سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سلحشور: با دستکاری شناسنامه خواهرم به جبهه رفتم/ رزمنده‌ها با توسل به اهل بیت (ع) جان می‌گرفتند

مهدی سلحشور می‌گوید: در دوران دفاع مقدس، وقتی در مقابل دشمن احساس ضعف داشتیم، این احساس ضعف را با توسل و دست به دامان شدن ائمه (ع) برطرف می‌کردیم و جان می‌گرفتیم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در دوران ۸ ساله دفاع مقدس، قرائت دعا، روضه‌خوانی، مرثیه‌خوانی و مدح اهل بیت (ع) به انضمام سخنرانی از جمله کار‌های فرهنگی و به اصطلاح جبهه‌ها، کار تبلیغی محسوب می‌شد تا موجب ارتقای روحیه و انگیزه رزمندگان شود و هم فرصتی برای تزکیه نفس و شست‌وشوی آلودگی‌ها احتمالی باشد. این وظیفه برعهده مداحان بود که آن زمان در عنفوان جوانی خود در جبهه‌ها حضور پیدا کردند و میکروفن به دست برای رزمنده‌ها از مولا و مقتدایشان حسین بن علی (ع) خواندند.

مداحان بسیاری در دوران دفاع مقدس حضور داشتند که یا در آن زمان به کار‌های تبلیغی صرف پرداختند و یا در کنار این امور، اسلحه هم به دست گرفتند و به رزم پرداختند. از این میان می‌توان به حاج منصور ارضی، حاج صادق آهنگران، حاج نریمان پناهی، حاج ماشاءالله عابدی، حاج مهدی سماواتی، حاج سعید حدادیان، حاج حسین سازور، شهید یونس حبیبی، حاج محمدرضا طاهری، حاج مهدی سلحشور، حاج محمود کریمی و ... اشاره کرد. به مناسبت هفته دفاع مقدس به سراغ حاج مهدی سلحشور از مداحان حاضر در دوران ۸ سال جنگ تحمیلی رفتیم که ماحصل آن به شرح زیر است:

مداحی را با اذان و تکبیر در مساجد و سرود آغاز کردم

مداحی را از چه زمان و با چه روندی آغاز کردید؟

مقدمات آغاز مداحی من به کودکی برمی‌گردد که از تکبیر گفتن در مسجد، اذان گفتن، تعقیبات نماز و ... شروع شد، بعد کم‌کم دعای توسل در مسجد خواندم و از سال ۵۸ هم عضو گروه سرود بودم. عضویت در گروه سرود خیلی به من کمک کرد و در نهایت سال ۶۳ کم‌کم نوحه‌خوانی را آغاز کردم. سال ۶۵ هم پایم به جبهه باز شد و به صورت جدی در جبهه نوحه می‌خواندم.

در ایام جنگ در سال‌های ۶۵ تا ۶۷ که در منطقه بودم، با افرادی بسیاری از جمله شهید جابری (ره) و شهید علی‌اکبر حشمتی (ره) و ... ارتباط داشتم که به‌واسطه آن‌ها خیلی بیشتر به نوحه‌خوانی تشویق شدم. بعد از سال ۶۷ که این عزیزان به شهادت رسیده بودند و جنگ هم تمام شده بود، بلافاصله به قم رفتم و طلبگی را شروع کردم و در کنار آن به‌صورت جدی به مداحی پرداختم.

تصویری از مهدی سلحشور در کنار شهید جعفر لاله در کنار سد دز ایام کربلای ۵

 

شناسنامه خواهرم را تغییر دادم و به جبهه رفتم

در سنین خیلی نوجوانی به جبهه رفتید، برای اینکه پذیرش شوید چه کردید؟ در جبهه چه برنامه‌ها و اقداماتی داشتید؟

من در ۱۵ سالگی به جبهه رفتم. شناسنامه‌ام را ۳ سال بزرگ کردم و رفتم. برای این کار شناسنامه خواهرم را برداشتم از آن کپی گرفتم، اسم او را لاک گرفتم و نام خودم را نوشتم و دوباره کپی تهیه کردم. خواهرم متولد ۴۷ بود و من متولد ۵۰ بودم. سال ۶۵ با شناسنامه خواهرم به جبهه رفتم. در جبهه نیروی رزمی بودم و گاهی هم کار تبلیغاتی و مداحی می‌کردم، چون سابقه گروه سرود هم داشتم.

در دوران جبهه من مدرک سوم راهنمایی را هم در منطقه گرفتم. بخشی از دروس اول نظری را هم در جبهه آموختم، اما بعد به قطعنامه خورد و به قم آمدم و مشغول درس خواندن شدم.

روزی از دفاع مقدس که فراموش نمی‌کنم

مداحان در جبهه‌ها چه نقشی داشتند؟ در جبهه هم مجلس اهل بیت و روضه مانند فضا‌های امروز برپا بود؟

نقش مداحان در دفاع مقدس، نقش بی‌بدیلی است و اصلاً جایگزینی ندارد مخصوصاً در فرهنگ ما اصلاً جایگزینی ندارد. برگزاری دعا و توسلات از یک سمت برای اشک و توسل و ارتباط معنوی و روحی و از سمت دیگر اجرای نوحه‌های حماسی در ارتقای روحیه بچه‌ها از فعالیت‌های مداحان در دوران دفاع مقدس بود.

ما تقریباً هر شب توسل داشتیم، شبی نبود که بدون توسل باشد. قبل و بعد از عملیات‌ها، شهادت بچه‌ها، ختم و مراسم آنها، مراسم و روضه‌های هفتگی و یا به مناسبت‌های مختلف، در جبهه‌ها مجالس برپا بود و ذکر اهل بیت (ع) را می‌گفتیم.

آخرین سال یعنی سال ۶۷، یادم است که روز سوم محرم قطعنامه پذیرفته شده بود و ما از عملیات دفاع سراسری برگشته بودیم که در جنوب سنگین کار شده بود و همزمان هم مرصاد اجرایی و تمام شده بود. به روبروی دوکوهه رسیده بودیم و واقعاً یک حس جاماندگی شدید بین بچه‌ها بود و همه دمق بودند، احساس خیلی عجیبی بود! و این احساس عجیب در چند سال گذشته سابقه نداشت و تجربه نکرده بودیم. بچه‌ها خیلی ناراحت بودند.

داخل چادر روبروی دوکوهه نشسته بودیم، شهید علی شکاری که چهارمین شهید خانواده‌شان است، با یک گرفتگی خاصی گفت: «بچه‌ها می‌بینید در باغ شهادت بسته شد! همه چیز تمام شد رفت!» و تعبیرش این بود که هر کسی رفیق‌هایش خیلی هوایش را داشته باشند و خیلی خاطرش پیش آن طرفی‌ها عزیز باشد، این روز‌های آخر از لای درب نیمه‌باز که در حال بسته شدن است، او را داخل می‌کشند و شهید می‌شود!

او خیلی درهم و ناراحت بود، دو روز بعد لشکر به غرب رفت. بقایای مرصاد و منافقین و یکسری ضدانقلاب کار را در غرب شروع کرده بودند و تحرکات آن‌ها زیاد شده بود، ما سمت مهاباد، یک اردوگاهی داشتیم که به آنجا رفتیم. صبح روز عاشورا بود، شهید شکاری آن روز خیلی منقلب بود. به من گفت بلند شو یک زیارت عاشورا بخوان. من عاشورا خواندم و بچه‌ها جمع شدند. جلسه خاص و ویژه‌ای شد، اما بچه‌ها حس جاماندگی داشتند! عاشورا که تمام شد، صبحانه می‌خوردیم که خبر دادند سریع باید به جلو برویم. جلو رفتیم و ظهر روز عاشورا بچه‌ها در بوکان درگیر شدند. درگیری سنگین بود که شهید شکاری ظهر عاشورا به همراه ۱۰ نفر از بچه‌های گردان شهید شدند. آن صبح روز عاشورا خیلی به یادماندنی است و هیچ وقت آن روز را فراموش نمی‌کنم!

سفارش می‌کردم از تهران برایم کتاب نوحه بفرستند

شعر‌ها و نغمه‌های نوحه‌های دوران دفاع مقدس چطور شکل می‌گرفت؟

زمان جنگ عمدتاً از اشعار ذاکران پیش‌رو استفاده می‌کردیم، البته یکسری کتاب‌های نوحه هم بود که آن زمان بیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفت. من در نامه‌هایم که اخیر در قالب کتابی هم گردآوری شده و منتشر خواهد شد، سفارش می‌کردم که چند کتاب نوحه از تهران بخرند و برایم بفرستند.

منبع نوحه‌ها و اشعار ما در آن زمان کتاب‌های نوحه بود و دیگری هم نوحه‌هایی بود که مثلاً حاج‌منصور یا آقا رضا پوراحمد یا آقای طاهری می‌خواندند. من آن زمان خودم سبک می‌ساختم. در آن فضا شاعر دم‌دست ما نبود، نوحه‌های آماده‌ای را که نمی‌دانستم سبکش چیست، از کتاب برمی‌داشتم و خودم روی آن‌ها سبک می‌گذاشتم و می‌خواندم.

نسل جوان استاد ندیده که هنجار‌ها را زیرپا می‌گذارد

نگاه بزرگان مداحی به کسانی که بعد از جنگ وارد مداحی شدند یا مداحی را از جبهه شروع کردند، این بود که یک نوع مداحی نابسامان و بی‌نظم است و آن‌ها ساختار مداحی را بهم ریختند. موضع‌گیری شما نسبت به این مطالب چه بود؟

من از دو منظر می‌توانم به این قصه نگاه کنم، اول اینکه ما این تغییر و تحول را در مقاطع مختلف داشتیم، قبل از آن هم بوده، حتی من یک تحقیقی در این زمینه داشتم، قبل از جنگ بزرگانی بودند که وقتی سبک و نوحه خاصی را می‌خواندند و جریان جدیدی را در نوحه‌خوانی ایجاد می‌کردند، خیلی‌ها در همان مقطع، این‌ها را برنمی‌تابیدند. حتی این موضوع در قبل از دفاع‌مقدس هم سابقه داشته است، بزرگانی بودند که نوحه‌ها و سبک‌هایی را می‌خواندند که ابداع، کار جدید و رویکرد جدیدی بود و آن زمان مورد اعتراض خیلی‌ها قرار می‌گرفت. پس این تغییر، تحول و نوآوری همیشه بوده و من حداقل یکی دو مورد آن را اطلاع دارم و قطعاً این تغییر و تحول چند مدت یکبار بوده است. البته لازمه یک جریان جاری، پویایی است و اصلاً نمی‌شود پویا نباشد و اگر این نوآوری‌ها نباشد، پیشرفتی نخواهد بود.

مثلاً یک نفر ۱۰، ۱۵ سال خانه ما می‌آمد، روضه می‌خواند و هر سال هم همان یک شعر موسی‌بن‌الجعفر را می‌خواند، از کلمه اول تا آخر حفظ بود و یک واو جابجا نمی‌کرد، یا یک ترکیب بسیار کلیشه‌ایِ ثابت و کاملاً مشخص می‌خواند، حالا شما فکر کنید این قصه می‌خواست صد سال ادامه پیدا کند، مخصوصاً با رویکرد جدید جوان‌ها، قطعاً جوابگو نبود.

تنوع‌طلبی جوانان و جذابیتی که دنبال آن هستند، شور و احساسات و هیجاناتی که روز به روز در جوانان بیشتر می‌شود، تناسب زمانی که طی می‌کنیم و اتفاقاتی که پیرامون ما رخ می‌دهد، قطعاً همان قالب ۱۵۰ ساله قبل را نمی‌پذیرد و نمی‌تواند جوابگوی این وضعیت باشد و جوانان را اشباع کند؟ از آن طرف موسیقی غرب با آن تنوع بالایش در برابر ما قرار دارد، آیا می‌توان تغییر نکرد؟

آن مطلبی هم که امامیّن انقلاب راجع به بحث عزاداری سنتی گفتند، آیا به این معنا است که ما فقط یک قصیده، یک غزل و یک مرثیه بخوانیم و یک نوحه سنگینی هم بگوییم و تمام شود؟ در برابر مقام معظم رهبری که به نوحه‌خوانی سنتی و سبک سنتی اعتقاد دارند، قشنگ‌ترین سبک‌ها و نوحه‌ها، خوانده می‌شود و ایشان هم استقبال می‌کنند، پس معنای آن جمله کنار گذاشتن این سبک‌ها نیست واِلا می‌گفتند نه آقا این سبک‌های جدید را نخواندید، به همان صورت سنتی یک نوحه سنگین بخوانید! قطعاً معنای آن این نیست.

من فکر می‌کنم آن قالب سنتی موردنظر است، یعنی آن روضه‌خوانی را از دست ندهیم، آن شعرخوانی و نوحه‌خوانی را از دست ندهیم و آن‌ها باقی بماند، اما اینکه سبک جدید خوانده نشود و تنوع در سبک‌ها ایجاد نشود، قطعاً مدنظر نیست. یک شعر در زمان قدیم، به معنای عام به صورت نوحه خوانده می‌شد، اما الان ۱۰ نوع شده، یعنی یک زمان به صورت زمینه می‌خوانیم، یک وقت واحد یا یک وقت شور می‌خوانیم، این‌ها همه از خانواده نوحه است و این تنوع الان ایجاد شده است.

به اعتقاد من آن زمان مانند مقاطع قبل که این موضع‌گیری راجع به کار و سبک جدید می‌شد، توسط خیلی از بزرگان صورت می‌گرفت. اما از منظر دوم درست بود، یک خط سیری شروع شد که این خط سیر متاسفانه خیلی در قالب استاد و شاگردی نگنجید. هر چیزی استاد می‌خواهد. نسل‌های اول شاگردان خاص حاج‌منصور یا آقای انسانی یا آقای طاهری بودند که ما در این جلسات شرکت می‌کردیم و مطالب سینه به سینه گفته می‌شد. یعنی کلاس بود و این موضوع سابقه‌ای داشت و آموزش‌ها صدر و ذیل داشت. این آموزش‌ها و حتی پشت میکروفون نشستن یک آداب و رسومی داشت که خیلی از آن‌ها به مرور زمان ذبح شد و کنار گذاشته شده است.

الان در نسل جوان، یکسری چیز‌هایی که در مداحی وحی مُنزل بوده مانند آداب و رسوم مداحی، نوع نشستن پشت میکروفون از شروع تا پایان جلسه، تا فنونی جاری در مداحی جاری که یکسری قدر مسلم بوده، زیر پا گذاشته شده است، چون طرف اصلاً این چیز‌ها را نمی‌داند و اصلاً استاد ندیده است و بلد نیست. این‌ها اشتباهات فاحشی است که اگر به او بگویید خودش قبول می‌کند، اما، چون کسی به او نگفته و خودش هم دیگر نمی‌تواند برود یاد بگیرد، زیرا طرف وقتی ۱۵، ۲۰ سال میکروفون دستش بوده و به شهرتی رسیده، دیگر نمی‌تواند برود یاد بگیرد.

در زندگی‌نامه و احوالات شهدا داریم که بیشترین توجه و توسل‌شان به خانم حضرت زهرا (س) بوده است، این توسلات برای چه بود؟

علت توسلات این بود که واقعاً بچه‌ها دست خودشان را خالی می‌دیدند. من الان وقتی در ذهن خودم مرور می‌کنم که چرا آن توسلات در آنجا اتفاق می‌افتاد، این بود که وقتی در مقابل دشمنِ تا دندان مسلح وقتی قرار می‌گرفتیم و عده و عُده‌ای آن‌ها را می‌دیدیم و خودتان را ارزیابی می‌کردیم، احساس ضعف داشتیم، اما این احساس‌ضعف را فقط با توسل و دست به دامان ائمه (ع) برطرف می‌کردیم و جان تازه‌ای می‌گرفتیم. هیچ‌طور دیگری نمی‌توانستیم پای کار بایستیم و واقعاً هم اگر آن اشک و توسل و پیوند نبود نمی‌توانستیم مقاومت کنیم! در محاسبات هم نمی‌گنجید چه برسد در میدان عمل!

در دوران دفاع مقدس، رزمنده‌ها با همه وجود دست به دامن حضرت زهرا (ص) که مادر همه عالم است، متوسل می‌شدند. اهل بیت (ع) خودشان فرمودند شما دست به دامن ما می‌شوید، ما در مشکلات دست به دامن مادرمان می‌شویم. بزرگترین عملیات‌های ما با رمز حضرت زهرا (س) بود و یک پیوند عاطفیِ عجیبی بین رزمنده‌ها و حضرت زهرا (س) بود و این موجب می‌شد که قرص و محکم پیش بروند.

حال رزمنده‌ها قبل از روضه و بعد از روضه کاملاً متفاوت بود و بعد از روضه کلی روحیه می‌گرفتند و برای کار آماده می‌شدند.

رزمنده‌ها برای سربند یازهرا (س) ولع داشتند

از عنایات اهل‌بیت (ع) خاطره‌ای در ذهن دارید که گره باز کرده باشند؟

یادم است قبل از عملیات، بچه‌ها مثلاً با چه ولعی دنبال سربند یا زهرا (س) می‌گشتند که این سربند را ببندند. آن‌ها سربند‌ها را زیر و رو می‌کردند تا سربند یازهرا (س) پیدا کنند. در دل کار هم دیده بودم، توسلات واقعاً چه روحیه‌ای به بچه‌ها می‌دهد و نتیجه آن را در کار عیناً دیده می‌شد.

از عنایت حضرت زهرا (ص) هیچ خاطره‌ای قشنگ‌تر از شهید برونسی ندیدم، که معبر را باز می‌کنند و توسلی که ایجاد می‌َشود و صدای حضرت زهرا را می‌شنوند. نشانه‌ای که خانم از معبر می‌دهد و کار شروع می‌شود و این‌ها به کرات بوده است.

رزمنده‌های دفاع از حرم ثابت کردند، نسل جدید با برکت است

باتوجه به اینکه بار‌ها به سوریه عازم شدید، چه شباهت‌ها و تفاوتی‌هایی میان رزمندگان دوران دفاع مقدس و رزمندگان دفاع از حرم اهل بیت (ع) وجود دارد؟

رزمندگان دفاع از حرم اهل بیت (ع) در سوریه و عراق ثابت کردند که نسل رزمندگان دفاع مقدس تمام نشده است. عیار بچه‌ها اگر نگوییم بالاتر از آن بچه‌ها است حتماً پایین‌تر نیست. می‌خواهم بگویم از یک جهاتی بالاتر هم هستند، چون آن زمان در اول انقلاب خیلی از این مشکلات و نابسامانی‌ها، این جذابیت‌های شیطانی و آخرزمانی و جولان دادن شیطان در زندگی‌ها نبود. من ۱۵ سال داشتم که به جبهه رفتم، هر چه در اطراف خودم می‌دیدم، نور و معنویت بود. در آن فضا، رزمنده شدن، حسینی شدن و شهید شدن خیلی سخت نبود؛ اما در این وضعیت بچه‌هایی پایشان را جای پای این شهدا گذاشتند که هیچ چیزی هم از آن‌ها کم ندارند که واقعاً نوبر است!

این جوانان کم هم نیستند که یک گوشه‌اش توانستند با هزار و یک لطایف‌الحیل خود را به سوریه برسانند، شناسنامه عوض کنند، شناسنامه افغانی بگیرند، به این در و آن در بزنند و این یک قطره از دریاست. هزاران نفر هم چندین برابر این میل و رغبت داشتند و عاشقانه آمدند و نتوانستند به سوریه بروند.

معتقدم این‌ها نسل بابرکتی هستند و در دل هیأت‌ها بزرگ شدند. ۷ سال است که توفیق دارم و به سوریه می‌روم و دیدم قریب به اتفاق آن‌ها، بچه هیأتی‌ها بودند، البته در دو سال اخیر تعداد ایرانی‌ها خیلی کمتر شده است. جلسات عزاداری و جشن آنجا خیلی پرشور و حال‌تر از اینجاست. این رزمنده‌ها هیأتی هستند و این‌ها همه از دل هیأت بیرون آمدند و نتیجه می‌گیریم، تا امام حسین (ع) است این مسیر ادامه دارد تا درس‌آموزی از مکتب امام حسین (ع) است، این راه باز است. حالا یک زمانی در جهاد و شهادت به روی ما باز می‌شود و یک وقتی هم باز نمی‌شود، این روحیه تمام‌شدنی نیست، چون امام حسین (ع) تمام نمی‌شود.

منبع: فارس

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.