به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، دلتنگ بود و دلسپرده، راهی شده بود با قدمهایی شمرده.
هر قدم ماجرایی با خود داشت، ماجرای دردهایی که در خود حل کرده بود، حرفهایی که به زبان نیامده بود و ثانیههایی که شوق زده سپری شده بود، شوق راهی شدن و به دیواره اخلاص درآویختن...
هر سال این وقت ها دلش را راهی میکرد تا پاهایش هم جان راه رفتن بیابد، خسته که میشد، می گفت میدانم ای پاهای من چابکسوارید، میدانم این لحظات آخر بیقرارید.
بیقراری، شور هر ساله شده بود و او اتفاق سترگ پیش رو را با شعفی مضاعف دنبال میکرد.
هر سال دل به جاده زده بود تا دل به دلدار بسپارد اما امسال در گیر و دار رفتن و نرفتن، چند روزی را طی کرد اما دید تاب ماندن و قرار گرفتن ندارد...
آرام و قرار نداشت، هر سال چند روز مانده به آن واقعه سترگ، دلش انگار پرندهای که در قفس، هوای نفس کشیدنش نیست، به در و دیوار میکوبید تا جایی برای رفتن بیابد... مسیری برای دست یافتن به حقایق انسانی و برتر از آن، ملکوتی.
حالا دیگر آن واقعه نزدیک و نزدیک میشد، بیش از این تاخیر را جایز نمیدانست. دل شرحه شرحهاش را در چمدانِ عشق گذاشت و به دل جاده زد.
جادهای که بینهایت حرف برای مسافران اربعینی داشت. آری اربعین فرا رسیده بود و او جابر وار قدم در راه گذاشته بود تا تاریخ را بار دیگر تکرار کند.
و جاده مملو از مسافران عاشق بود، مسافرانی که ویروسی شکننده نیز آنها را از رهسپار شدن به سمت مولایشان منصرف نکرده بود، آنها که با وجود همه محدودیتها بار دیگر آماده بودند تا پویش "حب الحسین یجمعنا" را زنده کنند.
مسافرانی که از پس گذرِ سالها، دریافتند که هدف از پیادهروی اربعین، فقط زیارت نیست بلکه رسیدن به جایی است که بزرگترین آرمان معنوی تاریخ شیعه را جلوهگر میسازد.
مسافرانی از هر نژاد، قومیت یا ملیت که حضور بی تکلفشان کنار یکدیگر، نمادی از جامعه آرمانی مهدوی است.
از کنار تک تک مسافران عبور میکرد، عمود به عمود مسیر طی میشد تا به قصد و مقصود نزدیکتر میگردید و چه ایثاری در این موکبها جاری بود... پیر و جوان، برای جان بخشی به بهترین خصلت خود، اینجا از هم سبقت میگرفتند.
حالا دیگر موکبها یکی پس از دیگری نمایان میشدند و مسافر طریق عشق، از شوق رسیدن، سر از پا نمیشناخت. همان پاهایی که اگر چه خسته بود اما امید و شوق زیارت، آن را قوی میساخت.
جاده عشق، مسیر عجیبی بود. فقط خودش نبود که هر چه راه میپیمود، شادابتر میشد بلکه به همسفرانش که مینگریست، میدید آنها نیز با هر قدم، انرژی بیشتری میگیرند.
و اینک نزدیک شده بود... حرمین کربلا از دور نمایان میشد، حرمینی که محفل صفایی دیرینه و دربرگیرنده ابدیت تاریخ هستند.
پارههای دل را از قفس تنگ آزاد کرد و در هوای پاک و مطهر کربلا به پرواز درآورد.
ایستاد و هوایی مقدس را به ریهاش دعوت کرد، باز هم کربلایی شده بود و دل به خوان کرم ابرمردِ شیعه سپرده بود. باز هم میتوانست لوح جان را در سراچه امید شستشو دهد و با تولدی دوباره از سفر دلدادگی بازگردد.
منبع: فارس
انتهای پیام/ت