سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

حکایت گوشه ای از جنگ ایران و عراق در آبادان/ سنگری که خالی نماند

نیاز سنگرها به محافظت به دلیل نقش حیاتی که در آینده یک نبرد و جامعه دارند بر هیچکس پوشیده نیست درست مانند سنگر تحصیل که در آبادان خالی نماند.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از آبادان ، هرسال از ۱۵ شهریور به بعد بوی مهر احساس می‌شود بوی کفش و لباس‌های جدید و کتاب‌های ورق نخورده تمام وجود دانش آموزان را پر می‌کند. آن سال هم از سال‌های دیگر مستثنی نبود خانواده‌ها با هزار امید و آرزو فرزندان خود را مهیای سال تحصیلی جدید کرده بودند و دانش آموزان مشتاقانه انتظار روز بازگشایی مدارس را می‌کشیدند، اما این دلخوشی دوام زیادی نداشت و از ۳۱ شهریور ۵۹ درست یک روز قبل از روز به پایان رسیدن انتظار‌ها شهر با هجوم بمباران تیر و تار شد، اما چون حرفی از تعطیلی مدارس زده نشده بود هنوز نور امید در دل‌های معلمان زنده بود. آن‌ها می‌خواستند سنگری بسازند برای تربیت سربازانی با سلاح دانش که در سخت‌ترین شرایط مدافعانی باشند برای حفاظت از آن.

مدافعان خاک و سلامت

آن زمان نیرو‌های سپاه هر کاری را که ضرورت داشت انجام می دادند و به بخش‌های مختلف تقسیم نمی‌شدند. ظهر روز دوم مهر سال ۵۹ سلمان آبادی که یکی از نیرو‌های پیاده سپاه آبادان بود در محوطه سپاه کنار یکی از دوستانش که با وجود پزشک بودن مکتب جنگ و ایثار را رها نکرده بود، اسلحه به دست ایستاده بودند. عراقی‌ها تمام شهر را بمباران کرده بودند و برنامه روزانه دکترعایدی برای گشت روزانه در مناطق شهر و خدمت رسانی به مجروحان برقرار بود. آن روز هم مثل هرروز به همراهی دکتر با آمبولانس مشغول گشت زنی بودند که با رسیدن به میدان انقلاب و دیدن فریاد‌ها و گریه در بین شلوغی مردم که با دود آمیخته شده بود توجهشان به سوی آموزش و پرورش که در بوراده شمالی بود جلب شد.

آبادی می‌گفت: وقتی به آموزش و پرورش آبادان رسیدیم فاجعه‌ای انسانی را به چشم دیدیم. شرایط اسفناک و ناراحت کننده بود، شهدا تکه تکه روی زمین افتاده بودند و متلاشی شدن جسد‌های آن‌ها مجالی برای منتقل کردنشان باقی نگذاشته بود و در آن شرایط با کمک برخی نیرو‌های مردمی تنها به جا به جایی مجروحان بد حال برای انتقال به بیمارستان بسنده می کردیم.

بمباران‌های بی امان

محمد فرخی که خود از نیرو‌های امدادی سپاه بود در خصوص آن روز پر وحشت برای آبادان می‌گفت: از صبح تانک‌ها در سطح شهر در حال سوختن بودند و ما در نزدیکی آموزش و پرورش قدیم مشغول کمک به نیرو‌های آتش نشان مستقر بودیم که به یکباره هواپیما‌های عراقی با سرعت زیاد شروع به گذر و فرود کردند. سرعت بمباران‌های هوایی شدت گرفت و وحشت در دل همه خانه ساخت. هر کس به سویی می‌رفت عده‌ای فرار می‌کردند زنان از ترس فریادشان بلند شد.

او ادامه داد: درست در همان لحظات صدای جیغ و فریاد مردی جوان از خانه‌ای در همان نزدیکی بلند شد که برای رسیدگی به پدر زخمی شده اش درخواست کمک می‌کرد به سرعت وارد خانه شدیم و او را با آمبولانس راهی بیمارستان کردیم. بعد از بررسی موضوع متوجه شدیم محل اصلی بمباران در آموزش و پرورش بوده است. وقتی به آنجا رسیدیم اداره غرق خون و شیون بود. مدیر آموزش و پرورش، نیرو‌های اداره که برای برگزاری جلسه گرد هم آمده بودند، دانش آموزان و خانواده هایشان که برای انجام کار‌های مرتبط با تحصیل به آنجا مراجعه کرده بودند. همه پر کشیده بود آن هم از سنگر تحصیل.

پرونده‌های خونی

به سراغ رحیم بشکار، یکی از رزمنده‌های خرمشهری که رفتیم او  از روز‌هایی می‌گفت که به منظور آماده باش ،نیرو‌ها در هتل پارسیان مسیر خرمشهر به آبادان مستقر بودند. حوالی ظهر بود که صدای بمباران در همه جا پیچید و دود تمام آسمان را پر کرده بود. وقتی خبر بمباران آموزش و پرورش آمد و خود را به محل رساندند، آتش بمباران تمام شده بود و آنچه مانده بود خون بود و پرونده‌های آغشته به آن و جسد متلاشی شده‌ شهیدان.

مقاوم سازی سنگر علم

مکی یازع یکی از رزمندگان آبادانی اما به تحلیل بمباران های ارتش صدام به آبادان پرداخت. او حمله‌ی نیرو‌های بعثی به این شهر را در اصل حمله به اقتصاد و آموزش می دانست که با بمباران پالایشگاه آبادان اقتصاد منطقه و با بمباران آموزش و پرورش، تحصیل و آموزش را هدف گرفته بودند غافل از اینکه مکتب تعلیم و تعلم در آبادان اهمیت ویژه‌ای دارد و پس از بمباران آموزش و پرورش به مرکز شهر منتقل می‌شود تا آبادانی‌ها با نیروی بیشتری از این سنگر محافظت کنند.

آن روز سخت و خونبار گذشت مثل تمام هشت سال دفاع مقدس که به قیمت شهید شدن هزاران جوان تمام شد و دور ماندن خانواده‌های زیادی از دیار خود که به خاطر نجات جان مجبور به مهاجرتی موقت شدند. چیزی که حالا از روز‌های جنگ مانده دلتنگی فرزندان آن شهیدان است، دین ما به این دلتنگی و پدرانی که دیگر نیستند تلاش برای حفاظت از سنگر علم و دانش در کشورمان با تکیه بر توانایی‌های خود برای رسیدن به پیشرفتی بیش از پیش است.

گزارش از لیلا احمدی

انتهای پیام / ا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۰:۳۹ ۰۵ مهر ۱۴۰۰
یادشان گرامی باد