی کردم بهترین عملکرد را داشته باشم ویک لحظه هم راضی نشدم و برای بار چهارم که با حریف ترکیه‌ای مسابقه می‌دادم توانستم با قانون سنشو او را شکست بدهم. یکی از آرزوهایم این بود که در فینال با نماینده ژاپن مسابقه بدهم. به نظرم یکی از جذابت‌ترین رقابت‌های المپیک می‌توانست باشد. چون حریف ژاپنی مثل من در سه دوره قهرمانی جهان هر سه دوره فینالیست بود و من هم در سنگین وزن هر سه دوره فینالیست بودم و عایدی جفتمان یک مدال طلا و دو مدال نقره بود.

بازیکنی بسیار باهوش و فنی و خیلی پرقدرتی است، خیلی دوست داشتم با او مسابقه بدهم، اما حریف عربستانی به فینال آمد. مسابقه من و او رقابت ورزشی نبود و حتی امیر عربستانی برای تماشای مسابقه آمده بود، از طرفی برد آخر من با کانادا در صعود حریف عربستانی تاثیر داشت. دست خدا بالای همه دست‌هاست و در این المپیک به من ثابت شد و باورم این است که خدا مدال را برگردن من انداخت. استاد هروی می‌گوید حریف عربستانی کمتر از من تلاش کرده بود و مدال طلا حق مسلم من بود.

با این فشار فراورزشی، داوران خطای حریف عربستانی را چگونه پذیرفتند؟

قانون کاراته را هرکسی بداند، همان اول متوجه می‌شود که این ضربه خطاست و تصمیم داوران جز این اگر می‌بود کل کاراته دنیا اعتراض می‌کرد.

همه نگران سلامتی شما بودند و مدال را فراموش کردند. چند دقیقه بیهوش بودید؟

من حول و حوش ۱۰ دقیقه‌ای در حال خودم نبودم. وقتی به هوش آمدم دیدم دکتر‌ها بالای سر من هستند و صدای استاد هروی را شنیدم که گفتند مدال طلا را گرفتم. کاراته مثل بوکس نیست که بزنی و حریف را ناک‌اوت کنی و مسابقه را ببری، کاراته از سایر مسابقات ورزشی متفاوت است باید بتوانی در حین اینکه ضربه باکیفیت بزنی که قدرت و سرعت دارد، باید بتوانی کنترل و جمع بکنی یعنی ضربه را بزنی و کنترل کنی وگرنه امتیاز نمی‌دهند. کاراته قوانین خاص خودش را دارد، وقتی بازیکنی در این سطح نمی‌تواند ضربه‌اش را کنترل کند، نشان از ضعف بازیکن هم هست. بازیکن باید بتواند در این سطح ضرباتش را کنترل کند. به نظرم مدال نقره برای حریف عربستانی زیاد بود و اینکه به چه شکلی تا فینال آمد نمی‌خواهم در موردش صحبت کنم.

کاراته‌کا عربستانی چگونه حریف ژاپنی را برده بود؟

من بازی آن‌ها را جسته و گریخته نگاه می‌کردم، چون تمرکزم روی بازی خودم بود. بازیکن ژاپنی حریف عربستانی را راحت و خیلی شل گرفت و فینال را در جیب خودش می‌دید، ضمن اینکه به عنوان نفر اول از گروه خودش صعود کرده بود، بازی‌های بسیار خوبی را هم به نمایش گذاشته بود. غفلت کرد و اگر می‌جنگید با اختلاف می‌توانست این حریف را شکست بدهد و به فینال صعود کند.

اتفاقی که برای شما در بازی با حریف عربستانی افتاد، در لیگ ایران برای شما رخ داده بود.

بله، دریک بازی داخلی که سه بر صفر هم جلو بودم. در آن مسابقه رفتم برای امتیاز چهارم، تکنیکم را که اجرا کردم، حریف متقابلا تکنیکی روی من اجرا کرد و مشابه همین اتفاق افتاد. بعدا فیلمش را تماشا کردم، بسیار جالب بود، حتی ایستادم و راه رفتم، اما یادم نمی‌آید و تنها بخشی که یادم می‌آید این است که داخل تماشاچی‌ها نشستم و دارم مسابقه تماشا می‌کنم. از آنجا بود که به حال خودم آمدم و از خودم می‌پرسیدم من کجا بودم و چه کار می‌کردم؟ ضربه‌ای که به فک می‌خورد سبب می‌شود، مایع مغزی تکان بخورد و با تکان مایع مغزی دچار فراموشی کوتاه مدت خواهی شد و تا ده دقیقه‌ای همه چیز را فراموش می‌کنی. شاید بلند شوی و حتی مسابقه را ادامه می‌دهی، اما متوجه نمی‌شوی که دارید چکار می‌کنید، چون هوشیاری ندارید، بعضی مواقع هم می‌افتی. برای من هم در مسابقه با حریف عربستانی این اتفاق افتاد افتاد و مسابقه با خطای حریف به پایان رسید.

اصلا کاری ندارم چقدر به فوتبالیست‌ها می‌رسند و قرارداد‌های آن‌ها چگونه است، ولی وزارت ورزش باقی ورزش‌ها را رها کرده است.

شما را بیشتر با عنوان قهرمانی المیپک می‌شناسند، اما می‌خواهیم راجع بعد پهلوانی زندگی شما صحبت کنیم. همه جا گوش به گوش درباره شما صحبت می‌کنند که شما یکی از فعالان جدی امور خیر هستید.

من که خودم را پهلوان نمی‌دانم، به دوش کشیدن این عنوان شایسته آقای رسول خادم است که خودش را تمام و کمال وقف خیریه کرده و باعث شدند که یک جریان برزگ در کشور شکل بگیرد و من هم به عنوان یک خادم کنار ایشان حضور دارم. هر کاری از دستمان برآمده انجام دادم، ولی کار اصلی را ایشان در خیریه انجام می‌دهند.

من کاری برای مردم عزیزمان نکردم و اگر کاری هم از دستمان برمی‌آید با جان و دل انجام می‌دهم و وظیفه خودم می‌دانم. در خیریه اصل کار را مردم انجام می‌دهند. همه اتفاقات به دست مردم انجام می‌شود، پول‌هایی که به حساب خیریه «علی ابن ابیطالب» به مدیریت آقای خادم واریز می‌شود زحمت مردم است.

شما سومین نفر طلایی المپیک این خیریه هستید، غیر از آقای رسول خادم و کمیل قاسمی شما این مثلث طلایی را تکمیل کردید.

اصلا کاری ندارم چقدر به فوتبالیست‌ها می‌رسند و قرارداد‌های آن‌ها چگونه است، اما وزارت ورزش باقی ورزش‌ها را رها کرده است. البته همه بچه‌هایی که در این خیریه فعالیت می‌کنند، ارزش‌هایشان به مدالشان نیست. حسن‌آقای رحیمی خودش را وقف این کار کرده و هر روز می‌بینیم در استان‌های مختلف حضور دارد. اردوهایمان که شروع شد، فعالیت‌هایم کمتر شد، اما هر کاری از دستم برمی‌آید سعی می‌کردم انجام بدهم. قهرمانان دیگری خودشان را در این عرصه وقف کرده‌اند و واقعا به عنوان کوچکترین عضو گروه هر روز از آنان یاد می‌گیرم و در مسیری که هستیم از منش و رفتارشان و صحبت‌هایشان یاد می‌گیریم و خودم را واقعا سرباز این گروه می‌دانم.

تا حالا شده در انجام امور خیریه در سایر شهر‌ها و روستا‌ها مردم شما را بشناسند.

ما بیشتر از سفرهایمان را قبل از المپیک می‌رفتیم. در اهواز به سراغ خانواده‌هایی می‌رفتیم که خانم‌ها سرپرست خانواده بودند و وضع مالی خوبی نداشتند، بسته معیشتی توزیع می‌کردیم. آقایی که آدرس‌ها را پیدا کرده بود، خودش داور کشتی بود و می‌گفت این خانواده‌ای که در راه منزلشان هستیم، دخترشان رزمی‌کار است. یک دختر نوجوان ۱۳ الی ۱۴ ساله داشتند، آقای پرویز پرستویی درب خانه را زد، وقتی جلوی در آمدند همان دختر خانم ورزشکار در را باز کرد و، چون ماسک و کلاه داشتیم آقای پرستویی را نشناخت و آقای پرستویی گفت این آقا را می‌شناسی؟

ایشان بنده را با ماسک و کلاه شناخت و برای خودم هم جالب بود. سفری هم رفته بودیم نزدیک مرز سیستان و مسیر سختی و طولانی بود. خودم هم در ویدئو‌های خانمی که مستند را تهیه‌می‌کرد دیدم. خانم مستندساز فیلم را به ما نشان می‌داد، درروستایی که برق و حتی آب درست و حسابی نداشت و مردم در کپر زندگی می‌کردند، خانمی از محل اقامتش بیرون آمد و پرسید ایشان آقای رسول خادم هستند و دوستان تائید کردند و گفت من مسابقه‌های ایشان را دیدم و خیلی دوست داشتم ایشان را از نزدیک ببینم. مردم ورزش‌های قهرمانی را دنبال می‌کنند و علاقه دارند و می‌آیند جلو و ابراز احساسات می‌کنند و خیلی‌ها هم از دور نگاه می‌کنند و رفتار ورزشکاران را دنبال می‌کنند.

ما در ورزش‌های قهرمانی و انفرادی در عرصه بین‌الملل خیلی موفق‌تر هستیم، اما بخش عمده‌ای از پول نفت کشورمان در مستطیل سبز خرج می‌شود. والیبال ما حتی از فوتبال ما موفق‌تر است و حتی یک هزارم پول فوتبال صرف والیبال نمی‌شود.

کل دنیا توجه ویژه‌ای نسبت به فوتبال دارد این واقعیت را باید پذیرفت که فوتبال یک صنعت و تجارت بزرگ است.

در اروپا حداقل تجارت خصوصی هست و از پول نفت مردم هزینه نمی‌شود.

من اطلاعی از چنین موضوعاتی ندارم و من وارد این قضیه نمی‌شوم، اما می‌دانم فوتبال کشورمان باید رشد کند و عقب‌ماندگی‌ها را جبران کنیم. اصلا کاری ندارم چقدر به فوتبالیست‌ها می‌رسند و قرارداد‌های آن‌ها چگونه است، اما وزارت ورزش باقی ورزش‌ها را رها کرده است. نباید اینجوری باشد و مثل یک بزرگ خانواده همه ورزش‌ها را زیر پرو بال خودش جمع کند و اینطور نباشد به ورزشی خاص توجه شود و باقی ورزش‌ها را رها کنند، این سیاست، سیاست اشتباهی است. کاراته را به اندازه مدال‌ها و افتخاراتی که کسب کرده، کشتی و والیبال را در نسبت با موفقیت‌هایش حمایت کنند. شاید در برخی ورزش‌ها حرفی برای گفتن نداشته باشیم، اما آن ورزش هم باید در اندازه خودش دیده شود، چون یکسری از علاقه‌مندان هستند که به آن ورزش علاقه دارند.

در المیپک شما در بزرگترین آوردگاه ورزشی دنیا شرکت کردید؟ اگر شما مسئول بودید نگاهتان به حضور ورزشکاران در المیپک و پارالمپیک کیفی بود یا کمی؟ کاروان صد نفره را می‌برید یا کاروان بیست نفره را با شانس مدال بیشتر؟

اگر من مسئول بودم، هر کسی که می‌توانست سهمیه دریافت کند را به المپیک می‌بردم، چون هر یک ورزشکاری می‌تواند سفیر ورزش آن کشور در مسابقات المپیک و پارالمپیک باشد. حالا وایت کارت هم سهمیه گرفته باشد، چه ایرادی دارد.

«شاهین ایزدیار» قطعا لیاقت حضور در پارالمیپک را داشت. با یک مثال خدمت شما عرض می‌کنم ورزشکاری رکوردی را در دو میدانی ثبت کرد که بیشتر از ده سال هیچ کس نمی‌توانست آن را جابجا کند و بعد از ده سال یک نفرمی‌آید و این رکورد را جابجامی‌کند و در همان سال ده نفر دیگر همان رکورد ورزشکار دوم را جابجا می‌کنند، یعنی رکورد شکسته می‌شود. همین که ما در ورزش دومیدانی یک نماینده داریم، این مسئله به سایر ورزشکاران مختلف حتی در شهر‌های کوچک امید می‌دهد و هیچ رقابت ورزشی قابل پیش‌بینی نیست.

این‌که شناگر مثلا به خط پایان رسیده نرسیده مهم نیست، اما این انگیزه را دارد که در المپیک شرکت کند و برای نفر بعدی این انگیزه را ایجاد می‌کند که نفر بعدی حتما من هستم و حتما خط را رد خواهم کرد و بدین صورت انگیزه ایجاد می‌کند. ما باید به افق‌های ورزشی ده الی بیست ساله نگاه کنیم. اگر کاراته امروز ورزش موفقی است و در تمام رویداد‌ها و مسابقات ورزشکارانش دست پر بازمی‌گردند به خاطر تلاشی است که در گذشته انجام داده‌اند و سطح کاراته را بالا برده‌اند.

من که به عنوان نوجوان وارد مسابقات لیگ شدم مسابقات با کیفیتی را دیدم، من مسابقه‌ای را در لیگ خودمان دیده‌ام که در حد مسابقات قهرمانی جهان است و تیم کاراته ما به وضعیتی رسیده که هرکس عضو تیم ما شود، گویی قهرمان جهان است، یعنی اینقدر سطح کاراته کشورمان بالاست و می‌تواند مدال جهانی کسب کند.

به رشته‌های قهرمانی فقط در زمان المپیک توجه می‌شود، پس از المپیک، پارالمپیک را داریم که تعداد ورزشکاران کمی را می‌برند و در این رشته‌ها مدال کسب می‌کنند و عمدتا کسانی را بردند که شانس مدال داشتند.

شاهین ایزدیار که اعزام نشد، از دوستان نزدیک خود من است، تصمیم این بود که ایشان را نبرند، خیلی قلبم شکست، چون این جوان سال‌هاست زحمت می‌کشد که تا به آن میدان برسد و خیلی راحت می‌گویند، چون شانس مدال نیست او را نمی‌برند. آیا تصمیم درباره ایزدیار روی روحیه سایر ورزشکاران اثر ندارد؟!

این جوان باید در مسابقات حضور پیدا کند، سطح مسابقات را ببیند و تجربه حضور در المپیک را بدست آورد و فشار مسابقات المپیک را تجربه کند و متوجه بشود برای المپیک بعدی چه کاری انجام بدهد.

«مایکل فلپس» که رکورددار دریافت مدال طلاست مگر در اولین حضورش در المپیک نتیجه گرفت؟ تصور می‌کنم حضورش در المپیک را با مدال برنز یا نقره آغاز کرد و در المپیک‌های بعدی به ورزشکار مدال آوری تبدیل شد. چرا می‌گویند تجربه برای ورزشکار خیلی خوب است؟ بزرگترین فرصت را از ورزشکار را می‌گیرید برای اینکه کاروانی ببریم که کیفیت داشته باشد؟ به نظرم سیاست اشتباهی است.

آقای خسروی وفا مدیر موفقی بوده و ایشان نتیجه گرفتند.

مدیریت ایشان که فوق العاده بوده و من خودم شخصا لذت بردم که هر روز یک مدال گرفتیم. واقعا احساس غرور می‌کردم و انتقادم فقط به عدم حضور بچه‌هایی است که می‌توانستند به المپیک بروند. چون خیلی سخت است، شما سهمیه داشته باشید و بنشینید از داخل خانه مسابقات المپیک را تماشا کنید. چرا؟ چون مدیرمان می‌خواهد کاروان ورزشی کشور کیفی باشد. به نظرم این ایراد است. سال‌ها هزینه برای قهرمانان هزینه شده که به المپیک بروند و به خاطر یک اسم کیفی بودن نباید نادیده گرفته شوند.

معمولا ورزشکاران کاراته علاقه شدیدی به فیلم‌های رزمی دارند. به ما بگویید که کدام فیلم رزمی و ورزشکار رزمی کار مورد علاقه شماست؟

من فیلم‌هایی که تماشا می‌کنم، رزمی نیست. فیلم و سریال فرصت دست دهد تماشا می‌کنم، سینما را خیلی دوست دارم، اما علاقه‌ای به فیلم‌های اکشن رزمی ندارم. آخرین سریالی که دیدم سریال اسپانیایی خانه کاغذی (Money Heist) بود.

از کدام کاراکتر سریال خوشتان می‌آید.

پروفسور چند قدم از همه جلوتر بود و راکل هوش خوبی داشت، اما چون احساسی تصمیم می‌گرفت، همین احساس به او غلبه کرد، باحالتر از همه مسکو بود. من و هم اتاقی‌ام آقای مهدی‌زاده خیلی غرق سریال شدیم و البته یکی از شخصیت‌های اصلی نامش توکیو است.

کدام فیلم ایرانی را در سینما تماشا کردید؟

من سه بار فیلم مطرب را در سینما تماشا کردم، تمام کار‌های استاد پرستویی را دنبال می‌کنم.

چه پیامی میان شما و آقای پرستویی پس از آنکه مدال گرفتید رد و بدل شد؟

خیلی خوشحال بودم و ایشان می‌گفت من از صبح پای تلویزیون بودم برای اینکه مسابقه تو را نگاه کنم و هیچ جا نرفتم و من هم اشک می‌ریختم.

می‌دانید چه کسی مسابقات شما را گزارش کرد؟

بلی آقای امیر مهدی زاده دوست و هم اتاقی ام و خیلی حسرت می‌خورم که چرا نتوانست سهمیه المپیک بگیرد. در هر وزنی می‌توانستیم از تیم ملی کاراته در المپیک نماینده داشته باشیم، اما چون کسب سهمیه یک پروسه طولانی بود هرکسی در این مسیر توانست داوم بیاورد، موفق به کسب سهمیه المپیک شد و گرنه ورزشکاران شایسته فراوانی در رشته کاراته شایسته حضور در المپیک بودند.

در مورد خانم عباسعلی اشاره کنم ایشان ورزشکار شایسته کاراته هستند و باید مدال می‌گرفتند و من خیلی ناراحت شدم. واقعا لایق مدال المپیک بود، اما چیزی از شایستگی‌هایش کم نخواهد شد و جزو ورزشکاران پرچمدار است و جاده صاف کن و توانسته جورایی مسیر حرکت بانوان در این رشته را آسان کند.

در مورد دیدار با رهبر انقلاب نکته‌ای برای گفتن دارید؟

در دیدار با رهبری ایشان بسیار تاکید داشتند که دغدغه ورزشکاران رفع شود و مسئولان رسیدگی کنند و خیلی اتفاق خوبی بود، اما متاسفانه مسئولان اشتباه سخنان ایشان را متوجه شدند و شروع کردند به مراسم گرفتن که ما داریم دغدغه ورزشکاران را رفع می‌کنیم، اما در نهایت دغدغه‌ای رفع نشد و فقط ما یک نمایش دیدیم، امیدوارم سخنان رهبر انقلاب را جدی بگیرند. این دومین دیدار بنده با ایشان است، پس از کسب طلای آسیا در محضر ایشان بودم. دغدغه اغلب ورزشکاران مسکن و شغل است، اگر حل بشود، کار بزرگی صورت پذیرفته است مخصوصا کسانی که در المپیک مدال گرفتند و کسانی در مسابقات جهانی مدال آوردند.

 

منبع: مشرق

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.